شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و چهار

00:22:36
702

کتاب آن سوی مرگ کوششی کم‌سابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهره‌گیری از گفته‌های افرادی که پیش از این تجربه‌ای نزدیک به مرگ را داشته‌اند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

رویکرد خود را حمایتی کنیم
ظاهر فرشته بهشتی
علت دادن فرصت دوباره به دکتر
عاق والدین فقط مربوط به دنیا نیست
خیرات مانند پنجره باز است
انفاق عام کنیم
سفارش به قبرستان رفتن در ماه رمضان
اعمال انسان چهره برزخی را شکل می دهد
زیباترین چهره در بهشت در بین اهل بیت
انجام کارهای کوچک با نتایج بزرگ
کمک به فقیر توسط مرحوم الطافی نژاد
دیدن بهشت برزخی مادر

متن جلسه

هوش مصنوعی: سلسله مباحث مصطفی امینی‌خواه با موضوع شرح و بررسی کتاب سوی مرگ جلسه بیست و چهارم سلام علیکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم اول یه نکته خارج از بحث حمایتی کنیم حمایت فقط این مواساتی که میگیم با بقیه داشته باشیم در صلوات شعبانیه این فقط پول انفاق کردن به فقرا و این‌ها نیست این نگاهمون یکمی باید اصلاح بشه پشت چراغ قرمز وایساده یه جوان رعنایی می‌خواد بیاد شیشه ماشین آدمو تمیز کنه انگار حسم اینه تو مملکت ما اینجوریه که این اگه گدایی کنه بیشتر درآمد داره قبول دارید قطعاً به نظر من اینجوریه که این اگه گدایی کنه ده برابر این کاری که داره می‌کنه درآمد خیلی چیز عجیبیه واقعاً خیلی چیز عجیبی وایساده داره میگه آقا من نمی‌خوام به من ترحم کنید اگه گل بفروشه نمی‌خریم گدایی کنه پول میدیم خیلی چیز بدیه گل برداره بیاره توان چیه توانتو بردار استفاده کن نون بازوتو بخور برخی علما مقید بودند از محله خودشون خرید می‌کردن مغازه رو باز کرده چشم امیدش به هم محلی‌ها بوده امیدشو ناامید نکن خوب ادامه کتاب در اون اوضاع نابسامان یک وقت نگاهی به بالا انداختم دوتا موجود داشتن به من نزدیک می‌شدند با سرعت زیاد یکی از دوتا مخلوق نورانی بود در واقع هاله زیبا و متشکل از انواع رنگ‌ها دیگری هیئت بشری داشت هیئت یک زن عاقبت هر دو فرود آمدند و مقابلم توقف کردن چقدر با شما فاصله داشتند تقریبا دو متر من فوراً فهمیدم که موجود نورانی یک فرشته است زنی که سعی کنید خیلی تو ذهنتون تصورش نکنید زنی که کنارش قرار داشت بسیار خوشگل خوش‌اندام و ملیح بود چند ساله به نظر می‌رسید نهایتاً ۳۰ ساله اندامش با لباس سفید پوشیده شده بود شال زیبایی به همین رنگ به سر داشت حاشیه‌های لباس و شالش ارغوانی بود من در موقعیتی نبودم که ذهنم را خیلی به او مشغول کنم بیشتر با نگاهم هاله زیبا رو بررسی می‌کرد به چشم خواهری اینا او به مامورانی که پشت سرم قرار داشتن گفت این شخص باید به زمین برگردد و بلافاصله خطاب به مامورانی که پشت سر مرد چشم آبی بودند گفتند گفت و این شخص ما دوتا رو این آقا و اون مرد چشم آبی که بعداً هم با همن برگردن به دنیا و هر چهار مامور همزمان گفتند فرمان اجرا خواهد شد چهارم هر کدومشون