تطور تاریخی «اصاله الوجود» در فلسفه «مشاء» ، «اشراق» و «متعالیه»
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد.
من الان الی قیام...
به اینجا رسیدیم که چیزی که در بیرون منشأ اثر و اصالت دارد، وجودی است که عینیت دارد. در خارج، وجود و ماهیت یکی میشود. تو چیز نداری چی بگیم؟ انسان است و موجود است. انسان بودنش چیزی است، موجود بودنش چیز دیگر. در واقع، دو چیز است؛ یکی انسان، یکی موجود. صندلی است و موجود. پس لزوماً یکی از اینها باید منشأ اثر باشد و اصالت پیدا بکند. یا باید آن جزء مختص، که میشود ماهیت؛ یا جزء مشترک که میشود اعتباری. هم عرض کردیم که چیزی که منشأ ترتب آثار به ذات نیست، اگر داشته باشد، به واسطه وجود است. اگر ماهیت باشد، اعتباری (به واسطه وجود). هر دو هم که نمیتوانند با هم منشأ اثر باشند؛ چون که هر کدام از اینها واقعیت خارجی دارند که مترتب میشود. اینجوری میشود: باید هر دو منشأ اثر باشند و در خارج با استقلال عقلی ما.
از چهار حالت بحثمان خارج است:
یکی اینکه هر یک از دو جزء مختص و مشترک اصیل باشند.
دوم اینکه جزء مختص و جزء مشترک هر دو اعتباری باشند.
قول سوم این است که جزء مختص اصیل باشد و جزء مشترک اعتباری.
و قول چهارم این است که جزء مشترک اصیل باشد و جزء مختص اعتباری.
(چهارمی میشود اصالت الوجود و اعتباریت.)
احتمال اول را بررسی کنیم: هر دو اصیل باشند. وجدان، با دو تا اثر ببینیم دو چیز بْپندارد. این کارم الان از سر "انسان بودنم" بود که سر زد، اثر وجود سر ماهیتم بود یا اثر وجود؟ چون هر کدام یک چیزند، دو تا اثر متفاوت. ماهیتم میگوید «برو»، ولی وجود درباره ماهیت نیست. آن عقل است که میگوید «برو»، شهوت است که میگوید «بنشین». پس هر انسانی در خودش مییابد که یکی بیشتر نیست و بیشتر از یکی چیزی نیست. موجود، و نمیخواهد بگوید که من دو چیزم. یکی وجودم، یکی... اصلاً خودت که بگویی من دو چیزم، دو چیزم یعنی موجودند، یعنی دو چیز بزرگ! میشود ماهیت، از کجا؟ از بحث اتحاد در حمل.
بعد قائل به این بشود که وجود اینجا اصالت دارد و ماهیتی که دارد، ارتباط یک واقعیت دیگری را با ذات خودش تصور کند؛ در حالی که آن واقعیت زائد بر ذاتش بگوید «من دو چیزم، یکی اینم یکی اونم». قرصهای "اکسینا" (خلاصه سنتی و صنعتی) را مخلوط میکند. خلاصه، خلاصه، جنس خوب که نمیرسد اینجوری میشود، قاطی میکند. ولی اینها همه باز دوباره فرع بر تو ماهیت است؛ یعنی اینجوری نیست که طرف دو چیز...
**قول احتمال دوم:**
حالا من شهید مطهری در "شرح منظومه" شهید مطهری (واقعاً خواندنی) استفاده میکنیم تو بحث و بحثهای خیلی خوب، اینجاها را خیلی عالی بحث کرده، مخصوصاً کشور؛ چون نگاهش نگاه فلسفه غربی هم هست. دائماً هرچی که میگوید، یک فکتی (fact) از فلسفه غرب میگوید که این نظر کیست، آن چیست. این تو این بحث خیلی عالی است. امام را هم میشود بحث منظومهاش تو بحث استفاده کنیم. اگه فرصت... من اگه فرصت داشتم همه درسها را تعطیل میکردم فقط برای بحث فلسفه. جذاب، خودم خسته! فلسفه مثلاً...
حالا بریم سراغ خود بحث کتاب. نظامی، آنجا از بحث حسادت جوادی آملی چرا استفاده میکنیم؟ در شرح... تو کتاب رفیق مخدومشان که عصاره بحثهای خیلی خوبی دارند. برای امروز آوردهام از آنجا که بحث... و خود تغییرات فلسفه حضرت امام که بحث منظومه را دارند. شرح منظومه علامه حسنزاده آملی خیلی عالی است، بحثهای خیلی خوبی. غریب هم هست، خیلی هم جذاب است. شرح منظومه آیتالله... بله، انصاری شیرازی عمدتاً همه طلبهها خواندهاند، فارسی؛ آقای حسنزاده عربی؛ شرح شهید مطهری فارسی و خیلی هم جذاب، خیلی خیلی قشنگ، شیوا، دقیق.
اطلاعات بیمارستان... بحث تاریخ فلسفه میگوید تو اینها حاجی اطلاعاتی اعتنا نکن! بحث تاریخی اعتباری است. این شرح مثنوی حاجی هم شرح خیلی جالبی است، حتماً بخوانید. یک شرح مثنوی دارد! از هر... از هر صفحه شاید یک بیتش را دو خط، یک اشارهای بهش کرده و رد شده، ارجاع خلاصه فلسفی و عرفانی داده و توضیح داده و بحث عقلی... و اصلاً گیر اینکه بخواهد بحثهای نقدی و اینها بکند، عمدتاً نبود. توی شرح اسماءالله مولوی مبانیاش مبانی محیالدین است، دیگر. و بر اساس مبانی محیالدین مثنوی نوشته و کاملاً وحدت وجودی است و تند و تیز وجودی، تیز. برای همین زدن وحدت وجودیها با اینها راحت است. خوب است. میشود مثل ما چطور یک صادق زیباکلامی را گیر آوردیم همه را باهاش میزنیم "این ضد فلسفه فلسفیها". اینها از این طرف یک مولوی پیدا کردند، محیالدین پیدا کردند، خلاصه میشود چیزهایی را پیدا کرد برای زدن و دارند همه را میزنند، دیگر. هر چقدر شما بگویی آقا، والله به خدا ما اعتقادمان این نیست، میگوید نه!
تازگی دیدم که عروس حضرت امام موضوع گرفته بودند. خیلی تعجب کردم و متحیر شدم که ما واقعاً باید چه بکنیم. دلم! که ایشان یک جمله سایت جماران (ماشاءالله دستش تو کار انتشار مطالب بیخود) این هم منتشر کرده بود. دیروز دیدم که ایشان گفته بود که «امام فاز عرفانی فلسفی از همان دوران...» امام رفت، آن فیلم معروف که فیلم گرفته بود "فلسفه میخوانم"، این را سؤال دارم جواب بدهم؟ امام جواب نمیدهد. نامههای امامم به ایشان یک فضای عرفانی دلم لطافتی در تو دیدم، زمینههای خوبی دیدم. برای... نگرفته بود. یک وقتی آدم تعجب میکند چطور همچین حرفهایی در مورد «مقام زن در نگاه فلسفه و عرفان» بحث کرده بود و گفته بود که «خدا برای محیالدین به شکل زن تجلی کرد». که چطور کسی نه اعتراضی، نه نقدی؟ این صد تا حرف سیاسی بدتر است، دیگر. هیچی از دین... بخشهای متشابهات؛ یعنی شما داری ضریب میدهی و متشابهات محیالدین بدتر است. شبههافکنی که میشود برای مردم در توحید، این که حالا به کنار؛ تخریبی که میشود از چهره فلاسفه، کسانی که اهل عرفانند، این هم به کنار؛ شما داری ضریب میدهی به متشابهات؛ یعنی رسمیت متشابهات محیالدین. بررسی کنیم. اگر توجیهی، توجیه منطقی و عقلی از خود آثار محیالدین داشت، توجیه کنیم وگرنه باید انتقاد کنیم به مطلب محیالدین. اینجوری نیست که حالا هر آنچه که گفته وحی منزل است. مصالح مطالب عقلی است. ما یک کسی یک مطلبی را میفهمد، تحلیل میکند، یک ادبیاتی برایش درست میکند، به شما میگوید. شما به عقلت میفهمی یا بگویی اینجوری ارتقایش بده یا اینهایش زائد است، اینهایش اشتباه است. دلیل نمیشود که او یک خطی داد، یک کلیاتی فهمید، دارد به شما میدهد. اینها شبهات فلسفه را باید اینجوری مطرح کرد و جواب داد. بعد حالا بیاید متشابهات حرفهای محیالدین حرف بزند. ببین جایگاه زن در عرفان اسلامی چیست؟ مرکز شبهات دیگر. خودش مؤسسه باید بزنیم برای کنترل، تنظیم آثار امام. میخواهیم برای کنترل بیت امام؟! خود این مؤسسه تنظیم نشر هم داره دامن میزنه به این شبهات و این مسائل. گاهی با سکوتش، گاهی با موضعش. عجیبند اینها، واقعاً آدم میماند که استحاله گاهی صورت میگیرد.
