منزل نورانی مادر آقای دکتر
تعبیر رهبر انقلاب از تهجد
آبادی دنیا با نور امام زمان
وسعت بهشت مومن
مجنون، دلبسته به دنیا
اتاق مخصوص عبادت در برزخ
روانشناسی رنگها
رنگ پیراهن بهشتیان
حالات متغیر افراد در برزخ
باران برزخ، فقط جلوه رحمت خداست.
روشنی بهشت از نور لبخند علی (ع) و فاطمه (س)
استراحت در برزخ
تابلوهای بهشتی
صدا زدن درب بهشت
بهشت دارالایمان
بهشتیان جلوهای از امیرالمومنین
کشف تعلقات افراد از تابلوهای بهشتی
خطور ذهنی خانمی که تقدیرش را عوض کرد
خطبه طاووس
تابلوهای زنده برزخی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کمی از متن کتاب فاصله گرفتیم، نبضمان کمی کُند شده است. انشاءالله امروز کمی باز متن کتاب را داشته باشیم. از این نکاتی که دیروز عرض شد، زیاد است. ما هم بیمه نیستیم که اینجور بحثهایی را داشته باشیم، ولی خب فعلاً میخواهیم با روال کتاب پیش برویم. طبعاً جلوتر باز به مناسبتهایی، نکات دیگری عرض خواهد شد.
ماه رمضان هم ماهی است که کلاً آدم حال و هوای اینجور مسائل را بیشتر دارد. برای همین، فیلمهای برزخی و اینها [در] ماه مبارک [پخش میشوند]. (شیطان گولش میزند و ما کیف میکنیم از "دانلود فیلمهای ماه مبارک"!) حالا بحث شیطان و نمیدانم برزخ و چشم برزخی... البته بعضیهایش که واقعاً هندی بود، دیگر. مثلاً یک سال فیلم ساخته بودند؛ استادی بود که حالا همین تازگی هم بازیگرش به رحمت خدا رفت، او چشم برزخی داشت. عمل چشم انجام دادند، چشمش را پیوند دادند به شاگردش. شاگرد چشم برزخی پیدا کرد؛ چشمش را پیوند زده بودند [و] جفت چشمش برزخی میدید! عجیبی است! فقط در تلویزیون ایران همچنین مسائلی دیده میشود و از این قشنگتر نمیشد چشم [را] به لجن کشید. خرس طلایی، نمیدانم، یک گاو نقرهای، چیزی به این عزیزان بدهیم، بس که هنر دارند در به فحشا کشیدن کلمات قرآن و روایات و نابود کردن این معارف.
واقعاً من حاضرم از پول جیبی خودم پولی به اینها بدهم کلاً در باب معارف چیزی نسازند. مگر چه میشود؟ همین ازدواج و نمیدانم [بحث] به هم رسیدن و شب عید و اینها... از همینها بسازند. چهکار دارند به عالم [معارف]؟
ترس بنده این است که یک وقتی خداینکرده بخواهند کتاب "آنسوی مرگ" را فیلمش کنند. یعنی اصلاً هیچی، دیگر؛ همه چیز نابودی است؛ همه حرفهایم میرود هوا، دود میشود.
خلاصه، در داستان رسیده بودیم به اینجا که این آقای دکتر رفت [و] وارد عالم برزخ مادرش شد. میگوید: "دیدم تمام فضا آنجا از جنس نور بود." ازش میپرسند که: "جلوی عمارت سکو و پلکانی وجود نداشت؟" میگوید: "چرا، دو ردیف پلکان نوری دیده میشد به صورت نیمدایره؛ یکی در سمت راست، دیگری در سمت چپ. بالای پلهها، پیشگاهی عریض به چشم میخورد. در میانه پیشگاه دری از نور قرار داشت. با گذشتن از آن، میتوانستم وارد عمارت بشوم."
که در مورد نور، نکات جلسه قبل را گفتیم، ولی در مورد نور خیلی حرف بیش از اینها است. "أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا." تمام کن. در دنیا هم نور دارند. "وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ." در مورد مؤمن میگویند: "اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ"؛ از زیرکی مؤمن بترسید. چرا؟ "فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ"؛ با نور خدا نگاه میکند.