دو تا بودن دیگه هر یه نفر اینا دو تا مامور داشت می‌شد بعد آن هاله زیبا به ماموران مرد چشم آبی گفت اما این مرد زودتر برمی‌گرد به دنبال این دستور ماموران مرد چشم آبی او را از اونجا دور کردند وقتی او را بردن هاله زیبا به من خداوند به شما فرصتی دیگر عطا کرده است از اینجا به بعد ماجرا دیگه نایس میشه دیگه مثل فیلم‌های ماه رمضون دو دهه اول همه غم و غصه تا شبای قدر آخرشم که شرایط فعلی عروسی همه می‌افتن و تموم میشه بهشت و کلی ماجرا میگه که امیدوارم ارزش این لطف الهی را بدانید و خود را از گناه پاک کنید گفتم از خدایم ممنونم میدونم که من بنده خوبی براش نبودم اما نمی‌دونم چرا منو مورد چنین لطفی قرار داده هاله زیبا منو از علتش مطلع کرد این علتشم قشنگه چرا به این فرصت دوباره علتش چی بود اینجا یه ماجرایی حوصله کنید چند خط اصل ماجرا خیلی جالبه همین مبدا تحوله براش و اتفاقاتی که میفته بعد والدینم تا موقع ازدواجشون در شهرستان فلان زندگی می‌کردند مادرم در اونجا چند قطعه زمین اجدادی داشت بعد از مرگش مادرش تو جوونی ۴۰ سالگی از دنیا رفته بوده بعد از مرگش قطعه زمین مرغوب به من ارث رسید اون موقع صاحب یه ماشین پراید بودم دلم می‌خواست یه اتومبیل بهتر داشته باشم یه مزدا بنابراین تصمیم گرفتم که زمینم رو بفروشم و فروختمش فردای روزی که پول زمینو گرفتم با یکی از اقوامم روبرو شدم از شهرستان به تهران اومده بود تا سری به دخترش بزنه او تاجری سالمند و امین بود با وضع مالی متوسط ما قدری با هم حرف زدیم خیال داشت تا دو روز دیگه به زادگاه و خونش برگرد ضمن صحبت گفت که در سند انجام معامله بزرگ معتقد بود که در معامله سودی کلان نصیبش میشه اطمینان عمیقی که به حرفش داشت منو تحریک کرد بدون تحمل ازش خواستم که دست منم بگیره درخواستمو خیلی جدی گفت حرفی نیست اگه اندوخته‌ای دارید به من قرض بدید در این صورت سود حاصله را با شما تقسیم خواهم کرد فامیلشون پول می‌خواسته اینم که ماشین بخره پول که دستش بوده گفته باشه دست تو تو کار کن سودش با هم شریک حالا ادامش پرسیدم چه مدت باید منتظر بمونم تا پولمو بگیرم جواب داد حداکثر ۶ خوب من می‌تونستم خودم رو قانع کنم که تا ۶ ماه دیگه هم مزدا سوار نش فرداش پس از مشورت با عده‌ای تمام پولم رو بهش دادم در ازاش به من چک داد یه چک امضا شده بدون درج مبلغ به تاریخ ۶ ماه بعد چرا مبلغ روش ننوشت معامله چقدر سود خواهد برد مبلغی که در آینده به من می‌داد بر اساس سودی بود که به دست می‌آورد ما در مقام دو مسلمان از ربا نفرت داشتیم بنابراین او قبل از گرفتن پول تاکید کرد که من این مبلغ رو به عنوان قرض از شما می‌گیرم به شما اطمینان میدم در معامله‌ای که انجام میدم به هیچ وجه ضرر نمی‌کنم نه تنها ضرر نمی‌کنم بلکه سود زیادی عایدم میشه نهایتاً با کمال میل نه از روی اجبار سود حاصله رو با شما تقسیم خواهم کرد که از ربا در میاد اگه اینجوری باشه اما چنانچه به فرض محال سودی به دست نیارم قطعاً سودیم نصیب شما نخواهد شد اگه سود کردیم هر