* قوام زندگی بشریت به مال بند است
* مشکل جامعهی فقیر چیست؟
* گرفتاریهای اقتصادی فقط به رانت و فساد مالی نیست
* در قرآن هر کجا لغت نماز است، زکات دادن هم است
* اگر همه زکات میدادند، یک فقیر هم پیدا نمیشد!
* گناه پولدارها چیست؟
* بیدینی در طبقه پولدار بیشتر است یا در افراد کم برخوردار؟
* پول، عامل جدی در طغیان است
* پولداری که مالی را یک جا جمع کرده باشد، به خدا و رسول و فقیه جامعه خیانت کرده است
* مسلمانی ما مدیون صرف مال حضرت خدیجه سلاماللهعلیها برای اسلام است
* روضه حضرت قاسم ابن حسن علیهالسلام
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
در جلسات گذشته، بر اساس آیات شریفه قرآن مطالبی را مرور کردیم و نکاتی را در مورد مواجهه انسان با دنیا، و خصوصاً با مال و پول، عرض کردیم. بههرحال، مال یکی از مهمترین نعمتهای الهی در زندگی است و قوام زندگی انسان و بشریت به مال است. در آیه قرآن هم فرمود که مال، موجب "قیام" شماست: «لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً»؛ مالتان را به دست هر کسی ندهید، مال را به دست سفیه ندهید، قیام شما در جامعه به واسطه مال است.
برای همین، به فقیر میگویند "فقیر". فقیر از کلمه "فقر" است. خود ماده فقر همینی است که در مورد ستون فقرات گفته میشود: وقتی کسی ستون فقراتش قابل صاف شدن نیست، این میشود فقیر، یعنی ستون فقرات شکسته. آن فردی که قدرت قیام ندارد برای اینکه مشکلاتش را، نیازهایش را برطرف بکند، این میشود فقیر. جامعهای هم که از پس مشکلات و نیازهایش برنمیآید، میشود جامعه فقیر. وقتی هم که حرکت نداشته باشد، میشود مسکین. "سکونت" دارد، ساکن. یک فقیر و مسکین نمیتواند دنبال حل مسائل و مشکلاتش برود.
خب، این برای یک جامعه اشکال و عیب بزرگی است؛ جامعهای که از پس نیازهایش برنیاید، مشکلاتش را نتواند برطرف بکند، این مشکلات ادامه پیدا میکند و به خاطر این کمبود اقتصادی مجبور میشود زور بشنود، مجبور میشود زیر دیکته دیگران، زیر چنگال دیگران برود، دیگران برایش سرنوشتش را تعیین کنند، مجبور میشود باج بدهد. جامعه فقیر برای زنده ماندن خودش مجبور میشود «دم» ببیند، «دم» ثروتمندان را ببیند، «دم» طاغوت را ببیند و این باعث میشود که یک جامعه، هم دنیایش به باد میرود، هم دینش، هم آخرتش. جامعه فقیر مشکلش این است.
این فقر، فقر بدی است، این فقر عقوبت خداست و خدا بابت اینجور فقری یقه مردم و جامعه را میگیرد، ملامت میکند، مذمت میکند. جامعهای که اثر بیعرضگی فقیر بوده، اثر تنبلی فقیر بوده. در روایت دارد که اگر در جامعهای خاک بود و آب بود و جامعه فقیر بود، این جامعه مورد نفرین الهی واقع شد. اینها قدرت کشاورزی داشتند، اینها قدرت تولید داشتند. فقر اینها اثر این نبوده که خدای متعال برای آنها نمیخواسته، میخواست، کار نکردهاند، زحمت نکشیدهاند، تنبل بودهاند، علاف بودهاند، بیکاره و بیعاره بودهاند. اینجور فقری اصلاً فقر خوبی نیست. اجازه ندادند نه به شخصی نه به جامعهای که اینجور فقری را داشته باشد، اینجور فقری را مدح بکند، تأیید بکند. این فقر، دشمن است. این فقر را باید سرکوب کرد، این فقر را باید ریشهکن کرد.
البته بعضی فقرها، فقرای طبیعی است. افراد دچار مشکلاتی میشوند، یک کسی دچار سانحهای میشود، یک جامعهای دچار جنگ میشود، دچار بلای طبیعی میشود؛ سیل میآید، زلزله میآید، آتشسوزی، اینها حوادث و ابتلائات الهی است. اینجور فقرها البته فقرای طبیعی هستند. همینجا هم البته وظایفی افراد دارند؛ یکی از وظایف این است که باید ترمیم بکنند و حل بکنند مشکلات اقتصادی را. پول و مال موجب قوام یک جامعه است، ایستاده بودن یک جامعه. اینکه در آیات قرآن دارد که «ان تقوموا لله مثنی و فرادا» (اینجا احتمالاً منظور آیه «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَ فُرَادَىٰ» است)؛ از آیات فوقالعاده قرآن. یک موعظه فرمود: «من بیشتر براتون ندارم». «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ» «من یه توصیه براتون دارم، یه موعظه دارم، قیام بکنید برای خدا».
در آیات دیگر هم دارد که اینها جامعهای هستند که روی پای خودشان بند هستند. در آیه آخر سوره مبارکه «فتح»، وقتی معرفی میکند امت اسلام را در تورات و انجیل میگوید که اینها امتیاند که روی پای خودشان بند هستند، روی پای خودشان ایستادهاند. امت اسلام همچین امتی است. این قیام ملت، قیام یک مملکت چی میخواهد؟ مال میخواهد، اموال میخواهد، اقتصاد خوب میخواهد.
