*تحلیل آیه ۲۵ سوره محمد صلیاللهعلیهوآله، «تسویل و املا» و نقش فریبنده شیطان در زیبا جلوهدادن امور نادرست برای انسان [01:05]
*تبیین ارتباط میان «ثبات قدم»، «ذکر کثیر» و «نصرت الهی» در میدان نبرد. [06:42]
*مفهوم واقعی "نصرت"، سپر شدن برای پیامبراست، نه سپر قرار دادن پیامبر! [12:41
]
*اهمیت "طاعت" بهعنوان شرط حفظ اعمال…بیطاعتی، عامل سوختن سرمایه معنوی و ورود به آتش غضب الهی. [16:4]
*هشدار قرآن: اطاعت، اخلاص و وحدت، عوامل مقابله با قدرتطلبی و بازیهای شیطانی در میدان نبرد. [23:09]
*جهاد حقیقی در راه خدا، یعنی؛ "ادامه دادن به مبارزه حتی وقتی یقین داری شکست میخوری"، این همان نقطهی تولد پیروزیست! [32:28
]
*سرخوشی، سرمستی، خودنمایی و سد راه خداشدن، ویژگیهای چهارگانه دشمنان خدا در جنگ. [35:14]
*تبیین تفاوت میان "جهاد فی سبیل الله" و "جهاد فیالله" با ذکر مصادیقی از پیامدهای انحراف از اخلاص. [41:03
]
*نمونه هایی از شیوه فریب و تزیین اعمال توسط دشمن برای ایجاد آرامش ظاهری و غفلت در مردم. [50:20]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در ادامه سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه بیست و پنجم را مفصل بحثی داشتیم: «ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم و املا له». که عرض شد این تصویر، همین زیبا جلوه دادن اموری است که حقیقتاً زشت است. چه میشود که زیبا جلوه داده میشود و انسان زیبا میبیند؟
عرض شد که بهخاطر اینکه با خودش فکر میکند، اینطور میپندارد که این همان چیزی است که او میخواهد و همان چیزی است که به آن نیاز دارد و نیازش برآورده شده است. درحالیکه تعریفش از نیاز غلط است، تعریفش از خودش غلط است، تعریفش از لذتش غلط است، تعریفش از کامیابی و آنچیزی که او را به کامیابی رسانده، غلط است. مجموعهای از امور توهمی و اشتباه کنار هم جمع شده، ولی این فریب را میخورد که من همان چیزی که میخواستم برایم حاصل شد؛ زیبا میبیند این را.
این را میفرماید که "تصویر و املا" را هم که از قول مرحوم علامه طباطبایی دیشب اشارهای کردیم. مرحوم علامه اینطور فرمودند (آیهاش را بیاورم): فرمودند منظور از املا همان امداد است (شاید هم امداد بوده اینجا، ولی حمزهاش بالا است) همان مددهایی که میرسد یا آرزوهای طولانی. این آرزوهای طولانی هم همین است؛ یعنی انسان حق خودش میداند و در دسترس میبیند و مانعی برای رسیدنش نمیبیند. نه مانعی که بخواهد از جهت زمان و مکان مانعش شود، نه مانع درونی، نه مانع بیرونی. مانع درونی ندارد، بهخاطر اینکه نفسش این را میخواهد و کاملاً از جانب او میل و کشش است. مانع بیرونی هم نمیبیند، بهخاطر اینکه اولاً کسی را صاحب حق نمیداند که بخواهد اینجا نظری بدهد، دستوری بدهد و موانع بیرونی را هم جدی نمیگیرد، بهخاطر اینکه چون دوست دارد که برسد، دیگر اصلاً به آن موانع فکر نمیکند. موانعی، مثلاً موانعی مثل تقدیرات الهی، موانعی مثل ابتلاات و آزمایشها و اینکه اساساً خود امور أجل دارند، زمان دارند و محدودیت دارند. به اینها دیگر توجه نمیکند.
این دوست دارد برسد و با خودش میگوید که من خواهم رسید و این را در محاسباتش میگنجاند: "من یک روزی فلانکس خواهم شد، من یک روزی نفر اول سینما میشوم، من یک روزی نفر اول فوتبال میشوم، من یک روزی فلان میشوم." همین خیالات را هی در خودش پرورش میدهد. میسر میبیند، مقدور میبیند، برای خودش حق خودش میداند. اینها را میگویند «املاء شیطان». شیطان این کار را میکند: «زین لهم و املا لهم». خب، این داستان تزیین نفس داستان مفصلی است. آیا در قرآن هم برای خودم عجیب بود، یک سرچی کردم، فکر نمیکردم این حجم از آیات در مورد این داستان تزیین داشته باشیم. مصادیق تزیین پیدا کردن امور برای انسان خودش یک بحث موضوعی میشود، یک وقتی انشاءالله فرصتش پیش بیاید به این هم بپردازیم، خیلی بحث خوبی است.
ولی یک آیه از این آیات را فقط اینجا مروری داشته باشیم که به بحثمان مربوط است. چون این سوره مبارکه، عرض کردیم «الهیات جنگ» است، یعنی آن مجموعه معارفی است که انسان در میدان مبارزه، در میدان نبرد باید داشته باشد و باید مسلح به این سلاح فکر و معرفت باشد. آیهای داریم در سوره مبارکه انفال، آیاتی داریم مرتبط با این بحث است. حیفم آمد این آیات را نخوانیم و برویم سراغ آیه بعدی، چون دقیقاً ربط این آیه با آیات بعدی در همین آیات سوره مبارکه انفال است. یعنی قشنگ فهمیده میشود که اینجا ربط این آیات با همدیگر چیست.
ببینید در سوره مبارکه انفال از آیه ۴۵ به بعد: «یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئة فاثبتوا» در این سوره مبارکه محمد هم آیات ابتدایی فرمود: «اذا لقیتم الذین کفروا» که آن ملاقات در جنگ بود که حالا باز دوباره به آن انشاءالله خواهیم رسید. اینجا هم «لقیتم فئة» منظور ملاقات در جنگ است. میفرماید که وقتی که گروهی را، لشکری را، دستهای را در جنگ ملاقات کردید، روبهروی خودتان دیدید، «فاثبتوا»، ثبات داشته باشید. "ثبات" غلط است، "ثبات قدم" نه، ثبات داشته باشید که این ثبات را در سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اگر شما نصرت کنید، من هم نصرتتان میکنم و یثبت اقدامکم». هی باید آیات را به همدیگر برگردانیم، نمیشود یک تکه بخوانیم و برویم. اشکالی ندارد، این نیست که غلط باشد یا هیچی فهمیده نشود، ولی آن ظرافتهای آیات فهمیده نمیشود، چون این هی رفت و برگشت دارد، نصفش آنور است، نمیشود شما به آن نصفش توجه نکنید. چرا؟ اگر نصرت کردی، نصرتت میکند و ثبات قدم بهت میدهد. ثبات نه "ثُبات". "ثُبات" جمع "ثُبَه" است. "ثُبَه" یعنی گروه، گروه؛ «فانفروا ثباتٍ» آن یک چیز دیگر است، «فانفروا ثباتٍ» یعنی گروه گروه کوچ کنید. اینجا "ثَبات" است، ثبات قدم، درست است، ثابتقدم بودن.