دو با هم مضاربه میشه مضاربه هم نبود قر مضاربه اینکه این پول پول از شما کار از من این مقدار سود اگه ضرر کردی تو ضرر هم شریک این میشه مضا اگه فقط سوت زدن نباشه میشه ربا اگه شما پولو بگیر قرض اشکالی هم یعنی شرط نکرد در اون صورت فقط مبلغی رو که من قرض داده‌اید پس می‌گیرید بعد از ۶ ماه انتظار چقدر منفعت کردید منفعت او ورشکسته شد و به ناچار به جز یک بخش از داراییش بقیه را به طلبکارهای غریبه داد فقط منزلی که با خانواده‌اش درش زندگی می‌کرد براش پولی که از شما گرفته بود بر باد رفت یه شب به من زنگ زد گفت نگران نباشم به زودی پولم رو خواهد داد پرسیدم چطوری می‌خواد پس بده از کجا تهیه می‌کنه جواب داد به سختی تونستم یه مشتری برای خونم پیدا کنم یه مشتری که تمام مبلغ رو نقداً به من بده ضمن صحبت‌هاش فهمیدم که اون مشتری شخصی بی‌انصاف و بسیار فرصت طل او خیال داشت خونه رو با قیمت بسیار پایین‌تر از ارزش واقعیش خریداری کنه تقریبا به نصف قیمت فروشنده شدیداً به پول احتیاج داره در نتیجه مجبوره که خونشو بفروشه من پشت تلفن با شنیدن موضوع چیز خاصی نگفتم نه تشویقش کردم که خونش رو بفروشه نه کوشیدم مانع بشم فقط به حرفاش گوش دادم وقتی گوشی رو گذاشتم تو فکر فرو رفتم من چطور آدمی بودم چطور دلم راضی می‌شد که انسانی رو به خونه کنم اتومبیلی که داشتم قناعت می‌کردم یکی کاشانشو از دست بده تا بنده سوار مزدا بشم من احتمالاً بدون مزه‌ها می‌تونستم به زندگیم ادامه بدم اصول انسانی اخلاقی دینی حکم می‌کرد که نذارم خونشو بفروشه نذارن زن و بچش بی سرپناه بشن بزرگان دینم گفته بودن اگه کسی بدهکار شد به خاطر بدهیش از خونه مسکونیش بیرون نندازیدش خونه و فرش و لباس از احتیاجات اولیه است از مستثنیات باید برای شخصی که ورشکست شده باقی گذاشت من سال‌ها با دانشجوها از جوانمردی حرف زده بودم سال‌ها به همه آموخته بودم که تو زندگی گذشت داشته سالها اینجا اونجا هرجا اخلاق دینی رو ستایش کرده بودم حالا در برابر یه آزمایش بزرگ در برابر یه آزمون عملی قرار داشتم چه باید می‌کردم به خودم تذکر می‌دادم اخلاق دینی یک شیء تزیینی برای کلاس‌های درس نیست یا برای محافلی که پر از شعار و خودنمایی اخلاق دینی اصول انسانی برای اجراست اون شب تا دیر وقت با این افکار به سر برده پول ساعت دو دو و نیم به خواب رفتم تو خواب مادرم رو دیدم سر و وضعش آشفته بود خیلی لاغر و پلیده رنگ به نظر می‌رس ازش پرسیدم این چه حالیه چرا انقدر لاغر و پریشان جواب داد مرده‌ها همیشه به خیرات زنده‌ها احتیاج دارند اینم بدونید پدر و مادر اگه بهشون بچه بعد از مرگ هدایا نرسونه عاق والدین میشن عاق والدین فقط مال دنیا نیست فرمود خیلیا در دوران حیات پدر و مادر مشمول دعا هستند بعد دیگه همونقری که پدر مادر تو دنیا توقع دارن بهشون محبت بشه رسیدگی بشه بعد از مرگ ۵۰ هزار برابر نسبتش همین قدره و اگه این اتفاق نیفتاد عاق میکنن خیلی عاق والدین شده بعد از مرگ وال خیلی حالا داستانهای عجیب و غریبی در این باب هست که اینی که