اینجا البته باید نشست و تحلیل کرد که چی میشود که یک جامعه دچار مشکلات و گرفتاریهای اقتصادی میشود؟ یک بخشیش برمیگردد به خیانتها و خباثتهای برخی از مسئولین، به سوء تدبیرهای بخشی از مسئولین، بیفکریها و سادهانگاریهای برخی از مسئولین. اینها عوامل بسیار مهمیاند، بسیار هم تأثیرگذارند: فساد مالی برخی از مسئولین، دزدیها، رانتخواریها، اختلاسها. اینها مسائل طبیعی و ضروری است، برخورد با اینها باید برخورد بسیار سفت و محکمی باشد؛ ولی همه گرفتاریهای اقتصادی به این برنمیگردد.
این نکته بسیار کلیدی و مهمی است که یا خیلیها نمیدانند یا نمیخواهند بگویند، شاید جرأت گفتنش را ندارند. روایت بسیار ترسناکی را خدمتتان میخواهم تقدیم بکنم. روایت بسیار عجیبی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب شریف «وسائل الشیعه» این روایت را نقل کرده؛ جلد ۶، صفحه ۴. روایت از امام صادق علیهالسلام. نمیدانم چرا این روایت خیلی غریب است. حالا البته تحلیل میکنیم با همدیگر. بدون مقدمه وارد روایت میشوم. جا دارد که مقدماتی را عرض بکنم، ولی چون وقت گرفته میشود، بدون مقدمه وارد روایت میشوم.
امام صادق علیهالسلام فرمودند که: «انما وضع الزکاه اختبارا للاغنیاء و معونه للفقراء». خدا زکات را واجب کرد. زکات به عنوان جامع زکات، نه فقط زکاتی که مثلاً بابت گاو و گوسفند میدهند، بلکه تمام آن فرایند اقتصادی که احکام شرعی ما هست؛ خمس و زکات و صدقه و مسائل این شکلی، هر همه آن قضایای اقتصادی که توی احکام شرعی داریم، همهاش بهش گفته میشود. هر جا هم که قرآن «صلاه» گفته، پشت بندش «زکات» گفته: «یقیمون الصلاه و یؤتون الزکات». درست است؟ زکات را از نماز جدا نکرد. فرمود: زکات را خدا برای چه قرار داد؟ برای اینکه هم امتحان اغنیا باشد، هم کمک فقرا باشد. دو سرش سود است. هم اغنیا تو این عالم امتحان میشوند، دیگر عالم دنیا عالم امتحان است، هم داراها، کسانی که دارند، اینها امتحان میشوند با زکات، همونایی که ندارند، حمایت میشوند.
حالا، ادامه روایت خیلی عجیب است، تعابیر عجیبی تو این روایت نهفته است. فرمود: «و لو ان الناس ادوا زکاه اموالهم ما بقی مسلم فقیرا محتاجا؛ اگر مردم زکات پرداخت میکردند، یک مسلمان محتاج پیدا نمیشد.» این جمله از امام صادق علیهالسلام است. اگر همه زکات میدادند، اصلاً خدا این ساز و کار را تعیین کرده برای از بین بردن فقر. ما چقدر توی بررسی فقر و علل فقر به این عامل میپردازیم، علیهش حرف میزنیم، برجسته میکنیم.
ببینید ادامه روایت خیلی عجیب است، تعابیر عجیبی تو این روایت نهفته است: «و لَاستَغنَوا بما فَرَضَ اَللَّهُ لهم، وَ إِنَّ اَلنَّاسَ ما اِفْتَقَروا وَ لاَ اِحْتَاجُوا وَ لاَ جَاعُوا وَ لاَ عَرُوا إِلاَّ بِذُنُوبِ اَلْأَغْنِيَاءِ»؛ همه بینیاز میشدند. «مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ لَهُمْ». تعابیر را ببینید، کلام معصوم از امام صادق علیهالسلام. فرمود: هرچی که نیاز و احتیاج میبینید، هرچی فقر میبینید، «افتقروا، فقر میبینی»، «احتاجوا»، هرچی احتیاج و نیاز میبینید، «جاعوا»، هرچی گرسنگی میبینید، عریانی میبینید، به چی برمیگردد؟ «الا بذُنُوبِ الاَغْنَیاءِ». این گناه پولدار است، گردن کیست؟ گردن پولدارهاست، گردن اونایی که دارند، گردن بالاشهریهاست.
البته جرأت میخواهد گفتنش، چون رسانه هم دست بالاشهریهاست، قدرت هم دست بالاشهریهاست، تریبون هم دست بالاشهریهاست، و حرف بزنی قبر خودت را کندهای. با اینها درافتادن سخت است. اتفاقاً خیلی از مشکلات و مفاسد اقتصادی هم گناه پولدارهاست، نه گناه فقرا. اختلاس، گناه پولدارهاست یا گناه فقرا؟ شما بگویید فقرا اختلاس میکنند یا پولدارها؟ رئیس آن بانکی که اختلاس کرده پایینشهری بوده، ولیشهری بوده، گرسنه بوده یا سیر بوده؟ بیشتر این مشکلات اقتصادی و مفاسد اقتصادی و رانت را معمولاً طبقات ضعیف میدهند یا طبقات قوی؟
ما خیلی وقتها میآییم بحث میکنیم تو جامعه که آقا عامل بسیاری از مشکلات، فقر و فحشا به فقر برمیگردد. فقر و فحشا، اعتیاد به فقر برمیگردد، بیسوادی به فقر برمیگردد، مشکلات خانوادگی، طلاق به فقر برمیگردد. بعد دیگه میزنیم میگوییم مشکلات اعتقادی، بیدینی، اینها هم به فقر برمیگردد.