خب، آنور دستور داد وقتی با لشکر دشمن مواجه شدید، «فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون». خیلی زیباست. اصلاً واقعاً خستگی آدم درمیرود این معارف! حالا خستگی کمترین اثری است که دارد، قرآن برای امثال بنده، اگر تا بفهمم اصلی که شفا بدهد دلهایمان را. ولی بههرحال حکمت طراوت میدهد دیگر. آدمی که شنا بلد نیست لب دریا مینشیند، بالاخره یک چیزی استنشاق میکند. حالا اونی که رفته، خوش به حالش! نسیم به آدم میخورد. اینجا میفرماید که اگر با لشکر دشمن مواجه شدید، ثبات قدم داشته باشید. دوم، ذکر کثیر داشته باشید تا به فلاح برسید. ثبات و ذکر کثیر به فلاح میرساند شما را. آنور فرمود اگر ثبات قدم میخواهی، باید خدا را نصرت کنی. اگر نصرت کردی، من هم نصرتت میکنم، بهت ثبات قدم میدهم. این ثبات قدم و ذکر کثیر، یک چیزی قبلش میخواهد، آن هم نصرت است. آن هم اول تو باید نصرت کنی تا خدا نصرت کند. باز در مورد نصرت اگر بخواهیم بحث بکنیم، انشاءالله سر جای خودش بحث شود. باید هم سوره مبارکه آل عمران را بخوانیم، هم سوره مبارکه صف را بخوانیم: «من انصاری الی الله» که آنها گفتند: «نحن انصارالله». باید آنجا ببینیم که این داستان نصرت چی بود؟ و ناصران خدا کیستند؟ چه ویژگیهایی داشتند؟ چهکار کردند که نصرت خدا کردند؟ هی تکهتکه همدیگر را توضیح میدهد.
خب، پس اینجا دستور داد ثبات قدم داشته باشید. آنجا فرمود تو نصرت کنی، من بهت ثبات قدم میدهم. اینجا فرمود ذکر کثیر داشته باشید. باز در سوره مبارکه منافقون یک دوگانهای میگذارد بین "لهو" و "ذکر" که خب فعلاً وارد بحث آن نمیشوم، یک وقت دیگر لازم است که به آن بپردازیم که چه کسی میتواند از «اذکروا الله کثیرا» باشد؟ اونی که وقتی که آمده، دیگر پشت پا زده به پول و اموال و اولاد، این دو تا اصل. اونی که به اموال و اولاد پشت پا زده، میتواند ذکر کثیر داشته باشد. خب، «و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون». باز جای دیگر فرمود که منافقین نمیتوانند ذکر کثیر داشته باشند. در سوره مبارکه منافقین تحلیلشان کرد که اینها کیستند و چه هستند. جای دیگر هم فرمود: «و لا یذکرون الله الا قلیلا»، اینها اصلاً هیچوقت به ذکر کثیر نمیرسند. یک ذکری هم اگر باشد، همان کوچولو موچولو، یک کمی است، زود قطع میشود. چرا؟ چون تعلقات زیاد است در این. خب، یک بحث خود ذکر کثیر و اینها باز یک بحث جدی میطلبد که باید به آن پرداخته شود. فرمود اگر اینها را داشته باشید، به فلاح میرسید.
«فاثبتوا» علامه میفرماید که در برابر دشمن ثابت بودن، فرار نکردن. «و اذکروا الله کثیرا» هم در دل و هم در زبان. یک بحث زیبایی هم اینجا در مورد ذکر کثیر دارد که بحث بسیار خواندنی است که حیف که وقت نیست وگرنه مینشستیم همینطور هی تکهتکه میخواندیم و میآمدیم جلو که حالا یک وقتی انشاءالله فرصت باشد به این ذکر کثیر بپردازیم. اگر ذکر کثیر را انشاءالله واردش شدیم، این آیه یادتان باشد، آیه ۴۵ سوره مبارکه انفال را نکتهای که اینجا علامه فرمودند را بعداً با همدیگر بخوانیم.
بعد میفرماید: «و اطیعوا الله و رسوله». حرف از اطاعت از خدا و پیغمبر میشود. ببینید چقدر این مفاهیم، به قول امروزیها، کاور میکند همدیگر را. حرف از جنگ که میزند، سوره انفال حرفی که میزند عیناً همین است که در سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم. ولی عبارتها و پرداخت مطلب متفاوت است. اینجا اطاعت از خدا و پیغمبر در میدان جنگ یعنی این ثبات قدم اینجا خودش را نشان میدهد و نصرت همینجا خودش را نشان میدهد. نصرت خدا، نصرت پیغمبر است. بله، در آن آیه سوره توبه هم میفرماید که: «و الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار» اینها که اگر شما هم کمک نکنید، من خودم کمکش میکنم. بعد نمونه میآورد که شماها کمک نکردید، من کمک کردم. چه کمکی باید میکردید که نکردید و خدا کمک کرد؟ کمک باید جانش را حفظ میکردیم، باید بهش جا میدادید، پناه میدادید، سپرش میشدیم در برابر دشمن. هیچکسی کمک، یک عده رسماً قاتلش بودند و دنبال قتلش بودند. یک دم که به حمایت برنخاستند، هیچ اقدامی نکردند برای اینکه جان او را حفظ کنند. یک نفر بود که نصرت، آن هم امیرالمؤمنین علیه السلام.
