واسطه در ثبوت، واسطه در اثبات
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و العن اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
گفتیم چند واژۀ اساسی داریم در این بحث، یکی «واسطه اثبات» و یکی «واسطه ثبوت». گفتیم «سفیدی» را میتوانیم بگوییم «سفید است». یک واسطهای دارد و یک واسطهای برمیدارد که اجازه میدهد «سفید» را بر «سفیدی» حمل کنیم. این چه واسطهای است که باعث میشود ذاتی را بر خودش حمل کرد؟ وقتی که بر خودش حمل شد، دیگر اتحاد پیدا میکند، کثرت ندارد، وحدت دارد، وحدت حقیقی دارد. وقتی وحدت حقیقی داشت، دیگر اعتباری نمیشود؛ چون اعتباری چیزی بود که تحققش مکرر پیدا میکرد ولی اگر بدون تکرار، یعنی یک حقیقت ثابت و جاری باشد، این دیگر حقیقت اعتباری نیست. اگر بخواهد ثابت و جاری شود، باید بذات باشد.
وقتی خودش را بر خودش حمل میکنیم، میگوییم «وجود موجود است». دو تا وجود شد؟ وجود موجود؟ دوباره «وجود موجود، وجود دارد»؟ خب، شد وجود! وجودِ موجود؟ دوباره «وجودِ وجودِ موجود در وجود هست»؟ دوباره همینجور سلسله میرود. و لذا «وجودِ موجود، بذاته حقیقت است». خب، این چطور واسطهای برداشت که شد «وجودِ موجود است»؟ در اینجا باید بحث بکنیم که واسطه در بروز یا ثبوت یا اثبات، از واژگان بسیار مهم فلسفه است.
واسطه در ثبوت: اگر بگویند یک شیء واسطه در ثبوت است، یعنی علت برای وجود عینی معلول. این میشود واسطه در ثبوت. مثلاً آتش، علت گرمی آب است. گرمی آب چیست؟ عینی است. آتش هم علت برای همین وجود عینی که گرمای آب است. پس آتش علت برای وجود عینی و واسطه در ثبوت واقعی برای حرارت و گرمای آب در خارج است. درست شد؟
اینکه واسطه در ثبوت، برعکس بحثهای اصولی است. ما در اصول میگوییم: «آقا! عالم، این اثباتاً یا ثبوتاً؟» میگوید: «آقا! جامعهای که همه با تقوا باشند، این در اوج کمال است.» میگوییم: «این اثباتاً یا ثبوتاً؟» ثبوتش در خارج است. یا برعکس، در فلسفه عالم ثبوت چیست؟ ثبوتاً اینجوری است. اثباتاً میشود عالم خارج. پس تفاوت دقیقاً ضد هم است. وقتی میگوید عالم ثبوت در اصول، یعنی عالم فرض، عالم ذهن. قلم اثبات یعنی واقعیت بیرون (خارج). در منطق و فلسفه برعکس است. میگوید عالم ثبوت یعنی بیرون، ثابت است، بیرون. عالم اثبات یعنی عالم ذهن و عالم فرض. پس تفاوت واژۀ منطقی و اصولیش مد نظر ماست.
واسطه در اثبات در منطق و در فلسفه چیست؟ مربوط به عالم ذهن و مربوط به شناخت است. اگر چیزی در ذهن ما سبب شناخت چیز دیگری باشد، این واسطه در اثبات است. کاری هم به بیرون ندارد. میشود یک شئی واسطه در ثبوت باشد، واسطه در اثبات هم باشد. ولی میشود برعکس باشد؟ یعنی فقط اثبات میتواند باشد معلول؟ واسطه در اثبات علت باشد، معلول واسطه در اثبات علت باشد. کجا؟ در عالم ذهن! خب، یک مثال بزنیم برایش.
مثلاً از گرمای آب پی میبریم که پس حتماً این آتش و حرارتی بهش رسیده. توی عالم ذهن، دیدن این گرما، به آتش (عالم ثبوت) علت نباشد ولی در ذهن ما، در عالم اثبات، فقط علت باشد. هر قید ذهنی که ذهنی است و امام وجود عینی را ببینیم ولی علتش را فقط توی ذهن باشد. بیرون علت نداشته باشد. اینی که بیرون است، معلول برای یک چیزی است، و حقیقت برای یک چیز دیگری است. بله، آتش حقیقت دارد، گرمی آب حقیقت دارد. گرمای آب که حقیقی و خارجی است، معلول آتش است.
یک چیزی در بیرونم که باشد، این علت برای آنی است که در ذهن است. معلول نیست. علت گاهی هم ممکن است که اصلاً فقط در عالم ذهن باشد. اصلاً در بیرون ما چیزی به اسم تصورات ذهنی نیست. علتش در بیرون است دیگر. هرچه ما تصور میکنیم، این صندلی را تصور میکنیم، علتش بیرون است دیگر. تصویر در ذهن است، علتش بیرون است. علتش صندلی فروش است. (واسطه) یا هر تصوری که بکنیم که تخیلی باشد، بیرون مصداق نداشته باشد، میشود کلاً یک چیز دیگر. صندلی خارجی علت است برای صورت ذهنی. پس میشود که کلاً کاری به خارج هم فقط ذهنی باشد. یک چیزی علت باشد برای چیز دیگری در ذهن. مثل زوجیت اربعه. فکر کردید مثلاً شما لازم؟ بله. ببینید، مثلاً شما اربعه را، اینکه قابلیت انقسام به اثنین دارد، علت است برای زوج بودنش. یا برعکس: زوج بودنش، علت برای قابلیت تقدم و تأخر وجودی که ندارد؟! آنی که یک چیز علت است، به ضرورت، و نمیتواند دیگر معلول بشود، در عالم اعتباریات که نیست، در عالم واقع.
در عالم واقع، خدا علت است. در عالم اعتبار میشود یک چیزی علت باشد از حیثی برای یک چیز دیگر. اعتباری. دو تا کتاب (مثال) را میگوید که در عالم ذهن که دور معنا ندارد. در عالم واقع که دور، بحث مهمی هم هست. میگوید دو تا کتاب را روی همدیگر، به همدیگر بچسبانیم. خارجی است و باز دور نیست چون هر دو به یک گوشهای از زمین وابستهاند که دیگری وابسته به این نیست. ولی مثال از جهت خوب است. میگوید این کتاب آن را نگه داشته. آن کتاب ... وابسته به زمین است. زمین دو تا چیز است و هر دو معلول علت ثالثهاند. ملازمه دارند با هم. اینها بحثهای برهان منطق است که اصل منطق برهانی است. که بحث برهان مفصلی است. مباحث را خلاصه کلی هم که گفته میشود، اینجا بحثی که هست این است که در عالم اثبات میشود چیزی از حیثی، مثل همین زوجیت و قابلیت انقسام. قابلیت انقسام به اثنین. اینکه یک چیز قابل تقسیم به دو است، این علت برای زوجیت است. چون زوج تقسیم به دو میشود. یا چون تقسیم به دو میشود، زوج است؟ چون سه تا ضلع دارد، مثلث است. یا مثلثات. میشود واسطه در ثبوت و واسطه در اثبات منطقی. واسطه در اثبات، این بحث علیت است. علیت است. اشتباه نکنید. علیت. ما اصلاً در منطق و فلسفه، اینها یک چیزی است که از دهانمان نمی افتد. علیت همیشه با هم کار داریم که حالا فلسفه جدید، دیوید هیوم و اینها، اصل درگیریشان با علیت است.