واضح است الان بیدینی در قشر مرفه پولدار سرمایهدار بیشتر است یا قشر نیازمندِ طبقه پایین؟ خیلی ساده است. شما پایینشهر هیئت بیشتر میبینید یا بالای شهر؟ تدین و تقید را تو پایینشهر بیشتر میبینید یا تو بالای شهر؟ کیان خانواده را تو پایینشهر محکمتر میبینید یا تو بالای شهر؟ ارتباطات اجتماعی بین پدر، پسر، خانواده، فرزندان، والدین تو بالای شهر قویتر است یا تو پایینشهر؟ چرا بعضی جرأت نمیکنند بگویند پول خودش عامل طغیان است؟ چرا خود پول را به عنوان یک عامل جدی توی فساد و مشکلات جامعه محلی بهش نمیگذارند، مطرح نمیکنند؟ چرا یقه پولدارها را نمیگیرند؟ کدام پولدارها؟ هر پولداری؟ بعد زد تو سرش! نه. ما همهمان این تدینمان، اسلاممان، قرآنمان زیر سایه زحمت یک زن ثروتمند است؛ کی؟ آن بزرگوار، حضرت خدیجه سلامالله علیها. ولی چند تا ما خدیجه داریم؟ چند تا در طول تاریخ داشتیم؟ چند تا پولدار داشتیم؟ چند تا خدیجه داشتیم؟ پولدارها معمولاً کدام برند، کدام خطاند؟ یک خدیجه بود، آنور ابوسفیان هم پولدار بود و همه تیر و طاقت و رفقایش.
این مسئله باید به صورت جدی بهش پرداخته بشود؛ گناه پولدارانی که عمل به وظیفه نمیکنند. بله، اختلاس و رانت و اینها همه سر جای خودش. الان مثلاً مشکلات، یک بخشیش از مشکل مسکن ما تو جامعه امروز ما، خب تقصیر کیست؟ تقصیر خیلی از این انبوهسازهاست. بعضی از این پولدارهای گردنکلفت چند هزار، چند هزار دستگاه آپارتمان ساختند، به هیچکی هم نه میفروشند نه اجاره میدهند، قیمت بازار را مدیریت، ده برابر میکنند. هیچکی هم با اینها کار ندارد. تو جامعه هیچکی به اینها فحش نمیدهد. اختلاس را میزنی، بزن، نوش جان! مگر ما چند تا اختلاس کننده داریم؟ چند تا اختلاسگر داریم؟ سر و تهش چند تا اختلاس میکنند و در میروند، دُمِشان به تله نمیافتد؟ چند تا مگر داریم؟ شاید با انگشتان یک دست نرسد. همهشان میافتند به چنگ. معمولاً هم برمیگردانند پولها را. اختلاسهای گنده گنده هم که داشتیم، همه همینجور شده.
این همه سلطان گرفتند، دستگیر کردند، اعدام کردند، سلطان سکه و سلطان چی و سلطان چی و سلطان چی. مگر همه مشکل اقتصادی اینهاست؟ نه، قشر پولدار مرفه، چه به تعبیر آیه قرآن، اینها «کنز» میکنند، انباشت میکنند سرمایهشان را، نمیگذارند به گردش بیفتد، به بازار نمیدهند، ذخیره میکنند. البته یک تعبیری که برای این به کار میرود، تعبیر احتکار است؛ ولی خب احتکار معمولاً نسبت به یک جنسی گفته میشود، مثلاً برنج را احتکار میکند. مثلاً احتکار در مورد مسکن گفته نمیشود، ولی این «کنز» که قرآن گفته، به مسکن هم میخورد، به همه چی میخورد، به هر چیزی که ارزش اقتصادی دارد.
بعد شما میبینید این پرش خیلیها را میگیرد. تا مثلاً منِ طلبهای که مثلاً کارم کتابفروشی است، منم یه گوشهای دارم به اندازه خودم، به آن سرمایهای که دارم، به میزان سرمایهای که دارم، یه گوشه دارم میکنم. کتاب به یه قیمت دیگه چاپ کردم، قیمت خالصش برای من مثلاً ۱۵ هزار تومان بوده. این وسط بازار آشفته است، به هم ریخته است، میتوانم ۷۰ تومان بفروشم؟ خب چرا نفروشم؟ هیچکی هم که یقه من را نمیگیرد. همه هم داریم سر هم کلاه میگذاریم و به پاچه هم جنس میدهیم. فحشش هم میدهیم به اختلاسگرها، «گرانه، خدا لعنتشان کند که اختلاس میکنند، اقتصادمان را زدند، فلج کردند». حقوق از دستش میرسد. تو انقدر دستت میرسد، پدر همه را در میآوری. تو انقدر میتوانی کلاه بگذاری سر بقیه. فرمود: هرکی هرجا گرسنه است، محتاج، گرفتار است، تو اول انگشت ببر به سمت اغنیا.
