*ارکان شش گانه معرفتی برای شکست ناپذیری رزمنده مؤمن در میدان نبرد، به روایت علامه طباطبایی. [۸:۵۳]
*در روزگار معافیت از جهاد نظامی، جهاد مالی و اقتصادی سنگ محک ایمان است و بخل نشانه نفاق! [۱۵:۱۸]
*نفاق، مجازاتِ بخل و رویگردانی از عهد با خداست. [۲۳:۱۰]
*شفاء اکبر برای داء اکبر؛ نسخه قرآن برای درمان سندروم نفاق [۲۶:۳۷
]
*اهمیت تمرکز، حضور قلب و آمادگی روحی در عبادات، بهمثابه گرمکردن عضلات جان برای عروج در عالم معناست. [۳۳:۰۸]
*به تعبیر قرآن، ریشه نفاق در بخل، و بخل، خود مولود سوءظن به خداست! [۴۲:۴۶]
*تبیین تفاوت میان رحمت رحمانیه و رحیمیه، رحمت رحمانیه ابتلاست و رحمت رحیمیه پاداش موفقیت در ابتلا. [۴۸:۳۴]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمّد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی امری و احلُل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی.
مجدداً میلاد امام رضا (علیهالسلام) را تبریک عرض میکنم؛ اوّل محضر آقا و مولامون حضرت بقیةالله الاعظم (ارواحنا فداه) و همه شیعیان و محبین اهلبیت. دو تا از همشهریهای عزیز امام رضا (علیهالسلام) را از دست دادیم در این میلادی که گذشت که برای بنده سخت بود. یکی استاد عزیز و بزرگوار جناب آقای حشمتپور که ظاهراً دیشب رَحمت خدا رفتند. خویشانشان مشهدی بودند و قرار است که پیکرشان حالا فردا نمازش در حرم خوانده شود و پیکرشان انشاءالله در مشهد دفن خواهد شد. یکی هم یکی از همسایگان ما در مشهد، مادر شهید اللهیار صالحی، که محلهای در مشهد به نام ایشان است. مادر شهید سالهای زیادی را _این پسر، آن وقتی که شهید شد، بزرگوار نوجوان بود و این عزیز را از دست داد_ به هر حال با تنهایی و با مشکلات و اینها سر کردند. خیلی مهربان و خیلی صمیمی و خیلی دوستداشتنی بودند، سرحال هم بودند بندهخدا. نمیدانم، یکهو به هر حال به چه نحوی دیروز این مادر عزیز هم رَحمت الهی رفتند.
مرحوم استاد حشمتپور بسیار انسان پرتلاش، بسیار متواضع، بسیار بسیار متواضع، بدون هیچ تشعّنی، هیچ شأن و شئونی، هیچ فیگوری؛ و کسی که مسلط به فلسفه اسلامی، خصوصاً فلسفه سینوی، فلسفه مشاء و کُتُب بوعلی سینا بود که ایشان همه را تدریس کرده بود. شفا را کامل تدریس کرده بود؛ طوری که الان تقریباً میشود گفت شِفای تدریسشده کامل از ایشان نداریم. حالا انشاءالله به مرور آثار این بزرگوار، تدریسهاشان چاپ میشود، بیرون میآید، حوزه استفاده میکند. اینقدر که ایشان مشغول تدریس بود، فرصت چاپ کردن آثارشان را نداشتند و خیلی متواضع، خیلی دوستداشتنی. خب ما به حسب محل درسمان، صبحها در صفائیه محل درس ما روبهروی منزل ایشان بود. گاهی ایشان را میدیدیم که در رفتوآمد و اینها. اوّلین باری که ایشان را در محل دیدم، نشناختم، باورم نشد. به نظرم از خودشان سؤال کردم، طوری که یادم است چهار سال پیش گفتم شما آقای حشمتپور نیستید؟ خب خیلی متواضع بودند، با کتوشلوار و تیپ بسیار ساده، بلکه میشود گفت لباس مندرس ایشان تن میکردند. با اینکه استاد دانشگاه بودند و واقعاً قدر بودند در مباحث فلسفی، اگر اهل ادعا و دکوپُز بود، خیلی آرُم داده بود. گاراژ حشمتپور! ولی اهل این داستانها نبود. جزوههای درسیشان را راحت رایگان در اختیار طلبهها میگذاشتند. مثلاً، حتی گاهی میگفتند من اینها را درس دادم، اگر کسی میخواهد ببرد، فقط فلان بخش را درس ندادم، فقط بماند که آن هم یکبار درس بدهم. بعضی جزوهها را از ایشان که میگرفتند و اینها... حالا بعضی شاگردان مرحوم حشمتپور جزوهها را داشتند. (آقایی) نقل میکرد که من رفتم جزوه بگیرم، به آن شاگرد ایشان مراجعه کردم. او نداد. گفت: «آقا این جزوه اصله، او نمیشه و اینها.» میگفت به خود ایشان گفتم. گفت: «بگید که بهتون بدن.» گفت: «مجدداً صحبت شد و اینها.» بعد با خود ایشان مطرح کردم. گفتم: «آقا جزوه را گرفتم.» ایشان فرمودند: «فقط اگه بشه زیراکسش و به من بدهید. کپیاش، اصلش میخواهید دست خودتان باشد، باشد.» گفتم: «آقا این کارها را نکنید، برمیدارند میبرند چاپ میکنند به اسم خودشان.» ایشان فرمودند: «چه بهتر! چیزی که ما عرضهاش را نداریم، آنها انجام میدهند، چاپ میشود، استفاده کنند بقیه. اگر کسی عرضهاش را دارد، اینها واقعاً خیلی گرانبهاست.» در فضاهای طلبگی خصوصاً با این حجابهایی که برای ما است، با توهماتی که میآید، اصطلاحات و مفاهیم و اینها که یکم یاد میگیریم، دیگر ادعاهای گندهگنده برایمان ایجاد میشود.