مثال ترامپ را گفتم دیگر، نگفتم اینجا؟ او میگوید که اصلاً ما در عالم علیت نداریم. ولی در ترن نشسته بودم، موز گذاشتم در دهانم. بعد تا موز گذاشتم در دهانم، چشمانم کور شد. به داداشم گفتم موز نخور! به محض اینکه این موز را خورده بود، تهران وارد تونل شده بود، تاریک شده بود. فکر کردم که بین این خوردن موز و ندیدن چشم ارتباط برقرار شد. چطور من اینجا گول خوردم در کشف علیت؟ در همه چیز میتوانم اینجور گول خورده باشم. در کشف چه پارامتری داریم برای اینکه بگوییم من آنجاها گول نخوردم؟ این را حالا رفتیم. از تونل در آمدیم، فهمیدم نور بود و اینها. تونلهای دیگر هست که تا آخر عمر در نمیآییم و همه اینهایی که شما میگویید علت است، همان تونل است. نکته جالبش این است که به جای اینکه این بشود پاشنه آشیل این علوم، که بگوید آقا اینها باعث میشود که این علوم محل اعتنا نباشد؛ میگوید نه، اتفاقاً چون علوم به این است، این میشود امر بدیهی. یعنی هرکی خلاف این حرف بزند، جذب اندیشانه و متحجرانه و دوگماتیسم و این است. هرکی بگوید علیت داریم، "دگماتیسم" است. ساینس یعنی چه؟ ساینس یعنی اینکه همین است. بالاخره یک کشفی کردیم. نظام تسخیر داریم بحث میکنیم. همه این نظام، مبنایش خیال و توهم ماست. از از دو حالت.
ما نظام تمدن خارج نداریم. یا مبتنی بر وهم است یا مبتنی بر وحی است. حالت خارج، یک عقلانیت آن وسط دیگر نداریم. چون عقلانیت عین وحی است، داریم بحث میکنیم و اثبات کردیم. در واقع پیامبر عقل کل است. وحی هم چیزی فراتر از عقل و جدای از عقل نیست. همان عقل است. عالم مجردات، عالم اتصال به حقایق است: «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ». آن خزائن را کسی کشف میکند. تعاریفمان کلاً غلط است. چرا غلط است؟ چون کلام را، چون کتاب اعتقادی مدارسمان را فلاسفه ننوشتهاند، متکلمین. مشکل پیامبر را یکجور تعریف کرده است. احساس میکند تا یک جایی عقلت میرسد. از جایی به بعد دیگر باید تعبدی قبول کنی. دیگر عقل نمیرسد. نه، از یک جایی به بعد هم میشود عقلت برسد، به واسطه پیامبر. کسی نمیفهمد یأ! او پیامبر است دیگر! ما گوش بدهیم، برویم، تو هم میفهمی. تو هم شهود میکنی.
مبانی فلسفه ملاصدرا در بحث عقل، عکسهای فوقالعاده پیامبر را چگونه تعریف میکند؟ چرا در کتاب دینی ما نیست؟ چرا در فیلمهای ما نیست؟ چرا در تعریف ما از دین نیست؟ یک عمل نظام تسخیر، این مباحث سورۀ مبارکۀ حجرات که وارد شدیم، چند جلسه را گوش (میدهد). میگوید: از کاریکاتورهای معروف در غرب است. میگوید: تو اعتقاد داری، من استدلال دارم. آدمها دو دستهاند، یا اعتقاد دارند یا استدلال دارند. میگوید این آدم، چیزی است. این متدین است. اینها استدلال، اینها اعتقاد دارند. نمادهای بارزش چیست؟ بابایی که در هند دارد روز عاشوراء از روی آتش میدود. خود قمهزنی و فلان، ارزش دارد. چون میتواند این ذهنیت را رسوخ دهد که آدمها یا اعتقاد دارند یا استدلال. و این استدلال ندارد، فقط چون اعتقاد دارد دارد میزند. ببین، تو هم دوست داری بروی یک حرکت غیر مستدل انجام بدهی، غیر عاقلانه انجام بدهی! شعائر دینی یعنی حرکات غیر عاقلانه. تقابل دین و علم در رسانه چطور است؟ آن حرف عمیق فلسفی را چطور به خورد مخاطب میدهد؟ چون روانشانگذاری کنیم و کدگشایی کنیم. ته ماجرا این است که بتوانیم بفهمیم. داریم چه میگوییم. این دیگر خیلی طلبه باشعوری است که فهمیدیم اینکه هالیوود ساخته است، دارد چه میگوید. در حالی که این که نشد. هنر طلبه! طلبه باید ۱۰۰ تا فیلم ساخته باشد که بزند. علامت فراماسونری (آن) چیست؟ اولیه را گرفتهاند. مثلاً تب اولیه انسان اینقدر شهوت و قدرت؟ آقا! باریکلا! چه طلبه باشعوری! بساز تو معراج السعادة را. چهار تا شخصیت بساز. عرض کنم که بله، این چهار تا را میآید توضیح میدهد. قشنگ شخصیتسازی میکند. اصلاً کارتون نوشته. میگوید این سرهنگه، آن وزیر نمیدانم چیست. این وزیر نمیدانم چیست، آن چیست. بعد اینها درگیرشان با همدیگر. تصویر جناب بوعلی کتاب داستانی شخصیتسازی کرده است: عقل و شهوت.
چه کسی خوانده است؟ اصلاً فلسفه را قبول داشته است؟ اصلاً میداند تفاوت فلسفه مشا با حکمت صدرایی چیست؟ بقیه درد و دل زیاد. چقدر مشتری دارد این حرفها؟ چقدر طلبهها درگیرند با این حرفها؟ چقدر شور و شوق دارند برای شنیدن این حرفها؟ فهمید. حالا نظامسازی کند. بیاید برود توی آموزش و پرورش. شما ببین الان ما درس میگرفتیم: فلسفه تعلیم و تربیت. یعنی تعلیم و تربیت کدامیک از مبانی ارسطو، افلاطون، هایدگر است؟ اینها شده تعلیم و تربیت فعلی. قاعدهی مثل افلاطون، کدام زوایا را تأمین میکند؟ مبانی هایدگر در کلاس که آمده است، چه درست کرده است؟ الان ریاضی شما در کلاس اول ابتدایی که میروی، دوم ابتدایی که میروی، این همان فیثاغورس شده است. اول ابتدایی. انقدر خرد شده، خرد شده، خرد شده، خرد شده. همان حرفهاست. ادبیات می آید بالا، سیر میکند. در علوم تجربی، اول ابتدایی، این بچه سیر میکند در داروین. بعد میشود یک تمدن وسیع برای مبانی، به قول خودشان، ساینس و تجربی و حسگرایانه. صدای کسی هم در نمیآید. با تابلو، با پلاکارد، فلسفه کودک. مثالهای ابتدایی ساده. اصلاً با عکسهای غربی منتشر (میشود). اصالت الوجود را اصلاً دختر و پسر بیحجاب. حساسیتمان نسبت به چیست؟ اینکه چرا پسر است، اینجایش معلوم است. چرا دختر است، چرا دختر روسری ندارد. فیلم ضد انقلاب ساختی و فیلم ضد دین ساختی. فقط اینجا. این دختره. همه چیز.
نگاههای متحجرانهی سطحی. نمیفهمی کدام هندسه را به هم میریزد؟ به ظاهر نمازش را هم دارد میخواند. اصلاً در فیلم دارد فقط تشویق به نماز میکند. نماز نخوانید. اتفاقاً فیلمهای غربی که با هم نماز شروع شد (فیلم چی بود؟) نماز همان داعشیه شروع شد (فیلم فیلم). فیلمهای اصلی که حالا مثلاً بیقیدوبندی دارد (مثلاً) مسیحیت. من شبکهی یمن را یا سودان بود یک وقتی نگاه میکردم، میدیدم یارو دارد تعدد زوجات را در فیلم مسخره میکند، ولی همهی بازیگرهای زن فیلم پوشیده بودند. یمن، به نظرم مال سودان (است)، کشور اسلامی یمن، که بهشدت به حجاب حساس است. خب، این هندسهی فکری را چقدر طرف گرفته است؟ هندسه را بگیریم (خیلی) برای ما مهم است. ولی هرچی سرجای خودش، و با آن تحلیل شما، اصل را بتوانید تشخیص بدهید، فلسفی و منطقی نیست. دغدغههایمان است دیگر. حالا اشکال ندارد ما گفتیم نقطهتفاهممان با بقیه بحثهای رایج (است).