می‌فرستیم بعضیا فکر می‌کنن که مثلاً این تقسیم میشه فقط برای یه نفر بفرستم مثلاً نه این تقسیم نمیشه فتوکپی میشه به اسات بین ۱۰۰ نفر تقسیم کنن شما یه نونو می‌فرستی برای ۱۰۰ نفر ۱۰۰ تا نون میشه تشبیه کردن به پنجره‌ای که باز میشه الان من و شما اینجا ۱۰ نفر باشیم ۱۰۰ نفر باشیم ۵۰۰ نفر باشیم پنجره باز بشه خیرات و دایره‌شو آن کنیم خیلیا بی وارثن بد وارثن کسیو ندارم براشون کاری بکنه اینا از همین دعاهای عام هم دعای اللهم مغفر للمومن والمومنات که خیلی دعای خوبیه دست خیلیا رو می‌گیره بارون میمونه دعای خاص انفاق خاص و برکات خاص نیست عام به همه میرسه ماه مبارک رمضان در پیش هر یک آیه در ماه رمضان معادل با یه ختم قرآنه بزرگان سفارش می‌کردند که ماه مبارک آدم هر روز بره قبرستان حالا حرم امام رضا که الحمدالله پایین سرتاس قبرستان و بیرونشم قبرستان داره و آدم اگه بتونه هر روز بره یه مقداری حالا یک جز که لااقل دیگه در ماه مبارک خونده بشه ثوابشو هدیه کنه به اموات مومنین و مسلمین و مستضعفین و همه کسایی که گرفتارند هر یه آیش میشه یه ختم قرآن خیلی گره‌ها از اینا باز میشه خلاصه میگه مادر من گفتش که مرده‌ها به خیرات احتیاج دارند اگه برام خیرات بفرستی حالم خوب میشه اینو گفت و ناپدید شده از خواب پریدم موقع نماز صبح بود نماز رو خوندم بعد دراز کشیدم به خوابی که دیده بودم فکر کردم چه کار خیری می‌تونستم به نیت مادرم انجام بدم خریدن یه تخته قالی برای مسجد می‌تونستم عمل خیر همینطور توضیح گوشت قربانی بین مردم یا بخشیدن قبلی پول به فقرا دلم میخواست خیرات ارزشمندتری برای مادرم بفرستم ساعت ۸ صبح به خونه اون تاجر ورشکسته زنگ زدم خیلی طول کشید تا گوشی رو برداشت پرسیدم چیکار می‌کرد جواب داد که داشته قرآن می‌خونده پس از چند جمله معمولی بهش گفتم زنگ زدم تا بخوام نگه داری لازم نیست بفروشی من اون مبلغ قرضی رو به شما بخشیدم قبول نکرد با لحنی حاکی از قدرشناسی گفت شما نسبت به من لطف دارید از لطفتون ممنونم اما اون پول حق شماست نمی‌تونم حقتونو بخورم گفتم موضوع خوردن حق نیست بخشیدن حق من حقمو به شما می‌بخشم می‌خوام تمام ثواب این کار به مادرم برسه تموم شد حرف درست رو زدم کار درست رو انجام دادم دیگه من خسیس و مفسدی که در وجودم بود نمیتونست وسوسم کنه روراست باشم شاید اگه همون موقع اینا رو بهش نمیگفتم بعداً هم نمی‌گفتم به هر حال با بیان اون جملات احساس راحتی احساس راحتی کردم خوشحال بودم که بالاخره در زندگیم یه عمل خوب انجام دادم در پایان مکالمه مال قبل مرگش بوده‌ها قبلا برش گردوندن به دنیا به خاطر یه عمل این کار خیر که کرده بود و دعای مادرشم از عالم برزخ نصیبش شده بود حق الناس که ۱۶۵ هزار سال نگهش داشتن برش گردم به دنیا به خاطر همین کار خیری که اینجا انجام داده بود خوشحال بودم که بالاخره تو زندگیم یه عمل خوب انجام دادم در پایان مکالمه از اون مرد خواهش کردم که این موضوع رو به هیچکس نگه حتی به چون می‌خواستم عمل خیرم کاملا خالص اگه حالام دارم