یک سبک خاصی هم ایشان داشتند (در) تدریس که زیاد میدیدیم. ما (در) مدرسه خان که بودیم، دوازده، سیزده سال پیش، چهارده سال پیش که مدرسه خان درس میخواندیم، صبحها گاهی ایشان را آنجا دیده بودم، شاید صبح هم درس داشتند. با آن سنوسال، با آن جثه بسیار نحیف، ایشان تماماً ایستاده بود سر کلاس، از اوّل تا آخر. یک میکروفون را (روی) پایه میگذاشتند، جلوی ایشان ایستاده درس میداد. خیلی با حوصله و خیلی با پشتکار، همت بسیار عالی، بدون چشمداشت، بدون اینکه دنبال اسم و رسم و مال و منال باشد. به هر حال رحلت ایشان هم ضایعهای بود در این ایام. انشاءالله که روح این عزیز با امام رضا (علیهالسلام) محشور باشد. آدم این امام رضاییهایی که روز میلاد امام رضا از دنیا میروند را میبیند، هوس میکند که ماشاءالله اگر روزیمان است، اگر مصلحتمان است، در روزی که منتسب به امام رضا (علیهالسلام) است، از دنیا برویم. حالا یا میلاد امام رضا یا شهادت امام رضا، که خب یک لطف خاصی است. در آن روزی که منصوب به امام رضا (علیهالسلام) است، به روح همه این عزیزان، این خوبان، همه کسانی که اهل ایمان بودند و میهمان سفره امام رضا (علیهالسلام) شدند، مرحوم شهید رئیسی که سالگرد بالگردش دیروز بود که پریروز، در واقع سالگرد قمری. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت که سالگرد شمسیشان نزدیک است و همینطور همه بزرگان و خوبانی که به گردن ما حق دارند، این دو عزیزی که اسمشان آمد، همه امواتمان، سوره حمدی را هدیه کنیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب…
خب، سوره مبارکه انفال را بنا شد مروری داشته باشیم. بنده چون ترس این را دارم که در بحثها گیر کنیم نتوانیم بیرون بیاییم، برای اینکه بتوانم یقه خودم را بدهم دست شماها _که البته شما هم اهل یقهگیری نیستید_ ولی یک جا خودم را گیر بیندازم که بتوانم بحث را شب به شب پیش ببرم، یک تعهد و یک تعهد حالا صوری داشته باشیم، بنا داشته باشیم انشاءالله هر جلسه این مباحث را داشته باشیم، یک فهرستی ارائه بدهم که انشاءالله بتوانم در آن شب آن بحث را ارائه بدهم. امشب انشاءالله اگر توفیق نصیبمان بشود، سوره مبارکه انفال از آیه ۴۵ به بعد تا تقریباً ۵۴ اینها میشود، اگر فرصت بشود، توی این حالا یک ساعت و خوردهای انشاءالله مباحثه داشته باشیم. فردا شب انشاءالله _ولی این را قول نمیدهم در یک شب تمام بشود، شاید دو شب یا سه شب_ سوره مبارکه نساء از آیه ۵۹ تا ۹۱. حالا سعی میکنیم اگر بشود، دو شب بحثش را داشته باشیم. البته آیه ۵۹ بحثی دارد که در مورد اطاعت است. خود آن بحث اطاعت دو الی سه جلسه باز بحث میخواهد اگر برسم انشاءالله در جلسه تمامش بکنم. پس این هم شد دو سه شب دیگر که سوره نساء را آیاتش را بحث میکنیم. شد امشب، شنبه و یکشنبه، دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه، اگر بشود انشاءالله همین سوره مبارکه نساء را از آیات ۱۳۶ تا ۱۵۲ یک جلسه اگر بشود مروری داشته باشیم. بحث نفاق، بحث نفاق خودش یک دوره جداگانه میخواهد، دوره بیست-سی جلسهای میخواهد که سر جایش باید بحث بشود. این هم چهارشنبه. شنبه بعدی سوره مبارکه انفال را آیات ابتداییاش را مروری داشته باشیم با آیات وسط سوره مبارکه توبه، آنجا یک بحثی باز در مورد نفاق و اینها هست با دو تا آیه از سوره مؤمنون. سوره زخرف عنوان بحثش هست کراهت از حق، اگر بشود در یک جلسه الی دو جلسه شنبه و یکشنبه بعدی، یک بحثی هم در مورد طاعت عرض کردم که داریم، آن هم تقریباً دو الی سه جلسه. البته یک دوره جداگانه است که دیدم تمام نمیشود، کردیمش یک دهه برای محرم. فیشهای محرممان شد که یک دهه انشاءالله در مورد این صحبت کنیم، در مورد ولی امر که کیا در نگاه قرآن صلاحیت امر دارند و از کیا باید اطاعت کرد. چون علامه همین را مطرح میکند، میگوید ولی امر یعنی آن کسی که در فرهنگ قرآن حق دارد امر کند. بعد میگوید خب ببینیم قرآن کیا را گفته حق ندارند امر کنند، از آنها فهمیده میشود که اینها ولی امر نیستند. بعد ببینیم کیا را اجازه داده که امر کنند، اینها معلوم میشود که ولی امر هستند که خب خیلی بحث دقیق میشود خصوصاً در تطبیق با امام حسین و یزید. یزید صلاحیت امر نداشت و به همین دلیل حضرت روبهرو ایستاد. دیدیم که یک دهه بحث از توش در میآید ولی یک دو سه جلسه اجمالاً اینجا اگر فرصت بشود انشاءالله به آن بپردازیم. این تا هفته بعدمان را در میآورد. هفته بعدش هم یک دور از اوّل سوره مبارکه تا آخر سوره مبارکه محمد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) خیلی سریع و اجمالی در حد همین پنج شب، شنبه تا چهارشنبه، این سوره را انشاءالله تمام میکنیم. پس شد سه هفته دیگر. این هفته، هفته بعدی. این هفته تا بیست و ششم، هفته بعدش از بیست و هفتم، درست است؟ شنبه بعدی بیست و هفتم، بیست و هفتم تا چند خرداد میشود؟ چهار خرداد، سه خرداد. دوباره شنبه بعدی از چهار خرداد. حالا چهارشنبهاش میشود فکر میکنم نهم خرداد، هفتم میشود چهارشنبه هفت خرداد. خوب، پنج خرداد که شب شهادت امام جواد (علیهالسلام) است، نیستیم، درست است؟ بله. سهشنبه شهادت، دوشنبه شب که نیستیم. احتمال دارد سهشنبه و چهارشنبه هم خدمتتان نباشیم که هنوز قطعی نیست. اگر اینطور شد هفته بعدش بحث را تمام خواهیم کرد. و میخواستیم سوره مبارکه نجم را هم برسیم مرور کنیم که خب قاعدتاً دیگر نمیشود. یک دورهای را هم باید، دوره درسی داریم که انشاءالله تا آن موقع آماده بشود متنش، هفت، هشت، ده شبی باید شبها یک درسی است که باید ضبط بکنیم. البته خدمت دوستانی که حضوری تشریف میآوردند مانعی ندارد که باشیم. البته ما شرمنده حضور دوستان همیشه هستیم دیگر. عملاً پس این سوره را آنجا انشاءالله پرونده این، دیگر یک جور گفتم که اگر بشود متعهد بشوم که فشار افکار عمومی آن باشد که بتوانم تمامش کنم لااقل وگرنه این بحثها به این سادگیها تمام نمیشود.