**احتمال دوم:**
شهید مطهری در مورد این موضوع خیلی خوب بحث کرده. بحث ایدئالیسم و رئالیسم اینجا مطرح فرموده توی مقدمه اصول فلسفه. رئالیسم هم این بحث... این بحث چون از امهات مباحث فلسفی است، دیگر. بحث اصالت وجود و همه بنیان فلسفه. لذا شما هر فیلسوفی را ببینید تو این بحث تاخت و تازی کرده و اینجا باید خوب مایه شکل بگیرد که بشود مباحث شد. همه بحث توحید شما بند به اصالت وجود است دیگر. اصالت وجود، اصالت ماهیت که توحید معنا ندارد. و بحثهای مربوط به معاد، غیب، تجرد روح و خیلی از این مباحث همه وابسته به اصالت... حالا بحثهای مهم اینجا داریم. خورد...
«هر دوی وجود و ماهیت اعتباری» یعنی چی؟ یعنی فرض هم وجود را سوفسطه... سفسطه هم از همینجاست. ماهیتش که اعتبار است، این کتاب، این انسان، ماهیتش که اعتبار است، وجودش هم اعتبار. یعنی وجود خارجی اعتبار. تصور میکنی هست. در اعتباری باز مستقل نیست. باز هر اعتباری به یک چیزی... بنیانگذاران ایدئالیسم اسم میآورد. بعد میفرماید که خود همینها یعنی تو خیابان اگه میرفتند ماشین میآمد سمتشان اینها خودشان کنار نمیکشیدند. ماشین نیست، اثر باشد، دیگر. اعتباری است، دیگر. «زدن من را ندارد، بزنم درد من را ندارد. فکر میکنی ماشین، فکر میکنی خوردی، الان فکر میکنی تصادف کردی.» تصور... کمنظیر، کمتر شناخته شده. نمیدانم حجاب معاصریت است. گاهی برخی بس که اینها تولیدات دارند طول میکشد که بشر بخواهد اینها را کشف کند. تک تک بیاید ببیند چی تولید دارد. یک نظریه داده یک فیزیکدانی، یک نظریه داده، این زودتر میشود کشفش کرد تا کسی که تو هر علمی وارد شده صد تا نظریه داده. تو خود فلسفه که آمده غوغایی کرده، واقعاً یک فیلسوف منحصر به فرد (ما تو بحثهای عمیق مبانی ایشان میخواهیم برویم ورود کنیم). کم کم بفهمیم که او نظرش چی بوده نسبت به خیلی از مباحث. تعریفش از دین چی بوده؟ تعریف کارکرد اجتماعی دین چی بوده؟ «اسلام و نیازهای زمان»، مباحث این شکلی، نگاههایی که شهید مطهری داشته کشف بکنیم و برویم جلو. برویم مبانی فلسفی برسیم. چون ما از فرو میریم به اصول برای کشف یک متفکر. اینجوری است معمولاً چیکارها کرده است، از کجا شده است. اینجور مبانیای که مطهری کرده چیست؟ چه فرقی میکند با حرف بقیه؟ این نگاه چه فرقی میکند با نگاه بقیه؟ «تکلیف نداری، امام گفته که اصلاً حتی نسبت به انتخابات هم تکلیف داریم. کل انقلابم تکلیف نداری.» ایشان گفته که نسبت به این انتخاب هم اگه کسی رأی بیاورد... (که امام این را روی چه مبنایی گفته؟ چطور گفته؟ کجا گفته؟) تنقیح مناط کند افکار او را تا برود به آن مبانی فلسفی، فقهی، حکمی، قرآنی او برسد که اصلاً از کدام آیات دارد برداشت میکند؟ چرا دارد بحث طرح کلی یعنی چه، اسلامی؟ اینجور بحث بکنیم و به اینجا برسیم. غیر از اینکه این بحثهای شهید مطهری را حتماً با یک دقتی. هرکی به من معمولاً پیام میدهد یا دوستان طلبه، دانشجو میپرسند: «آقا چی مطالعه کنیم؟» چون پیام که خیلی میآید برای من در تلگرام که ما سیر مطالعاتی میگیم: «شما شهید مطهری خواندید؟» اگه شهید مطهری نخواندید سیر معنا ندارد. سیر مطالعاتی مال بعد از خواندن آثار شهید مطهری است. اول آثار شهید مطهری تمام که شد، بعد حالا آدم خودش میفهمد که چی باید بخواند. تو آثار شهید مطهری یکدفعه یک موضوعی یکجایی میگیردتان، یکدفعه میبینی که این خاتمیت! یک چیزی بودا، باید بروم روی این کار کنم. فلسفه تاریخی چیزی! نه آن بحث توحید شجری نام، جاذبه دافعه امیرالمؤمنین. تنوع مطالب و سبک و سیاق و موضوعات تو همه موضوعاتشان بحث کرده. مباحث تاریخیش، فلسفی، سیاسی، ادبی، اخلاقی، عرفانی، تفسیری، مباحث تفسیری، عباس اخلاقی. بر او جاذبه دارد، جذبه داری، میکِشد. خلاصه فکر جهت پیدا میکند. مبانی فکری را «واجب است.» معادل هم ندارد. یک غرور کاذبی مانع از این شد که بروند شهید مطهری را، آثارش را بشناسند. منابع دست اول، دیگر. با یک به قولی تکبری، این تکبر علمی همیشه باعث محرومیت نباید خواند. نه، یکی دو نفر. آثار بسیاری از اینها را تحقیقات کامل خوانده. شهید مطهری از آثارش را خوانده، علامه تهرانی، آیتالله جوادی آملی بسیاری از آثارش را خوانده، آیتالله مصباح یزدی بسیاری از آثارش را خوانده، دکتر تیجانی را همه آثارش را خوانده (پابگیرید آوینی و کیو و علامه طباطبایی و امام و خود حضرت آقا). فردی جدای از بحثهای موضوعی که بحثش جداست که هر موضوعی هم خودش یک کار مفصلی میخواهد که اصلاً ورود برخی بزرگان نداشتهام؛ مثلاً سیره عملی اهل بیت، وسیله بزرگان نیست. خطوط کلی که یک بحث، چون هیچ منبع دسته... یعنی منبع واسطهای نداریم. مستقیم باید بروی سراغ روایات. کاری نشده، کار سخت. یک چیز جدای مفتکی! و خیلی مباحث دیگر. ما هر چقدر مطالعه کنیم، چیکار کنیم؟ اهل بیت داریم و قرآن داریم و همه... همه چی تو «بحارِ» چند بار خواندی؟ چقدرش را درس گرفتی؟ ما بحار مجلداتش را درد کامل خواندیم، مباحثه کردی. نهجالبلاغه جدا، تفسیر خودش باز یک پروتکل عظیم، وقت اعظمی از بخش بحث طلبگی ما را تو این سالها تقصیر. شانزده ساعت، هفده ساعت مطالعه، بخواب و بره، موجهای آبی دوری بزن و بخور و از این مهمانی به آن مهمانی. امشب شب یلدا اینجا دعوتیم و شبکه اونجا دعوتیم، اونجا پاتختی، اونجا عروسی است و یک پنج دقیقهای هم برسم بعد از تلگرام و فلان و اینها یک مطالعهای کنم. ولی من چون خیلی باهوشم میشوم شهید مطهری. هوش و استعداد و اینها تکیه کردیم. آدمهایی که کمهوشترند و کماستعدادترند، موفق دیدم تو زحمت. به خودمان زحمت باعث میشود که استعدادها فعال. با استعداد، یعنی من میبینم بین طلبهها کلمهای که اگه پنج دقیقه وقت بگذارد درس را میفهمد شاگرد آخر است همیشه! و آن طلبهای که سه ساعت باید مطالعه کند تا درس را بفهمد بهترین نمره را میآورد. سید خرگوشه و لاکپشت است دیگر. من میخوابم لاکپشت راه بیفتد پنج دقیقه مانده برسد، من راه میافتم میدانم بهش میرسم. کلیپ گرفته و خوابیده بود و آن هم رفته بود جایزه را برده بود. همه چی تمام شد. آرام آرام دارد میرود و به نتیجه هم رسید. تا بخواهد راه بیفتد و حرکت کند. این مصیبتهای ماست.