میخواهم از اینها، این همه فایل صوتی درس فلسفه هست. بیکار که نیستیم که باشیم، وقت شریف را تلف کنیم سر این حرفها که هر روز داریم تعطیل فلسفه. خب، این الان موجودی ما توی فضای سیاسی و اجتماعی اصغر است. نیامده است مبانی تولید کند. بگوید خب، الان ما نظام سرگرمیمان چیست؟ روی مبانی فقهی. آقا! من میخواهم به خانوادهها یک پک بدهم. بگویم: ۱، ۲، ۳، ۴، ... ۱۰، ۲۰، ۱۰۰. اینها مواردی است که شما میتوانید تفریح سالم داشته باشید. حاج آقا قاسمیان توی چیز انجام داد. حرف قشنگی زد. بعدش گفت: خب، بیایید تکلیفش را تکلیف موسیقی را روشن کنید دیگر. برای یک بار برای همیشه. بحث لهو و لعب از بحثهای روی زمینماندهی فقه است. نظر دادن روی آن کار نمیشود. یک سری چیزهایی که اصلاً واقعاً ورودی در مباحث، بماند. مباحث فقه اصغر و فقه اوسط، فقه اکبرش، هندسهی معرفتی چیست؟ شما رسانه را، من حالا یک بخشش را نوشتم. فرصت نمیکنم متأسفانه تکمیلش کنیم. سورهی مبارکهی جمعه. یک بحث رسانهپژوهانه کرده بود. (دربارهی) پلوش ۱۰۰ صفحه نوشته که خیلی هم دوست دارم بنشینم تکمیلش کنم و چاپ شود. چه ربطی مثلاً آیهی اول (داشت)؟ چون سوره، سورهی جمعه است. جمعه یعنی چی؟ یک جمعی با هم جمع میشوند که چه اتفاقی بیفتد؟ یک پیامی قرار است برسد. در این اجتماع که نماز جمعه است، به خدا دارد یک هندسهای تعریف میکند برای رسانه. نماز جمعه نماد رسانه است دیگر. در قرآن، رسانه دینی. خب، آن آیات اولش چه ربطی دارد با نماز و (وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)؟ چهار تا صفت. چه ربطی به نماز جمعه و محتوای پیام رسانهگری که میخواهد خطبه بخواند دارد؟ مطبوعاتش هست. اگر از دست نروند فایلهاش هست. حالا بشود تمامش کنیم، خیلی خوب است که حالا انقدر کارهای فرعی و الکی پیدا میشود که اینکه بخواهیم این کار را انجام بدهیم (میماند).
آن مبانی معرفتی ما، مبانی توحیدی ما، چه زاویهای از رسانه را داریم تأمین میکنیم؟ آنی که بحث میکند که شما تمنی موت کنید، اصلاً چرا حرف از یهود میکشد تو جنگ رسانهای؟ این از واضحاتی است که الان ابر قدرت رسانهی دنیا یهود است. شما صلاحیت ندارید که تریبون دست شما باشد. شما تمنی موت ندارید. ولی خدا نیست. رسانه و تریبون باید دست کسی باشد که ولی خداست. علامت اینکه ولی خداست، چیست؟ و تمنی موت داشته باشد. از تعلقات مادی کنده باشد. این ویژگیهای رسانهگردانان قدسی است. قدسی میسازی. آسمانی بودی، آسمانی میسازی. بعد آن وقت است که اگر حرف زدی، آن حرف زدن کار دورکعت نماز را میکند. حرف زدن آن آدمی که کار دورکعت نماز و خطبهی قدسی (است). تعطیل کن. آن وقت است که من میگویم تجارتت را تعطیل کن. لهوت را تعطیل کن. برو پای خطبه چون قدسی است. میخواهد وصلت کند ملکوت را. این مظهر ذکرالله. رسانه به دست کی باشد؟ کسی که ذکرالله است. خودش چه دریافتهایی باید داشته باشد؟ «کَمَثَلِ الْحِمَارِ» نباشد. خیلی حرف است. ۱۰ میلیون اسفار با خودش. این حقیقت از درون او بجوشد. یک بحث فقهی، حکم اینکه ضربالبَی مثلاً اینجا نهی از بَیعَین والنِّداء مثلاً این دلالت نهی از سبب، نهی از مسبب. تکلیفاً وضع احکام. بحثهای فقهی که آن هم باز کامل بحث نکردیم. مرتبهی اول. سطح روی کار. در آن مرحله کار کنیم، دنیا را میتوانیم اداره کنیم. خیلی کار داریم.
حوزههای ما خیلی فاصله دارند با آن چیزی که باید باشد. طلبههای ما خیلی فاصله دارند با آن چیزی که باید باشند. من بدبخت بیچاره خیلی فاصله دارم با آن چیزی که باید باشم. غوغای عجیب و سیل دشمن، سیل فعالیت. تماشا! غوغای بینهایت! طلبه در این فضای مجازی، اتلاف وقت. پسر! مسائل این حمایت چرا هنوز باید طرفدارش مسئله را نفهمیده است؟ نفهمیده است الان مشکل ما چیست؟ کار چیست؟ کجا باید خودش را خرج کند؟ نسبت به چی باید تبیین کند؟ نسبت به چی باید ارتزاق کند؟ سیاستمداران فاسد ما، جهت فکری و سواد و علم و اینها واقعاً در حد اسف است. عمدهی سیاستمداران چقدر آدم فرهیخته در سیاستمدار ما دیده میشود؟ چند تا گفتمانساز باشند؟ جریانساز باشند؟ حرف از زبان آنها اکو بشود؟ بتمن طلبه. احساس میکنم که من باید در آن سطح بروم کار کنم. مصباح وقتی حرف میزند، من احساس حقارت میکنم. چقدر بلد بودیم که آدم تربیت نکردیم. همین ۴۰ سالم گذشت؟ حالا اول کار است. دههی اول ۲۰ سال بعدش چی؟ ۱۰ سال بعدش ۱۰ سالم؟ یک مهلت نیست؟ بالاخره آدم میتواند ۱۰ سالهای؟ معلوم نیست انقلاب بمونه؟! روی حساب عالم اثبات اصولی خلاصه لزوماً موندنی که نیست که! خلاصه بودن که بگوییم که خدا تأیید کردند ولی اثباتش در عالم خارج اثبات هستی خدا که با کسی هوا دَه که ندارد که! خویشاوند که نیست. کار نکنم که. آقا فرمودند اگر اینها را داشته باشیم، انقلاب پایدار میماند و از این تحریم رد میشویم. اصل ماجرا را جدی نگرفتیم. درگیر فرعیات. اصل ماجرا این است. بحث تولید اخبار. متوجه نمیشود کجایش را بگوید که اصلاً منظور آقا نیست. اخباری که ما پخش میکنیم، حالا فلان مسئول مثلاً فلان مسئول آمریکایی پایش لیز خورد، مثلاً خورد زمین. حالا این چقدر در هندسهی معرفتی ما امیرالمؤمنین رسانه و تریبون خطبهی نماز جمعه (است). الان صداوسیما ۲۴ ساعته نماز جمعه است؟ چقدر آن قدسیت را دارد؟ چقدر این تحلیل را دارد میدهد؟ چقدر ارتقا را دارد ایجاد میکند در مخاطب؟ مخاطب سطح دغدغه و درگیری کجاهای نظام فکری؟ اینها را باید زد بابا! اینها مشکل داریم.