این پس از این. بریم سراغ بحثمان در سوره مبارکه انفال. اینقدر نکته هست، بدبختی که من همان نکاتی که مثلاً جلسه قبل گفتم اینها را نمیخواهم بگویم، بعد دیدم که خب اگر اینها را نخواهم بگویم، آخرش را باز چه جور بگویم؟ باز دیدم باید بگویم آن بحث ذکر کثیری که اشاره کردند بعد مطرح کنم: «یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم…» (فَاثْبُتُوا) «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». آیات قبلش هم در مورد جنگ بدر است که خب خود دوستان انشاءالله مطالعه میکنند. این بحثی که داشتیم در مورد الهیات جنگ، اینجا علامه شش تا نکته میفرمایند. میفرمایند که آن پَک معرفتی که یک رزمنده نیاز دارد برای اینکه باهاش وارد میدان جنگ بشود، این شش تاست. میفرماید با این شش تا اگر وارد بشود، هیچ جنگی در شکست نخواهد بود. خیلی مطالب ناب و فوقالعاده. حیف از المیزان که اینقدر غریب است این معارف که اینقدر غریب است.
«یا ایها الذین آمنوا» ای مؤمنین، وقتی که ملاقات کردید با «فِئَةٍ» که عرض کردیم منظور لشکر دشمن است، «فَاثْبُتُوا» ثبات قدم داشته باشید که در مورد ثبات قدم جلسه قبل یک نکاتی عرض کردیم که «ان تنصروا الله ینصرکم» که خود ثبات قدم مال نصرت است. نصرت که انجام بشود، خدا ثبات قدم هم میدهد؛ یعنی شما نصرت که کردید نصرتتان میکند و ثبات قدم بهتان میدهد. معلوم میشود که بدون نصرت خدا اِثبات نمیشود. خود اینکه انسان در این مسیر بماند این خودش نصرت خدا میخواهد. اینکه جا نزند، فرار نکند، نترسد، این خودش نصرت خدا میخواهد و آن کسی که فرار نمیکند و جا نمیزند، معلوم میشود که نصرت خدا نصیبش شده. خیلی مهم است در این تحلیلهای مسائل سیاسی که یک عده میگویند آقا حق و باطل را چه شکلی پیدا کنیم؟ از کجا معلوم این مؤمن است، آن منافق است؟ این فلان است. ما که راه نداریم تشخیص بدهیم. اینقدر تو زرد درآمده، اینقدر جاسوس درآمده، اینقدر فلان درآمده. اینها شاخصهاش است دیگر؛ آن وقت هزینه دادن، وقتی کسی ثابت قدم میماند، پایداری نشان میدهد، فرار نمیکند، میدان را خالی نمیکند، این علامت این است که اهل نصرت خداست. علامت ایمان و خیلی چیزهای دیگر. این یکی از نشانههای بارز است.
خود بحث بخل اساساً، نفاق را خدای متعال دُمش را به بخل گره زده است. این یک نکته طلایی اینجا فعلاً، نکته پادکستی اصطلاحاً که دُم نفاق به بخل گره زده شده. نکته خیلی مهمی هم هست. وقتی هم که آدم این را بررسی میکند، به عجایبی میرسد. جهاد جانی را هم خدای متعال به جهاد مالی پیوند زده. جهاد جانی، جهاد اَنفس گاهی هست گاهی نیست. لذا خیلی ممکن است فرصتی پیش نیاید که ما امتحان این شکلی بشویم ولی آنی که همیشه هست، جهاد مالی است. الان امروز به حسب ظاهر جهاد اَنفسی آنقدری نداریم دیگر، یعنی حکم جهاد نیامده. حالا به هر حال نیروهای امنیتی داریم که آنها وظایفی دارند نسبت به خودشان ولی اینکه برای تکتک ما جهاد جهانی آمده باشد نه. ما الان سی سال است چقدر از جنگ گذشته، از ۶۷ تا حالا، سی و هفت سال. سی و هفت سال است که جهاد نظامی از این کشور برداشته شده، درگیر جهاد نظامی نبودیم. در منطقه هم که درگیریهایی بود و رفتند افرادی، آن هم باز جهاد، حکم جهاد به اینها نبوده. بله داعش، حکم جهاد آقای سیستانی برای مردم عراق داد. یک بحث دیگر، به تعدادی برای سوریه رفتند، برای عراق رفتند و قضایا این شکلی لبنان و اینها ولی هنوز حکم جهاد نداشتیم. خب یک نسل است دیگر، سی و هفت سال، خیلیها از سنین ۱۵ سال شما نگاه کنید که مثلاً سنی است که تکلیف میشود. ۱۵ سالی که شروع بشود تا ۴۰ سال بعد میشود ۵۵ سال. عملاً یک نسل از جهاد نظامی معاف بودند یعنی آن روزی که مکلف شد جهاد نبود الان هم دیگر ۵۵ سال جهادم بشود عملاً نمیتواند برود دیگر، نزدیک ۶۰ سال توقعی ازش نمیرود. خوب، یک نسلی بود که جهاد فرصت جهاد نظامی نداشت ولی دقیقاً اتفاقاً این نسل فرصت جهاد مالیاش چه بسا از خیلی نسلهای دیگر بیشتر بود، امتحانش بیشتر. دقیقاً خدای متعال در این چهل سال جهاد نظامی را که برداشته بود، ابواب عجیبغریبی از جهاد مالی باز کرد. این تحریمهای آنچنانی و این قضایایی که در این سالها رقم خورد و الان هم که تقریباً چهارده سال است که رهبر انقلاب چهارده، پانزده سال است هر سال بحث جهاد را دارند. سال ۹۰ را که اصلاً سال جهاد اقتصادی حکم جهاد داد. ایشان حکم جهاد داده شد، جهاد اقتصادی ۱۴، ۱۵ سال است که به اَنحاء مختلف در این میدان جهاد اقتصادی ما حکم آمده برایمان، تکلیف برایمان آمده. اینجا میشود آدم خودش را نشان بدهد در جهاد مالی.