به تعبیر خیلی قشنگی رهبر انقلاب تازگی به کار بردند؛ به دوستان طلبه گفته بودند، فرموده بودند که اهل تهجد و بیداری شب باشید. بیداری شب نوری میدهد که [روز] چاله چولهها [را میبینید]. [این را] ما قبل از اینکه ایشان بفهمد، آن داستان از استادمان را گفتیم که ایشان نماز شبی خوانده بودند و روزش اتفاقی افتاد و اینها. [مرحوم] آیتالله پهلوانی تهرانی همین جمله را به ایشان فرموده بودند که اگر کسی از سحر خوب استفاده کرد، روزش نورانی میشود.
گفتند ماه مبارک رمضان جرایم به شکل عجیب و غریبی کم میشود. در ایران، نور [از] یک گوشه [روشن میشود]، این نور روزنه میزند و میتاباند و [در] دوران امام زمان هم اینجوری مملکت آباد میشود. "وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا." گفتند با نور امام زمان دنیا هدایت میشود و آباد میشود. آنی که ما نیاز داریم نور است، نور میخواهیم. دنیا و آخرت با نور آباد میشود. هر مصیبتی هست، مال ظلمت است. هر بدبختی و گرفتاری که هست، مال ظلمت است. نور گرفتاری ندارد، مگر اینکه تبدیل به نار بشود.
[میگوید:] "خب، لطفاً مرا داخل خانه ببرید؛ مشتاقم که داخلش را ببینم." درونش ساده اما بینهایت زیبا بود. [میپرسی:] "خانه کی؟" [پاسخ:] خانه مادر آقای دکتر. چون از نور ساخته شده بود، زیباییش دوچندان به نظر میرسید. خانه مادرم از یک سالن بزرگ، حدوداً ۱۰۰۰ متر مربع، و چندین اتاق تشکیل شده بود.
بله، روایت عجیب و غریبی داریم. حالا من بعضی وقتها هوس میکنم بعضی روایتها را بخوانم؛ اینها [سبب میشود] از بحث میافتیم. انشاءالله فقط الان آنانسش را میآیم، انشاءالله بعضیاش را برایتان میخوانم. وسعت بهشت برای مؤمن معمولی... یک مؤمن معمولی، وسعت بهشتش چقدر است که گفتند اگر همه انبیا را دعوت کنی، یک اتاقش هم پر نمیشود؟ همه ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، یک اتاقش هم پر نمیشود.
انشاءالله باز جلوتر نکاتی را عرض خواهم کرد و قرارمان شد که به بهشت دل نبندیم دیگر، با همه جذابیتهایش. ما برای بهشت رفتن نیامدهایم؛ خیلی انسان بزرگتر از این حرفهاست که بخواهد [به] خودش [و] دنیا دل ببندد. دنیا دیگر چیست؟ دنیا چیست [که آدم] دل ببندد؟ بین اعتباریات پوچ و مسخره [است]!
یک تعبیر امیرالمؤمنین دارند در نهجالبلاغه، خیلی زیباست. یک وقتی این را در یک جلسه قم گفتم. همسر یکی از علما پای منبر [من] بود، بعد فردایش استاد عزیز گفتند: "دیشب خانواده پای منبرت بوده است، این تعبیر به شدت رویش اثر گذاشت." امیرالمؤمنین [میفرماید:] "آیا یک آزادمرد پیدا نمیشود این 'لمازه' را ول کند؟" لمازه (با "ز"ی ذالمانند، دستهدار)؛ "لمازه" را برای اهلش رها کند. لمازه چیست؟ این غذایی که آدم میخورد؛ آشغالهایی که لای دندان میماند. یعنی یک کسی خورده، پسمانده خوردن قبلی است. این میشود لمازه. فرمود: "همه این اعتباریات دنیا که دست شماست، لمازه قبلیهاست."
اینجا که ما هستیم، خانهای که هستیم... استاد که خانوادهاش از دیشب آمده، به خانه نگاه میکند، میگوید: "یعنی اینها را قبلیها اینجا خوردند و بردند و تهش پسماندهاش رسید به ما." این دنیا آخه واقعاً دل بستن دارد؟ دل بستن دارد؟ آدم استفادهشان میکند، ولی لازم نیست. پیغمبر، پیغمبر دنیا را به دندان کشید، ولی به دندان نیش نکشید؛ [با] این دندان آسیا، [با] دندان بغل گرفته. تصویرسازی را ببینید، غوغا است! یکی با ولع وقتی یک چیزی [را] به دندان نیش میکشد، به دندان میکشد، ولی حسش چیست؟ این ریاست، موقعیت، شهرت، مدرک، همه اینها... [هیچ] آدم عاقلی به این چیزها دل نمیبندد. نه اینکه نمیرود دنبالش؛ میرود [اما] دل نمیبندد. افتخاری به اینها نمیکند، خیالاتی برنمیدارد.