ترامپ مثلاً فاسد جنسی است. مردم توضیح میدهیم. هندسهی معرفتی که دارد، استکبار را با آن ستیز میکند. معرفتی چیست؟ چگونه داریم آن خوراک مقتضی با این هندسهی معرفتی را به مردم میدهیم؟ کارتونی که ساختیم برای اینکه جمعبندی این کارتون استکبارستیزی باشد، چی بوده؟ بابابزرگه، آن محمود و این حسن و فلان... اصلاً همهی اسم خود شخصیت (است). ولی این که نشد که. خلاصه، این دغدغههای ما در این بحثها، اینهاست. حرف سر اینهاست. این بحث این (است) حالا از بحث علیت آمدیم. تمدن غرب این را قبول ندارد. خب ما در فلسفه کودک چگونه میتوانیم علیت را برسانیم؟ با چه مثالهایی؟ ذهن درگیر نباید بشود. دنبال این بگردیم که من آقا یک بازی طراحی کردم. در این بازی میشود علیت را به بچهها فهماند. نقاط اصلی که فلسفه ملاصدرا روی آن بنا شده و همهی مبانی در همهی تمدن غرب این است که ملیت قبولی (است). حسگرایانه است (میگوید) این معلول آن است. معلول همش نسبی است. نسبیت میتواند باشد، میتواند نباشد. تا یک حدی علت است، تا یک حدی علت نیست. یک جاهایی علت آب است. با ۳۰ تا دلیل، اثبات آب نیست. در هر کدام هم یک جوری باور میکنید که مخالف آزادی بکشید و این کتابهای گرانقدر مرحوم علامه (طباطبایی) که شهید مطهری حاشیه زدهاند. مدرسه فلسفه لازم داریم. حوزههای فقهی خیلی خب، سَلِم. ولی ما مدرسه فلسفه لازم داریم. اصلاً بیاید طرف شش پایه فقط فلسفه. فقط فلسفه! مقدمات. پایهی اول، فلسفه است. پایهی دوم، فلسفه است. نه مثل دانشگاه تخصصی فلسفه! بند نیست. برو منظومه را بخوان. بیا دو فصل و جلسه بعد پروژه کار آزمایشگاهی، تحقیقی، میدانی لازم داریم در این بحث. یعنی یک فصل را بدهیم به طلبه، بگوییم برو کار کارتون کار کن. تو برو بازی با آن بساز. تو برو برایش داستان درست کن. فیلم سینمایی درست کن. هرکی یک گوشهای کار و درگیر ماجرا، تولید میکند. دانشکده صداوسیما اینگونه نیست. اصلاً زیدبازی صداوسیما. صداوسیما، امام صادق، تک جنسیتی است. جنسیتی نیست. یعنی فضاهاش جداست. دختر پسر. حالا مثلاً این دانشگاه صداوسیما (یا) او امیرکبیر! اینترنت فرقی با هم ندارد. بالاتر باشد، کیفیتش میآید پایینتر. درسخوانترند، کیفیتهاشان پایینتر است. کمتر به درد حال و حول میکنه. سعی کن رتبه پایینتر باشد این دانشگاه. دیگر رزق فراوان دانشگاه غریزه است. فلسفه اسلامی هم نیست. آنی که دروس اسلامیسازی. وقتی درگیریها به این نیست که شما بروید به سمت تولید. حالا علوم ما در حوزه اسلامی. بانک حقوق اسلامی. خروجی مسئله. به خروجی فکر کنیم. «لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَا تَدَبُّرَ فِیهَا.» در نظام درسی غرب یکی از مشکلاتش این است. تدبر، روایت تدبر، عمق دارد. بگرد. ژرفای مسئله را پیدا کن. زوایای مسئله را تحلیل کن. همینجوری نگیر و برو. یک وقتی گفته میشود: آدم برود در زوایای مختلفش. بعد از منبریها که خیلی حرفهایاند ۱۰ شب دارد در یک موضوع صحبت میکند. هر شنبه یک زاویهی بکری از این موضوع را میگوید. قدرت پردازش دارد. مفهوم حیات. خب، مفهوم حیات در آموزش و پرورش، در رسانه، در دانشگاه، در خانواده. عواملش. موانعش. مقتضیاتش. آثارش. سواحل مختلف. چون یک مطلب را که میگیرد از ۵۰۰ زاویه پردازشش میکند. از هر زاویه حرف جدید.
همان حرف خودمان است. این همه حرف. نداشت. مطلب به این سادگی. انگار یک روایت ساده که من و شما خواندیم: اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِنِ. ۱۴ تا وجه دارد. شهادت کف ماجراست. سؤالاتی باز میشود. (میگوید) اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِنِ. یکی از اسماء الله اَلْمُؤْمِنُ. بعد حالا اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ اَلْمُؤْمِنِ (یک بحث دارد). اسم الهی اَلْمُؤْمِنُ. مرات برای ذات الله. بحث اسم و اسم و اسم و اسم و اسم (است). المیزان بحث باز این مومنی که اینجا هست، مرات المومن. (او) همین مومنات؟ آن یکی مومنه؟ سطح امیر و حکیم باید بشویم. حکیم. خواندن با فلسفه. حکیم یعنی عمیق. آیا استادی داشتیم زمان دبیرستان؟ بچهها، بچهها سر امتحان دینی آن چیزی که خودشان میفهمیدند را مینوشتند. بعد پایین (مینوشتند) این خیلی مهم است. فکر کردن را باید یاد بدهیم. متفکر باید بار (بیاید). (مثل) آیتالله حائری شیرازی رضوانالله علیه که عالم متفکر به کار بردم. آقا! روزی ۱۴ تا نماز جعفر قدیس! بابا! «كانَ أكثَرَ عِبادَةِ أبِی ذَرٍّ». چرا ابوذر عابدفوقالعادهای است؟ اکثر عبادت تفکر است. این فیلم و فرهنگ نشده است. قداسیت. حالا چرا ایشان عارف بهش میگویند؟ سالک اهل حکیم. حکیم تشخیص علوم انسانی حکیم است. میداند از کجا ما داریم سرچشمه را میبیند. ازدواجشان را درست میبیند. یک چیزی هم هست که آن اگر درست شود، ازدواج درست میشود. آن هندسهی معرفتی است که در مدرسه دارم بهش. این هندسهی معرفتی را شهوتپرست و طماع بار میآورد. مال هندسهی معرفتی در ساز خوب است. توی مدرسه هیئت بزن. آخوند بفرست. در آن مولد. همین این خروجی طبیعی است. چرا در مبانی هایدگر و دکارت و اصلاً علوم ما مبانی دکارت است دیگر. دکارت یادمه داغون، شکاکیت. این نسبیتگرایی است. دارد تهی میکند جوان را. قرآن وعده داده است: ازدواج کنی، تأمین میکند. باورش نمیشود. چرا؟ چون باورها را کجا اَخته کردهاند؟ توی همین درسهای مدرسه. مصارف کجا برمیگردد؟ ازدواج باورهاش مشکل دارد. این باورش نمیشود که خدا تأمین میکند.