حالا از فضای آینده دور نشویم، فقط یک اشارهای به این آیه بکنم. یک وقتی انشاءالله این آیات را با همدیگر بخوانیم در سوره مبارکه توبه آیه ۷۵ فقط مرور اجمالی، اگر یک وقتی فرصت بشود بخوانیم. انشاءالله باید بخوانیم. یعنی از آیاتی که حتماً باید خوانده بشود، یکی از کلیدهای فهم این سوره مبارکه است که در خدمتش هستیم: «وَ مِنْهُم مَّنْ عاهَدَ اللَّهَ» بعضی هستند با خدا عهد میبندند «لَئِنْ آتانا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ» اگر خدا از فضلش چیزی به ما بدهد، حتماً صدقه میدهیم. آقا ما نداریم، اگر داشته باشیم حتماً کمک میکنیم. یکی در حرم امام رضا ۱۵ سال پیش ما نشسته بودیم، ۱۴ سال پیش، یادم است بغل ما گفتش که حالا آن موقع ۱۰ میلیون پولی بود: «حاج آقا من الان نذر کردم اینجا پیش امام رضا که یک حاجتی دارم، یک گرهای، یک پولی از یک جا طلب دارم، اگر آن پول برسد ۱۰ میلیونش را میدهم به شما، شما دعا کن برام.» یادم است. نه شماره تلفن از ما گرفت نه آدرس. ۱۰ میلیونش را به ما بده خب اینهاست دیگر. حرف کشکی، روی هوا. همینجوری یک چیزی میگوییم دیگر، احساسات است دیگر. آقا ۱۰۰ میلیون هم رفته برگرد. تازه میفهمی ۱۰ میلیون چیست. ۱۰۰ میلیون دستش آمد، ۱۰ میلیون چیست. عمراً اگر اصلاً اگر ما را بشناسد. آنجا سند هم ببریم میگوید اینها همش جعلی است. «وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» حتماً کارهای خیر میکنم، پول هیئت میدهم، باهاش حوزه ساخته بشود، فلان بشود. «من یک میلاردم را فلان کس خورده، حاج آقا دعا کن ۲۰۰ میلیون خرجش!» اینها از این موارد زیاد داریم. از این حرفها میزنند، عهد میکنند: «فَلَمَّا آتاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ» همین که خدا بهش میدهد. نذر میکنیم خانهدار بشویم، دو طبقه باشد، یک طبقهاش را میگذاریم برای هیئت. ماشین خدا به من بدهد، این پیرمرد، پیرزنهایی که هر جا میبینم سوار میکنم میبرم. از این بدبختی دربیایم. اینقدر با تاکسی و اسنپ نرم و بیام. هر کی را این صفحه اتوبوس دیدم، پیرمردها، پیرزنها همه را سوار میکنم. همین که خدا بهش تاکسی میدهد، از توی گلها همچین با سرعت رد میشود، هرچی پیرمرد، پیرزن بندهخدا همه گلی! «فَلَمَّا آتاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ» وقتی بهش میدهند بخل میورزد «وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعْرِضُونَ» یک جوری برمیگردد سوت میزند میرود. اصلاً انگار نه انگار. کی بودی کی هستم کی بودم؟ به مشهدیها گفتند که تو از زنت میترسی؟ (در) میلاد امام زمان لطیفه مشهدی بزرگان تعریف میکردند: مشهدی به طرف گفتند از زنت میترسی؟ گفت: «کیمه؟ مثل سگ!» حالا میگویند شما نبودی؟ گفتی ۱۰۰ میلیون؟ «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ» خیلی آیه عجیبی است. خدا عقوبت کرد در عقاب این رفتارشان نفاق در دلشان ایجاد کرد. نفاق خودش عقوبت خداست. یعنی چون وجودی است همینجوری خود به خود نمیآید، خدا باید به آدم بدهد. خب «وَمُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ» است دیگر، خدا هم هادی است هم موضل. به آدم میدهد این بیماری در دل را. «فی قلوبهم مرض» است دیگر «زادهم الله مرضاً». خدا هی این بیماری را افزایش میدهد. خیلی عجیب. خدا میدهد بیماری. یک وقتی از یک فرصتی پیش بیاید در مورد بیماریهای دل، حالا من چون خودم بیمارم میتوانم یکمی در مورد این صحبت بکنم، احوالات دل خودم. یک وقتی چند سال پیش از ۱۴، ۱۵ سال پیش یک بحثی در ذهنم رسید که روش کار بشود، همین بیماریهای دل. سندرومهای اخلاقی، سندرومهای قلبیعاطفی که قرآن بهش اشاره میکند. جاهایی که دل باید متأثر بشود و متأثر نمیشود، یک سندروم است. مثلاً آنی که آیه قرآن به گوشش میرسد تکون نمیخورد، این سندروم دارد. خیلی عجیب است ولی ما این را اصلاً به عنوان سندروم حساب نمیکنیم. سندرومهای ما خیلی متفاوت است. این که مثلاً بچه ام چهار ساله حرف نمیزند، این سندروم، دعا نکردم. این که بدتر است که. آن بچه نیاز دارد با بقیه نمیتواند مطرح کند ۶۰۰ تا گفتاردرمانی و دکتر و اینور و آنور. حالا چرا مثلاً دو سال گذشته، یک سال گذشته، این باید دو سالگی حرف میزد، سه سالش شده حرف نمیزند، نذر و نیاز، تخم کبوتر، آش چیچیه، آش جلو پاش، پشت پا، چیزهای مختلف، جوجه تیغی که مثلاً کلاغ گازش کرده بدهیم مثلاً کجا بخورد خوب بشود. هرچی هرجا پیدا بشود. ولی اینکه من ۵ سال است مناجات، مناجات باحال با توجه نداشتم، ۵ سال زیارت نرفتم که در روایت فرمود اگر اینطور بشود عاق رسولالله شده است. عاق والدین شنیدهاید که اگر مثلاً ۴ سال است کربلا نرفته، میتوانسته برود نرفته، عاق رسولالله است. خیلی عجیب است. اینها بیماریهای واقعی است، اینها سندروم است. آیات قرآن چه چیزهایی را به عنوان سندروم مطرح میکند؟ یکی از آن سندرومهای جدی و وخیم، نفاق. امیرالمؤمنین فرمود قرآن شفاء اکبر در برابر داء اکبر. بیماری بزرگراه اکبر چیست؟ الکفر و النفاق. در نهجالبلاغه است. خیلی روایت محشری. قرآن بزرگترین درمان چون بزرگترین درد را درمان میکند. بزرگترین درد چیست؟ کفر و نفاق. بزرگترین درد، بزرگترین مرض. میگذاریم زیرکی، زرنگی. نه، این مرض است. این بزرگترین مرض است. «فَزادَهُمْ اللهُ مَرَضاً» هی هم این مرض افزایش پیدا میکند. چرا خدای مرض را میدهد؟ این سندروم کی میآید؟ وقتی که میزند زیر قولش. کدام قول؟ قول خرج کردن داده بود، بخل نشان میدهد. با چی میآید؟ خود بخل هم یک مرض است. این سندرومها به همدیگر وصل هستند دیگر. همینجور که در بیماریهای مادی هم همینطور است. مثلاً طرف دیابت دارد، خود دیابت زمینهساز فلان بیماری میشود. مثلاً چربیاش بالاست، قندش بالاست، اورهاش بالاست، این خودش زمینهساز فلان بیماری میشود. این مثلاً بیماری تنفسی ایجاد میشود. مثلاً بیماری حرکتی دارد، نمیتواند فعالیت بکند، این خودش زمینهساز بیماری تنفسی میشود. مثلاً حشمتپور گفته بود که من چون سرم همیشه پایین بود، این باعث شده بود که ریه ام کوچک شده بود. ریه ام که کوچک شده بود، خونرسانی به مغزم مشکلدار شده بود. اصلاً سر همین قضایا هم ظاهراً ایشان از دنیا رفتند. خونرسانی به مغزم مشکلدار شده بود و اکسیژن مغزم پایین آمده بود و اکسیژن خونم. بعد به خوابم آسیب زده بود، بعد به فکرم آسیب زده بود، بعد به مطالعاتم آسیب زده بود. بعد دیگر اصلاً ایشان سر همین قضایا بستری شد، چند ماه هم بستری شد. دیگر دیشب به رحمت خدا رفتند. اینها هی بیماریها از توش بیماری در میآید. وقتی شفا پیدا نکند، درمان نشود، کنترل نشود، منجر میشود به بیماری بعدی، منجر به بیماری بعدی، هی میرود بیماریهای بعدی. آن شفاء اکبر هم قرآن با قرآن باید مداوا بشود. خیلی عجیب است ها. اینها نسخه چیزی نیست که بندازیم بخوریم. آخه همسایه هلو شفتالویی دارد. یک ذکر ساده، همین ۵۰ تا که میگویی اتومات خوب میشوی. نه آقا، اینها ممارست دارد. دل باید درمان بشود. دل خیلی مهم است. همانجور که در فیزیوتراپی چکار میکنند؟ حالا بحثمان باز از سوره مبارکه انفال آمد بیرون. در فیزیوتراپی چکار میکنند؟ این دستی که شکسته، شما دستت همینطور شده بود نه؟ فیزیوتراپی رفتی شما یا نه؟ دستت که مثلاً دستی که آسیب دیده، پایی که آسیب دیده، تصادف کرده، حسین که دست دوباره به روال عادی برگرد. خصوصاً وقتی که زیاد بسته شده باشد، تکون نخورده باشد، آرام آرام شروع میکنند به کار میگیرند. دست به کار میگیرند، پا را مثلاً میگویند آقا برو استخر، یک لایهای دارد، یک لاین پیادهروی. میگویند آنجا راه برو. فقط این فقط آنجا راه میرود آرام آرام که بتواند این استخوانها اصطکاک پیدا کند با همدیگر در تماس باشد، حرکت پیدا کند، خون جریان پیدا کند، مفصلها تکون بخورد. روز اوّل که نمیتواند بدود. فوتبال نمیتواند بازی کند. این تا استخوانش جوش بخورد. اوّلاً که چقدر بیتحرک بوده، بعد چقدر خود بیتحرکی آسیب زده هم به عضو هم به جریان خون. آرام آرام عضلات دوباره و به کار گرفته بشود. جریان خون دوباره برگرد. این میشود فیزیوتراپی. دلم همین است. این خیلی بحث مهمی است ها. خیلی مهم است. «استعمل قلبه» این تعبیر از امیرالمؤمنین (علیهالسلام). دل را باید به کار گرفت. این نیستش که من یک ذکری بگویم اتومات در نماز حضور قلب پیدا کنم. مگر میتوانم؟ شما با یک ذکر مثلاً میتوانی الان راه بیفتی با رونالدو کورس بگذاری؟ مثلاً کورس سرعت ببینیم کی تُند است؟ او با ببر هم کورس بگذارد احتمالاً برنده است. آن سرعتی که او دارد، اسپیدش فول است، سرعت بالا. خب محصول ۳۰ سال تمرین این است. نه شب دارد نه روز دارد. شما برو ببین سبک زندگی رونالدو، مسی. در کرونا اینها دست از تمرین و ورزش… اوج کرونا مسی با سگش تمرین میکرد. سگش را دنبال خودش میبرد باهاش بازی میکرد. وقتی هیچکس با هیچکس نمیتوانست تماس برقرار کند تمرینهایی کردند که تا ۴۰ سالگی و چهل و خوردهای سالگی میتوانند بازی کنند، بدوند، شوت بزنند با همچین سرعتهایی همچین بازی. رونالدو دوباره میخواستند دوباره برگردند اروپا، برگردد دوباره. حالا حالاها تو هنوز کار داری. یک شب میشود آقا یک ذکری بگویی من الان راه بیفتم بروم رونالدو کورس بزنم، لایی بزنم به