خب، حالا در مورد خود فلسفه که واقعاً تو حوزه محجور است این بحث و غریب. چقدر این بحثها ضروری است! چقدر این لازم. هیچ حرفی از اینها نیست. نه مشتری دارد، نه طالب. چون تو فضای رسانهای چند نفر دارند رصد میکنند شبهات فلسفی را؟ الان جدیدترین حرفهایی که هست تو فضا، حتی قدیمیاش و جدید. ابن کُمون اصل مباحث آنجاست. شما با فلسفه جواب وهابی را میتوانید بدهید، جواب بهایی را میتوانید بدهید، جواب... جواب فلسفه غرب را میتوانید بدهید. نحوه بحث جدی مکاتب مختلف سیاسی، فلسفی، فرهنگی با فلسفه و روبرویی این ایستادگی. اگر هم فکر قرآنی و مبنای قرآنی دارید، باز باید با ادبیات فلسفه و فلسفی روبروی او ایستاد، موضع گرفت، حرف زد، تبیین کرد. سطح فکری و فلسفی مردم را باید ارتقا داد. مشکلات دانشگاه. چند روز پیش بحثی داشتیم در مورد تفاوت مارکسیست و اگزیستانسیالیست. بعد خب رفقا استقبال کردند از بحث و اینها. بعد و اینکه باز تفاوت این دو تا مکتب با قرآن! یکی از دوستان (بچههای ارشد) گفتش که: «حاج آقا این حرفها دورش تمام شده. الان دیگه چیست؟ دانشجو کرخت است. مثلاً مردم...» گفتم که: «میدانی چرا دورش تمام شده؟» گفت: «نه.» تعجب کرده بود که گفتم. زود هم تصدیق کرد حرف من را. گفتم: «به خاطر اینکه دهه...» امکانات نبود آدمهاشان حرف میزدند. انیمیشنش را ساخته، کارتونش را ساخته. تو قابلمه، کارتون همه حرفهاش را گفته، همه فلسفه خودش را کرده. این کارتون و آن بچه دارد همه را میگیرد. همه این دانشجوها و مردم فلان و اینها، همه تو این محصولات هالیوود، کارتونهاشان و فیلمهاشان و کتابهاشان و بازیهاشان، خصوصاً بازیها، بازیهای کامپیوتری، همه این مبانی را گرفتند. این است و بفهمد که چی به خوردش دادند. مثل این قطرههای فلج اطفال. کسی نمیفهمد که این چی بود، چیکار کرد. هیچ حرکت خاصی انجام نداد، یک قطرهای میآید و میریزد و میرود. یک کاری دارد میکند به چه اتفاقی برایت افتاده؟ هیچ کاری نکردیم. حرف بزنیم در برابر آن چیزی که طرف از تو بازی کامپیوتری گرفته و مبانی فلسفی را آنجا گرفته. لذا فکر میکنی این حرفها دورش گذشته. خیلی رد شده، رفته جلو، فرهنگ شده و عمیق شده. فضای سیاسی کشور، انتخابات و اینها. قشنگ مبانی فکری و فلسفه مردم یکدفعه رو میآید. این است که یکدفعه آدم جا میخورد: «آقا مردم هیئت میروند. امام رضا، اسم امام رضا بیاید باید به فلانی رأی بدهند. دیگر این خادم امام رضا است، سید است، روحانی است.» خیلی المانها را دارد. رنگ میدهند مردم. چرا گول همین ظواهر را میخوریم؟ آن مبانی عمیق فکری و فلسفی که ریشه تو فکر مردم، چه مبانی سکولار و لیبرال است عمدتاً و تو شاخههایی که طرف اصلاً نمیداند لیبرال یعنی چی؟ میگوید: «ببین من این را میخواهم، دیوار نباید باشد.» نمیداند که همه اینها مبانی فلسفی لیبرالی است. دیوار و اینها خروجی آن مبانی است. این نشسته پای هالیوود، فکر را گرفته از آنجا یک آدم قالتاقی هم میآید میگوید: «اینها دیوار میکشند، کفر!» جبهه متحد است دیگر. متحده، جانش ارتباط برقرار میکند با این حرف و لازم نیست طرف بیاید فلسفه ببافد برای صغری کبری بیاورد. نه، شما بیایید این محصولات خودتان را مبانی فلسفی همان بحث کردیم امتداد و امتداد پیدا کنیم. فیلم بساز، وحدت وجود، کارتون بسازید سیمرغ عطار، جوادی آملی سیمرغ عطار! کسی هنر فرشچیان داشته باشد با این مبانی فلسفی چقدر میتواند کار بکند؟ پایانش دیگر چیز خاصی که نیستش که، عمق دارد، کار دارد، زحمت دارد. ولش کنید! حرفش چیست؟ میگوید: «تو یک متحدی که یک چیزی روش آمده، اهمیتی ندارد. متصل به این میشود.» این هم حرفش کار ندارد. متناسب با این فیلم ساختند و کارتون ساختند و فیلم سینمایی ساختند و بازی ساختند و همین میشود دیگر. این ور حرف، حرف جدی است. شما بخواهی بعد علاقه به ملکوت در او فعال کنی، گرایش به غیب، گرایش به ابدیت. فرشچیان با همه اینها تو برخی آثارش واقعاً مطلب میرساند. آدم ارتباط برقرار میکند، آن عشق، عاطفه، آن حزن، آن حس از دست دادن امام. بازی کامپیوتری، بازی کامپیوتری هم که میسازیم فقط هنرمان چیست؟ آنجا یک دانه چیز ناو آمریکایی برویم بزنیم منفجرش کنیم. جذاب! لایف استایلی که دارند آمریکاییها کار میکنند با مبانی. بازی میسازی برای شما صبح تا شبت را تنظیم کردی یا نه؟ یک بچه است توی خانه است صبح تا شب دارد زندگی میکند. بعد آرام آرام بزرگ میشود، ازدواج میکند. خیلی کار، کار تمیز، مرتب، سبک زندگی. قشنگ سبک زندگی را دارد به خورد اینها میدهد. چی هست که بخواهد امتداد پیدا کند؟ خیلی ضعیف است. تفاوت عمده این طرف با آن طرف دارد. اینجا اگر کسی بخواهد کار کند فقط باید جهادی کار کند. بعد بیاید فیلسوف بشود فیلمنامهنویس، میشود فیلمساز بشود. بعد باید اول باید عارف بشود. تکنیک را طرف داشته باشد. طرف آمد به حضرت آقا گفتش (فکر کنم از این نخبههای چیز بودش، علم بود، جوان هم بودند) آمدش گفتش که: «آقا آنجا دارند همچین حمایتی میکنند و فلان. شما همینجوری کار بکنید.» یعنی گفته: «قرار نیست ما مثل آنها شما را جذب بکنیم. کار جهادی باید درسخوان جهادی کار کرد، جهادی.» این بحث فلسفه را عمده حرف همین جدی گرفته. کار را جدی باید انجام داد. این بخش از حرف آقا تو زمین مانده و حتی طلبههای انقلابی هم بهش اطلاع ندارند. خدا نکند که آقا به یکی بگوید: «آقا من تو...» آقا ولایت مقام عظما. روبروی آقا درآمده. توقعات. کتاب. خیلی از این حرفها را مطرح کردیم و آوردیم از حرفهای آقا نسبت به فلسفه، کلام، زبان، روانشناسی. اینها چیزهایی است که وارد باشیم. همه را امر مولوی دارد یا ندارد؟ تازه اگه ارشادی نباشد که ارشادی البته مهمتر از مولوی است. بله، سیاسیون این کار را کردی، رهبری آن کار را کرد. ببین چقدر تفاوت دارد. شما ما طلبهها، ما چقدر کار جهادی میکنیم؟ ما چقدر جدی گرفتیم؟ یک حرفی آقا بزند مطابق با هوای نفسمان باشد، خوشمان بیاید. «آتش به اختیار!» آی جانم! آباد میکنم همه را. یکی یکی درس خواندن جهادی. طلبه گیر امر معاش نباشد. آقا میفهمند که چه اشکالی دارد یک طلبه درسخوان سه سال قید درس را بزند برود تو یک روستایی کار تبلیغی کند. روستا را آباد کند، برگردد درسش را ادامه بدهد. کدام طلبه این کار را میکند؟ مشکلات ما که ما خودمان هم جدی نگرفتیم. کار نمیکند. چه توقعی داریم از بچههای انقلابیمان؟ همین. همین حزباللهیها اینها کار نمیکنند، اینها درس نمیخوانند. عمده شما ببینید عمده طلبههایی که تو فضای رسانهای فرهنگی فعالند، سطح تحصیلات و سواد چطور؟ دردآور. یکی از این طلبههای مشهور در سخنرانی تو امر تبلیغ خیلی موفق و فلان. ده تا روایت. قدرت خدا نهتاش سند نداشت. اصلاً روایت نبود. حالا عربیش که هیچی، فارسیش هم همش غلطغلوط، اصلاً چیزای عجیب. یعنی تو عمرم ندیده بودم اینها از کجا دارد در... فاجعه است. اینها یک طلبهای که عرضه کار کردن دارد، سواد ندارد، درس نمیخواند، مطالعه، همت، اهل کار، اهل مطالعه، درس میخواند. نسبتی با این سیستم نخواهد تبلیغ، نخواهد فرهنگ، نخواهد سیاست حقنه میکند. بعد آخر اینها میشوند اساتید حوزه. آنهایی میشوند دلواپسها و بازداشتگاه تو فیضیه تحصن میکنند. بازداشتگاه. و این هم میشوند اساتید و رنج علمی و با کلاس تندروها میشوند و آنها هی طرد میشوند، اینها هی وجاهت پیدا میکند. این آخر خروجی آدمی که در اعلی درجه انقلابیگری، فهم، شعور، شناخت مسائل و سواد و تحصیلات در عین حال منتقل. بله، اهل کار، خواب نداشت، زندگی نداشت. چطور فعالیت دانشکده الهیات تهران، فعالیتهای شهید مطهری، شهرهای مختلف، جاهای هرجا که احساس میکرد خلأیی است، خودش میرفت وارد کار میشد. کار دست شخصیت علمی نابغه نشسته. بیایند ببرندش و دستش را ببوسند و تحویل بگیرند و بنر بزنند و چیکار کنند؟ تشریفات. خیلی میبینم نشان ما ادا نشد. آن هم که دنبال این حرفها نیست سواد ندارد، منبر دارد، جمعیت دارد، فکر ندارد، حرف ندارد. نه تنها فلسفه و کلام و اینها که هیچی بلد باشد، همینش هم دستش خالی است. یکخرده درد دل کردیم، ببخشید.
هر کدام از وجود و ماهیت اعتباریت داشته باشد، اینجا سفسطه میشود و تحقق اشیا در خارج را ایدئالیسم. ایدئالیست میگوید که ما در بیرون چیزی واقعی... در برابرش مکتب... از این بحث بکنیم که حقایق واقعیه را از غیر حقایق واقعیه میخواهیم ببینیم چیها هست و چیها نیست. چیها واقعاً هست و چیها فکر میکنیم هست و در واقع نیست. و فلسفه باید روی یک زمینه سفتی جا خشک کند. بر آنجا خلاصه پا بکوبد و آن زمین خشک هم باور به واقعیت پذیرفته. وجدان هر انسانی را هم همین.
دو تا احتمال اول که باطل شد. دایه میشود به این احتمال سوم و چهارم. بالاخره یکی از وجود و ماهیت باید اصالت داشته باشد و دیگری باید اعتباری.
**اینجا بحث دیگری که داریم منهجهای فلسفه اسلامی را داریم:**
یک روش مشایی داریم. حالا من تاریخ فلسفه را الان از شهید مطهری برایتان یک مقداری میخوانم. خیلی خوب است که چقدر این مرد مسلط بوده به این بحثها. یعنی کم کسی اینجور بحث و کار کرده با این ظرافت. کاملاً مسلط به مباحث فلسفی و آراء فلاسفه. این مسئله تو فلسفه ارسطو و فارابی، حتی بوعلی هم نبود. هیچ کدام از اینها (فارابی، بوعلی) هر دو از چه مکتبی است؟ اصلاً مشایی. اصالت وجود میشود به اینها گفت یا نه؟ این مسئله مسئله مستحدثه است که حاج آقا جلسه قبل اشاره کردند که بله، میرداماد دورش شروع شده و زمان فارابی و بوعلی و ارسطوها این مسئله در واقع بحثهایی در مورد محمول و اینها فارابی دارد که محمول حقیقی که بهش اشاره میکنیم غیر از مسئله اصالت وجود است. اصلاً مطلقاً تو این موضوع فارابی بحثی ندارد. چه با اسم اصالت وجود، چه حتی با عناوین دیگر که ربطی به اصالت وجود داشته باشد. تو کلمات بوعلی گاهی حرفهایی پیدا شده که با اصالت وجود جور در میآید و دقت کنید نمیگوییم که بوعلی اصالت وجودی نبوده آن زمان. ولی رگههایی از باور به اصالت وجود در کلمات بوعلی هست و برای غربیها هم مسئله نبوده. ممکن است یک کسی یک حرفی زده با اصالت ماهیت جور در میآمده یا کسی هم یک حرفی زده با اصالت وجود جور در میآمده. میآمده به مبنا... خود این مسئله برایشان مهم نبوده و مطرح. در کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو هم مسئله به اسم اصالت وجود و اصالت ماهیت مطرح نیست. پس قطعاً تو فلسفه افلاطون هم این بحث مطرح نیست. همچین بحثی را ندارند. سیر تاریخی داشته که از کجا بحث اصالت وجود مطرح شده؟ در مقدمه جلد سه اصول فلسفه شهید مطهری آنجا سیر تاریخی را مطرح کرد. پنج اصول فلسفه و روش رجوع به جلد سه مقدمه.
اولین بار در زمان میرداماد و ملاصدرا به این صورت مطرح شد که اصالت با ماهیت است، وجود متعلق به آن نیست. میرداماد طرفدار مشائیون بود و مشایی بود و با این حال با اینکه بوعلی رگههایی از اصالت وجود را در آثارش داشت، ولی میرداماد قائل به اصالت ماهیت بود. اصالت ماهیت. بعد ملاصدرا که شاگرد مشترکشان بود، قائل کلیشان اصالت وجودی است. هرچند این بحثها نبود آن زمان. ولی بوعلی عمده مباحثی که ازشان فهم میشود اصالت وجود است. برعکس اشراقی. خب، پس با اینکه جناب میرداماد مشایی بوده، ولی اصالت ماهیتی. مشایی را فعلاً قبل از صدرا میآییم با اشراقیون مقایسه کنیم. اصالت وجود میرداماد که میرسد در عین حال که آنوریه، این هم میگوید اصالت. کتاب سریان وجود را بر مبنای اصالت ماهیت حتی مینویسد. یک دفعه متنبه میشود و بیدار میشود، بهش دست میدهد و به شدت باهاش مخالفت میکند. وجود میشود طوری که میشود گفتش که کلاً همه حرفهای اختصاصی ملاصدرا هرجا ملاصدرا حرف جدیدی داشته بر مبنای اصالت وجود گفته. امتیاز ملاصدرا بر همه فلاسفه همین است که دستگاه اصالت وجود را در واقع توانست اختراع بکند و بر اساس آن تولید اندیشه بکند. همه امتیاز ملاصدرا خیلی مهم است. یکخرده اما سرعت اینجا کم کردیم. مقایسه بکنیم. چون اصل بحث، بحث بسیار همه استاد یک توبهای میکند. بعد میگوید «من هرچی یافتم از قرآن یافتم.» میشود گفت مثلاً از به قولی آموزههای قرآنی توانسته اصالت وجود را در بیاورد؟ تلف کردم. با کسانی که قرآن برتر از تمامی مقدم... همچین بحثی داریم؟ میخواهم ببینم منظورش این است. یک ذهن قدرتمندی ایشان پیدا کرد که توانست از آیات و روایاتی آن را بفهمد که خب این سیر اگه نبود شاید ایشان هم این ذهن قدرتمند را پیدا نمیکرد. اگر درگیریهای فکری او با دستگاه فلسفی نبود، چه بسا این عمق در او حاصل نمیشد و این عمق هم که حاصل نمیشد از آیات و روایات حاصل.