مسخرهی ذهنهای تخیلگرا و حسگرا همیشه ۱۰ تا مورد نقص میبِیند. تحلیل کند که خب حالا آنی که کافر است و مثلاً ازدواج کرده و خدا تأمین میکند و آنی که مومن ازدواج کرده (و) خدا تأمین نمیکند. این چرا اینجوری میشود؟ نمیتواند برود در نظام کشف علیتش که بفهمد چرا این اینجوری. در حالی که بچهها را خیلی قشنگ میشود (آموزش داد). من این را یک بحثی کردم. حالا دوست داشتید گوش بدهید، ۸۰ دقیقه شاید تقریباً هست. عرض کنم که حکمت در کودکی. گل شهادت امام جواد علیه السلام. امام جواد به مرحلهی ظهور رسیدند که میشود بچه ۷ ساله. حکیم در مورد این «آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا». قرآن میگوید بهش حکمت را توی بچگی. قانون فلسفه کودک. خب این الان ادبیات علمی ماست. این کتاب آخر کار است. خب هیچی. هیچ جایی، هیچ احمقی نمیآید حرفهای آخر فیثاغورس را اول ابتدایی درس بدهد. برای (چه؟) نظامسازی میکنیم. وقتی نظامسازی کرد و تولید ادبیات (شد)، برای بچه ۷ ساله همان حرفها را. ولی ما میگوییم نه. از یک جایی باید فلسفه شروع کرد. آن هم این است: «بیا، بیا منظومه!» منظومه چرا نباید بشود کلاس اول ابتدایی؟ کتاب اول ابتدایی. ما منظومه را بخواهیم کتاب اول ابتدایی کنیم، باید چکار کنیم؟ آقا! من نشستم بازی طراحی کردم. به نظر من اینجوری توی این بازی میشود مثلاً بفهمانیم که مثلاً پناهیان یک فایل معروفی دارد. آش بهشان بدهیم و قاشق ندهیم. پشت پرده، قاشق حکیمانه است دیگر. طرف میفهمد که من دارم مدیریت میشوم. امتحان مدیریت است. رفتارهای ما باید حکیمانه باشد. ضوابط داشته باشد. تبدیل به نظام بشود. مسئولین پیش خدا. من میرفتم توی کلاسها. بازی کنیم و یک ساعت و نیم یک آخوند توی دبیرستان سری کلاس با این بچهها بازی میکرد. زنگ تفریحی که میخورد، گریه میکردند. بازی کنیم! بعد حرف یاد میگیرد. بازی پانتومیم و اینها که الان مد شده و اینها. آن موقع ما اینها را بازی میکردیم. بعد با مفاهیمی که خودمان. بعد مفهوم مثلاً اول دنبال کار یونیک باشیم؟ نه، بالاخره ساده شروع میشود. آیا شبافیان یادش است؟ ما همینجا، توی همین مشهد، خطبهی متقین را تئاترش را بازی میکردی. گفتم این ویژگیها را تئاتریاش چگونه؟ اینجا تو را برای آن بازی کن. نه! کلمه «توکل» را برسان. توکل بر او (است). بازی پیوند بخورد با این واژه. میرود در اعماق وجودش. آن کسی که توکل دارد، یعنی چی؟ پردازش میکند. یک چیزی آن درون دارد فعال میشود. توکل را به خورد این میدهد. بعد وقتی که بازی میکرد، میدید که چقدر ضعیف است. این توکل را نفهمیده است. باز زور میزد از یک زاویه دیگر. بعد آن ها میفهمیدند ذهن اینها نسبت به توکل چیست. مثلاً قناعت مفاهیم انتزاعی مثلاً قناعت. حرفش این است که ما مفاهیم مجرد را مثل مثلاً هستی، درک اینها را چون نمیتوانیم تصویر بکنیم، نمیتوانیم به مخاطب آن انتقال بدهیم. تصویر چه جوری بیاریم روی کاغذ؟ در تدریس مشکلی خوب کارایی کردهاند. اما یک بندهخدایی از من میخواست، محصول میخواست. گفت: چی تولید کردی؟ گفتم: تولیدی نیست. نوشتاری نیست. این فقط تربیتی است. باید بیاید سر کلاس. یکی از دغدغههای ایشان این است که همهی این را بتوانیم بنویسیم. این کاری که در کلاس انجام میدهیم، تربیت میکنیم، بتوانیم بنویسیم که ما خیلی داریم کار میکنیم ولی هنوز نشده است. چون توی تربیت استاد و شاگرد با همدیگر تعامل دارند دیگر. استاد چقدر پیشرفت کرده است؟ بعد مرحلهی بعدی را میآورد. اگر همه را بخواهی بیاوری روی کاغذ، نمیشود. حرف بزنیم. تحلیل. تحلیل لطیفه داشتیم توضیح بدهیم برای چی خندیدی. حکیم شده است. همین است دیگر. علتْیابی. یک چیز خیلی ساده. چیزهای ساده را میشود علتْیابی کرد. تو چرا میگویی مثلاً جک تو مثلاً با ماری چه تفاوتی داری؟ دیگر شما دوست داری ما دخترها ریش نداریم. بعد میگویم خب من خوشگلم یا نه؟ بعد میگوید تو خوشگلی، ولی ما دخترها نباید ریش داشته باشیم. در ثبوت اصالت وجود، تکرّر کل تحقق تکرر و اعتباری. یک قاعدهی بدیهیه که ببین، چیزی که هی باید تکرار بشود، یعنی ارزش. یا حضرت علی یک حرف قشنگ در نهجالبلاغه میزند. میگوید: چیزی که میرسد زود نقد به مضمون. چیزی که میرسد زوده، ولو این میلیاردها سال باشد. کسی این را از دست داده. ذهنیت فلسفه. ۹ سالم بود. پسرخالهی ما، خدا رحمتش کند، سرطان داشت. اینها توی خانه زندگی میکردیم. از دنیا رفت. یعنی یا خودم زودتر بروم که دیگر غم نبینم. یا در دنیا باشم هیچکی در دنیا باشد غم نداشته باشد. تضاد دارد. به بچه فهماندیم که دنیا جای رنج است. وقتی میگویی رنج نباشد، دیگر تو دنیا نباش. اگر دنبال یک جایی میگردی که برویم اروپا. از رنج در میآید. یک جایی (که) یک غم توش نیست، توی زندگی دنیا هستی. اینجا دارد رنج دارد. غم است. وقتی رنج نیست یعنی دیگر زندگی نیست. دیگر دنیا نیست.
گفتیم که من یادمه یکم کلاس ها خیلی کارها میکردی. مثلاً سؤالهای انتزاعی اصلاً خدا چه رنگی است؟ به نظر فیلم حرفهای خیلی عجیب و غریب درگیر میشد. فکر اینها. طرف توی سرویس بهداشتی بود، رفیقش از پشت صداش زد، گفتش که بدو بیا بیرون که الان آب قطع میشود. یعنی اول خودش را شست، بعد کارش را کرد. چون آب قطع میشد. اول خودش را شست. برای چی خندهدار بود؟ ذهن را به کار میگرفتیم. کسی که تقدم و تأخر و اولویت رعایت نمیکند، خندهدار است. حرکتش احمقانه است. ما به حماقت خیلی ساده است. اولویت! ببین، کسی که اولویتها را رعایت نمیکند، احمق است. ملائکه هم دارند به ما میخندند. وقتی اولویتها رعایت چرا میخندی؟ اصلاً خنده، خنده اثر حماقت طرف است دیگر. به حماقت. خب، چرا احمق میدانیم؟ علت و معلول تشخیص نداده. نمیدانم شستن معلول نجاست است. وقتی چیزی که نجس نیست که نمیشورند. نجس میکند. ربط اینها را با همدیگر نفهمیده است. (وَاللَّهُ یَسْتَزِیءُ بِهِمْ) خدا اینها را مسخره میکند. چرا خدا به یک عده دارد میخندد؟ برای چی؟ میرفت. یک دریایی از معارف. یک بچه ۱۵ ساله با یک جوک. مباحث تبلیغ تشکیلاتی که به دوستان میگفتیم هک کنیم. بعد این را بگوییم آقا! تویی که میخواهی بروی سر کلاس این حرفها را تبلیغ تشکیلاتی، محتوا، تولید محتوا کنی. شما کلاسهای دبیرستان که اینها محتوای ماست. طلبه رنجبر عزیز که از شاهدان خوب شیرازیم. با هم همسفر بودیم و خیلی من واقعاً آدم کم میبیند کسی را که پشت دوربینش نه تنها مثل جلوی دوربینش است، بلکه بهتر از جلوی دوربینش است. خیلی آدم باصفا، زلال، ناب، متواضع، فکور، حکیم. من بهشدت به ایشان علاقمند شدم و خیلی هم عجایب تولید میکنی. چگونه (این مطلب) میآید؟ خودش. دست خودم نیست. برای چی این الان جذاب است؟ چرا الان خوشم آمد؟ عمق برساند. ما لازم نیست فیلمی بسازیم که به بچهها یاد بدهیم دست دوستدخترت را نگیر یا دوست پسر (را). همینقدر که بتوانیم آدم تحلیل کند، عمیق ببیند. مسائل را عمیق نگاه کند. دنبال کشف است. اصلاً همهی فلسفه کودک همین است. بچه را یکجوری بار بیاوریم (که) فلسفه کودک که تمام شد (بتواند) کشف علیت کند.