رونالدو نخورد. بله حالا ممکن است از کاری هم باشد. حالا آثاری داشته باشد ولی اصلش به قول آیتالله بهجت (رضواناللهعلیه) اینها دعاییدوایی است. آن تمرین است، آن مهارت است، ممارست میخواهد. در احوالات دل هم همینطور است. دست و پا و گردن و اینها همه این حرکاتی که در ژیمناستیک انجام میدهند، یکی از اینها را من و شما انجام بدهیم قطعاً چهار پنج تا مهرهمان در میرود. هفت هشت تا مورد جابهجا میشود. شوخی! گردنش را از لای پاهایش میآورد بیرون بعد یک چشمک هم میزند، لبخند هم میزند. تمرین کرده. این بدن الان اینجوری است که دستها از اینور میرود، پاها از آنور میرود، گردن را میرود بالا، پا را از... خب این حضور قلب در نماز و در دعا و در قرآن و در زیارت و اینها هم همین است. آقای بهجت میرفت حرم امام رضا (علیهالسلام)، سه ساعت ایستاده زیارت میکرد به روی ضریح آقا. من ۱۰ دقیقه بشود ۱۲ دقیقه، ۶۰ بار بالا و پایین اینور آنور، گوشی یا سخنرانی. مثلاً ماها اوج تمرکزمان اگر بتوانیم مثلاً تمرکز در یک جلسهای پیدا کنیم، بستگی به آن سخنرانی هم دارد که چقدر بحثهای علمی باشد، جوک بگوید، داستان بگوید، خاطره بگوید یا نه یک بحث علمی که تمرکز میخواهد، فسفر میسوزاند. ۱۰ دقیقه بتوانیم تمرکز کنیم. خیلی! این ۱۰ دقیقه بشود ۲۰ دقیقه، نیم ساعت، ۴۰ دقیقه، ۵۰ دقیقه، یک کلاسی دو ساعت طول بکشد خسته میشود. اینها چیست؟ این ذهن است. حالا امروز یا در غرب آمدهاند اینها را شبیهسازی کردند به عضلات. میگویند تمرکز مثل عضلات بدن میماند. یعنی گویی مغز هم عضله دارد. بعد عضلات مغز، کتاب باشگاه مغز و فلان اینها. کتابهایی نوشتهاند که عضلات مغزت را... نورولوژی که مغزت را قوی کن، عضلاتش را فلان کن و این حرفها. این همان توجه است دیگر که اصل همهچیز توجه است که ذکر کثیر هم در همین آیه به همین اشاره دارد. این چی میخواهد؟ این تمرین میخواهد. «استعمل قلبه» قلبش را به کار بگیرد. چطور دست و پا به کار گرفته میشود؟ روی ضابطه و حرکت دقیق حسابشده. اوّل گرم کردن. فوتبال بازی کنی، میگوید مچت را اینجوری بگیر، اینوری بچرخان ۱۰ بار، حالا اینوری. میگویم آقا پدر آمرزیده من فوتبال بازی کنم، این را چکار دارم؟ ۱۰ بار اینور، ۱۰ بار آنور. بعد همزمان مثلاً پاشنه پا را تکان بدهد. گردنت را اینوری ۱۰ بار بچرخان. این چه ربطی دارد؟ این فعال کردن این عضلات، به کار گرفتن همین سیستم دقیقاً اینور است برای نماز. میگوید اوّل وضو بگیر، در وضو هم به کار بگیر. وضو میگیریم، اینها گرفتاری خود بنده است، در وضو توش توجهی نیست. در حالی که اینها هر کدام ذکر دارد، دعا دارد، توجه دارد. صورت را میخواهی بشویی به چی توجه کن؟ چه ذکری بگو؟ «اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه ولا تسوّد وجهی یوم تبیض فیه الوجوه.» (اشتباه است این) «اللهم بيض وجهي يوم تبيض فيه الوجوه ولا تسود وجهي يوم تسود فيه الوجوه».(این صحیح است) توجه به قیامت. خب توجه دیگر. تمرین. از آنور: «اللهم اعطنی کتابی بیمینی بل جنانه بشمالی بها اسبنی حسابا یسیرا.» (این هم اشتباه است) : «اللهم اعطني كتابي بيميني ولا تعطني كتابي بشمالي ولا من وراء ظهري.» توجه به قیامت، توجه به قبر. اینها تمرین است. ولی خب ما به اسم ذکر که نهایتاً بتوانیم حفظ بکنیم کلماتش را پشت هم بگوییم. یعنی دل نمیآید تو کار. دل درگیر نمیشود. دل فعالیتی نمیکند. تمرینهای سادهای که هی میخواهد ما را مشغول کند، به کار بگیرد. مثلاً میگوید نماز که میخواهی بخوانی یک لحظه مرور کن. بگو شاید نماز آخر است. این تمرین است دیگر. همان گرم کردن قبل فوتبال که اجمالاً گرم میکنی دیگر. لااقل بدون گرم کردن فوتبال بازی نکن، آسیب میبینی. اینجا بدون گرم کردن نماز نخوان. یک گرمی بکن. ۵ دقیقه بگذار گرم کن. توی سجادهات بنشین. ذکری بگو، استغفار کن، محاسبه کن. بزرگان به محاسبه چقدر توجه داشتند. اوقات صلات. خود توجه به اذان خیلی مهم است. حضور در مسجد، انتظار برای نماز خیلی مهم است. بعد خود مسجد یک مکانیزم است. چقدر اینها فوقالعاده است. ما چقدر ساده میگیریم بعد دنبال چیزهای دیگر، جاهای دیگر میگردیم. مثلاً دنبال یک چله خاصی میگردیم. بابا چله دیگر ندارد. همینهاست دیگر. همین نماز است که در این چله روش کار کنم. همین آدابی که برای نماز گفتهاند. نه برم آداب و صلات امامها را بخوانم. آقای نخودکی، شهید روایت برای خود بنده انشاءالله درس باشد گفته: گفته آقا جایی که نماز میخوانی دور و برش شلوغ نباشد، سر و صدا نباشد، عکس نباشد، عطر قبلش استفاده کن، سجاده چه شکلی باشد، لباس چه رنگی باشد، عبا بنداز، عمامه