به بهشتش دل نمیبندند. به تعبیر آن بزرگ: "بهشت را بهشتهاند." بهشت را بهشت گذاشتهاند [و] رفتند. بهشت هم برای زیر پایت است [که] بروی بالا، چهبرسد به دنیا! آدم به اینها دل ببندد، [چطور] عاقل میشود؟
پیغمبر رد میشدند؛ دیدند مردم دور یکی ایستادهاند. فرمودند: "چیست؟ شلوغ کردهاید؟" گفتند: "یا رسولالله، یک مجنون دیوانه است؛ دورش را گرفتهایم." [حضرت فرمودند:] "بنده خدا دیوانه نیست، این بیمار است؛ مشکل پیدا کرده. بیمار است؛ اینکه مجنون نیست! میخواهم به شما بگویم مجنون کیست." [فرمودند:] "بله، مجنون کسی است که به دنیا میچسبد؛ آخر [میخواهد فقط] اینجا را بگیرد [و] بقیه را ول کند. حماقت است، دیگر!"
[این] عجیب و غریبی که ما پیش رو داریم، که باز اینها خودش چیزی نیست؛ در برابر آنهایی که بالاتر است، به چشم نمیآید. اگر کسی آن طرف یک روزنهای ببیند، هر کدام به رنگی [هستند].
اتاقها در سمت راست سالن قرار داشتند؛ هر کدام به رنگ متفاوت از بقیه. مثلاً سقف و دیوارهای یک اتاق از نور سبز ساخته شده بود، دیگری از نور کِرِم. اتاق سبز، اتاق مخصوص عبادت بود. اینجا روزه [میگیریم]، آنجا هم روزهها [هستند]. سحری و هیچی دیگر... [یعنی باید] روزه بگیریم؟ اتاق عبادت یعنی چه؟ عبادت بدنی به این معنا، با رنج و تعب، ندارد. ولی لحظههای خاصی که بخواهند یک ارتباط خاصی پیدا کنند، چرا [هست].
اتاق کِرِم مخصوص اتاق اقامت مهمان [است]. آهان. در اینها هم لطافتهایی است. رنگ سبز در آن نکتهای است، رنگ کِرِم در آن نکته [است]. کِرِم رنگی است که غمزداست؛ رنگ پذیرایی. رنگ کِرِم... این گاوی که میخواهیم [ذبح کنیم]: "فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ." "فاقع" تقریباً رنگ کِرِم خودمان میشود. گاو کِرِم بکشید که هر کس نگاه میکند، سر حال باشد.
بحث روانشناسی رنگها... بحث [در] تفسیر ملکوت رنگها، یک مقدار صحبت کردیم. روانشناسی رنگها که بحث در روانشناسی بحث بسیار گستردهای است. مقالات و پژوهش فراوانی نوشتهاند. این هم از آن آیات؛ یک دو سه تا آیه در قرآن داریم که بحث روانشناسی رنگها [در آن مطرح شده]؛ یکیاش این است. [از این آیه] استفاده کردهاند [و] بعضی پایاننامهها بر مبنای همین آیه بوده. آن رنگی که جلا میدهد، سر حال میآورد، اشتها را باز میکند؛ رنگ کِرِم. [از آن] بخورند، دیگر.
رنگ کِرِم، پردازش رنگ [است]. رنگ سبز، رنگ حیات. رنگ حیات بگذارید [باشد]. در بهشت هم اینهایی که در اعلی درجه [هستند]، رنگ لباسشان سبز است: "وَسُنْدُسٍ خُضْرٍ وَإِسْتَبْرَقٍ" در سوره مبارکه انسان. لباسهای اینها لباس اهل بیت گفته [شده]، رنگش سبز [است]. سبز، علامت حیات [است]. اینجا چون اتاق عبادت است، توجه بیشتری آنجا صورت میگیرد. نزول داریم، دیگر. در خود برزخ آدم حالاتش متغیر است. بعضی وقتها در همان [برزخ]، با اینکه همه در برزخاند، ولی حال توجهش به خدا قویتر است. بعضی وقتها حال توجهش کمتر است. اتاق سبز، اتاقی که در آن حال توجه بیشتر است. مقام ارتفاع. لذا حیات جلوه دارد آنجا، رنگش هم سبز.