خیلی این تعبیر، تعبیر عجیبی است. یعنی حتی اگر این فقیر به خاطر فقرش به اعتیاد افتاده، به خاطر فقرش به دزدی افتاده، علت فقر این هم گناه پولدار است. «بذنوب الاغنیاء، الا بذنوب الاغنیاء». برایتان میخوانم: «مَا اِفْتَقَروا وَ لاَ اِحْتَاجُوا وَ لاَ جَاعُوا وَ لاَ عَرُوا إِلاَّ بِذُنُوبِ الاَغْنِيَاءِ». مردم فقیر نشدند، محتاج نشدند، گرسنه نشدند، عریان نشدند، مگر به خاطر گناه پولدارها، «وَ حَقٌّ عَلَى اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَمْنَعَ رَحْمَتَهُ مِمَّنْ مَنَعَ حَقَّ اَللَّهِ فِي مَالِهِ». خدا عهدهدار این قضیه شده. یک حقی است در این عالم که خدای متعال این به این نحو قرار داده. امام صادق فرمود: این خدا اینجور قرار داده، کسی که حقوق مالیش را ادا نمیکند، او را از رحمت محروم میکند و جامعه را از رحمت محروم میکند. جامعهای که پولدارش زحمت نمیدهد به خودش، وظایفش را انجام نمیدهد. ما این بخش را معمولاً ندیده میگیریم، تبرئه میکنیم، نمیگوییم.
خیلی مسئله مهمی است. بعد آدم میآید تو زندگی میبیند که چقدر این مسئله مسئله عجیبی است تو جامعه. من یه خاطره برایتان بگویم احساس نکنید خیلی دارم توی آسمانها صحبت میکنم. «الحمدلله سرمایهای داریم و من که ته جیبم شپشه و خب اینها بله گناه پولدارها، گناهکارند و اینها داره در مورد اونایی که چیلیاردند و در مورد آنها صحبت میکند». مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت، وضع اقتصادی و معیشتی ایشان بسیار بسیار رو به پایین بود، حتی متوسط هم نبود، بسیار ضعیف بود. منزل قدیمی داشت و آن منزل در آستانه خرابی قرار گرفت و از ایشان درخواست کردند. البته طرحی هم شد آنجاها که الان شده پارکینگ حرم حضرت معصومه سلامالله علیها. منزل ایشان تو پارکینگ، تو طرح پارکینگ افتاده بود و دیگه با استارت این منزل را از ایشان خریدند و منزل دیگری به ایشان دادند. آن هم خیلی منزل معمولی، معمولی رو به پایین، و همان منزل قدیمی که فیلمهایش هم بعضاً موجود (است).
ایشان تو حیات آن منزل سخنرانی بودند. افرادی آمدند تو اینها، منزل بسیار کوچکی بود. ظاهراً قضیه به این نحو بوده که میخواستند یک اتاقی اضافه بکنند به این منزل، به ایشان گفته بودند که آقا این اتاق را اجازه بدهید بگذارید موتور درست بکنیم. یه گوشه جمله آقای بهجت، جمله عجیبی است. یعنی این منطق، اگر این باشد، خیلی خیلی پدر خیلیها در میآید. جمله ایشان خیلی عجیب است. ایشان فرموده بود که: «من اگر یه اتاق اضافه کنم، شبها این اتاق خالی باشد، یکی تو این شهر جا نداشته باشد، قیامت که یقه من را میگیرند که یکی جا نداشت، تو یک اتاق خالی داشتی، من چی باید جواب بدهم؟ میگویند یکی بوده بیجا بوده، دختر پسری بودند مشکل جا داشتند، برای همین ازدواج نکردند، به فحشا کشیده شدند، به گناه کشیده شدند، تو یه اتاق داشتی، جا داشتی، برای چی به اینها ندادی؟ من نمیتوانم جوابش را پس بدهم، نمیتوانم. اتاق، اضافه نیازی هم نداریم به اتاق.»
اگر داستان این است که «إلا بِذُنُوبِ الْأَغْنِيَاءِ» (این تا این جاها میرود)، پس خیلی دیگه واویلاست. بنده و امثال بنده خودمان را تبرئه میکنیم. ما که نداریم ۶۰ تا ماشین. هی هم ثبتنام رو ثبتنام، بعد دلالی رو دلالی. بعضی آشناها ما میشناسیم جا ندارند دیگه، اینها ماشینها را کی میخرند و سوبله هم میفروشند. پارکینگ این و خانه آن و حیات آن و پشتبام آن. یکی را یه جایی بالاخره جا باید پیدا کنیم. ماشین ۳۰۰ تومان میخریم ۲ میلیارد میفروشیم، مثلاً میگویم. صحبت میکنی: «خیلی ناراحتم بابت این زالو آلودگیهای اقتصادی، اختلاسگرها که پدر اینها را درآورده، تو سختی اینها را قرار داده، خدا لعنتشان کند که اختلاس میکنند، بدبختها چکار کنند؟» بعد فحش هم میدهیم به آنی که ماشین را گران کرده و هم به آن کارخانه ماشین و ماشینساز و به همه. بعد همه این فحشها جنسم سوبله بهت تحویل میدهد. خیلی هم نایس و مهربان. شما دست میدهی، روبوسی میکنی و باز شما هم در جواب لعن میکنی همه مسببین مشکلات اقتصادی امروز را، جنس دوبله میگیری و میروی.
این هم همیشه به قول این بچههایی که مافیا بازی میکنند، اینها همیشه شهروند سفید داستان میمانند. یه مافیای لولویی داریم، اختلاسگرها و اینهاست که هیچ وقت هم معلوم نیست کی و کجاست. فقط میدانیم هرچی هست مال آنهاست. باز کردن آن پدر همه ما را درآورده. یک بحث علامه طباطبایی دارند، بحث تخصصی است و خیلی بنده بر آنم که تو جلسات عمومی و منبر و اینها مباحث تخصصی مطرح نکنم که عزیزان خسته نشوند. بههرحال جلسه، جلسه عمومی است. آمدیم، بنده خودم هم که این جلسات میآیم حقیقتاً برای همین است که از فضای معنوی این جلسات، فیض روضه و اینها استفاده بکنیم، ابراز ارادتی بکنیم به اهل بیت. اصل قضیه این است. و لذا خیلی فضا را به سمت کلاس و جلسه درس و اینها سعی میکنم نرود.