حالا جالب است. اینها که خودشان مبانیشان مبانی هیوم و دکارت و اینهاست، این حرفها را میزنند. فضای خودشان! آدم عمیق لازم داریم در جامعه. (آدم) عمیق در فضای خودم. امروز رفتیم یک خورده در این فضا. وقتمان هم رفت. اشکال ندارد دیگر. حرف مهمی هم، بسیار مهمی است. حالا یک صفحه بیشتر از این کتاب شهید مطهری نتوانستیم بخوانیم. دردودلهایی بود که به نظرم باید بالاخره گفته میشد و حرفهای مهمی بود. سلامت باشید. اینها را باید دنبال این نباشیم که مطلب بگیریم و بفهمیم. ما تلمبار. ببینیم این را الان من بخواهم بگویم به بچهام، چگونه باید بگویم؟ ادیسون مادرش بهش گفته بود که امروز سر کلاس چی خواندی؟ گفته بود فیزیک. مادر! من بگویم که تو نمیفهمی. درس خودت را خواندی که توانستی به من بفهمانی، خودم فهمیدم! مادرش فیلسوف است. وقتی درگیر این بشویم که این حرف را به یک بچه ۵ ساله بفهمانیم. اصلاً خودمان میافتیم به تولید. بفهمانم بهش. بعد میرود آدم در مطلب عمیقی. مثلاً میخوانم فیلسوفی، حکیمی، حالا یا اینوری یا اونوری. (به) دانشگاه بگویم برای پسر ۱۸ ساله، جوان ۱۸ ساله ۱۹ ساله که حالا این عقبهی فکری و ایدئولوژیک و فلسفی ندارد، چگونه باید گفتم؟ شاید اینجا برای شما من یک ربع صحبت میکنم، زحمت دانشگاه ولی اغراق (است). بیش از یک ساعت فکر میکنم، بیش از یک ساعت برای یک روز که چی بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ اول چی بگویم؟ این را چطور بگویم؟ آن را چطور به پیوند فکر کنی؟ به اندازه ۱۰ ساعت دارد. مطلب خودت گیرت میآید. این با آن هم ربط دارد. این هم آن جوری تولیداتش زیاد میشود. تو یک محرم ۶ تا منبر میرود. یکیش بحث شبیه اون یکی نیست. موضوع! بنشین فکر کنی. ۶ تا سخنرانی برای تولید میشود. فکر کنیم. خود فکر کردن یک هنری است. این را به عنوان تعبد هم باید (دید)، به عنوان عبادت باید (دید). عمیق بشویم. تحلیل کنیم. از زوایای مختلف به کارش بگیریم. میخواهم از یک زاویه دیگر ببینم. من نمیخواهم این را بگویم غلط است (و) درست باشد. این را چطور بگویم؟ خود این حکمت همین است دیگر. حکیمانه حرف زدن طراوت دارد. از این زاویه نگفته است. مثلاً یکی از بزرگان تازگی (است). من فرمودند که چرا نمازها دورکعتی، سهرکعتی، چهاررکعتی مَثنی و ثُلاث و رَواع است؟ ملائکه یا دوبالند یا سهبالند. گفتش که شما با نماز دورکعتی میروی در صنف ملائکهی دوبال. اینجا را به آنجا زده. هیچ برابری به ذهن آدم نمیآید. این ۲ و ۳ و ۴ اینجا با آن ۲ و ۳ آنجا یک ربطی دارد. عددهای ۴ (قرآن). از این زاویه دریایی از معارف دارد میآید. با این نگاه که این را بخواهیم بفهمانیم. با آن نظامسازی کنیم که حالا من این را بخواهم به بچه در این قالب بگویم، من میخواهم با آن بازی بسازم، من بخواهم با آن کارتون بسازم. کارتون من شخصیتسازی (است). اصلاً بحث تیپولوژی یکی از بحثهای بسیار مهم رسانه است. شما باید تیپ بسازی. کد تیپسازی خیلی مهم است که ما ضعیف (هستیم). روایات ما فوقالعاده است در تیپسازی. کتاب خصال. یعنی کتاب تیپسازی. «ذُو الْکِبْرِ ثَلَاثَ» «ذُو الْحَسَدِ» سلام. سلام متکبر. این فیلم دیگر. دارد فیلم میسازد. فیلم سینمایی. فیلم سینمایی کنیم. یک متکبر اینجا، یک حسود آنجا، یک آدم متواضع اینجا. با همدیگر داستان درست کنیم. بعد بروز بدهند. هر کدام این خصوصیات را. بعد خصوصیات بروزش در چیست؟ دقیقاً چی معلول تکبر است؟ تکبر دقیقاً علت چیهاست؟ حالا من کشف کردم آن را. من این را چگونه برسانم؟ مثلاً من اگر خواستم یک آدمی را نشان بدهم که دیگران برایش اهمیت ندارند، تکبر. بعد حجاب هم میخواهم بزنم به تواضع و بیحجابی را بزنم به تکبر. زنهای دیگر همسن خودش برایش ارزشی ندارند که زندگی نابود میشود. خب، بعد من نمیخواهم این را بگویم. میخواهم یک چیز دیگر بگویم. مخاطب این را بفهمد. سوار ماشین است. از چاله دارد رد میشود با سرعت. اصلاً برایش ارزش ندارد. رانندگی آن را نشان میدهم. تهرانی فرموده بود که یکی از جاهایی که آدمها خودشان را نشان میدهند، رانندگیشان (است). کمک میکند. ما در فیلمهایمان چقدر میتوانیم از نحوهی رانندگی آدمها شخصیت اینها را تحلیل کنیم و بدیهایی که میخواهیم بگوییم اینها بد است. برگردیم به این تیپ. شیطان سجده نکرد. من با سجدهاش مشکل (ندارم). استکبر. جمع کن. (وَاسْتَکْبَرَ وَکانَ مِنَ الْكافِرِينَ). من با استکبار (او مشکل دارم)، به قطب قاصر، پردازش میکند استکبار را در زوایای مختلف. اینها را لازم داریم دیگر. یعنی این مطلب که فهمیده شد، حالا میخواهم پردازش کنم. هی با زبانهای مختلف. میخواهم در عرفان بروزش چیست؟ در اخلاق بروزش چیست؟ در سیاست بحث بیتقوایی. بیتقوایی. این کارهای ما چقدر عرضه داریم نشان بدهیم؟ خطرناک بودن مسئولین بیتقوا. فیلم سینمایی کنیم. قوهی تحلیل مردم. اگر میخواهی رأی بدهی فقط تقوایش برایت مهم نباشد. بدبخت! مردم خوشبختی نمیآید. خوشبختی میآورد. فهمیدیم یا نه؟ اینجا اصالت وجود، اعتباریت و اینها اینجاها فهمیده میشود. میگوید ببین، اصلاً اعتباری خوشبختی نیست. وجود که خوشبختی است، حقیقت که خوشبختی است؟ حقیقت خوشبختی است. حقیقت خوشبختی ماشین خوشبختی توش نیست. یکی دیگر باید توش بریزد. ماشین چیزی است به اسم ماشین. برای چی میخواهی؟ به خاطر آسایش. آسایش را برای به خاطر آرامش. آرامش. این همان کشف علیت است. از بچگی وقتی درگیر بوده هی بگوید خب بعدش چی؟ خب بعدش اینکه چی بشود؟ بچه که این را میگوید، متدین است. الحمدالله. الله اکبر. لا اله الا الله. لا اله الا الله. یعنی دقیقاً همان که چی بشود؟ حقیقت این است دیگر. حفظ قرآن سر نماز میخواندیم. ترجمه تحتالفظیاش که هستش دیگر. اما گفتم «الحمد»، یک خودم یک کَچ را زدیم به یک آیات. پشتش عقبش چیست؟ یعنی که چی بشود؟ تدبرش چی شد که اصلاً یا که نبود؟ حالا چه کشف علی، چه کشف معلولی، چه کشف علمی، چه کشف لمی. هم از اینور به اون ور (میرود)، هم از اون ور به این ور (میرود). روی هر آیهای میشود اینجور تدبر کرد. چقدر میریزد برای شما. با این چیزها برخورد کردیم که چی بشود؟ خدا را شکر یک قرآن. دیگر شک و شبههای نیست. راحت میرود همه، همهی حرفی که دارد میزند چیست؟ عدالت. هم برگزار. امام زمان عدالت. رنگش سرخ شد. کار مربی. که چی بشود؟ نمره بیاوری که چی بشود؟ مدرک بگیری که چی؟ حتی سؤالهای جدیتر: ازدواج میکنی که چی بشود؟