مثلاً به سر کن. جهت قبله مثلاً بنشین چند دقیقه قبلش با کسی گفتگو. خود مسجد حرف از دنیا زدن کراهت دارد. حالا ما نشستهایم تا دم نماز تو گوشیمان هست. گوشی اصلاً آدم مسجد نبرد با خودش. مسجد محل نماز بخواند برگردد. اصلاً گوشی ندارد. قبلش بنشیند، بعدش بنشیند. توجهی پیدا بکند. اینها تمرین است. خود محاسبه. کسی که شب به شب محاسبه نکند زخم بستر دارد روحش. «لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل لیلة» اگر درست گفته باشم حدیث از موسی بن جعفر (علیهالسلام). «لیس منا» سنگین است ها. «لیس منا» که میگوید یعنی آقا انتصابش به ما قطع است، اسمش از شناسنامه ما بیرون است. خب چرا؟ چه ربطی دارد من محاسبه نکنم برای چی باید از اهل بیت اسمم خط بخورد از شناسنامهشان؟ برای اینکه مثل تمرین تیم ملی میماند. مربی تیم ملی میگوید آقا از ما نیست کسی که روزی نیم ساعت تمرین... کسی که تمرینهای باشگاه را نمیآید بعد میخواهد بیاید جام جهانی فوتبال بازی کند. معلوم است که خط میخورد. بلکه اینها یک اردو جداگانه میبرند. بلکه در آن اردو روزی سه بار تمرین میکند. تمرین بدنسازیشان جدا، دم و دستگاه تشکیلات جدا. حالا بعضی از این تمرینهای تیم ملی کشتی و اینها، بعضیهاش را دیدیم و رفتیم و اینها. تجهیزاتشان، اوه! دم و دستگاه تجهیزی، امکاناتی، استخر، جکوزی اختصاصی برای این کشتیگیرها و نرمش اختصاصی، مالش اختصاصی. اوه! دم و دستگاه. تقی پرتش بکند، سه جای کمرش قطع است. من را ببرند آنجا یک دونه چیچی بهم بزنند. سالتو میگویند چه جوری میگویند؟ سه جای بدنم آسیب میبیند. ۱۰ دقیقه آدم میخواهد فوتبال بازی کند دنبال توپ بدود بدنش مصدوم میشود. تمرین میخواهد. خب معلوم است که آدم وارد این نماز هم میدان است دیگر. نردبان است دیگر. باید بگیری بروی. دیدی مسابقات نظامی دیدید؟ آتشنشانها از نردبان میگیرند با چه سرعتی میروند بالا به خاطر تمرین، مهارت است. نماز هم همین است. آقای بهجت (رحمةاللهعلیه) الله اکبری که میگیرد (یعنی) نردبان را میگیرد میرود بالا. من چی میخواهم؟ دستهایم را بیاورم. این بیله اوّل را بیندازم. این فقط توجه به الله اکبری که اوّل گفتم ۲۰ دقیقه طول… یعنی سلام علیکم و رحمةالله که میگویم تازه رسیدم به الله اکبر که یک الله اکبری بود. گفتیم چی بود... «السلام علیکم». عضلات دل منقبض است. این قبض روحی هم که ما میگوییم مال همین است که قرآن ازش گاهی تعبیر میکند به رِکس. چقدر اینها فنی و دقیق است.
اهل نفاق، در مورد اهل نفاق چی فرمود؟ «لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا» نماز هم که میخوانند «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ یُرَآؤُونَ وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.» بخل است. بخل دوباره خودش انقباض قلب است. سخاوت دوباره خودش فعالیت قلب است. آدمی که اهل صدقه و خرج است به طبیعت خودش این هی مجبور میشود قلب را به کار بگیرد. یک دور باید معارفی که مرتبط با این داستان است را مرور کند وگرنه ما به خودی خود عضلات منقبض میشود. عضلات دل که منقبض میشود اثرش در این عضلات دست و پا که منقبض میشود خودش را نشان میدهد. دست دیگر کاری انجام نمیدهد، پا دیگر نمیرود. همچین یا نمیآیند یا اگر هم بیایند با اکراه و با فشار و تساقُل به تعبیر قرآن. خیلی این اصلاً این سوره مفصل دیگر. بحث که چند سال پیش یک جزوه نوشته شد با این عنوان: «جنگ انفاق و نفاق». سالی بود به نظرم که این جزوه نوشته شد. بله همین بحث روی سوره مبارکه توبه این تقابل انفاق و نفاق. ویژگی محرز بارز منافقین هم همین است که جزء منافقین نیستند. دو گروه: منفقین، منافقین. همیشه آنهایی که اهل نفاقاند رگ و ریشه را که میگیری میآیی عقب میبینی جاهایی که باید خرج میکردند خیلی. بعد میرسد حالا این آدم از یک قران ۲۰۰۰ نمیتوانست بگذرد. حالا قرار شده از جان بگذرد. معلوم است که نمیگذرد. بعد حالا وقتی نمیخواهد بگذرد، زمین و زمان را به هم میدوزد که نگذرد. وقتی که میخواهد ظواهر دینیاش را حفظ بکند، او هزار تا داستان سر هم میکند که دیگر هم اینجاست و هم در آیات دیگر سوره مبارکه نور، سوره انفال، سوره توبه از جاهای مختلفی به این پرداخته که اینها حالا چه بلبشویی که به پا نمیکنند. اجمالاً پس این شد این بخل داستان جدی است. آخر سوره مبارکه محمد (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که بحث بخل داشتیم در جمعبندی سوره آخرش که آیهاش را خواندیم اخیر. این همین داستان بیماردلان و منافقین و مشرکین و مؤمنین یک جا تجمع پیدا میکند آن هم داستان بخل است.