خب، کرک و پرش [میریزد]! اینهایی که دیده، چقدر ماجرا داشته! توجیه میشود و توضیح داده [میشود].
بین این دو اتاق یک استخر بزرگ قرار داشت. میگوید: "مگر ارواح [هم شنا میکنند]؟ آری، شنا میکنند، اما خیس نمیشوند." نه، آب اثیری است؛ خیسشان میکند. نه بارانهای اثیری [و] اسیدی [که] مال تهران است! اسیدی... بارانهای اثیری، باران اثیری، ظاهرش باران است. جلوه است دیگر. ببین، همه اینها جلوه است. همانجور که در عالم همهاش جلوه است. جلوه داریم. فقط اینجا فراموش میکنیم، فریب میخوریم؛ این ظواهر [ما را] میگیرد. آنجا دیگر فریبی ندارد. جلوه خالص، عین توحید است، عین رحمت است. اینجا هم همه چیز رحمت است [اما] متوجه نمیشود. آنجا دیگر قشنگ متوجه [میشود و] لمس میکند آدم رحمت را.
لذا باران هست، ولی خیس نمیکند؛ چون قرار نیست گیاهی را برویاند. فعل و انفعالی در آن نهفته نیست. قوه و فعلی ندارد؛ چون ماده نیست. وقتی پای ماده در کار باشد، قوه و فعل هست، فعل و انفعال هست. چون ماده نیست، درختهای بهشت با این باران رشد نمیکنند؛ [این باران] جایی را پر کند، فقط جلوه رحمت خداست. حالا کی میزند، به چه مناسبت میزند، آن حساب و کتاب دارد. برزخ است، مال عالم بالاتر. بهشتیها میبینند یک جرقهای از نور میزند. [واقعاً] روایت عجیب و غریب است. [اینجا] ایران طرح ندارد! یکهو میبینند یک جلوهای میزند، یک برقی میزند، بهشت را روشن میکند. یک برق خاصی بود.
آیتالله مستنبط در کتاب شریف "القطره" نقل کرده است. این کتاب را حتماً بخوانید، ترجمه شده [و] عالی [است]. این کتاب ۶۰۰ صفحه [است]. ایشان میگوید که جلوهای میکند در بهشت؛ بهشتیها مبهوت میشوند [و میپرسند:] "یعنی چه نوری بود؟" پاسخ میآید: "هَذَا نُورُ ضِحْكِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ"؛ این نور لبخند علی و فاطمه بود. نور لبخند نشان بود در بهشت و روشنگر. یعنی چه این حرفها؟ من نمیفهمم. امیرالمؤمنین [و] حضرت زهرا خیلی بالا [ترند]. خدا عالم را بر اینها خلق کرده؛ یعنی خیلی خیلی [ویژه و با عظمتاند].
اثاثیه وجود نداشت؛ مبل، صندلی، فرش و غیره. مبل و صندلی و تخت اثیری وجود داشت از جنسی نرمتر، لطیفتر و سبکتر از ابر. این وسایل بر کف اتاقها که از نور بودند، گذاشته شده بودند. خب، [چون] جنس نور بوده [است]. نمیشود توضیح داد. انسان از جنس خاک است، باران میآید [و گل میشود]. شیطان از جنس آتش است، جهنم [از جنس آتش است]. درخت هم از جنس خاک [است]، باران میآید؛ یعنی گل میشود، چه میشود؟ از جنس آن [است]. عنصر اولیه را این حقیقت، مثلاً مادی، شکل داده است. از جنس نور است. نور مثل نور اینجا باشد؛ ابر که میآید سایه میکند، نور را از بین میبرد، دیگر. نور، دیگر نور نیست! تخته از جنس ابر است، کف اتاق از جنس نور است. تخته روی کف اتاق [است] و [کف] هنوز نور است. [آیا] آب میکند؟ نه! ابر سایه میکند نور را به محاق ببرد.