من برای مشاوره ازدواج که میآید، سؤال اصلیام این است. (میگویم) ازدواج. ازدواج خب، ازدواج با اینکه چی بشود که تو میگویی ببینمش دیگر، از نزدیک ببینمش. تدین اینهاست. چرا طلا میرود بالا؟ چون کشف علیت قاصد الاسبات. واسطه در ثبوتش مشکل (است). ازدواج خوب است. واسطه در ثبوت. چرا ازدواج خوب است؟ علتاً علت حمل خوب بر ازدواج. اینجوری باید حرف. به چالش گرفت. فضا مطرح شد. سلامت باشید. با بستن محیط مثلاً درست میشود. نبیند. بیحجاب نبیند، عرقخور نبیند، رقص نبیند. تا کشف علت نکرده باشد. بالاخره که میبیند. علیت را اگر فهمید، علیت را. نه علتها. علت اینکه رقص بد است، نه خود من هم علیت. چی بشود را اگر سؤال داشت، جذب اعتباری نمیکند. خیلی مهم است. آدمی که دقیق، حکیم، عمیق است، اعتباری پولش نمیگذارد. ریشهی تمام دنیا. همهی دنیا مال من، همهی زنهای دنیا مال من، همهی پولهای دنیا مال بهترین ماشین دنیا مال من. امیرالمؤمنین فرمود که خدایا شکمی که آن نان خشک را میشکست و آب میزد و اینها. بعد به زور با پا لهش. فلسفه کودک است. پیتزا به علاوه ک (میخورد). سرویس بهداشتی که میروی، نگاه کن. بگو بگو کی میشود؟ ذکر دعا دارد. ذکر دارد. روایت مفصل داریم. میگوید نگاه کن، بگو تو حاصل زحمتهای من. من این همه سگدو زدم، حلال و حرام کردم که تو تولید بشوی. اینکه چی بشود؟ کار کردن و خوردن و بردن و ۳۰۰۰ میلیارد و اینها. تویی. عرق میریزد. دروغ میگوید. آبروش را میگذارد. سلامتیاش را. همهی چیزش را میگذارد. بعد واقعاً یک نگاه بکند. اعتباری و واقعی زندگی کنی با واقعیت زندگی کنیم. تازگی مطرح کردیم که حقیقت، که گفته میشود حق، که گفته میشود حق و باطل، یعنی چی؟ حق یعنی واقعیت. نیست واقعیت ندارد. لذت. لذت چشایی. لذت خوردن. اصلاً واقعیت ندارد. یک چیزی توی حد سقف سدی. ما لذت نداریم. یعنی وقتی میخوابی، خواب که چیزی نیست که. خستگیات دارد میرود. چیزی بهت اضافه نشده است. غذا خوردن چیزی نمیآورد که. چیزی به شما الان اضافه نشد. گرسنگی دارد میرود. خستگیام در رفت. تبلیغ چای را درست کردهاند. این را میخوری. یک چیزی. خستگی بود. چیزی. خستگیام. خستگی آدم با این واقعیت زندگی بکند. تمرین لطافت میخواهد. عمق میخواهد. آه! فکر میخواهد. سحر پا میشوند. (یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) تفکر میکند. چی میگوید؟ سودا. جدی. خدا. همهی عرفان و مراقبه. همهی مراقبهای که اولیا خدا و بزرگانی (در موردش) میگویند: از هر کارت سؤال کن که چه بشود. میشود مراقبه. بعد نسبت به خطوراتت میآید میمیرد دیگر. در خود شاکله و ذات. تا کجاها میرود؟ کلاس را نیاییم، چی میشود؟ سنگکوب میکند. و تسمه پاره میکند. اینها همان وقت است که این سؤال را میپرسد. ها! ۲۰ سال پیش سؤال میکرد. نپرسید. بعد ۲۰ سال یک دفعه از خودش میپرسد که من که که چی بشود؟ پول در بیاورم. رئیس بشوم. اگر خوب و صادق باشد، خب، در میآورد. ریشها را میزند. خدا خیرش دهد. امان از منافعش. اگر نباشد، با همین میرود توی آن فضا. ۲۰ سال پیش و ۲۰ سال بعد مداوم از خودش میپرسی که چی بشود؟ این درس امروز این پاراگراف را خواندی که چی بشود؟ نگاه من. مردن را اهون و اندی. پیش من سادهتر است. نگاهی که توش ضرورت نیست. چشم به جایی بیفتد، ضرورت نداشته باشد، برایم راحتتر است که بمیرم. کسی یحیی فرد یعنی نگاهی که پشت (آن) برای سؤال جواب ندارد. سؤال و جواب ندارم. بهترین بابت آن حسرتی که میخورد. نتیجه (هم) نداشته که. هر نگاه ما یک بذر است. هر کلمهی ما یک بذر است. که چی بشود؟ این نگاه را داری به شاکلهات میدهی که چی بشود؟ «كانَ أكثَرَ عِبادَةِ» از تفکّر و اعتبار. عبرت گرفتن. که چی بشوم؟ عبرت گرفته. «ما أكثَرَ الْعِبَرَ وَ أقَلَّ الْاعْتِبَارَ.» عبرت زیاد است. اعتبار گیرش کم است. این که برود بپرسد که چی بشود. یکی چی بشود، شد جاذبه نیوتون. بغل ما هست و کشف نشده. حکیم است. عارف است. یک ملاصدرا ایستاد. که چی بشود؟ کشف میکند. آدم و حوا به سیب رسیدند. گفتند که چی بشود؟ شیطان شد. جاذبه شد. اپل.
به ایرانیان توسلش با اهل بیت فرق میکند. به مناسبت اینکه امشب شب شهادت حضرت معصومه سلام الله علیهاست و مدیونیم همهی ما ائمه بی بی. ملاصدرا از حضرت معصومه استفاده (کرده است). در وقت بن بست میخورد از کهک پا میشود میآید. از آنجاهایی بوده که بحثهای سخت اختصاص داده. این حرف را به این فقیر ملاصدرا در قم توسل کرده است. فهمیده رفت. کسی در این زاویه اگر برود تازه از امام رضا استفاده (کرده است). از حضرت معصومه استفاده (کرده است). نهایت برد امام رضا برای ما، نهایت خاصیت امام رضا برای فعالیت استفاده (است). امام رضا برای ما (است). ولی کسی رفت در اعماق، عمیق شد. از این لایهها گذر کرد. تازه میفهمی چه خبر است. سلطنت. اینها را شهود میکند. چی دست اینهاست. و آیات (وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ) تعابیر زیارت. (إِنَّ ذِکْرَ الْخَیْرِ کُنْتُ أَوْلَاهُ وَفَرْعَهُ وَمَعْدَنَ) نگاه کیست؟ کسی که از این ظواهر عبور. اصل خیر اوست. فرع خیر اوست. معدن مو وای خیر استفاده میکند. همهی فلسفه این است. فلسفه یاد نمیگیریم که یک پزی بدهیم. چهار تا اصطلاحاتی که یاد گرفته باشیم که حجب السفهها را باید گرفت. برای این عمقش، برای پس زدن حجاب. چند بار این را عرض کرد. استاد عزیز میفرمود که ممنون علامه (طباطبایی). نظرشان بر این بود که دروازه ورود به معارف الهی فلسفه (است). چرا بی اعتباری؟ یک مشت توهمات. با توهمات داریم زندگی میکنیم. حقیقت را نمیبینی و حق را نمیبینی. با باطل داریم زندگی میکنیم. وجودم را با باطل پر کرد. توهمات دیگر. توهم باطل است دیگر. ولی اگر رفتیم حق، رفتیم به ساحت حق رسیدیم، آنجا یک زندگی است. یک حیات دیگر است. حیات طیبه است. حیات دیگری است. اصلاً زندگی تازه شروع میشود. «یُولَدُ وَ یَمُوتُ مَرَّتَیْنِ» که هستی (دربارهی آن صحبت میکنیم). عیسی علیه السلام فرمود: «انسان انسان نمیشود مگر دو بار متولد بشود». یک بار در عالم ملک متولد شد. ملکوت (متولد شد). نظر کنه به ملکوت. نظر یعنی چی؟ نگاه عمیق. نگاه عمیق فلسفه نظر به ملکوت است. پشت این یک چیزی هست. یک «سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ». این اعتبار حقیقتش چیست؟ همان ملکوتش است که به دست اوست. فلسفه بهش میگوییم وجود ملکوت است که به یاد اوست. حقیقت آن است. من و شما الان حقیقتمان چیست؟ همان ملکوتی است که در دست (ماست). چشم برزخی دارد. این با ملکوت شخص اول به ملکوت خودش رسیده است. با هر شیئی دارد در ملکوتش ارتباط برقرار (میکند). فوقالعادهای نیست. آدم همینجور باشد دیگر با حقیقت زندگی میکند. بندهخدا! بقیه دارند در توهمات زندگی میکنند. قاعده این است. ما همه استثناییم. اصل این است. زندگی میکنیم. از اتصال علیه السلام فرمود که من هیچ چیزی را نورانیتر از تفکر و اشک ندیدم. اصل نورین تفکر و اشک. خیلی لطافت. آدمهایی که اهل تفکر و فکر (هستند). فکر میکنم تمام زیبایی این دنیا با یک چشم بستن تمام میشود. یک ماشینی که مثلاً ما میبینیم. انقدر قشنگ است. واقعاً نشستهاند. طراحهای مختلف. روانشناسی رنگ روی آن کار کردهاند. همهی چیز روی آن کار کردهاند. بعد ماشینی که انقدر چشمت را ببندی تمام است. چشم نداشته باشیم هیچ جذابیتی برایمان ندارد. ولی حالا آن لذت حقیقی تازه از وقتی چشمهایت را میبندی شروع میشود. آره انشاءالله معارف الهی و (با همین دیدگاه) متولد بشویم.