به شما میگم به خاطر اینه که ناچارم بخاطر اینکه لازم میدونم همه چیز رو بدونید به خاطر اینکه به شما قول دادم موارد مهم را پنهان نکنم البته در عوض قول گرفتم که نامم رو فاش نکنید برای جبران خطاهاتون شماره برگردونم گفت بله اما قبل از برگرداندنم منو برای مدتی در اختیار اون بانو قرار میده همون بانوی زیبارویی که کنارش بود سوال کردم این بانو کیست گفت خوب به صورتش نگاه کن او را خواهی با دقت چهره بانو را بررسی کردم متوجه شدم که چیزهایی در صورتش برام آشناست حالت گونه‌هاش لبخندش نوع نگاهش بیشتر دقت کردم و بله شناختمش هرچند چهرش تغییر کرده و بسیار بسیار زیباتر از گذشته به نظر می‌رسید میدونید او در دنیای مادی هم زیبا بود ولی نه به اون حد کیفیت این دو نوع زیبایی مطلقاً قابل مقایسه نبود جونمو به لب رسون تا بگه کی بود گفت مادرم مادرتون مادرتون که ۴۰ سالگی فوت کرده بود بله ولی در اون عالم حدوداً ۳۰ ساله به نظر کمی قبل اینطور ۳۰ ساله در نهایت طراوت و فوق العاده خوشگل وقتی شناختمش نزدیکتر رفتم سلام کردم با خوشرویی به سلامم جواب داد و مشغول احوالپرسی اعمالمون شکل میده هرکی اعمال هم بیشتر هم خالص‌تر چهره شاداب‌تر زیباتر لذا در بین ائمه ما چون امامی که بیش از همه عمر کردند امام زمانند از جهت کثرت عمل امام زمان عملشون از همه بیشتر از همه اهل بیت ۱۲۰۰ ساله که دارن عبادت از این جهت زیباترین چهره در بین اهل بیت در بهشت مال امام زمان طاووس اهل جنتن از جهت اخلاص و این‌ها که حالا ما نمی‌خوایم اهل بیت رو با هم قیاس کنیم امیرالمومنین حضرت زهرا توی سطح دست نیافتنی اند برای خود اهل بیت امام سجاد فرمودند که کسی از ما اهل بیت هم به عمل علی بن ابیطالب نمی‌رس سطح عمل امیرالمومنین شمشیری که او زد تو جنگ احزاب از عبادت جن و انس بالاتره فرمودند حتی از عبادت ما اهل شمشیری که او زد عمل امیرالمومنین متفاوته و گفتن نفس‌هایی که او در بستر لیله المبیت به جای پیغمبر خوابیده بود هر یک نفسش می‌تونه امتی رو در قیامت آزاد کنه هر یک نفسی که به جای پیغمبر شدت اخلاص امیرالمومنین ما نمیفهمیم چیه لذا چهره اون طرف متناسب با اعمال آدم زیباتر شده جوون‌تر شده شاداب‌تره سرحاله بیماری مثلاً می‌بینیم اموات رو وقتی خواب می‌بینیم اینا به اعمالشون برمی‌گرده چهره مثلاً مشکل داره بدن دستش مثلاً مشکلی داره این احتمالاً تو دنیا گناهی با دستش انجام می‌داده چشمش مثلاً مشکلی داره گرسنه است لاغره اینا حالا توضیحات داره بعداً انشالله اگه فرصت بشه یه بحث در مورد صورت اعمال داریم تک تک اینا رو میگم بعضیاشو که نماز و چی میشه حج چی میشه بعد کی چی نداشته باشه چه شکلی میشه خلاصه میگه مادرم بود حالا سوالش خیلی هندیه بامزه است میگه یکدیگر را در آغوش نگرفتید وسط ماجرا نزدیک احساس می‌کردم که گویی در آغوشش هستم میگه که مادرتون وقتی در زمین زندگی می‌کرد خانه‌دار بود گفت نه دبیر بود در دبیرستان درس میداد چه رشته ادبیات او بعد از احوالپرسی به من گفت چه خوب کردی که نذاشتی اون