این مسئله دو تا ریشه داشته تا به اینجا رسیده. دو منبع داشته. کین دو منبع به اینجا منتهی شده؟
یک منبع بحثهای فلسفهی متکلمین،
یک منبع بحثهای عرفا.
**چرا بحث اصالت وجود و این حرفها و اینها مطرح شده؟**
**دو تا منبع:** یکی بحثهای فلسفی متکلمین، یکم بحثهای عرفا.
خب، بحثهای فلسفهی متکلمین. متکلمین دو جور بحث دارند که صرفاً تو مسائل مذهبی و اینها نیست، در مسائل فلسفه است که برای مخالفت با فلسفه خلاصه اظهار نظر فرمودند. خود همین بحث زیادت وجود بر ماهیت از کجا نشئت گرفت؟ از این به قول شهید مطهری «ناخن زدنهای متکلمین». میگوید اینها چون ناخن زدند، «کفر فلاسفه» را (اینها آمدند در جواب آنها) «زیادت وجود بر ماهیت» گفتند، «فلسفه شد.» لذا خود این مسئله هم تو فلسفه فارابی نبوده. بوعلی بحث زیادت وجود بر ماهیت را آورد. «درگیریها برکاتش.» عرض میکنم. کسی الان برود، یعنی شما چقدر ظرفیت دارد فلسفه ملاصدرا برای ارتقا دستگاههای فکر و فلسفی روز. بوعلی میآید با همان مبانی فارابی میآید جلوتر، درگیر شبهات روزش میشود، میشود فلسفه بوعلی. ملاصدرا میآید درگیر فلسفه... شناسایی بکنید، جواب بدهید. بحث یک کارگروه میخواهد، یک تیم ویژه میخواهد، تیم جهادی با همت، با انگیزه. وقف کنند خودشان را برای دفاع از مدافعان حرم در حوزه فلسفه و اندیشه. از همه حرمها هم این حفظش واجبتر است. تحریک. ما داریم مدرسه امام، حاج آقا پورمحمد نظرش این است که اشاره کردید که بحثهای فلسفی مبنای تمام به قول، بحثها و چیزها میتواند قرار بگیرد چون یک زبان بینالبشری است. ولی خب یک اشکالی که ایشان به بحث فلسفه میگرفت یکی این بودش که متأسفانه فلسفه دارد ذهنی بحث میشود. خیلی سنگین به عامه مردم سرایت نمیکند. مردم تا میرسند بهش میگویند دیواری. اصطلاحات، چیزهایی است که اصلاً حتی با ظاهرش آشنا نیستند. یکی این است. یکی هم اینکه به زبان عامه مردم در نیامده، محسوس نیست برایشان. ما باید بر اساس این قصه بنویسیم، کارتون بسازیم، فیلم سینمایی بسازیم، بازی کامپیوتری بسازیم، عروسک بسازیم. تمرکز مجموعه فرصتی باشد یک بحث را مطرح بکنم در رابطه با همین قضیه و خروجی اینها.
پس این یک منبع بود.
**منبع دوم حرف عرفا است.** البته بعد از محییالدین. تا دوره محییالدین مسئله وحدت... حتی اگه عرفا هم در مورد وحدت وجود و وحدت صحبت کردند به این معنا که عرفان توسط محییالدین دوره جدید و عرض کردم که عمده افکار ملاصدرا نشأت گرفته از مبانی عرفانی محییالدین است. ولی او بر اساس شهود. همه حرف عرفا این است که «گور بابای عقل». اصطلاح مودبانه، «گور بابای». و ملاصدرا نه، من میآیم حرف تو (همان حرفی که زدی) من با عقلش میکنم. لذا یک جوری است که حتی مثلاً تو بحثهای علیت و اینها که کد... عرفا اعتنایی به بحثهای علیت و اینها ندارند ولی ملاصدرا یک جوری این بحثها را عقلی کرده به قول شهید مطهری خود عرفا سر از گور در بیاورند تصدیقش همین که لسان برای عموم پیدا کردند که بتوانی شما ادبیات برایش درست کنی. خیلی سنگین است تو کانادا داشتیم گفتم و این خیلی برای اینها سنگین بود.
در مورد ماجرایی که حسنزاده آملی خوابی میبینند و بعد عامه مردم معمولاً کش که باید تو امام رضا علیهالسلام مثلاً قطرهای از آب دهانشان میمکد. بعد این ثقل که من در اینها دیدم گفتم که: «بابا قرآن دارد میگوید عیسی فوت میکرد روح دمیده میشد. فوت عیسی بالاتر است یا آب دهان امام رضا؟» آن که هیچی نداشت که این اثریتش، که اثر مادیش که بیشتر است که. آب که اثر مادیش بیش از «ها» کردن است. نه راست میگویی؟ نه واقعاً راست میگویی؟ درگیر بودیم طفلی اصلاً نمیآمد تو فضا. «فلانی آمده گفته که من خواب دیدم که این چیزها، سنگ و درخت و فلان اینها دارند ذکر میگویند. دارند میگویند الله، الله.» میخندید. «مسلم بابا! اصلش درست است. ما الان با او کاری نداریم.» وجود مسابقه علم است. و هر آنچه که سهمی از وجود دارد سهمی از علم دارد. حالا چون علم دارد، علم به چی دارد؟ علم به خالق دارد. علم مخلوقیت خودش دارد. باز این علم مقدمه است برای تسبیح، برای اقرار به ضعفهای خودش و کمالات. یک چیزی گفتند اهل بیت. خیلی عقلیه. گفتم که بفهمی. بله.
حالا اینجا محییالدین و شاگردان او بحث وحدت وجود را مطرح کردند. یک مسئله شد که ماهیت را اصیل بدانیم یا وجود را؟ که یکی از این دو تا را باید انتخاب کنیم. قبل از میرداماد و ملاصدرا بحث نبوده. نسبت میدهند به شیخ اشراق که شیخ اشراق اصالت ماهیتی بوده. به یک معنا درست است ولی باز به یک معنای دیگر درست نیست. کسی خیال بکند که این مسئله برای شیخ اشراق مطرح بوده که بین اصالت وجود و اصالت ماهیت باید یکی را انتخاب بکند، این درست نیست. میرداماد مسئله را به شکلی طرح کرده که لازمه حرفش چیست؟ این که اصالت ماهیتی باشد. مسئله نور مگر ندارد ایشان؟ تمثیل نور دیگر. بعد میگوید این نور شدت و ضعف دارد میشود وحدت وجودیش. مجهول اول ماهیت بوده چون که باز یک اشکالی پیش میآید اگر بگویند وجود بوده. اشکال متکلمین به خاطر برهان متکلمین چیست برای اصالت ماهیت؟ برهان فلاسفه چیست برای اصالت وجود؟ چهار تا برهان معروف این ور دارند. اعتبار ماهیت یعنی چی دقیقاً؟ چرا رو میآورند به اصالت ماهیت و اعتباریت؟ پس اینجا زیادت وجود بر ماهیت، یعنی مغایرت وجود با ماهیت در کجا؟ زیادت وجود گفتیم بحثی ذهنی درست شد. یعنی وجود نه جزء ماهیت، نه عین ماهیت. ما نمیتوانیم هستی را به عنوان جنس و فصل و اینها برایش برای یک ماهیت قبول. ولی هگل میگوید که هستی خودش «جنس الاجناس» است. فلسفه هگل بر این مبناست که یعنی وجود را نه تنها جزء ماهیت میداند، بلکه جنس الاجناس، جنس الاجراس.