حاج آقای [فلانی]، یک ماه مبارک، [یا] یک ماه مبارک کلاً در مورد بهشت صحبت کرده، تمام ۳۰ روز! حالا من میدانم شما قصدت خیر بود، خواستی [که] ما [امیدوار باشیم]. [ولی] اگر [مثلاً] از جهنم صحبت میکردی، همهاش از بهشت گفتی، هیچی از جهنم نگفتی! حالا مزاحش به این است که [میگوید]: "گفتی در خانه تختخواب هم بود!" معنایش این است که ارواح به خواب میروند؟ هرگز به خواب نمیروند، اما گاهی، بنا به عادتی که در زمین داشتند، دراز میکشند. استراحت داریم آنجا. خواب، [به معنای] خواب [و] به معنای غفلت، نداریم. خود اهل بیت استراحت میکردند، ولی نمیخوابیدند. چشم میخوابد [اما] قلبم بیدار است.
یک استراحت است. الان امام زمان... [یکی از دوستان میگوید:] "شما ساعت ۲ شب توسل پیدا میکنی، [بعد میگویی] امام زمان ازت [دور] نیست؟" "خوابم میآید!" خدایا بس است دیگر! امام زمان استراحت میکنند، خواب ندارند. مثال [را] توانستم حلش کنم؟ بهشتیها در عالم برزخ استراحت میکنند ولی خواب ندارند. ساعت استراحتشان هم ساعت استراحت است؛ تو قیلوله ماست: "أَحْسَنُ مَقِيلًا." قرآن میگوید: "وقت قیلوله همین تایم سر ظهر است" که گفتند هر یک ربع خوابش معادل ۳ ساعت خواب شب است، [و] هر یک ربع خواب شب معادل سه ساعت خواب روز است. همچنین نسبتی [دارد]. در ژاپن این ساعت [را] تعطیل میکنند. به زور کارگران [را] میخوابانند؛ میگویند راندمان کار میرود بالا. این ساعت قیلوله است. در بهشت [هم] ساعت قیلوله دارند. استراحت میکنند، ولی [به خواب نمیروند].
[میپرسی:] "تختخواب [هم هست]؟" [درباره] وسایل تزیینی موجود در خانه بگویید. حتماً وسایل تزیینی خاصی بود. فقط تابلوها! فقط تابلوهای زیبا و خیرهکننده. با وجود آن سقفها و دیوارهای نورانی زیبا، همین تابلوها برای تزیین داخل خانه کافی بود.
آقا، تابلو هم داریم آنجا؟ بله، روی عرش ما تابلو داریم. سمت راست عرش یک تابلو داریم، سمت چپ عرش یک تابلو داریم. روی درهای بهشت تابلو داریم. هر در بهشت یک تابلویی دارد. جالب شد، دیگر نه؟ عرش تابلو دارد. مثلاً: "الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ." تابلوی سمت راست عرش [است]. تابلو زده، خوشگل!
خب، برای چی آنجا تابلو زده؟ الان مثلاً شما، این روبروی بنده، این تصویر زیبای حرم امام رضا علیهالسلام، علامت چیست؟ اینجا برای چی زدهاند این را؟ [میگوید:] "دلت بسوزد!" برای زدن [این است]. نماد هویت این دانشگاه است؛ دانشگاه فردوسی، حرم امام رضا، مشهد امام رضا. این آرم حرم، علامت هویت این دانشگاه است. بچههای این دانشگاه یک امکان ویژهای دارند [که] شهری درس بخوانند که حرم امام رضا آنجا است؛ تعلق دارند به این حرم.
چرا سمت راست تابلو را زده؟ میخواهد بگوید صاحبکار اینجا اینها [هستند]؛ تعلق دارد اینجا به اینها. از نور اینها آفریده شده [است]. تابلو [ی] هشدار و پارک ممنوع، حمله با جرثقیل و اینها نیست. تابلوهای آنجا بسیار مهم [است]. اینجا هر چه داریم از جنس اعتبار است. اعتبار نداریم، همهاش حقیقت است. اگر صفا میکنید بگویم: در بهشت که [به] در میزنم، میخواهم بروم خانه بهشتی شهید... نه، یک خانه بهشتی میخواهم بروم.