لذا جای دیگر هم فرمود: «بنصره المومنین» که اینجا فرمودند منظور امیرالمؤمنین است. «بنصره» خدا تو را تأیید کرد، خدا و مؤمنین، یعنی بهواسطه مؤمنین. پس این نصرت، همین حفظ جان پیغمبر یکیاش است. سپر پیغمبر شدن، بین پیغمبر و دشمن حائل شدن، نه اینکه پیغمبر را بین خودم و دشمن حائل کنم. تو بادیگارد، اینجا شخصیت را سپر کردی، سپر شخصیت نشُدی. شخصیتهای اینطوری گرفته و بالایش وایساده مقصر شده بود، فیلم بادیگارد. نه، تو باید روح بشوی، نه اینکه او را سپر کنی برای اینکه بزند. اینها میشود نصرت. اگر تو این کار را نکردی، خدا بلد است با چه چیزهایی نصرت برساند؟ با تار عنکبوت و تخم کبوتر خدا نصرتش را میرساند. پس نصرت خدا، نصرت پیغمبر است. درست. اگر نصرت پیغمبر کردی، ثبات قدم هم پیدا میکنی. روبهروی من یک کاری میکنم، روبهروی دشمن بتوانی بایستی، بمانی. دلت را آرام میکنم. شرایط را برایت تنظیم میکنم که از آن دلهره و استرس و تنش و احساس شکست و این کموکاستیهایی که در میدان داری، خارج شوی. این میشود هم نصرت، هم تثبیت اقدام، «یثبت اقدامکم»، قدمهایتان را سفت میکند.
حالا اینها همه چه چیزی میخواهد؟ اینها اطاعت میخواهد. از اینجا به مفهوم اطاعت میرسیم که از آیات بعدی این سوره مبارکه بحث اطاعت مطرح است که مؤمنین واقعی آنهایند که اهل اطاعتند. قبلاً هم که یک «طاعت معروفه» داشتیم چند آیه قبل که یک دم ادعا داشتند که آقا جنگ چرا؟ پس سوره محکمه نمیآید. سوره محکمه آمد، «ذکرت فیه القتال» نام زدند زیرش. بعد فرمود «طاعة معروفة»، فرمود ای کاش شماها پای حرفتان میماندید و گوش میدادید به حرف خدا و پیغمبر. این میشود طاعت. پس یک مفهوم جدی و کلیدی در این سوره مفهوم طاعت. آیات بعدم آخرهای سوره مبارکه فرمود اگر اطاعت پیغمبر نکنید، «و لا تبطلوا اعمالکم»، اعمالتان باطل میشود. خودش یک بحث جدی مفصلی است که خب معمولاً «لا تبطلوا اعمالکم» را همین خود این عبارت را گرفتهاند، آن هم برای بحث نماز و اینها. مثلاً آقا نمازهایتان را باطل نکنید. قرآن دستور داده مالتان را باطل نکنید. «نهی ابطال اعمال حرام است». نمازتان را نشکنید، روزهتان را نخورید. درحالیکه خب آن هم هست. اصلاً آن که نهی مستقل نمیخواهد، آن خودش نهی ارشادی نسبت به آن مطلب است. «آطاعة و قولا معروفا». طاعت معروف هم جای دیگر دارد، به نظرم سوره مبارکه نور است. شاید جای دیگر باشد. «اطاعة المعروف» هم داریم. حالا این هم بگردیم ببینیم کجاست. آره، «طاعة و قول معروف».
خدمت شما عرض کنم که مطلب یک چیز فراتر است. میفرماید اگر اطاعت از خدا و پیغمبر نکردید، مبتلا میشوید به اینکه اعمالتان را باطل کنید. خیلی نکته است! خب، چرا؟ برای اینکه واینستادی در میدان، ثبات قدم نداشتی. از این میدان مبارزه فرار کردی. حالا چه جهاد اصغر باشد، چه جهاد اکبر باشد و این فرار کردن همان است که فرمود اگر از میدان عقبنشینی کنی، بدون اینکه بخواهی تاکتیک جدیدی ارائه کنی یا به گروه جدیدی ملحق شوی که با قدرت بجنگی، این بازگشت رفتن در دام غضب خداست. «۵۳ نور او که طاعت معروف بود ۵ حسین». آیا این هم یادتان است؟ «الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئة»، عذاب فقط من الله. اگر اینطور شود اول آیه: «و من یولهم یومئذ دبره» این همان «ادبار» است: «ارتدوا علی ادبارهم». هرکس برگردد، هرکس عقبنشینی کند، مگر در دو حالت: یا میخواهد شیوه جدیدی ارائه دهد، میخواهد دشمن را فریب بدهد یا میخواهد به یک جماعت جدیدی ملحق شود که با قدرت بجنگد. این دو تا نه، ولی در غیر این دو تا اگر باشد، عقبنشینی بکند، این عقبنشستن نیست. این فکر نکند که آخ جون از زیر آتش فرار کردیم! توهمات ما نفسمان را تصویر میکند. میگوید: آخیش! بکشبکشی بودا! آتشی بودا! آخه کولر زیر سقف. نه، فکر نکنی برگشتی از زیر آتش. برگشتی نه، به دل آتش برگشتی. نگو از دل آتش برگشتی، به دل آتش برگشتهای: «فقد باء بغضبٍ من الله». آتش اینجاست. آن آتش صدام بود. اگر فرار کردی، میافتی در آتش من. میگفت تو اخراجم میگفت. جلو بروم صدام آسفالت، عقب بیایم خودم آسفالت میشوم. و صدام هم مگر چه کاری میتواند بکند؟ «انما تقضی هذه الحیاة الدنیا». هر غلطی دلت میخواهد بکن. مگر تو چه کاری میتوانی بکنی؟ در چه حدی؟ تو مگر برد داری؟ نهایتاً میتوانی نسبت به این دنیای ما کار را فیصله یکسره کنی. خب، آن هم تو نکشی، کرونا میکشد. عقرب میزند. مار نیش میزند. تو نکشی، پراید میکشد. مرگ حق است، فقط پراید وسیله است. ما کم نداریم در مملکت ما الحمدالله! چیزی که زیاد است، ارابه مرگ است. همان بهتر است که به دست فرعون کشته شویم، لااقل در خون خودمان بغلتیم، خدا را در این حالت ملاقات کنیم. وگرنه با آهن پراید آدم دو نیم شود، خیلی دردناک است.