شیخ اشراق بحث دیگری را مطرح کردهاند در عدم زیادت وجود بر ماهیت در خارج. در خارج. در خارج وجود و ماهیت دو تا چیز نیست. ماهیت عینیت دارد. آن وقت برای وجود یک عینیت زائد بر عینیت ماهیت نیست. میگوید ماهیت عینیت دارد وجود هم عینیت. بیش از آنی که ماهیت دارد دیگر. ایشان بر این مسئله التفات نداشته که شرح منظومه شهید مطهری. ایشان این را توجه نداشتند که میشود جور دیگری مسئله را طرح کرد. آن هم این است که ما از وجود و ماهیت برای یکی عینیت قائل بشویم، برای دیگری ذهنیت و اعتباریت. بگوییم آقا در بیرون عینیت مثلاً با وجود است و ذهن ماهیت را اعتبار میکند. در بیرون انسان داریم تو ذهن وجود درست شد. میشود اصالت ماهیت و سخت هم هستش از این مبنا بیاید بیرون. کارکرد ملاصدرا کلاس شهید مطهری بوده. پرسش و پاسخها را تو پاورقی آوردهاند. تو چند... یکی میگوید خب آقا همه این خیلی سخت است. کسی اول وجودش را من حقیقت دارد و ماهیتش را اعتبار میکند. و جدیدترین که خب مرد حسابی اگه سخت نبود که چندین قرن مردم همین که اول آن را فهمیدند به مرور این را فهمیدند. یعنی این دقیقاً همین را عملی بدون. به قولی اصطلاحات بچههای به قولی مجموعه یقین دارند که همین است. تو بیان بعضیا میتوانند بعضیا نمیتوانند مدارس فلسفه کودکی که گفته میشود همین است دیگر. برای با یک ادبیات قابل فهم برای کودک، برای یک نوجوان. مثالهایی که او میفهمد، زبان او، تشبیهات، شخصیتسازیها. کارتون! وجودش است که در بیرون حقیقت و عینیت دارد، ماهیت ما داریم اعتبار میکنیم. حالا ببینیم چقدر این باید برویم کار کنیم که بفهمیم وجودش است که هست ها. ماهیتش را داری اعتبار میشود. با شخصیتسازی اینها. خیلی قشنگ. شخصیتهایی که یک سر سوزن واقعیت ندارد چطور میاندازند، ارتباط برقرار میکند، آهنگ، کار رسانه. اینها فوقالعاده است. اینها بچههای سامران دیگر بالاخره با بزرگ سامری گوساله همه را از موسی برگرداند. پس این میشود اعتباریت. اعتباریت و ذهنیت در ذهن ما، اعتبار در بیرون عینیت قائلیم در ذهن، اعتبار. برای مرحوم شیخ اشراق ماهیت، عینیت ماهیت یک امر مسلم که ماهیت عینیت دارد و خب وقتی ماهیت عینیت دارد دیگر وجود نمیتواند عینیت داشته باشد. دیگر عینیت مال یکیاش است دیگر. یا وجود این که الان بیرون هست یا عینیت وجود، جمعیت ماهیت. یکی عینیت دارد یکی اعتباریت دارد دیگر. بالاخره یک چیزی بیرون. خندهدارش دو تا اثر که نمیشود. دو تا چیز منشأ اثر باشد. حالا نکته این است که ماهیت که روشن است دیگر. انسانیتش اینجا منشأ اثر، عینیت دارد. خب دیگر چون ماهیت شما عینیتش را مفروض گرفتیم دیگر معنا ندارد عینیت داشته باشد. لذا قائل به چی میشویم؟ به اعتباریت. این هم نکته. بعد رضا شیخ اشراق در حکمت الاشراق این مسئله را که مطرح فرمودند عنوانش را این گذاشتند: «حکومه فی عدم زیادت الوجود علی الماهیه فی الخارج». ماهیت وجود بر ماهیت در خارج زیادت ندارد. در ذهن که پذیرفته بودند. به بیرون که در بیرون چی عینی است و چی اعتباری. میگوید که ماهیت که عینی است، وجود بر او چیز زائدی در بیرون. اونی که در بیرون است ماهیت. اصالت در واقع همین که اسمش را اصالت ماهیت نگذاشته معلوم میشود که این بحث آن موقع اصلاً نبوده. روی چه بسا اگه میآمدند میگفتند: «آقا این این طیف، آن آن طیف است.» شاید ایشان ماهیت هم نمیشد. او را ارتکازات ذهنی خودش و دریافت خودش از موجودات و ماهیات و فلان و اینها اعتبار میکنیم برای اونی که تو بیرون ماهیت.
این بود سیر تاریخی این مسئله. اما حاجی به سیر تاریخی مسائل وارد علتشم این بوده که کتاب زیاد نداشته است. خود شاگرد کی بوده؟ حاجی سبزواری استاد این سلسله اصفهان. استادش کیا بودهاند؟ خود آخوند خراسانی. فلسفه شاگرد به نظرم حاجی یک مدت تهران هم میرود اصفهان و تهران. فخرالمحققین بودم پیش ملا اسماعیل اصفهانی. اصفهان مکتب فلسفی بود دیگر. تو آن دوره اصفهان و تهران دو تا سرآمد مکاتب فلسفی بودهاند. حاجی مال... حاجی به نظرم مال دو قرن. ۱۲۱۲ به دنیا آمد. کتاب زیاد نداشته و میگویند همه کتابهاش از همین چند تا کتاب معمولی تجاوز نمیکرد. لذا هر جا که بخواهد مسائل از جنبه تاریخ بیان قدما به طور کلی به سیر تاریخی مسائل توجه نمیکردند. بحث تاریخ را خیلی ایشان مهم میداند. شهید مطهری مباحث علمی که یک فکر از کجا آمده خیلی مهم است. چی بوده؟ انقلاب مبانی فکری انقلاب، تاریخش. وقتی ملاحظه کنیم که مثلاً نقش محمود مدرس، نقش شیخ فضلالله نوری، دوران مشروطه. این انقلاب یک دفعه یک چیزی نبود که سبز بشود. چقدر این وسط آزمون و خطا داشتیم؟ چقدر مسائل پیش آمد؟ و خود اینها شما روشن که به چه عودت کرد که انقلاب نگذاریم برود سمت مشروطه، نگذاریم مثل ماجرای محمود مدرس. کار مشخص. فیلم شیخ اشراق ابن سینا که مثلاً اصالت وجودی به معنای صدراییش نبودم. بابا! آنها تحویل دادند. عظمت ملاصدرا بوده و رزق تاریخی این دوره بوده. بیشتر جشن تفرقه است. حاجی، حاجی بازم خیلی توجه کرده. همین یکی دو بیتی که گفته خیلی توجه بوده. مسئله سیر تاریخی ملاصدرا چون به همه کتاب احاطه داشتهاند. گاهی که وارد سیر تاریخ مصرف میشود خیلی عمیقتر از حاجی وارد میشود. ما که بعضی مسائل مقایسه کردیم جدیدترین جملات مهم است و دیدهایم که ملاصدرا از لحاظ سیر تاریخی مسائل را خیلی دقیقتر بیان کرده. پس از جهت سیر تاریخ مباحث هم اسفار و ملاصدرا، حکمت صدرایی عظمتی دارد. مثلاً اینجا کسی به ظاهر عبارت شرح منظومه نگاه کند خیال میکند از قدیم بین مشائیین و اشراق نزاعی بوده به اسم اصالت ماهیت و اصالت وجود. عبارت دلیل ته استدلال، مرزهای استدلال جام جهانی. رحمتالله علیه همشهری ماست دیگر بالاخره. و مشائیون هم که مثلاً تو رأس آنها ارسطوست. بعد فارابی و بعد بوعلی. اینها طرفدار اصالت وجود بودند. اشراقی که مثلاً تو رأسشان اینها طرفدار اصالت ماهیت بودند. در حالی که مطرح نبوده که بخواهند یک طرف موافق باشند یک طرف مخالف. تاریخ فلسفههایی که نوشتهاند همه هم شکلی گفتن اشتباه است. اگه راست میگویم مدرک بیاورم. خیلی عظمت. همه مدارک کامل دیده حسن. استاد کسانی که دارند اینجوری بحث میکنند. دایی زنجیر زدن حسینی گوش کردم. اصالت وجود برد یونان باستان. وجود به وحدت وجود دارد ولی خب وجودش مادی است. این یکی وجودش مثلاً آبی است. وجودش پاسخی که به سؤال این شاگرد نشان میدهند. نکته خوبی را مطرح میکند. نکته قشنگی است. این درس آموز هم وضعیت روشی ملاصدرا. تحلیل روشی دارد میکند. شهید مطهری ملاصدرا را تحلیل روشیها! خیلی مهم است. باعث میشود انسان ظرافتهای کار ملاصدرا هم دست بیاید. ایشان میگوید که اگه مدرکشان مثل حاجی سبزواری اعتبار ندارد. یعنی اینها در واقع تفسیر و تحلیلی که ما از حرفهای آن میکنیم. ممکن است افلاطون و ارسطو را قائل به اصالت ماهیت بدانیم نه قائل به اصالت وجود این تفسیر ماست که حاجی یعنی گزارش تاریخی نیست، تفسیر و تحلیل تاریخ مبتنی بر س ... ارائه باید بدهید که این اینجا قائل به این مسئله شده. تو این دوره حرف مطرح بوده. از یک طرف اینها تفسیر ولی تفسیرهای به زور. تفسیر زورکی. به زور میخواهیم بگوییم که اقرار بگیریم که افلاطون بگو من اصالت ماهیتیام. میگوید: «آقا به خدا زمان ما...» تفسیر زورکی است.