ولی اینجا یه سری مباحث فوقالعاده علامه طباطبایی دارند، بحث بسیار دقیقی در مورد اینکه انباشت مال، که حالا قرآن ازش تعبیر میکند به «کنز»، این چه بلایی سر جامعه میآورد. ایشان میگوید که ریشه همه مشکلات جامعه به همین بحثهای اقتصادی برمیگردد. ریشه این مباحث اقتصادی هم به چند جا برمیگردد؛ یکیش به آن شخصیتهای درجه یک جامعه که آنها از موقعیتشان استفاده میکنند، رانت انجام میدهند. یک بخشیش هم به همین سرمایهدارهای جامعه، نمیگذارند پول به گردش بیاید. حالا من تعابیر ایشان را اگر بخواهید برایتان میخوانم. خیلی کلمات قشنگ علامه طباطبایی فرمودهاند. آنقدر که بنده اینجا متن میآورم شبها معمولاً برای خواندن و خیلیهایش هم خوانده نمیشود، آدم دیگه واقعاً بعضی وقتها حیفش میآید همان چهار تا جمله هم که میخواهد بگوید را بگوید، بگوید که چون اکثر مباحث مطرح نمیشود.
تعابیر عجیبی علامه طباطبایی دارند در مورد این آیه: «هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ». «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ». من یه چند خطش را برایتان بخوانم، ببینید اصلاً داستان چیست، قرآن چی میگوید. یه بار شنیده باشید این مطالب. یه بار تو عمرمان شنیده باشیم خوب است. خیلی جالب است. میفرماید که این به معنای انباشتن و ذخیره کردن است. بعد میگوید که اگر کسی... من ترجمه «المیزان» را معمولاً کمتر میخوانم، ولی چون وقتتان گرفته نشود، از ترجمه «المیزان» استفاده میکنم. ترجمه «المیزان»، جلد ۹، صفحه ۳۳۳. میفرماید که: «اگر در آن مورد انفاق صورت نگیرد، بر اساس دین لطمه وارد میآید. اونایی که نمیگذارند پول به گردش بیاید، اون چیزایی که تو جامعه بازار را کنترل میکند مثل خودرو، مثل مسکن، مثل خیلی چیزهای دیگر، مصرفی، غیر مصرفی. اونایی که نمیگذارند اینها، نیاز جامعه خوب، عبارتها را دقت بکنید، وقت نیاز جامعه اینها را تحویل جامعه نمیدهند که عرضه و تقاضا مساوی بشود، قیمت کنترل بشود، اتفاقاً نگه میدارند که تقاضا برود بالا، عرضه کم بشود، قیمت برود بالا، دپویی که بعضی ماشینها و این کار و اینها میکنند».
ایشان میگوید که این کار که نمیشود، لطمه به اساس دین وارد میشود. «و همچنین آن شئون اجتماعی مسلمین که با زمین ماندنش شیرازه اجتماع از هم گسیخته میشود. و نیز حقوق مالی واجب دین اون رو به منظور تحکیم اساس اجتماع تشریح کرده. پس اگر کسی با وجود احتیاج اجتماع به هزینه درباره حوائج ضروریش، سرمایه و نقدینه رو احتکار و حبس کنه، چه جنس و چه او، هم از کسانی است که در راه خدا انفاق نکرده، باید منتظر عذابی دردناک باشد چون او خود را بر خدایش مقدم داشته و احتیاج موهوم و احتمالی خود و فرزندانش را بر احتیاج قطعی و ضروری اجتماعی دینی برتری داده.»
این شامل یه بسته پوشک هم میشودها! سه بسته میخرد، میگوید این کاری که تو کردی، خودت را به خدا مقدم کردی. خیانت به خدا و رسول کردی. گفتی بچه من از مردم مهمتر است. این خودخواهی تو، این طغیان تو هم اقتصاد را نابود میکند هم دین را نابود میکند. بعد چی میگوید؟ میگوید که قرآن هم گفته که آقا من روز قیامت همینهایی که انباشت کردی را، همینها را عذابت قرار میدهم تو قیامت. «هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُم». این عذاب همان پولهایی است که برای خود گنجینه کرده بودید. از این تعبیر به خوبی برمیآید که توجه عذاب و «عت» بر آنها به خاطر این است که خود را در حوائجی که ازش بیمناک بودند، بر خدا و راه او که همان حیات جامعه انسانی در آخرت است، مقدم داشتند.