امیرالمؤمنین فرمود: «ان لم تقتلوا تموتوا»، اگر شهید نشوید، میمیرید. شهید نشوید، میمیرید. «هرکه را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست / بیشهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند؟» حاج قاسم میخواند و گریه میکرد. خب این نگاه، حالا تو میخواهی چهکار کنی؟ همینقدر ازت بر میآید؟ چوب آتشت همینقدر است؟ اینکه ترس ندارد. آن ترس دارد، عقبنشینی ترس دارد. کی عقب نمینشیند؟ اونی که مطیع خدا و پیغمبر است. اگر مطیع نبود و برگشت، اعمالش نابود میشود. اعمالت نابود میشود. از صراط خارج شدی. مغضوب علیهم شدی. از «صراط الذین انعمت علیهم» خارج شدی. از آن انعام و نعمت دادن حق تعالی در آمدی. اعمالت باطل شد. اصلاً دیگر سرمایهای نداری. پوچ. تمام شد. مفت نمیارزد. مثل اینکه شما مثلاً کارت اعتباری مال بانک ایران که اینجا با این شعبهها به کار میآید را مثلاً برداری با خودت ببری انگلیس. خب، بهچه کاری میآید؟ کارت اینجا ارزش دارد. آنجا که فاقد ارزش است. تو همه سرمایهات را هدر دادی. خب، تا کی؟ تا وقتی برگردیها، دقت داشته باشیدها، نکته فنیها! این الان اینجا کارتش دیگر کاربردی ندارد. همه پولهایش سوخت. ولی سوخت تا کی؟ اگر برگردد اینجا، اینجا دوباره همه سرمایههایش هستها. اگر توبه کند، اگر دوباره برگردد به وطن، به آن نقطه عزیمت خودش، اینجا همه چیز هست. از اینجا برود بیرون دیگر هیچی نیست. این میشود.
یک جا میفرماید: اعمالت را باطل نکن، حبط نکن. یک جا هم که فرمود: «اذن الله اعمالهم»، اعمال اینها را از راه به در میکند. اینها همش در یک فضا مطرح است. «اطیعوا الله و رسوله»، خدا و پیغمبر را اطاعت کنید. «و لا تنازعوا»، دست به یقه با همدیگر نشوید. با هم نزاع نکنید. الان این انرژی و این قوتی که دارید، در برابر دشمن بگذارید. خب، فضای جنگ، فضای پرتنشی است. اعصابها خورد است. بعد همه یکجور فکر نمیکنند. همه توانشان یکاندازه نیست. یکی یک کاری میکند، آن یکی اعتراض دارد، انتقاد دارد. یکی دستوری میدهد، آن خیلی نمیتواند. یکی کند است، یکی تند است. یکی لاغر است، هی چاق است. یکی هرکی یکطوری است. بعد فضا، فضای پر از التهاب و استرس و تنش فکری و همه جور چیزی دارد دیگر. معمولاً گرما و زخم و خون و گرسنگی و تشنگی و خیلی زمینه فراهم است برای اینکه با یک جرقه کوچک همه مشتعل بشوند. شیطان هم از این فرصت استفاده میکند. اینجا نه. اینجا مطیع خدا و پیغمبر باشید. اگر همهتان گوشتان به پیغمبر باشد، وارد جدال نمیشوید و مراقب باشید که دچار تنازع و درگیری نشوید. «فتفشلوا»، اگر اینطور شود، فشل میشوید. کمیتتان میلنگد. دیگر چرختان نمیچرخد. «و تذهب ریحکم». این «تذهب ریحکم»، بادتان میرود. یعنی چه؟ بادتان میرود؟
یعنی این شکوه و این یک حالت باد همین که ما میگوییم باد به پرچم فلانی است، حالت صلابت و این حالت قدرت و این موقعیت، این میخوابد. مثل یک توپی که بادش خالی میشود، پنچر میشود. همین اصطلاح قشنگ ترجمه فارسی خودمان که پنچر میشوید. «تذهب ریحکم» فکر میکنم شاید این آقای ملکی هم در این ترجمه خواندنی هم شکلی ترجمه کرده بود. یادم نیست، اینجور در ذهنمه. «واصبروا ان الله مع الصابرین». صبر کنید، خدا با صابرین است. پس اگر جاهای دیگر هم فرمود: من با شمایم، «والله معکم»، رازش این صبر است. این صبر است. این صبر است که باعث میشود معیت خدای متعال نصیب شود.
«و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا». مثل آنهایی نباشید که از شهر زدند بیرون با سرخوشی و با عیاشی. و خب، این دقیقاً همان چیزی است که در برابر روال حق است. روال حق یعنی اینکه من بر اساس یک وظیفه تکلیفی، یک افق مؤمنانهای آمدهام در میدان. یک وقتی هم نه، دنبال کشورگشایی و پُز زدن و روکمکنی و قلدری و قدرتنمایی است. و همین مدلی که ترامپ و امثال ترامپ دارند. هرجا زورشان برسد. دیدید آدم کلهشق نفهمی برگشتم، بهش گفتند که بعد پاپ کی باشد؟ میگوید: دوست دارم من باشم. بعد هم با هوش مصنوعی عکسش را درست کرد. یک سنگ انداخته ببیند چه میشود؟ مثلاً چه جوی راه میافتد؟ بعد آنور صدای کلیسا درآمده و باز خفقان گرفته است. یعنی به این آدم باشد، میخواهد پاپ هم باشد. رو بدهی مسیح هم هست. رو بدهی اصلاً آن منجی موعود مسیحیت هم همین است. کما اینکه بعضیها هم یک همچین چیزهایی گاهی در توهمات این بابا میدمند. قبل انتخاباتش او را گرفته بودند، تبرک میکردند بهش، میگفتند: تو همان مسیح موعودی و این از سر هوسبازی و از سر عیاشی و از سر طمع و هرجا دستش برسد بکند و هرجا زوریش برسد بردارد و «بطرا». مثل اینها نباشید. این یک مدل است. اینها یکجور خروج میکنند، یکجور میآیند بیرون. یک ضابطهای دارد حرکت اینها. آن حرکتی که از تقوا و از وظیفه است، کلاً یک فضای دیگری دارد.