پس نفاق خودش زاییده بخل است. بیماری نفاق از بیماری بخل ایجاد میشود. بیماری بخل از چی درست میشود؟ از همین آیات قرآن. یکیاش همین بود آیه ۷۶ «فَلَمَّا آتاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ». بعد آیه بعدی فرمود: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ الیٰ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ» که بعد جلوتر آیه ۷۸ «الَّذِينَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِی الصَّدَقاتِ». نه خودش خرج میکند یک جوری یک کاری میکند که آنهایی که خرج میکنند را با تیکه و متلک خردشان میکند که آنها هم دستشان نرود به خرج کردن. چون آنها خرج کنند معلوم میشود این چکار است. فرهنگسازی میکند. در آیات دیگر هم دارد که «یَأمُرُونَ بِالْبُخْلِ» اگر درست خوانده باشم آیه شد. جای دیگر دارد هم خودش بخیل است هم بقیه را بخیل بار میآورد. چون وقتی فرهنگ جامعه به سمت خرج کردن مؤمنان رفت، منافق آنجا رسوا میشود، پیدا میشود، منافق پیدا میشود. باید کاری کنیم که «وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» (حدید، ۲۴). منافقین میآورید آیهاش را. ۲۴ حدید اینجا دارد که «الَّذِينَ یَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ» که این همان «مُختَالٍ فَخُورٍ» در سوره مبارکه نساء در سوره مبارکه حدید هم که آیه چندمش بود ۲۴. این هم دوباره عجیب است ها. آیه ۲۳ «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ». دو جا قرآن به مختال کار داشته، در جفتش هم توصیفش این است که اینها کسانیاند که هم بخیلاند هم دستور میدهند بقیه بخیل بشوند. بعد باید این «مُختَالٍ فَخُورٍ» را بریم دوباره ببینیم ربطش با اهل نفاق چیست. خودش جزء بیماریهاست دیگر. خود خیالزدگی و فخرفروشی جزء بیماریهای دل است. «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» یکی از بیماریهاشان چیست؟ این است که «مُخْتَالٍ فَخُورٍ» اند. بابت مختال و فخور بودنشان بخیلاند. بخل زاییده چیست؟ زاییده سوءظن بالله به تعبیر امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه باز آیاتی از سوره مبارکه احزاب و اینور و آنور مفصل. «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» و آیات دیگری که سوءظن به خدا، سوءظن به خدا یعنی همین مبانی فکری و اعتقادی درهم و برهم، قرو قاطی. نگاهش در مورد خدا و حساب و کتاب و کی میدهد و کی میگیرد و پایههای توحیدی قضیه خلاصه مشکل دارد. ولی این پایههای توحیدی هم با کلاس درس اصول عقاید و اینها درست نمیشود. ممکن است خودش مدرس عقاید باشد، مدرس فلسفه باشد، مدرس کلام باشد ولی کبر و سوءظن بالله و بخل و اینها همه از وجودش منتشر میشود.
خیلی عجیب است. سوره یاسین یک جایی هست مغالطه میکنند. میگوییم که چرا انفاق نمیکنی؟ میگویند که اگر خدا میخواست به اینها پول... ما که از خدا که چیزیتر نیستیم که! آره، این مغالطهشان است. این همان سوءظن بالله است که فکر کرده که مثلاً اینکه خدا نداده به خاطر این بوده که میخواسته اینها فقیر باشند. یک بحثی عنوانی در «از حیوانیت تا حیات» بود مفصل که اساساً مبنای این دادنها ندادنهای خدای متعال چیست. یکی از آن سوءظنها همین است. یکی از آن پندارهای غلط و توهمی همین است که فکر میکند خدا وقتی داده «رَبِّ أَكْرَمَنِي» (فجر، ۱۵) وقتی که نداده «رَبِّ أَهَانَنِي» (فجر، ۱۶). هرکی را که داده دوستش داشته، داده. هرکی را که نداده خوشش نمیآمده که نداده، اهانت کرده بهش. که خب مفصل یک دهه آنجا بیشتر از یک دهه فصل اوّل بحث مفصل به این پرداختیم که مبنا ابتلاست نه امتنان. خدا از سر منت گذاشتن و لطف و دوست داشتن به کسی نمیدهد، اسباب ابتلا میدهد مگر اینکه بعدش از باب رحمت رحیمیه به کسی بدهد. یعنی امتحانی میگیرد مثل حضرت ابراهیم. برخی از پسش برآمد «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (بقره، ۱۲۴). این دیگر از باب ابتلا نیست، از باب رحمت رحیمیه است. البته ابتلائاتی میآورد وقتی امام میشود حالا حساب و کتاب ازش سختتر میشود ولی مقام امامت را خدا به کسی نمیدهد که امتحانش کند چون از امتحان سربلند بیرون آمده خدا بهش میدهد. البته وقتی که میدهد تا وقتی تو دنیاست امتحان هم سر جایش ولی این با رحمت رحیمیه با رحمت رحمانیه تفاوتش این است. در رحمت رحمانیه امتحان با امتحان امتیاز پیدا میکند ولی رحمت رحیمیه بعد امتحان است. امتیاز بعد از امتحان است. رحمت رحمانیه برای امتیاز آوردن برای امتحان، رحمت رحیمیه بعد از امتیاز آوردن بعد از امتحان است. درست شد؟ این همین مغالطه باعث میشود که وقتی که پول دارد این را حمل بر رحمت رحیمیه میکند. میگوید خوب بودم که بهم دادند، رحمت رحمانیه و این حرفها را قبول ندارد. هرکی هم که ندارد بد بوده که بهش ندادهاند. وقتی مبنا این شد میگوید خب تو به آن بده. میگوید آن هم اگر خوب بود خدا بهش میداد. وقتی نداده یعنی خوب نبوده. به من چه که بدهم. خدا بد بدهد من چرا دارم؟ چون خوب بودم که خدا بهم داده «ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ». این فَرَح فَخُور از اینجا فخر بودن در میآید که این فخور که شد بخیل میشود. چقدر قرآن محشر است واقعاً. اینی که همه نسخهها توش است به خاطر همین است. آن فکر را وقتی میکند سوءظن دیگر، آن سوءظن بالله، آن توهمات باعث فَرَح و فخرفروشی میشود. فَرَح به دنیا، به داشتهها. چرا خوشحال است؟ نه، چون این را حمل بر امتیاز و کرامت میکند. میگوید خوب بودم که بهم دادند، خوشحال میشود. «ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ» یعنی رابطهام با خدا خوب شد، خدا هم فهمید من چقدر خوبم، «هَذَا لِی» حقمه سهممه. خوب بودم که بهم دادهاند. خوشم میآید که کلاً از فضای سوره انفال فاصله بگیریم. دو ساعت اوّل نشستیم گفتیم این جلسه آن جلسه آخر هم نه اهل عمل!
در حال بارگذاری نظرات...