* جهاد تبیین؛ یعنی تکرار ذکر کثیر در همه عرصه ها، ازجهاد فرزندآوری تا رسانهگری! [00:00]
* آموزش، دعوت به حق و تواصی به صبر، ازملزومات سبک زندگیست در مواجهه با چالشهای فرهنگی و رسانهای [07:57]
* تسویلات و توجیهات غلط، عامل انحراف از مسیر واقعی رشد و کمال [12:36]
* تنبلی و بیعملی، رمز پیروزی شیطان در فتح دلها و مُلکها! [15:40]
* دنیا تفرجگاهیست مملو از سرگرمیهای بیثمر!..در این میان ذکر و یاد خدا، تنها معنای حقیقی زندگیست [21:32]
* شجاعت حقیقی تسلط بر نفس و لذتهای آنی و وساوس درونیست، نه صرفاً جنگیدن با دشمنان بیرونی [27:21]
* توصیف شخصیت و سبک زندگی شهیدجمهور(رحمهالله) و صبر و استقامت ایشان در میدان مجاهدت سیاسی-اجتماعی [33:57]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
حالا غرضم این است که این داستان میدان مجاهده است. یکیاش جهاد فرزندآوری بود، یکیاش جهاد اقتصادی بود، یکیاش جهاد تبیین. در جهاد تبیین، ذکر کثیرش چیست؟ تواصی به حقش چیست؟ تواصی به صبرش چیست؟ حمایت مالیاش چیست؟
غرضم این است که اینجا هی یادآوری میخواهد. سختیها و مرارتها، ملامت و سرزنشها... «گر کند خار مغیلان غم مخور.» خار مغیلان دارد، موانع دارد. هر کدام از اینها هم ذکر کثیر خودش را میخواهد. ببینید آقا، مثلاً اونی که قرار است پدر باشد، مادر باشد، کاسب باشد، ما الهیات مادری میخواهیم، الهیات پدری میخواهیم، الهیات کاسبی میخواهیم، الهیات رسانهای. خود رسانهگری ذکر کثیر خودش را دارد؛ این با چه چالشها، با چه نسیانها، با چه غفلتها، با چه موانعی مواجه است؟ برای عبور از هر کدام از این موانع، باید به چه چیزهایی توجه کند؟ این میشود ذکر کثیر او.
بیمار ذکر کثیر خودش را دارد. توجه به اینکه آقا، این گناه، گناه من دارد پاک میشود، دردی که میبینم ثواب دارد، عیادتی که میآیند، چیزی که میخورم، دردی که میکشم، تبی که یک شب تحمل میکنم... اینها الهیاتی است که به یک بیمار ذکر کثیر میدهد؛ او را در تکتک این گرفتاریها و مشکلات آرامش میدهد. «اَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْـمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» او متوجه حقتعالی میشود. اثرش هم این است که «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ.» اثر این ذکر میشود ذکر خدای متعال. ذکر او رحمت رحیمیه اوست. هم دردش را درمان میکند، هم عنایت ویژه به او میکند. هزار و یک فایده برایش ایجاد میشود در اثر آن ذکر. نصرت خدا به او میدهد، عزت به او میدهد. اینها اثر ذکر اوست.
این ذکر کثیر... وقتی هم شاید بیست سال پیش بود، ده پانزده سال پیش، زبان احمدینژاد بود، به نظرم وزارت بهداشت گفته بود: «آقا بیا یه همچین کاری انجام بدین.» یه اقدامکی هم آمدیم انجام بدهیم. بعد یادم نیست وزیر عوض شد، چی شد... «بیاین فضای فرهنگی بیمارستان شما را تأمین بکنید.» حالا با آن امکانات آن موقع، مثلاً کسی که رفته بیهوش شده، خب، وقتی به هوش آمدن خیلی وقت مهمی است دیگر. وقتی به هوش میآید، آنجا مدیریت کنیم، مدیریت فرهنگی کنید. بالا سرش، اولین جملهای که چشم باز میکند، میبیند کسی که کنارش میآید چی بگوید، چطور برخورد بکند.