خب شما مدل داعش را ببینید. داعش بانک خیلی پر از عنوان و شعار و القاب بود ولی اوج عیاشی بود دیگر. یعنی هیچ التزام، تعهد، تحفّظی تویش نبود. بچه را میکشتند، به بچه کوچک تجاوز میکردند. هرجا را دم دستشان میرسید آتش میزدند. با عیاشی آدم میکشتند. یعنی با نوآوری، با جوری که کیف کنند. در قفس میانداختند، پرت میکردند در آب. مدلهای عجیب غریب داشتند دیگر. با ارهبرقی مثلاً سر میبریدند. ضابطهای نداری. هرجوری که عیشش بکشد، کیف کند. میدان جنگ هم یکجورهایی میدان عیاشی است دیگر برای خیلیها. یک صحنه تاخت و تاز و خودنمایی و لذا بعدش هم «رئاء الناس» مطرح میکند. میدان جنگ قشنگ میدان خودنمایی است. حالا الان اینستا و اینها آمده، خیلی توسعه پیدا کرده است. قبلاً امکانات نبود. میدان جنگ خودش یک صحنهای بود، خصوصاً برای قمپز در کردن، برای چه میدانم. زنهای مثلاً سپاه مقابل. من یادم قدرتمندم! خب زن هم طبیعتاً از یک مرد قدرتمند خوشش میآید. من میروم در میدان ۵۰ نفر را این شکلی سلاخی میکنم. دیگر اسمم روی زبان این زنهای خوشگل سپاه مقابل دیگر همینجور میچرخد. بعد دیگر شمارهایی است که میآید روی من کراش میزنند دیگر از این به بعد. آره، از فردا دیگر ما کراش همه دخترهای قبیله فلانیم دیگر. همه دوستمان دارند. کما اینکه اینجوری هم بوده گاهیها! یعنی گاهی نسبت به یک مرد رزمندهای از لشکر مقابل زنهای اینور علاقهمند میشدند سر آن قدرتنمایی. خیلی چیزهای عجیبی است اینها.
خلاصه، اینها همش آن حالتی است که میجنگد ولی تبعیت از حواس. که فرمود: «قتیل الحمار میشود»، کشش دنبال آن مرکب طرف مقابل و غنیمتهایی که میخواهد ببرد و اسم و رسمی که پیدا میکند و فرمانده بشود، رئیس بشود، ارتقاء درجه پیدا کند. این عملیات را که سرهنگ تمام میشوم، آن یکی عملیات را بروم، نشان ملیه نمیدانم ذوالفقار بهم میدهند. داریم گاهی مسائلها. حالا در بچههایی که در مجموعههای نظامی ما هستند، خب خیلی کمتر نشان که تربیت شدهاند و حال و هوای خدایی دارند و عشق به شهادت و اینها دارند. ولی غالباً در فضاهای نظامی دنیا همینهاست. کلکسیونی از این مدال و فلان و اینها. آن بالا تا پایین عکس شاه هستم، ۸۰ تا چیز آویزان کرده است. پخش میکردند، فرار میکرد. ۸۰ تا چیز از این بالا تا پایین چسبانده است. صدایش بلند میشد که آقا ۴ نفر اعتراض دارند. یا مصر بود یا آمریکا بود. در رفته بود چند بار مملکت. ولی از بالا تا پایین به عنوان فرمانده کل قوا، یک اعتباری است دیگر. امیر فلانی، سردار فلانی، سرهنگ فلانی. این عناوین یک ال. بعد گنده میشود. بقیه پا میکوبند. اعتبار پیدا میکند. دستور میدهد، میروند، میآیند. لشکر به فرمانش حرکت میکند. خیلی ما هنوز همین اینهای دنیا را نچشیدهایم بفهمیم یک صدای مثلاً ۱۰ هزار تا اسب دارد میآید «طلق طلق» صدا میدهد. اینها به فرماندهی تو دارند حرکت میکنند. هرجا تو بگویی بنشین، مینشینند. هرجا تو بگویی بلند شو برویم اینور، به کام مرگ میرویم به دشمن حمله میکنیم. خیلی حال میدهد. تو یک اَتَک میزنی! در یک اَتَک واقعی. دستور اینجوری میکنی، همه میریزند جلو. «الکبیا خیره الله و بشری بالجنه». عمر سعد: ای سپاهیان خدا! شما را به بهشت بشارت میدهم. حرکت کنی همه زدند به لشکر امام. خیلی مزه کیف آن به زیر زبان آدم برسد، دیگر آدم ولکن داستان نیست.
فرمود اینجوری نباشید که خود این هم باز یک شعبهای از آن هوای نفس و تعلق به دنیاست. وقتی که کوران جنگ میشود و کوره جنگ داغ میشود، این یکهو واهمه مرگ میگیردش و عقبنشینی میکند. خود این یک رازی است در عقبنشستن. همین باعث میشود که دیگر اطاعت از خدا و پیغمبر نمیکند. آن نقطه که میرسد، بعد آنجا دقیقاً جایی است که باید وایسد تا نصرت خدا برسد. «متی نصرالله» صداها بلند است که پس چی شد؟ حالا باید صبر کنیم. از این هیجانات و توهمات و تعلقات و اینها باید درآیی و خالص برای خدا باشی. جمله بسیار زیبای رهبر حکیم و عزیز انقلاب دام ظله العالی که مال کتاب طرح کلیشان است که به مبارزه ادامه بدهید تا آن وقتی که یقین پیدا کنید که دارید شکست میخورید. هر وقت یقین پیدا کردید دارید شکست میخورید، به مبارزه ادامه بدهید که بعد پیروز خواهیم شد. خود این جمله هنرمندانه است. ادامه بده، ادامه بده، ادامه بده تا کجا؟ تا آنجایی که دیگر مطمئن بشویم میبازیم. خب وقتی این را میگویند خب طبیعی است دیگر. آدم تا کجا ادامه میدهد؟ تا آنجایی که مطمئن میشود دارد میبازد. خب بعد دیگر میآید تازه از آنجا باید ادامه بدهی. غافلگیری تویش است، بلاغتش در همین است. وقتی آنجور شدی، تو دیگر رفتی کنار، دیگر محاسبات من که کشک در آمد. دیگر «و ظنوا انهم قد کذبوا»، خب مثل که دیگر رسل. خیلی آیه عجیبی است. کار به جایی میرسد که یأس پیدا میکنند رسل. یأس شدید، یأس کامل. مطمئن میشوند که خب مثل اینکه قرار نیست. خب تو هم باید مطمئن شوی که پیروز میشوی که خب بهخاطر آن پیروزی داری میجنگی. بهخاطر خدا نیست که. من یک جوری کنم که بهخاطر پیروزی و با اطمینان به اینکه فتح میکنیم و میگیریم و اینها نباشد. خالص باشد. توکل باشد. توحید باشد. عشق باشد. صفا باشد. ایمان باشد. اینها باشد و «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ». اینها «سد عن سبیل الله» میکنند. جالب شد. اول آن سوره «ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله» اعمال اینها را. اول همین سوره مبارکه اینجا توضیح میدهد «یصدون عن سبیل الله» معنایش چیست.