در که میزنند، در چی میگوید؟ در حرف میزند. طوطیها روپایی میزنند، حرف میزنند. آنجا در بهشت همه چیزش فرق میکند. [در] دارد حرف میزند: "دَقّتْ وَ قَالَتْ یَا عَلِیّ." در را که میزنی، در صدا میزند، میگوید: "یا علی." چرا؟ استاد بزرگوار [از قول] آیتالله جوادی [آملی] فرمودند که در بهشت، [خودِ] بهشت [خاصیت دیگری] دارد؛ تزاحم نیست، مانعی ندارد، اعتبار هم ندارد. اینجا در زدن اعتبار است، زنگ زدن اعتبار است. قرار گذاشتیم که هر کس زنگ میزند، علامت چه باشد؟ که کسی پشت در [است]. در زدن علامت چه باشد که من با تو کار دارم؟ دقت، دقت! با هم قرار گذاشتیم. من با دست روی در زدم، شما به چه [چیزی] منتقل بشوی؟ که منی که پشت درم، با شما کار دارم. بله، قرارداد است دیگر. اعتبار. در بهشت اعتبار و قرارداد نداریم. قرارداد نیست. خود در صدا میزند. شما اینجا در میزدی، اعتبار این بود که من با صاحبخانه کار دارم. آنجا در میزنی، دیگر [نیاز به] اعتبار نمیکنی؛ خود صاحبخانه را صدا میکند.
حالا چرا صاحبخانه [ی] خود این اتاق، خانه را صدا نمیزند؟ دیگر توضیحش بماند. بخواهم [بگویم] برای اینکه هر بهشتی آنجا یک جلوهای [از] جلوات امیرالمؤمنین است؛ چون امیرالمؤمنین حقیقت ایمان است. ایمان و مؤمن از هم جدا نمیشوند. آنجا مؤمن جسممان جلوه دارد، دیگر. آنجا جسم جلوه ندارد، ایمان جلوه دارد. ایمان صورت میگیرد، صورت مثالی میگیرد، میشود من و شما. وجود صورتگرفته شدی. من و شما وجود... یک وجودی است که شده این آقا، شده آن آقا؛ ماهیت پیدا کرده است. آنجا ایمان است. در بهشت، دارالایمان است. هر آنچه که هست، ایمان است. ایمان در قطعات مختلف، اجزای مختلف بروز پیدا کرده، شده افراد بهشت. حقیقت ایمان کیست؟ امیرالمؤمنین. همه میشوند یک جلوهای از امیرالمؤمنین. میخواستم [به این بحث] نروم، رفت [اینگونه]. وضع خراب میشود!
پس چی شد؟ آنجا تزاحمی نیست. تابلوهای بهشت برای چی بود؟ برای اینکه تعلق میخواهد برساند. شما از تابلوهای بهشتی تعلقات را کشف کنید. مثلاً طرف در عالم دنیا امام خمینی را دوست داشته، در بهشت برزخی عکس امام خمینی روی دیوارش [است]. روز قیامت هم که با [آن] همه محبت محشور میشود، دیگر. "لَوْ أَحَبَّ رَجُلٌ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ." با او هست. تابلوهایش را دارد، علاقههایی دارد. کجا میپرد؟ خطورات ذهنیاش چیست؟ ۵۰ سال پیش یک بار به چه چیزی فکر کرده؟
[ما] "یاغی تهران" داریم؛ خیلی ویژه است. اینجوری است. بعد زنده هم هست. در جنگ با داعش ایشان را میبردند و چه پدری از داعش درآورد! یکی از دوستان ما در مسیر مشهد تصادف کرده بودند و اینها. یکی از افراد ماشین به رحمت خدا رفته بود. همسر ایشان که بغل آن خانم بود که به رحمت خدا رفت، ایشان باید اول از دنیا میرفت [اما] زنده ماند. [پرسید:] "خانم شما یک بار فلان وقت... حالا گفته بود به چه چیزی؟ من نمیتوانم بگویم." [گفت:] "خانم شما گفته بود که: 'من اگر شوهرم بخواهد ازدواج مجدد کند، همسر دوم بگیرد، راضیام یا نه؟' بعد با خودش یک لحظه فکر کرده بود [و] گفته بود که: 'خب، حکم خداست؛ چه اشکالی دارد؟'" آن آقا به این دوست ما گفته بود: "خانمت به خاطر آن یک لحظه فکری که کرد، اینجا از این تصادف نجات پیدا کرد." [دوستمان گفت:] "به خانم گفته بودم [ولی] هیچکس خبر نداشت [که] با خودم یک فکری کردم." یک خطور ذهنی صورت دارد، ملکوت دارد. اتفاقات [و] تقدیر دارد یک صورت. اصلاً کل سیستم تقدیر شما را میریزد به هم. بعداً انشاءالله یکی دو سالی در مورد تقدیر با هم صحبت خواهیم [کرد].