شب جمعه هم هست. شب شهادت فاطمه معصومه سلام الله علیها که این بی بی (است)، بی بی که معدن علم است. کیا که چه استفادههایی از محضر (آن)؟ چی که نجوشیده از این دامن؟ بهاءالدینی و خمینی (و) مطهر (و) طباطبایی. آل محمد ظهور است دیگر. ظهور هر یک از این بزرگواران انگار تو یک چیز (است). این هست و در عین حال خود اینکه حضرت معصومه سلام الله علیها بروز ملکی زهرا سلام الله علیهاست، بحث مفصلی است. حضرت زهرا سلام الله علیها منشأ همهی معارف. ظرف حقیقت. ظرف. ببینید ما یک حقیقت لیلةالقدر داریم. یک ظهور لیلةالقدر. همین که در دستمان است. اذان مغرب را که میگویند وارد لیلةالقدر میشویم. اذان تنزل. آن حقیقت لیلةالقدر. خب ما با این تنزلش ارتباط برقرار میکنیم دیگر. به هرچه که به ما ثواب داده میشود در اثر ارتباطمان با همین است. معرفت نسبت به این حقیقت نازلهی لیلةالقدر. لذا ما از خود وجود ملکی حضرت صدیقه سلام الله علیها محرومیم دیگر. هیچ چیزی (نیست). قبری هستم. لذا بروزات آن اینجاست. کما اینکه بروزات آن لیلةالقدر در همین ساعت، زمان. زمان اعتباری ظهور است دیگر. ساعت ظهور تنزل حقیقت که خیلی ساعت اتفاق میافتد. هر بروزی که لیلةالقدر دارد در همین تیک تیک ساعت. در همین بروز. در همین ظهور. همین حرکت ماه است. غروب میکند. ساعت شب دارد. شب دارد میگذرد. ظهورش حاکی از اینکه هنوز لیلةالقدر است، هنوز استفاده کن. استفاده را ما از همین دیدن ماه و تاریکی و اینها میبریم. حقیقت که این نیست که! حقیقتش که ثابت است. در حقیقتش است که طبق ساعتش که معارف نازل نمیشود که. در حقیقتش است که معارف ملائکه کجا نازل میشوند؟ الان ساعتش برای ما اعتباری است. برای ما و شما. من در اندونزیام مثلاً یک روز جلوترم. شما در ایران یک روز عقبتری. خب حالا. و امام زمان به اعتبار اندونزیاییها. شیعیان اندونزی. آن هم تیراندازی (است). من و شما در ایران و عراق این را داریم میگوییم. آن هم در آمریکا و کانادا فردا. حقیقت نازلش است. در حقیقت مجرد است که دارد نزول. تنزل ملائکه. ولی بروزش کجاست؟ اینجاست. حضرت معصومه سلام الله علیها بروز آن حقیقت بلند فاطمه (است). کما اینکه علی بن موسی الرضا بروز حقیقت علوی است. این علی (است). او هم فاطمه است. علی تنزل یافتهی علی بن موسی الرضا. فاطمه تنزل یافتهی فاطمه زهراست. الا اختلاف مراتبها که باز هم در همین اختلاف مراتب باز امام رضا را با حضرت معصومه نمیشود (مقایسه کرد). تنزلی که امام رضا کرده. طبیعت که فاطمه هر چقدر صعود کند به این تنزل امام رضا نمیرسد. مقام تنزل یافتهی امیرالمؤمنین. فاطمه مسعود به همین هم نمیرسد. تنزله. خب حالا باز کدامش پایینتر است؟ پایینتر میآید. ما شما آب از کجا میگیرید؟ میریزد دیگر. به آخرین نقطه نزولش که رسید، آب از آنجا میگیرد. فاطمه آخرین نقطه نزول طریقت اهل حقیقت. همه به همه سلام میدهیم با خطاب هم سلامت. امام رضا علیه السلام. تعابیری که حضرت امام در مورد امام رضا به کار بردند. ببینید دربارهی مرکز علم. مشهد، آستان قدس، مرکز علم و امام هشتم. آستان قدس و حرم امام رضا. سریال کس دیگری باید بیاید اینجا. از این حقایق و معارف اینجا استفاده. حقیقت محمدی فیض اصلی است. بعد در تمام پیامبران همه تنزل معین. حالا این تنزل خود اهل بیت. حضرت فاطمه عصارهی لللْخَلْقِ. یعنی دیگر نهایت نزول این حقیقت. قم میشود مرکز بروز این حقیقت. مرکز بروز علم. فیضان پیدا. آب کجا میجوشد؟ در باران. در زمین. در چاله میجوشد. کجا؟ فیضان پیدا میکند دیگر. به نهایت نزولش که رسید، حالا موقع انتفاع از این کانال میرسد به شیعه. مرکز رفع بلا. مرکز علم. چرا مرکز علمی؟ هرچی علم هست از آنجاست. از کانال قم دارد منتشر میشود. در عالم همه آبهای مثلاً تهران و کرج از سد کرج. ابر فیاضی که بر این زمین باریده کیست؟ امام رضا علیه السلام. بالاتر. آن مرکزی که مجتمع شده این قطعات و اینها، آن کجاست؟ آن نفس حقیقت پیغمبر اکرم. حقیقت امیرالمؤمنین. یکی هم هست وحید. تنزل پیدا. پزشک خود علیها از بقیه اهل بیت متفاوتند. یک بحث مفصلی منها اربعین حرم. گفتهاند ائمه مثل ۱۲ ماه میمانند. چهار ماه حرام که حرمت ویژه دارد. ۱۴ کنار. حرمت ویژه چهار ماه حرام. معارف است دیگر. معارف الهی است. الهی. اینهاست. اصل حرفها اینجاست و اصل حرف فهمیدن این پشتپرده. با این عرفان و با من معصوم. ارتباط من معصوم. من من معصوم. نفس معصوم حقیقت که زیارت در مقام نورانیت که میگویند: «مَنْ عَرَفَنِی بِنُورَانِیَّتِی فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ». من را به نورانیت بشناسد. در مقام نورانیت بشناسد. خدا را معاون نورانیت چیست؟ حقایق. اما در اعتباریاتیم دیگر. اعتباریات و توهمات. انشاءالله به حق حضرت معصومه سلام الله علیها اهل معرفت (شویم). به برکت این خواهر. بهرمن. دست شما درد نکند.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه یازدهم
حکمت صدرایی
جلسه دوازدهم
حکمت صدرایی
جلسه سیزدهم
حکمت صدرایی
جلسه چهاردهم
حکمت صدرایی
جلسه پانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه هفدهم
حکمت صدرایی
جلسه هجدهم
حکمت صدرایی
جلسه نوزدهم
حکمت صدرایی
جلسه بیستم
حکمت صدرایی
جلسه بیست و یکم
حکمت صدرایی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات حکمت صدرایی
جلسه نهم
حکمت صدرایی
جلسه دهم
حکمت صدرایی
جلسه یازدهم
حکمت صدرایی
جلسه دوازدهم
حکمت صدرایی
جلسه سیزدهم
حکمت صدرایی
جلسه چهاردهم
حکمت صدرایی
جلسه پانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه شانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه هفدهم
حکمت صدرایی
جلسه بیست و یکم
حکمت صدرایی
در حال بارگذاری نظرات...