مرحوم علامه میفرماید که حالا من خیلی تندتند اشارهای بکنم، اینها اوصافشان در جنگ اینهاست: یکی بطر دارند، یکی ریا دارند. "بطر" را عرض کردم حالت سرخوشی و سرمستی. یکی دیگر خودنمایی دارند. یکی هم «سد عن سبیل الله» - راه خدا را ببندند. و شما هم مثل اینها نباشید. اگر میخواهی من نصرت بدهم و تأیید کنم و با شماها باشم، من جایی هستم که اینها نباشند. دقت. من قرار است با شما باشم، شما با اینها نباید باشید. با این صفات و ویژگیها نباید باشید تا من با شماها باشم. این ویژگیها چی بود؟ سرخوشی، سرمستی، خودنمایی و راهزنی، راه خدا را بند آوردن. درست شد؟ اگر هم خواستید اینها را نداشته باشید، روبهروی این صفات باشید. یک چیزی باید داشته باشید، آن هم اینها کنار اینها نبودن یعنی کنار صبر بودن. من هم همان جایی هستم که صبر آنجاست و تو کنار صبر هستی. تو کنار صبر باشی کنار من هم هستی. اللهم صل.
علامه توضیحی میدهند. میفرمایند که اینطور نباشد که بیایند دشمنان را برای ... خب، یک وقتهایی کیف میدهد دیگر، اصلاً کشتن مثلاً ترامپ، نتانیاهو. چه میدانم؟ مثلاً شما بگو بنلادن، ابوبکر بغدادی، کیفی در خودش هست دیگر. یعنی حتی ممکن است آدمهایی که متدین نیستند هم بابت آن فیگور داستان، آن کلاس قضیه از خود این کار خوششان میآید. یعنی ما الان کافر کم نداریم که عروسکش را دست میگیرند و میآیند فحشش میدهند. انگیزه را دارند که بکشندش. یک مزهای دارد دیگر. این شینزو آبه بدبخت در ژاپن گرفتند کشتنش. یا این همه شخصیت دیگر که ترور میشوند. اینها همه انگیزهها که انگیزه خدا و پیغمبر، محض رضای خدا اینها نیستش. که کشتن یک آدم گنده یک مزهای تویش است. تو هم سر زبانها میافتی، بزرگ میشوی، قدرتی میشوی، موقعیتی پیدا میکنی. یک چیزی است. این کیفی تویش است. پس این نباشد. از اثر عمل به وظیفه باشد. دقیقاً این حال را شما در امیرالمؤمنین نسبت به عمر بن عبدود میبینید که یک ذره این تخلیه نفس و ارضای نفس و اینها نیست. همش وظیفه است، همش اخلاص است. خیلیخیلی هم سخت است ها! یعنی خیلی مرزهای باریکی دارد.
بعد میفرماید که با این تجملات دنیوی و اینها فیگور نیاییم و خودنمایی نکنیم. مرائی نباشید. خود این عناوین و القاب و صحنه میدان و نبرد و این فاتح فلان بودن، یک چیزی است دیگر. در فیلم مختار بود. کیان خیلی مزه کرده بود و بهش خیلی جالب بود که دقیقاً وقتی پخش میشد این سریال، خیلی عجیب است، اتفاقات عجیب بود. دقیقاً خود فروردین ۹۰ که دقیقاً سریال مختار که هفتگی پخش میشد، آن هفتهای که کیان خانهنشین شد، همان وقتی بود که آقای احمدینژاد خانهنشین شد. دو فیلم ۱۰ سال پیش ساختند. این در پخشش قبلیاش حضرت یوسف را که ساختند، دور اول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد بود. این دقیقاً هر هفته پخش میشد. دقیقاً آن هفتههایی که یوزارسیف میرفت سفر استانی، بود که آقای احمدینژاد سفر استانی بود. بعد یک جماعتی که قائمند حرف مفت میزنند آنجا، گفتند که: آره این فرجالله سلحشور حالا خاتمی ساخته بود فیلم را. گفتند این ساخته برای احمدینژاد که بگوید آره انبیا سفر استانی میروند. بعد زدند اینور در مختار خانهنشینیشان اینها با همدیگر تفاهم کرد و همه را فرستاد در باقالیا. یکهو آمد خودش هم رفت لای باقالیا. گفت من دیگر نیستم. من دیگر نمیتوانی. آه، خیلی جالب بود. یعنی دقیقاً وقتی که کیان کم آورده بود. چرا بچهام را گرفتند کشتند؟ ولی خب در فیلم خیلی قشنگ بهش پرداخت و بعد هم برگشت. کیان گفتش که: من احساس میکنم این فتوحات بهم مزه کرده است. یعنی اگر یک جایی به بعد دیگر. بابا، من قاتل شمرم، من قاتل حرملهام، من قاتل عمرم. خیلی مزه میدهد، سرخوش میکند آدم را. هم به درد خودنمایی میخورد، رزومه میشود. یعنی سر زبانها میافتد. این آدم لقبش این است، عنوانش این است. این دیگر از راه خدا خارج است. این جهاد فی سبیل الله دیگر نیست. ما دو تا جهاد هم داریم. یک جهاد فی سبیل الله داریم، یک جهاد فی له داریم. قدم اولش همین فی سبیل الله است. همین فی سبیل الله که قدم اولش است برای اینکه حاصل شود، باید اینها نباشد. حتی اینکه آقا من آمدم خونم را پس بگیرم و اینها، بابام را کشتند و اینها هم میتواند. حالا بههرحال نمیگوییم ضدیت دارد با خدا و پیغمبر ولی آن، آن نصرت تویش نیست.
در گفتگوهای شنود، یکی از چیزهایی که بعضی دست گرفتند علیهاش همین بخش بود که گفت مثلاً مردم فلان منطقه را در دورهای در سالی دیدم که مثلاً اینها بعضیهایشان که آمدهاند برای جهاد، دنبال ایناند که مرغداریشان را پس بگیرند. آبروی قبیلهشان را حفظ بکنند. پیش فلان قبیله کم نیایند. آن قبیلهایها رفتند جنگیدند و در میداناند و اینها. زشت است برای قبیله ما که بعدها بگویند آن قبیلهها وایسادند، اینها وایسادند. اینها همه فرار کردند. نوع از فی سبیل الله خارجش میکند. از آن مسیر تقوا و اخلاص خارجش میکند. نصرت هم کم میکند. ملائکه نصرت ندارند. قاعده دارد. تجربه. با مطالبی که گفته شده، کاری نداریم. قاعدهاش این است. یک اخلاصی میخواهد.