عبارت میخواهم از رو بخوانم، دقت بفرمایید، خیلی عبارت قشنگی است. میگوید: «علاوه بر اینکه به مصالح حیات اجتماع لطمه زده، به خدا و رسول هم خیانت کرده.» چرا؟ حالا شما تحلیل ببینید. میگوید: «اصلاً چرا یه ولی حق، یه جامعه دینی موفق نمیشود مشکلات اقتصادی را حل کند؟» بعد میگوید: «تو باعث شکست آن رهبر دینی، آن جامعه دینی میشوی. تو به خدا و رسول خیانت کردی. به خاطر تو شکست میخورد.» اینها پرچم حق را برداشته بودند، تا جایی که توانستند مشکلات اقتصادی را برطرف کردند، با اختلاسگر برخورد کردند که میتوانستند. یک بخشش هم تو بودی. تو گفتی: «به من چه؟» تو به خدا و رسول خیانت کردی. تو به این حاکمیت ضربه زدی. تو به اسلام ضربه زدی. نقش ندارند؟ معمولاً آن کسی که چهار تا پوشک اضافه میخرد کار بدی کرده. بابا آن تو سر تا پایش، مشکلات اقتصادی دخیل است، دارد خیانت به همه میکند. دستمال اضافه میخری به چه حقی؟ اصلاً مگر مال تو است که میخری؟
یه بحث دیگری که علامه طباطبایی آوردهاند برایتان، ولی وقت نمیشود بگویم. میگوید: «آقا مال دنیا مال همه است. به اندازه نیاز تو، به تو اجازه دادهام برداری. به اندازه مافوق نیازت هرچی برمیداری، تو مال بقیه را داری، تصرف مال همه است.» این دستمال کاغذی که اینجا گذاشتم مال بنده نیست، مال همه آدمایی است که اینجا هستند. من یه دونه دستمال کارم را راه میاندازد. «دزدی کردم، دزدی شاخ و دم ندارد». مال کی بود برداشتی؟ برداشتی! بعد تو کل بسته را برداشتی، گفتی: «من میتوانم بردارم». «تو غلط کردی! تو تا ابد هرکی مشکل اقتصادی بخورد، تو در همه جرمها و جنایتهایی که به خاطر فقر و بیپولی و مشکلات اقتصادی پیش میآید، من سهم تو را لحاظ میکنم.» تو این دستمال؛ اگه برنمیداشتی، دولت مجبور نمیشد وارد کنه. بعد به خاطر گمرک، بعد ارز، بعد چی چی چی. چهار نفر این وسط رانت کردند. تو همه اینها شریکی. تو اگر میگذاشتی به اینها میرسید.
گفتن اینها البته جرأت میخواهد. جرأت میخواهد اینکه آدم بتواند اینها را داد بزند، موج ایجاد کند. چهار فقیر بخواهند بیایند تو رسانه داد بزنند، بیکار میشود. نگاهت میکند. ۲۰۰ میلیون به این میدهد، ۴۰۰ میلیون دین مستند میسازد، ۵۰۰ میلیون مقاله مینویسد، میخرد آدمها را. «خودت را میخری، سوار شی، کیف کنی. حالت عوض شه، انقدر عصبانی نباشه. این حرفها نزنی. اشتباه فکر میکردی. حل میشه مسائل.»
اینها دیده نمیشود. خیلی مسائل مهم است. ایشان میفرماید که «خیانت به خدا و رسول کرده.» چرا؟ دقت بکنید. «زیرا مال را از نظر زمامدار اجتماع پنهان نموده. در نتیجه در یک گوشه اجتماع مال فراوان دفن و روی هم انباشته شده، در حالی که در گوشه دیگر اجتماع احتیاج ضروری به پول، حیات اجتماع را تهدید میکند. اگر صاحب مال ثروت خودش را از نظر حاکم و زمامدار پنهان نمیکرد و در دست افراد به گردش و جریان نمیانداخت، در چنین موقع حساسی که تنها راه علاج و تنها وسیله حاجت پول است، زمامدار آن پول را میگرفت، حاجت اجتماع را برمیآورد. پس او با این عمل خود به خدا و رسول هم خیانت کرده.»
آقا تحریم شدیم، الان ما مشکل سکه داریم، مشکل طلا داریم، پس بریم بخریم. «تو به خدا و رسول خیانت کردی.» اینجا کار خوبی کردی؟ «آدم عاقل همین کارها را میکند.» ای خاک بر سرت کنم تو هیچی سر در نمیآوری. «همین کار را میکنی، رشد نمیکنی.» «من تو خونه چند تا دلار دارم. میدونی من چقدر سکه دارم؟» بعد خود ما هم حتی تقبیح نمیکنیم یه کسی که رفته ۱۰۰ تا سکه خریده. من نمیخرم، نمیگویم حرام است. ولی خب حالا تو خیلی آقا. این باید بزنی تو سرش به چه حقی داری این کار را میکنی؟ البته اصلش این است که حاکمیت با اینها برخورد کند. حالا من نمیدانم حاکمیت چرا برخورد نمیکند. فضا این شکلی ایجاد بشود. «خیانت به خدا و رسول کردی.» خیلی این تعابیر، تعابیر عجیبی است. آقا مال، ابزار قوام جامعه از زنده بودن جامعه است، از ایستاده بودن جامعه است. تو داری کمر جامعه را میشکنی. تو همه مشکلات که پیش میآید شریکی. «هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُم».
و همینجور مطالب دیگری که علامه طباطبایی دارند، و حیف که من فرصت ندارم برایتان تک تک بخوانم این عبارتها را. چندین صفحه اینجا بحثهای فوقالعادهای کرده است. اصلاً در مورد اصل پول صحبت میکند که جایگاه پول تو جامعه چیست؟ از کی پول وارد جامعه شد؟ چرا طلا و نقره شده پول؟ نقش طلا و نقره چیست؟ یه بحثهای فوقالعادهای است که حالا اگر خواستید جلد ۹ تفسیر «المیزان» را مطالعه کنید. ما هم اگر وقت دیگری، فرصتی، جای دیگری پیش بیاید، بحث تخصصیتری میطلبد، آنجا عرض میکنیم.
گناه اغنیا را نباید دست کم گرفت. گناه پولدارها، پولدارهای بدون احساس مسئولیت. البته اگر پولداری احساس مسئولیت بکند، آن هم ثوابی که میبرد فوق همه ثوابهاست. عرض کردم ما همهمان سر سفره حضرت خدیجه سلام الله علیها نشستیم و اسلام و مسلمانیمان را مدیون حضرت خدیجه هستیم. تو همه نمازهای ما شریک است حضرت خدیجه. مشکلی که شما تعیین کردید، توی مجلس روضه نشستید، حضرت خدیجه شریک است. اگر نبود حضرت خدیجه، من و شما نبودیم، اسلامی نبود. این دست به جیب بودن برای خدا، برای ولی خدا.