این مثال ذکر کثیر است دیگر. آقا در قبرستان ذکر کثیر، در قبرستان اینها همش پیوسته بافرهنگی میخواهد. کار فرهنگی که همش یک کار قلمبهسلمبه عجیبوغریب یه جای خاصی بریم انجام بدهیم نیست. همه این کارها پیوسته با فرهنگی است. سرباز مملکت ذکر کثیر دارد. آدمی که عزیز از دست داده ذکر کثیر دارد. ذکر کثیر آدم داغدار چیست؟ کجا این را تولید کردهایم؟ کجا ارائه شده؟ کجا فرهنگسازی میشود؟ یکیاش فیلم. ما چقدر سوژه میتوانیم داشته باشیم در مورد تکتک اینها که بگویند آقا، این فیلم را طرف ساخته برای آن کسانی که مثلاً بچه هجدهساله از دست دادهاند. مگر همه فیلمها باید یه مخاطب مثلاً هشتادمیلیونی داشته باشد؟ یا مستند برای این جامعه هدف. این ذکر کثیر یک طلبه است. این ذکر کثیر یک دختری است که میخواهد با طلبه ازدواج کند یا ازدواج کرده. ذکر کثیر اینها را که ساخته؟ چه کسی دارد؟ چه کسی گفته اینها میشود جهاد تبیین؟ اینهاست.
من که مگر کانال راهاندازی کنم هی در مورد ماکارونی صحبت کنم، بنده، این بچهام، در مورد آن بچهام، فردا کجا مسافرت میخواهم بروم، آنجا فرودگاهم، به یاد همهتان هستم و... جهاد تبیین! جز اینکه خودش را دارد علم میکند، همه دارند این را میپرستند. این نسیان کثیر است.
مداح حالا حزباللهی، تقدس یا عنوانی، لعابی بهش میدهد؛ اینکه ذکر کثیر نمیشود که. ذکر کثیر یعنی من عبورت میدهم، میبرمت، متوجهت میکنم به خدای متعال؛ تو این واقعه، تو این حادثه، تو این موضوع. مجموعه آن توجهاتی که یک مادر لازم دارد، یک خانم لازم دارد برای ازدواج، یک خانمی که در عقد است لازم دارد، یک خانمی که باردار است لازم دارد، یک خانمی که زایمان کرده لازم دارد، یک خانمی که بچه شیرخواره دارد لازم دارد، یک خانمی که شوهر بد دارد لازم دارد، یک خانمی که شوهر خوب دارد لازم دارد. برای هر کدام از اینها، و عجیب این است که داریم! غرب یا ندارند، یا منابعش را برای تکتک اینها تولید کردهاند، همه را گفتهاند. ما آنقدر عرضه نداشتیم که همین را برداریم منتشر کنیم، برسانیم به آن کسی که گفتم. «بَلَاغٌ مُّبِینٌ» همین است دیگر. برسان! بابا! این حرف را برای آن آدم زدم، برسان به او.
این شهید ثانی (رضوانالله علیه)، استانبول هم دفن شده. سفر با هم بریم استانبول، شهید ثانی صفا کنیم، بعد بریم لب ساحل، نزدیکهای ساحل هم هست. عرض کنم خدمتتان که ایشان چند تا بچه خدا بهش میدهد، از دنیا میرفتند. خیلی دیگر این داغ بهش سنگین شد. برداشت مجموعه روایاتی که در مورد داغدار شدن بود، و کتاب «مسکن الفؤاد فی فقد الأحبة» را نوشت. اگر اشتباه نکنم، «آنچه دل را در از دست دادن عزیزان آرام میکند» اسم کتابش است. خدا خیر... یعنی خدا به خدا خیر بدهد که این شهید ثانی را در این گرفتاری یک همچین کتابی نوشت. کتابی است واقعاً. واقعاً آدمی که داغ دیده و در این مصیبتها و گرفتاریها بوده... یکی از این مادرها، خاطرم نیست، یکی از این شهدای هواپیمای اوکراینی پیام داده بودند که از ما خواسته بودند به حسب حسن ظن و محبت، ایشان را بخوانند، بحث بکنند. ما هم دوست داریم وقتش پیش نیامده. خیلی ما را آرام میکند تو خواندن این روایات و اینها. اینها ذکر کثیر است. اینها را با آهنگ و ترانه و رقص و فستیوال کوچه و فستیوال خیابان... آن هم گفته بود که با اینها مشکل حل نمیشود. با ذکر کثیر مشکل حل میشود. هی ضریب دادن به حیوانیت و توهمات و تسهیلات، مشکل را حل نمیکند، دردها را بیشتر میکند. ولی هر کسی این را نمیفهمد چون «أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ.» اینها چون حق نفس به حق پا نمیدهد، یک پردازشی میخواهد، فرهنگسازی میخواهد، تربیت میخواهد.