[بحث] خانه مادر، خانه مادربزرگ است. چقدر! تمام [شد]. از فردا هم که وقتمان کم میشود. [این] روزها را زدیم [و] وقتتان را هم گرفتیم! همین تابلوها برای تزیین داخل خانه کافی بود. نمیدانم، میتوانید یک چیزی از بهشت... میتوانیم با هم تصور کنیم یا نه؟ انشاءالله که توانسته باشیم در این گفتگوها یک صورتی از بهشت دستمان بیاید، چه شکلی [است].
امیرالمؤمنین فرمود: "اگر بدانی چه خبر است!" گفتم این را برایتان اینجا [در] روایت و خطبه طاووس نگفتم. خطبه طاووس که امیرالمؤمنین میخوانند، این را همین امروز بروید بخوانید؛ من دستتان را میبوسم. خطبه طاووس از زیباییهای طاووس میگوید. امیرالمؤمنین [میگوید] همه مست میشوند، دیوانه میشوند. آقا، یک پر وقتی در قهوهای و سرخ و چی و چی است، درمیآید، سبز است؛ رنگش عوض نمیشود. از این اعجازی که در خلقت طاووس به کار رفته، [برایتان] میگویم. بعد میفرماید: "این یک مخلوق کوچکی از مخلوقات خدا در عالم دنیا بود که اگر همه خلایق جمع بشوند، نمیتوانند وصفش بکنند. بروید ببینید بهشت چیست!"
این جمله از امیرالمؤمنین است که: "اگر بدانید بهشت چیست، [از] "مَنْ مَجْلِسِی هَذَا" [یعنی] از این مجلسی که کنار علی نشستید، پا میشدید، میرفتید در قبرستان، قبر میکردید، میگفتید: 'خدایا از اینجا نمیروم!' اینجور مشتاق میشدید." [این جمله در] توی مجلس [خطبه] طاووس چیست، بنده خدا!
آن طرف، تابلوهایی که بر دیوارهای نوری آویخته شده بودند، با تابلوهای معمولی تفاوت داشتند. اولاً خیلی بزرگ بودند. در ثانیاً، کاملاً طبیعی دیده میشدند. نقاشی نیستند! چون نقاشی باز اعتبار است. دقت [کنید]: نقاشی میکشیم، اعتبار است. الان این عکس از حرم امام رضا اعتبار است؛ قرار گذاشتیم که این جلوهای از حرم امام رضا باشد. کنار هم با هم فرض بر این بگذاریم که این چهره فلانی است. آنجا اعتبار نداریم؛ آنجا خود فلانی حاضر است. [اگر] بزنم [پیدا میکند،] میآید. همینجور رگباری. [بحث] یکی [را] داشتم، خیلی ویژه [است] ولی [به] یک ده دقیقه توضیح [نیاز دارد].
به عنوان نمونه، تابلوی بسیار بزرگی از منظره اقیانوس وجود داشت، ولی کاملاً طبیعی و زنده بود. میخواهم بگویم که امواج اقیانوس ساکن و بیصدا نبودند؛ هم حرکت داشتند، هم صدا. تابلوی اقیانوس بود، بعد اقیانوس موج میزده، صدا هم داشته! خیلی جالب است. خداوکیلی چهکار میکنی؟ واقعاً [که] دنیا اینجا نیست. بنده خدا اذیت است. من امواج خروشان را میدیدم که آزمندانه و با التهابی شهوانی تن ساحل را لیس میزدند. در ضمن، من صدای یکنواخت و خوشآهنگ امواج را خیلی واضح میشنیدم. حتی صدای مرغان دریایی را که بر فراز اقیانوس در حال پرواز بودند. انگار داشتم از پنجرهای وسیع به یک منظره واقعی نگاه میکردم.
بعد میگوید: "چه تابلوهای دیگری دیدی؟" انشاءالله فردا برایتان اگر زنده باشیم میخوانم.
خدا در فرج امام عصر تعجیل بفرماید. قلب نازنین حضرتش را [شاد و راضی] بفرماید. و صلی الله علی سیدنا محمد.