خود ملاصدرا که پایهگذار اصالت وجود مثل همه مسائل دیگر که همیشه میگوید ملاصدرا همیشه دست و پا میکند مسائل. دست و پا میکند در بین قدما میگردد طرفدارهایی برای نظریه خودش پیدا میکند. چرا اینجوری است؟ ما تاریخ را متحول کردیم. این حرف از ما شکل گرفت. جدیدترین حرف بود. تا حالا کسی این را نگفته. ملاصدرا این شکلی نیست. ملاصدرا برای اینکه میداند حرف نو زدن خیلی هزینهاش زیاد است. همیشه میخواهد بیاید بگوید که قدما هم یک رگههایی از این را فهمیدند و موافق با خودش. تواضع هم حرفش را میگوید هم ذهن طرف را دارد نرم میکند به اینکه یک دفعه «من چی دارد میگوید؟» بوعلی هم. اینها اصطلاح جدید آوردیم. خیلی قشنگی. خیلی مهم است. هرکی باشد میرود از آن هم میگیرد. میگوید خودم گفتم. بوعلی یک چیزهایی میخواسته بفهمد حالیش نشده. اینی که من میگویم ملاصدرا دقیقاً برعکس است. میگوید اینی که ما گفتیم بوعلی هم تو آن دوران این حرفها نبوده. اگه بود ایشان هم همین را میگفت. خیلی عظمت میخواهدها. یک عارف فیلسوف بشود این است. فرقش این است. اینجور هم کرنش دارد، تواضع دارد و ظرافت. تازه این همه ظرافت داشته این تکفیر شد. بنده خدا. آدم جیگرش واقعاً خون میشود. تا قبلش معلوم نیست کجاست این شخصیت بینظیر. پس ایشان میآید وسط حرفهای بوعلی یک چیزهایی پیدا میکند. از حرفهای بهمنیار شاگرد بوعلی میگوید که از کلمات خواجه نصیر پیدا کرده. هر جا که بوی اصالت وجود میآمد استفاده کرده. اما غیر از اینکه بگوییم مسئله برایشان مطرح بوده و آن وقت این نظریه را انتخاب کردهاند دلیلش هم این است که بازخورد همین بوعلی و اینها باز جای دیگر حرفهای ضد اصالت وجود دارد. ملاصدرا آنجایی که بوعلی خلاف اصالت وجود گفته را دیگر نیاورده. نظام فلسفی خودش، نظام فلسفی دارد میداند این بهش فشار میآید. طرف تو کی هستی؟ تو من یک چیزی فهمیدم که هیچکی در طول تاریخ نفهمیده. همه بگویند برو گمشو. من میگویم حرفش عوض شده. لذا بوعلی حرفهای خلاف اصالت وجود هم دارد. ولی ملاصدرا به آنها استناد و ارجاع هم این است که میگوید به قول خودش مردم وحشت میکنند از اینکه یک شخصی یک حرفی را ابتکار کند و بگوید قدما اصلاً این حرف را نگفتند. لذا برای اینکه دیگران وحشت نکنند و بگویند من تنها نیستم، دیگران هم. ولی غیر از این است که ما واقعاً بخواهیم تحقیق کنیم ببینیم بوعلی چنین حرفی دارد یا ندارد؟ من خودم میتوانم موارد بسیاری از من خودم میتوانم مواد بسیاری از حرفهای بوعلی را پیدا کنم که بر مبنای اصالت ماهیت است. واقعاً متوجه بحث اصالت نبود. توجه، التفات به این مسائل نداشته که در این مسئله قائل به این بشوی. این فرو و این امتداد را دارد. قائل به این بشین این فرو و این امتداد این مضرات را دارد، این تالی فاسد ها را دارد. این فلان. اصلاً توجه به اینها نبوده. فطرت. یک جاهایی ذهن مادی فهم و مادیگرا. این را میفهمی دیگر. اصالت ماهیت. حالا اینجا آتش به اختیار تفاوت الفلاست از کتابهای خوب است. شسته رفته همه این فلاسفه آنجا گفته که برخلاف اصالت الوجود یک حرفهایی دارد. حرفهایی دارد که مؤید اصالت ماهیت است. شهید مسئله برای آنها به این شکل که حتماً یکی از این دو تا را باید پذیرفت و دیگر رد کند کلاً نبوده. ولی اینکه حرفهایشان گاهی طوری است که بر این مبنا منطبق میشود، گاهی بر آن مبنا. خیلی هست. خب این تعابیر مرحوم استاد مطهری رضوانالله علیه.
**پس این مکتب مشاء، اسلوب عقلی.** کلیت مکتب مشاء چیست؟ کلیت مکتب مشاء این است که یک اسلوب تعقلی قائل است که این اسلوب تعقلی قائم است بر ترتیب مقدمات معلومه برای وصول به حقایق مجهوله. آرامتر میگویم. دوباره مکتب مشاء بر یک اسلوب تعقلی قائم است. جهان اسلوب تعقلی بنیان نهاده شده بر ترتیب مقدمات معلومه برای وصول به حقایق مجهوله. معرفتشناسی تأسیس درسته. روش عقلی بر اساس این معرفتشناسی هستیشناسیشان بر این مبناست بر اساس روش و از خلال اعتماد قیاس برهانی که منتج به یقین به معنی الاخص میشود شکل. همه بنای فلسفه مشاء بر چیست؟ برهان. مقدمات یقینی که برای شما یقین به معنی الاخص بدیهیات، بدیهیات ششگانه که منطق اولیات، فطریات و مقدمات باید شما را برای شما برطرف کند. آن حقایق معلم اول این مکتب کیست؟ تتالیسم. ارستوتالیس. فاصله زمانی ۳۸۴ قبل میلاد تا ۳۲۲ قبل میلاد تاریخ حیات ایشان در ح حدود ۴ قبل میلاد. قبل میلاد ۳۸۴ سال میلاد الان ۲۰۱ چندیم؟ ۲۰۱۷. از میلاد ۳۸۴. ۲۵۰۰ سال و فارابی، شیخ الرئیس و خواجه نصیر هم همه از مکتب مشاء. معلم ثانی، معلم اول ارسطو. معلم اول و دوم کدام مکتب؟ پروبابن سینا و خواجه، شیخ الرئیس به خواجه میگویند محقق طوسی. فلسفه محقق طوسی در فلسفه اشاره کردم پوستی در فلسفه. خواجه نصیر تقویم اینها را هم داشته باشید. فارابی ۲۵۹ هجری به دنیا آمده و ۳۳۹ هجری از دنیا رفته. بعد از امام زمان اول قیمت صغری. فقط خواجه هم که همشهری شماست. ۹۷ هجری همان ۱۲۰۱ میلادی. خواجه بین غربیها خیلی مورد توجه است. خیلی خواجه کیست؟ خواجه نصیر. خواجه که حتی میگویند که اسم ایشان را روی ماه هک کردند و اینها شنیدم. خیلی محل اعتنای غربیهاست. مباحث ریاضیاتی، نجوم و اینها. رصدخانهها کار ایشان بوده. در نجوم. خیلی مشغول کارای الکی و بیخود شدیم. آنها گرفتند دسته وزن ۶۷۳ قمری هم از دنیا رفتند. ۱۲۷۴ میلادی. تولدشان کی؟ ۵۹۷. خوب استاد علامه حلی بوده دیگر. خواجه شاگرد ایشان. علامه لیست و استاد البشر علائم حلی به خواجه میروند. این تعبیر از علامه حلی. علامه حلی در مورد خواجه میفرماید: «استاد البشر و العقل الهادی العشر.» استاد البشر، استاد البشر. ایشان کجا رفتند؟ کاظمین. تنها عالمی که جلوتر از مزار اهل بیت دفن، قبر ایشان جلوتر از قبر اهل بیت. هیچ وقت خودش قبری جلوتر از قبر اهل بیت ندارد. یک قبر که جلوتر از قبر اهل بیت، قبر موسی بن جعفر جوادالائمه علیهمالسلام. جلوی علامه شیخ مفید پشت آن جا جلوی قبر مرحوم خواجه. وجه داشته. اینکه ایشان جلو دفن شده. گفت: «من را جلو دفن کنید بالای این آیه را بنویسید من سگ نگهبان خانوادهام.» سگ جلوتر دفن میشود. نگهبان مثل اصحاب کهف. سگ جلو در. آرگو من جلوی درم. برای این استاد البشر. این معرفت را ببینید در برابر وجود نازنین جوادالائمه و موسی بن جعفر. چطور دکترایش را میگیرد؟ دیگر حرم نمیرود. کسر شان.