بعد میگفت: دیدم دو تا بچهای که در فلان جا، در فلان شهر، حاشیه ایران، در پایگاه بسیجی خالصانه کار میکردند، دو تا ملک از این چند هزار تا آمدند نصرت این دو تا را. یک جای ماشینشان. خیلی جالب است! یعنی این عناوین و القاب و ما الان در برابر امپریالیسم. گفتم این خاطره را مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت رحمتالله علیه، یکی از اساتید میفرمودند: «بعد از فتح خرمشهر و خب یکهو سال ۶۱ افتادیم در ریل برد. سال ۶۰ در ریل شکست بودیم، هی پشت هم باخت و بنیصدر ملعون. خب هم عزلش و هم بعداً مشکلات داخلی و ترورهای وسیع و بسیاری از درجه یکهای انقلاب از دست دادیم و ائمه جمعه و ترورهای کف خیابان و شکستهای پشت هم در جبهه و اینها. تا قضیه عوض شد و شهید صیاد و دیگرانی آمدند میدان جنگ و دست گرفتند و اینها. سال ۶۱ افتادیم در ریل برد. عملیات بیتالمقدس و همینجور دیگر آمدیم جلو. یک مدت که این را برده بودند و همینجور آمده بودند جلو، آمده بودند دیدار مراجع. تعدادی از فرماندههای درجه یک، نمیگویم پِچ پِچ و اینها، شهید، شهیدهای درجه یکها که شما به آنها علاقه هم دارید، ما هم علاقه داریم، همه علاقه داریم، باید هم داشته باشیم. آمده بودند دیدار آقایان علما. استاد بزرگوار که میشناسیدش که اسمش را نمیآورم، فرمودند که: من هم بودم ظاهراً دیدار آقای بهجت. ایشان هماهنگ کرده بودند چون همشهری آن رزمندهها و فرماندهها بودند، آقای فلان.
رفتیم آقای فلان، رفتیم آقای فلان. همه به وجد آمده بودند. باریکالله! سپاه اسلام پیروز است. دمتان گرم. من رزمندهها را دوست دارم که آن هم درست رضواناللهعلیه گزارش بدهیم. شهید جلیلالقدر است. رفته بودند. خیلی انرژی. آمدم اینجا ساکت و سربهزیر. بله آقا، ما در میدانهای نبرد، حق علیه باطل، این عملیات انجام دادیم، آنقدر پاتک زدیم، آنقدر تلفات گرفتیم از دشمن، آنقدر غنیمت گرفتیم. این آقای بهجت هم بعد از این (آقایان: «چه میخواهند بکنند؟»). با انرژی «قدم بعدی انشاءالله دستگیری خود صدام حسین کافر»! مرد الهی. حالا منی که پشت هزار لایه حجاب آقای بهجت سکوتی کردند و ظاهراً دستشان را گذاشتند روی زمین که بلند شوند. به حالت بلند: «بروید صدام خودتان را بکشید». یا علی. گفت ترکید. این نفس این فرمانده. آنجوری که یادم است زدند زیر گریه. «پس چه شد؟» «چی شد؟» «چی گفت؟» «ما چه میگفتیم؟» «این کجا بود؟» «حرف از چی بود؟» «حرف از چی زد؟» من خودم صدام حسین هستم. صدام حسین باشم. من در اثر کشتن سربازان صدام حسین خودم صدام حسین گشتهام.
تو این لابهلا شیطان و نفس غل و غش میکند. برا خودم. خدا کند که بفهمم. شما هم که انشاءالله میفهمید. خدا به همهمان توفیق عمل دهد. اینجوری داستان. تویش نصرتی هم نیست. بعدش یک شکست تپلی هم معمولاً. خدا هر وقت ما هرجا یک چک حسابی زدیم، یک چک حسابی از خدا خوردیم بعدش. یعنی عینالاسد را زدیم، بعدش یک چک هواپیمای اوکراین خوردیم. وعده صادق ۱ انجام دادیم، بعدش هلیکوپتر رئیسجمهورمان. خدا گرفت بهترینهای مملکتمان را. تسلایی بود از آمریکا خورده بودیم. از اسرائیل خورده بودیم. ای کاش آن در آن هواپیمای اوکراینی یک چهار تا سرباز آمریکایی کوفتی چیزی بودند. البته آخرش خب معلوم شد که جمهوری اسلامی مقصر نبوده. بعد ۴ سال، ۴ سال فحشش را خوردیم و ۴ سال یا ۵ سال، بعد ۵ سال، ۹۸، ۴۰۳، ۵ سال فحش خوردیم و تحقیر شدیم و خودمان هم قبول کردیم. خودمان هم مسخره کردیم. خودمان هم فحش دادیم. همان دو سه روز بعد. بعد آن هواپیمای اوکراینی برای بچههای موشکی سخنرانی داشتم. بعد از همان بچههایی که زده بودند هواپیما. گفتند که بنده خدا هم دستگیر و گفتند برایش دعا کن و اینها. بعد من با اینها شوخی میکردم، میگفتم که: من میخواهم برگردم مشهد. اگر دوباره هواپیمای ما را در هوا نزنی! بعد صوتش را که اینها به ما داده بودند. حالا غرضم این است که همه آنجا خودشان خودشان را سرزنش کردند و همه هم به گردن گرفتیم و اینها. بعداً معلوم شد که آقا کانادا اعلام کرد ایران تقصیر نداشته. ولی چک را از خدا خوردیم.
اما عینالاسد را برای اولین بار در این منطقه اولین کسی که جرئت کرد پایگاه نظامی آمریکا را بزند کی بود؟ من بودم. کدام من؟ همین که هواپیمای اوکراینی زد. وعده صادق یک را انجام دادیم. دلار هزار تومان گران نشد که ارزونتر هم شد. چرا؟ رئیسجمهور پاکار داشتیم. کو؟ ۱۸ ساعته دنبالش میگردیم. خیلی جالب است. باد که میآید، باد است. این باد است که میزند. خیلی خدا حرفهای است در خواباندن این باد. آن گریهها، زاریها، «متی نصرالله» و اینها و استغاثه «یجیب المضطر». بسم الله. الان، الان دیگر داریم میبینیم دیگر چه خبر است. «و یصدون عن سبیل الله و الله بما یعملون محیط». حالا «و زین لهم الشیطان اعمالهم». جالب شد. یکی از مصادیق تزیینگری شیطان اینجاست. در میدان جنگ برای جفتی هم دارد ها. هم مؤمن شد اعمالش را تزیین میکند، هم کافرش را. البته اینجا کافرها را گفته. آن برای مؤمنهایش خیلی لطیفتر است. یعنی همین است که عرض کردم مامانم چون لطیف است آن جریان مجاهده در راه حق. اگر مؤمن باشد، منافق و بیمار دل نباشد، یکم هوا برش میدارد ولی خدا هم زود حالش را میگیرد و «إذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون». تذکر حاصل میشود، حواسش جمع میشود. میگوید: «من خوردم آقا. من خدایا، فهمیدم. فهمیدم غلط کردم. باشه، باشه، من خودم صدامم بابا. باشه، تمام». انجام برگشتن، رفتن، گریه و زاری و همهشان فکر میکنم شهید شدند بعد این قضیه. بعضی حرفهایش به جا افتاد، افتاد برایش. قشنگ تمام. ولی خب بیمار دل و منافق و اینها نه. به اصل داستان تزیین اینجا دیگر شیطان برای آنهاست. حالا آنور را میخواهد جسور کند، جسور کند. این نکتهاش را داشته باشد. خیلی جالب است که «ازیّن لهم و املاء لهم». چهجور میشود. «اذ زین لهم الشیطان ۴۸». وقتی که شیطان اعمال اینها را تزیین کرده.