همین پیروزی انقلابمان هم همین است. امام فرمود که بازاریهای مؤمن بودند که آمدند پشت انقلاب را گرفتند، انقلاب پیروز شد. خیلی مهم است. اصلاً مراجع نجف را بازاریهای تهران تعیین میکردند. از هرکی تقلید میکردند، شد مرجع نجف. آنقدر بازاری مهم است. وجوهات میدهد. این آقا الان پول تو جیب این آقا، شهریه را این آقا میدهد به طلبهها. این شهریه میدهد، حوزه را این میچرخاند. این رئیس حوزه است. رئیس حوزه را کی تعیین میکند؟ خیلی جالب استها! مسئله دقت بکنید. از مراجع البته همین است، از علماست. ولی علما هرچی دارند از کیست؟ پولدارها! اگر حمایت نکنند که مرجع تقلید نمیشود، آن دیگر دستش باز نیست. شهر مشهد را ببینید. مرجع بزرگواری که ایشان الحمدلله دشمن هم زیاد دارد، حسود زیاد دارد، حضرت آیتالله مکارم شیرازی. خدمات این مرد بزرگ جاهای مختلف کشور، خصوصاً در این مشهد، از ظاهر سرا گرفته، از بیمارستان گرفته، از کتابخانه گرفته، از مدارس علمیه گرفته، خیلی خدمات فراوان. همه جای کشور هم خدمات ایشان الحمدلله جاری است. خب این خدمات از یک مرجع تقلید با این همه برکات به پشتوانه چیست؟ سلطان چه و این حرفها که سرتاسر دروغ است، به این برمیگردد که چهار تا مؤمن دارا و توانمند حمایت میکنند از ایشان. ایشان هم به پشتوانه علمش و صلاحیتش و ارتباطی که دارد با مؤمنین و علما، مشکلات را برطرف میکند. اینها همهاش ثوابش، اصلش مال آن پولدار است.
کتابی که چاپ میشود، نوشته میشود. این را بنده جلسه قبلی که بودم عرض کردم. شما علامه امینی را میشناسید؟ همه به ایشان ارادت دارید. میدانید علامه امینی کیست دیگر؟ کتاب الغدیر را نوشته. آوردن اسم الغدیر تو بعضی از ممالک غیرشیعه جرمش اعدام است. یعنی با خاک یکسان کردن اینهاست. انقدر که این سند متقن هیچ حرفی در برابر الغدیر ندارد. الغدیر تمام کرده کار را، تمام شده. انقدر که با منابع اهل سنت، از اول وقوع واقعه غدیر تا الان اسنادی که آورده علامه امینی کار را تمام کرده. از منابع شیعه نیست، همهاش از منابع اهل سنت. برای بعضی از اینها روزها و ماهها سفر کرده علامه امینی. صدها جلد کتاب مطالعه کرده که این یه خط، این پاراگراف را پیدا کند. خیلی زحمت کشیده علامه امینی. که یک حامی اقتصادی داشته علامه امینی. یک بازاری کاسب محترمی در تهران به نام سید مصطفی عالینسب. به ایشان میگوید که آقا شما غصه پول و مطالعه و اینها را نباید داشته باشی. هرچی لازم داری میروی جلو، چکش با من، پولش با من.
یه وقت ایشان میآید منزل علامه امینی، که رفتید حتماً در نجف، منزل علامه امینی پشت بیت امام خمینی. آقای عالینسب رفته بود آنجا، میبیند که علامه امینی رفته پشتبام. این پشتبام را دارند سیمان میکنند. با دستش این سیمانهایی که میریزد را جمع میکند میریزد دوباره تو ملات. آقای عالینسب گفتش که شما برای چی این کار را میکنی؟ گفت: «من یه سری اینها از وجوهات دارم این کار را میکنم. میخواهم که به اندازه سر سوزن این سیمانها هدر نرود. پول مردم، بیتالمال است، حقالناس است. با دستم جمع میکنم که اینها نریزد.» گفت: «علامه مملکت، عالم دین ایستاده اینجا دارد سیمان جمع میکند.» چک میکشد. میگوید: «آقا این پول سیمانت، این پول خانهات، اصلاً از آن پولها نمیخواهد اینجا را بسازی. از اینجا بساز. هرچی هم ریخت با من.» خب این نقش دیگر دیده نمیشود. این جایگاه عالینسب توی الغدیر معمولاً شناخته نمیشود.
پولدار، قوام دین، عماد دین اینها هستند. همانقدر که موقع پیشرفت کار اینها نقش دارند، موقع آسیب خوردن دین هم اینها نقش دارند. توی مشکلات فکری و فرهنگی جامعه، گردن اینها را باید... توی پیشرفت اعتقادات مردم هم اینها نقش خوبی ایفا کردهاند. این نکته کلیدی مسئله است.
بریم تو روضه. شما این عدم همراهی اغنیا را میبینید که سر وقتش همراهی نکردند. تو مدینه با امام حسن همراهی نکرد، با امام حسین همراهی نکرد. تو کوفه اغنیا همراهی نکردند. البته بعداً بعضیهایشان قیام توابین را راهانداختند، مثل سلیمان بن صُرد خُزایی و دیگران. خواستند اعاده حیثیت بکنند و قضیه را به نحوی جمع بکنند، ولی خب دیگر نوش دارو بعد مرگ سهراب فایده نداشت. عدم همراهی آدمهای موجه و توانمند و دارا شد، نتیجهاش این.