**مکتب روش اشراقی.** به امیر اشاره سریع بهش بکنیم. اشراقیون راه رسیدن به حقایق مجهوله تهذیب باطن و غبارزدایی از آینه دل. اگر این آینه صیقل پیدا کرد، معارف الهیه منعکس میشود درش. حقایق را فاعل مفید تام الفاعلیه، خدایی که افاضه میکند، افاضه علم میکند، افاضه معرفت میکند. او در فعالیت خودش تام. پس چی لازم دارد؟ قابل. قابلیت داشته باشد و خودش را در معرض این فاعل قرار بدهد. توانایی و استعداد بهرهمندی از فیض را اگر در خودش ایجاد کند او تام الفاعل است. او در القای معارف و علوم هیچ نقصی، هیچ کمبودی، هیچ نارسایی هر چقدر شما کاملتر خودت را در برابر او قرار بدهی بیشتر. البته حرف... حرف درستی است ها. ولی اینکه حالا از جهت معرفتشناسانه جایگاه این حرف کجاست، آن بحث دیگر است که خود جدیدترین اتفاق خدای متعال قادر مطلق، جواد دائم است. قادر بر هر چیزی است. عالم هر چیزی است. فعال دائم است. هیچ نقصی در جهت فعالیت او نیست. هیچ قصوری نیست. اگر قصوری پیدا شد از جهت قابل است نه از جهت فاعل. قابل خودش را در معرض این نیروگاههایی که دارد با توربینها و اینها برق تولید میکند. ۲۲۰ چند اضافه گرما را میدهم به آب دیگر چون نمیتوانم کنترل کنم. این لامپ اگر ۴۰ وات دارد نور ایجاد میکند این دیگر از به دیگران هم هرچی که ضعف از ماهیت و وجود هیچ نقص و عیبی ندارد. ماهیت یعنی ماهیتی که نفس دارد. شرور پنل به ماهیت برمیگردد. از جهت وجودی نه شری است نه نقصی است. بحث بسیار مهم و شبهات اصلی مردم. پس اینجا باید صیقل بدهد و خودش آینه دلش را صاف کند، تهذیب کند تا اشراق بشود بر معارف و منعکس بشود بر صفحه وجودش. همانجوری که تصویر یک عکس یک چهره در آینه. منهج اشراقی چون میگویم که حقایق اشراق و فیض پیدا میکند جانب خدای متعال مشروطه به اینکه دل صیقل پیدا کرده باشد از طرف قابل به این طریقه در تحصیل معارف منصوب کیست؟ اول از همه بنیانگذار اصلی افلاطون سرمنشأ تفکر اشراقی، افلاطونی قاعده مثل حاکم مطرح کرده. همین افلاطون هم حالا تاریخش را میخواهیم بنویسیم ۴۲۸ قبل میلاد به دنیا آمده ۳۴۷ قبل میلاد. ۴۲۸، ۳۴. بهش میگویند افلاطون الهی. شاگرد کی بوده؟ افلا تن سقراط. ارسطو، سقراط، ارسطو. آن ور بابی مشائیون. افلاطون بابی اشراقیون. سقراط با افلاطون دعوای چیزها ضد فلسفی. خیلی دعوایی با افراد. ارسطو مشاء. به شیخ اشراق جناب سهروردی هم از فلاسفه اسلامی شیخ اشراق سرمنشأ فلاسفه اسلامی است. اشراق اشراقیون مسلمان. خود مبنای فکری اشراقی مال افلا تن. شیخ اشراق نگفتیم قبلاً سنش و عمرش را. اشراق یکی از مجاهدان صلاح الدین. اسمش مفصل است. دوره سلجوقیان هم بوده. ۵۴۹ هجری به دنیا آمده. مردی که به خو ۵۸۷ هیبت برای اینها نگذاشته. گرفته روی شلنگ و خواندنی جذاب هم هست. نوع مواجهه. خیلی خیلی آثارشان قابل. هم تو ارتباط با خود بوعلی. نوع موضعگیریها چون هیچ چارهای بهتر از خواجه تبیین کن افکار بوعلی را. اشارات و تنبیهات. بهترین شرحی که دارد شرح خواجه است و هویت تو شرح علامه حسنزاده چه جایگاهی دارد برای بچه حاشیه اشارات و تنبیهات از خواجه با این اشراقیون درگیر نشد. از یک طرف با خود شیخ اشراق. از یک طرف با فخر را. شیخ اشراق هم افکارشان به از خیلی جهات نزدیک و. منهج اشراقی در واقع در منهج مشایی در رتبه رتبتاً مقدم از این جهت که بالاخره طریق تهذیب نفس اشرف طریقه مقدمات. هر یک از اینها خلاصه توسل به استدلالات عقلی که دارد دیگر. مقدمه و استدلال و برهان و مفاهیم عقلی و اینها ندارد. نه. آنها فقط رطبتاً مقدم میدارند تحریم. توی مقدمه رحیم مخدوم حضرت جوادی بحثها را آوردند. محصول خوبی که اینها میگفتند که تا کسی یک چله نگرفته اول اینها میفرستادند درس اخلاق عرفان معنویت و سلوک و این حرفها. حق هم همین. یعنی هرکی میخواهد فلسفه کار بکند اول باید آن بخشها را خوب کار کرده باشد وگرنه قاطی میفهمد. یک لطافت باطنی میخواهد فهم این.
پس دعوا سر چیست؟ سر این است که طریق معرفت چیست؟ با چی معرفت حاصل میشود؟ نه اینکه وسایلش چیست؟ وسیله که خب جفتشان استدلال را وسیله میدانند و وسایلی که تعبیر از معارف میکند درست. ولی طریق حصول به معارف، طریق کشف مجهولات چیست؟ مشایی میگوید استدلال و طریق عقلی. اشراقی میگوید شهد و روش سوم روش مقدمه خود کتاب در حکمت متعالیه. ایشان جمع بین دو طریق کرده. جفتش. چرا این؟ چرا آن؟ نه جفتش. میگوید من هم استدلال عقلی دارم هم اشراق قلبی دارم. جفتش با ... با جفتش باید شاهکار منهج مرحوم آخوند ملاصدرا در حکمت. خوب انشاءالله که همه این کسانی که زحمت کشیدند برای اینکه معارف الهیه را به بشر برسانند، به بشر ارتقا بدهند فهم خودش در عقل خودش در رشد فکری و در طریق در واقع حرکت جوهری، حرکت جوهری عقلی خودش هرکی که زحمت کشیده انشاءالله غریق در رحمت و رضوان الهی باشد و برکت صلوات.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه ششم
حکمت صدرایی
جلسه هفتم
حکمت صدرایی
جلسه هشتم
حکمت صدرایی
جلسه نهم
حکمت صدرایی
جلسه دهم
حکمت صدرایی
جلسه دوازدهم
حکمت صدرایی
جلسه سیزدهم
حکمت صدرایی
جلسه چهاردهم
حکمت صدرایی
جلسه پانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه شانزدهم
حکمت صدرایی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات حکمت صدرایی
جلسه نهم
حکمت صدرایی
جلسه دهم
حکمت صدرایی
جلسه یازدهم
حکمت صدرایی
جلسه دوازدهم
حکمت صدرایی
جلسه سیزدهم
حکمت صدرایی
جلسه چهاردهم
حکمت صدرایی
جلسه پانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه شانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه هفدهم
حکمت صدرایی
جلسه بیست و یکم
حکمت صدرایی
در حال بارگذاری نظرات...