اینجا را باید دیگر المیزان را بخوانم برایتان. راه ندارد. چون مطلبش زیاد است. تقریباً یک صفحه علامه، یک ونیم صفحه مطلب دارند که باید بخوانم. میفرمایند که: «تزیین الشیطان لعمله، هو القاء فی قلبه کونه العمل حسنا جمیلا یستلذ به. و ذالک بتهییج قواه الباطنة و عواطفه الداخلیة المتعلّقة بذالک العمل فیینجذب الیه». به به! (البته به به ندارد، بدبختی دارد.) و من این است که شیطان میآید عمل انسان را تزیین میکند. یعنی در دلش این شکلی القا میکند، کارش را خوشگل میبیند، خوشش میآید از این کار. قشنگ است. خیلی مزه میدهد. انقلاب، شورش، نافرمانی مدنی برای خواهرم مهسا، برای خواهرم، خواهرش، خواهرانشان، همهشان، برای دفاع از مظلوم به نام مهسا، به نام انسانیت. خیلی عناوین جذاب، قشنگ میبیند این را. این را چه کسی اینجور فوت کرد؟ چه کسی خوشگلش کرد؟ چه کسی فیلتر گذاشت؟ اصلاً اینستاگرام را از روی این ساختند. این فیلتر میزند، قشنگ لولو را هلو نشان میدهد. این همین است. جنایت دارد میکند، کیف میکند. داریم عرض موعود را پس میگیریم. این حیوانات را داریم از این زمین بیرون میکنیم. اوجش است دیگر. آن چیزی که صهیونیستها دارند، آن چیزی که ترامپ دارد، دیگر آن اوجش است. خوردهریزش، دیشب یک نمونهاش را عرض کردم. بخل را اسمش را میگذاریم: پول جمع کردن. آدم پول جمعکنی است. آدم زرنگی است. این خیلی زرنگ، زرنگی تا جایی که آمده به امام صادق میگوید که: آقا این معاویه خیلی زرنگ استها، خیلی عاقل است. عاقل! معاویه عاقل است؟ «تلک نکرا، تلک الشیطنة».
بابا این شیطنت است، این نکرا! این که اسمش عقل نیست که. «العقل ما دُهِیَ بِهِ الرحمن». عقل اونی است که باهاش بهشت ابدی کاسب بشوی. نه رای. یک چیزی گفت، یکهو ۱۰ میلیون رفت روی رایش. خوشگل داستان را عوض میکنند. وعده میدهند، میزنند زیرش. بعد سد گند میزنند. یک کار خوب میکنند، با آن یک کار خوب آرامش روانی میدهند نسبت به آن سطح. خیلی زر... نه بابا، خیلی شیطونند، خیلی کثیفند. اسمش زرنگی نیست. فریب حق است. این زرنگی. بله، اینجا مطالعه این یقهای که صفر چسبیده بودند. حرفهای سیاسی هم بزنم. با یک رفع فیلتر واتساپ آرامش روانی بر جامعه حاکم میشود. روزی ۴ ساعت برق دارد قطع میشود، ولی آرامش الحمدلله در مملکت حاکم است. دلار ۲۰ تومان کم شد. میدانی یعنی چه؟ ولی این را هی پردازش کردند. شیطان هم همراه است دیگر. این هم از بیرون، هم از درون. یک آرامش. همه آرامند. همه حالشان خوب است. حالا بزن دیگر. حزباللهی، مؤمنی، دلار ۲ تومان هنوز گران هم نشده. میگویند میخواهند گران کنند. خیلی جالب استها! این آرامش از کجا میآید؟ بعد همین را برایت فاکتور میکنند، میگویم: ببین، ما هستیم. وضع مملکت. همه آرامش دارند. من منکر بعضی بههرحال خوبیها نیستم. ممکن است برای مدیریتی شده، اقدامی شده. حالا وفاق، هرچی. حرکات خوبی هم گاهی میشود. بههرحال منکر آنها هم نیستم. من این فضا را کار دارم. آن کسی که موشک زدن یمن در سر اسرائیل را مخل مذاکرات میداند، آن الان حالش بابت این وضع اداره کشور خوب است؟ من سوالم این است که چرا؟ حالا تو بگو آقا رئیس دولت آدم خیلی خوب، نماز شبخوان، فلان، مهربان، متواضع، فلان. باشه، قبول. من به این ساختار کار دارم.
به این جو کار دارم. چرا این بدیهایی که اگر هرکدامش در دولت دیگری بود، روزی صد بار در کله همه خورده میشد، کوبیده میشد، چرا الان دیگر زشتیاش را از دست داده؟ کسی چرا؟ کسی یادش نمیکند؟ چرا نمیگذاریم اینها دوباره همانقدر بولد شود، برجسته شود، فریاد بابتش زده شود؟ این سوالم این است. تمام سیاسی. این همان تزیین. یک چیزی دارد دیگر. یک آوردهای برای شیطان دارد. یک چیزی هست این موقعیت است، این وضعیت است. شیطان حالش خوب است. موقعیت را نگه دارد. یک چیزی دارد نصیبش میشود. هر چیزی که بخواهد تو را در تنش بیندازد که آن باعث شود که به تقابلی، به یک درگیری منجر شود. نه، نه، خیلی هم اوضاع خوب است. خیلی هم جو خوب است. خیلی هم فضا خوب است. خدا را شکر کنیم. میشود تزیین. حالا یک وقتی وسط میدان مبارزه است. اینجا داشته باشید، خیلی جالب است.
در حال بارگذاری نظرات...