امام حسین علیه السلام توی لشکری قرار گرفت در کربلا، تیرانداز نداشت. لشکر دشمن ۴۰۰۰ تیرانداز کاملاً مسلح داشت. ۴۰۰۰ فقط کارشان تیراندازی بود، کاملاً مسلح. لشکر امام حسین یکی الی دو تا تیرانداز که آن هم از باب اینکه همراه خودشان همیشه تیر داشتند، تیر آورده بودند. یعنی مسلح جنگی نبوده. از مرکب گرفته و اسب گرفته و زره گرفته و زین گرفته. و کار به اینجا رسید که قاسم بن الحسن وقتی خواست به میدان برود، زره برایش نداشتم. کلاه خود نداشت. شوخی نیست این حرفها. این شبها برای امام حسن مجتبی گریه کردهایم. حقش است امشب روضه قاسم بخوانیم با هم. تشکر کنیم از امام حسن. این سفره کرمی که پهن شد و یاد کنیم از یادبود امام حسن در کربلا. دو نفر بودند که اینها نماینده بودند. یکی حضرت علی اکبر بود که امام حسین فرمود: «ما هر وقت دلمان برای پیغمبر تنگ میشد، نگاه به علی اکبر». نماینده پیغمبر بود در کربلا، تمثال پیغمبر. یک نفر هم قاسم بن الحسن بود که هر وقت این کاروان بنیهاشم دلشان برای امام مجتبی تنگ میشد، به قاسم نگاه میکردند. گفتند: «قرص قمر». تو مقاتل اینجور تعبیر کردهاند. انقدر زیبا بود و چهرهاش نورانی بود این نوجوان قرص قمر.
حالا شما این لشکر بیبضاعت امام حسین علیه السلام را در کربلا ببینید، که اگر اغنیا حمایت میکردند، کار این لشکر به اینجا نمیرسید. با التماس عمو را راضی کرد به میدان برود. امام حسین علیه السلام اجازه نمیداد. آخر که قبول کرد امام حسین علیه السلام، قرار شد قاسم به میدان برود. حالا این بچه را میخواهند مجهز و مسلح کنند به سلاح. برایش زرهای پیدا نشد، یک عبا تنش کردند. برایش کلاه خود پیدا نشد، امام حسین با دست خودش برای قاسم عمامه بست به جای کلاه خود. برایش پوتینی پیدا نشد که لااقل به میدان میخواهد برود، کفش خوب پایش کند.
راوی که از قبیله دشمن است میگوید: وقتی این بچه وارد میدان شد، من بهش نگاه کردم. میگوید: «من یادم نمیرود این را.» راوی میگوید که در لشکر عمر سعد بود. میگوید: «من یادم نمیرود این صحنه. وقتی قاسم وارد میدان شد، دیدم یک جفت دمپایی پایش است که دمپایی راستش پاره بود.» دمپایی راستش پاره بود. این بچه حتی در حد یک چیزی که پایش کند به میدان برود ابزار و تجهیزات نداشت. ولی همین که آمد میدان، جان به قربان این رشادت اینها. اگر آیا امکانات داشتند چه میکردند؟ اوضاع عوض میشد در کربلا. جنگ نمایانی کرد. ۳۰ الی ۴۰ نفر را گفتند که با همان وزن به درک واصل کرد و آخر هم به صورت ناجوانمردانهای به قاسم حمله کردند. از پشت قاسم را زدند و از مرکب به پایین پرتاب کردند این بچه.
حالا من به شما بگویم خاصیت زره چیست؟ خاصیت زره این است که وقتی انداخته میشود، ضرب تیر را میگیرد. نمیگذارد تیر خیلی عمیق فرو برود و وقتی هم با شمشیر بزنند، ضرب شمشیر را میگیرد. یک مرحله این ضربه شمشیر کم میشود. ولی وقتی این بچه زره تنش نبود، هرچی انداختند سمت این بچه، چه تیر، چه سنگ، چه شمشیر، خورد به این جثه نحیف و لاغر جناب قاسم. برای همین گفتند خیلی مقاومتی روی اسب نکرد. وقتی ضربه خورد، با همان ضربه اول پرتش کردند زمین. عمو را صدا زد، با عمو خداحافظی کرد. جان به قربان این عمو که او هم امکانات نداشت برای اینکه از قاسم حمایت کند.
من فقط این مقتل را سریع عرض بکنم و عرضم تمام. گفتند: «امام حسین مثل باز شکاری خودش را به میدان رساند، ولی دید که دور تا دور قاسم شلوغ شده، گرد و غبار زمین را گرفته.» صبر کرد تا غبار بنشیند قاسم را پیدا کند. یکم که این گرد و غبار نشست، نگاه کرد به یک طرف از میدان، دید یک بچهای دارد روی زمین پاهایش را میکشد. خودش را رساند بالا سر قاسم. هرچی صدا زد، دیدیم بچه جواب نمیدهد. فرمود: «برای عموت خیلی سخت است. صدا زدی، نتوانستم جواب بدهم. حالا من صدا میزنم، تو نمیتوانی جواب بدهی.»
روضه دیشب و پریشب را با این گریز بریم مدینه. جانم به قربان قاسم، جانم قربان حسن. اباعبدالله فرمود: «صدا زدی نتوانستم جواب بدهم.» جانم فدای بابای قاسم که در کوچه دست مادر در دست دید، برای مادر نمیتواند کاری بکند.
در حال بارگذاری نظرات...