مرد خونش را از دست بده گفتم حرفی که در عالم خواب از شما شنیدم تاثیر زیادی روم گذاشت پول چشم پوشیدی به هر حال ممنونم به خاطر عمل خیری که به نیت من انجام دادی در اینجا به مقام بالاتری رسیدم هم مادرش وضعش بهتر شد بهشت مادر بین دو نفر قبلی تنها کسی که میره تو بهشت برزخی داستان اول تو بهشت برزخی کسی نرفته بود اون مهندسم قبر برادرش که رفت برزخ برادرشو دید گفت از اون لایه شیری رنگ خواستم رد بشم صدای روحانی که بغل من بود نذاشت برم خلاصه برزخ مادر خلاصه خونه مادر میره و اتفاق جالبی میفته افرادی رو می‌بینه که انشالله می‌خونیم بعد میگه که حالا فقط اینو تا یه جایی برسونم برای امروز وصل بشه بره انشالله بقیه‌اش برای شنبه گفت که اگه مرد تاجر خونشو می‌فروخت تو به پول دست می‌افتی اون وقت ماشین دلخواهتو می‌خریدی اینجاش اینجاش خیلی قشنگه تو رو خدا دل بدید خیلی محاسبات آدم عوض میشه خیلی اتفاق اگه اون پوله رو گرفته بودی چی میشد حروم بود اگه مرد تاجر خونشو می‌فروخت تو به پولت دست میافتی اون وقت ماشین دلخواتو می‌خریدی اما یک ماه بعد تصادف می‌کردی در تصادف نخاعت قطع میشد حساب کتاب این شکلیه معروفه دیگه حالا خیلی توضیحش ندم دوست دارم بلد مرغه داره حرف میزنه و فردا مرغه می‌میره مرغه رو گرفت پخ کرد هفته بدی دارن میگن که این گوسفنده می‌ گوسفنده رو گرفت هفته گاوه می‌میره زنده میموندن آقا زنده می‌موند صاحبمون هفته بعد خود آقا می‌میره عالمه یه جاهایی یه کارهای بسیار ساده‌ای هست خدا سر راه ما می‌ذاره یه هندسه و یه شبکه عظیمی پشتشه از عنایات خدا همون یه دونه کوچیکه رو انجام ندادیم حرومم نبوده لزوماً آدم یه کار کوچیک الطافی نشاط که در همدان لحاف دوز بود خیاط فرموده بود که من مثل خودم تو این دنیا سراغ ندارم یکی هستش تو همدان لافدوز همدان ما رفتیم همدان ایشون ببینیم توفیق نشد و بعدشم از دنیا رفت سال ۸۶ به نظرم از دنیا رفت ایشون فرموده بودند انسان عجیبی بود خیلی عجیب غریب خیاط حالا بعضی ماموریت دارن میگن بعضی ماموریت ندارن درجات خود افرادم فرق می‌کنه من وقتی باب به روم باز شد از این حقایق و کشفیات وقتی بود که پول بده گفتم ندارم ۱۰۰ تومنی ته جیبمه دروغ میشه برگشتم دوان دوان دنبال فقیر کردم این ۱۰۰ تومن بهش دادم ۱۰۰ تومنو دادم همان باز شدن درب روی پول قلمبه‌ای از خیرش بگذره گفت سرنوشت اینطور بود ولی تو سرنوشت خودت رو تغییر دادی کمی بعد ازش سوال کردم که الان کجا زندگی میکنه گفت در بهشت برزخی پرسیدم من میتونم محل زندگی شما رو ببینم به جای جواب نگاه پرسشگرانه و تمنا آمیز به هاله زیبا هاله زیبا در پاسخ مادرم گفت مشکلی نیست موقتتا می‌توانید او را با خود ببرید در نهایت باید که دیگه حالا باید برگردونن و به چیا می‌بینه انشالله فردا که فردای بحثمون که میشه شنبه ادامش رو با هم خواهیم خوند خدا در فرج امام عصر تعجیل بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آلهطاهرین

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00