خب، اصلاً آموزش و پرورش یعنی چه؟ آموزش و پرورش کارش همینهاست دیگر. سبک زندگی یعنی چه؟ آقا شما با یک حوزه وسیعی تو زندگی مواجهای. یک بخشش امنیت است، یک بخشش سلامت، یک بخشش بهداشت، یک بخشش بفرمایید اقتصاد، سیاست، فرهنگ، خانواده. از خانواده هم خودش خیلی وسیع. تکتک اینها نیاز به یک آموزشهایی، بینشهایی، توجهاتی دارد. تو همه اینها باید دعوت به حق و صبر کرد، حق و صبر، تواصی به حق و تواصی به صبر در این حوزه وسیع. آقا، این بچهای که الان پانزدهساله است، شانزدهساله است، این غلیان شهواتش است. امشب دیگر حالا بحثهای این شکلی... نمیدانم، من خودم به نظرم بحث مهمی بود، لازم هم داشتیم. از آن چیزی که شما میخواستید دور بود، نزدیک بود؟ نمیدانم. البته خیلی بیشتر از اینها تو ذهنم بود. حالا هر چقدر یادم بیاید و فرصت بشود عرض میکنم.
بچه پانزدهشانزدهساله با این ابزار و امکانات، با این فیلترشکن و با این گیم و از بچگی چشم باز کرده به انواع و اقسام صحنهها و با این فرهنگ عمومی جامعه و مدرسه و استادیوم و شوخیهای کف خیابان و حرکاتی که دیگر الان عیان تو خیابان انجام میدهند و غلیان شهوت... طرحمان چیست برای این؟ تواصی به حق و تواصی به صبرش چیست؟ میرویم بهش میگوییم؟ تازه اگر بگوییم. الان که مشاور میرود تو مدرسه رسماً به بچهها میگوید بروید استمناء کنید. مریضه! گاهی مشاور مذهبی چادریه این حرفها را میزند. خبر دارید یا ندارید؟ مشاور چادری میآورند این حرفها را میزند. تو تلویزیون گفته. شبکه سلامت گفته. مشاور چادری داریم تو شبکه سلامت گفته این حرفها را. ترکیه موقع زمان شاه... عرض کنم خدمتتان که تهش اگر خیلی دیگر من آخوند بخواهم یک کاری بکنم، یک آدم عنصر فرهنگی و مومن و اینها میگوید: «جوون، این کارها را نکنی. این بد است، این گناه است، این فلان.» خب، این الان همه آن چیزی که رفع نیاز او میکرد، تواصی به حق و صبرش همین بود یا نه؟
خب، مثلاً آیا شما به ازدواج هم برای این جوان نوجوان میاندیشی یا نه؟ اصلاً حرفش را نزن! ازدواج چیست؟ راه حل بهش نگاه نمیشود. اینکه یک کاری بکنیم سادهتر بشود، زودتر بشود، میگویند: «آقا سن پایین اینطور است.» بعد فرهنگسازی میکنند، تصویر را ببینید. یک عنوانی میسازند: «کودکهمسری.» «سَوْءً لَهُمْ وَأَمْلًا لَهُمْ.» بچه چند سالش بود ازدواج کرد؟ شانزده سال. «دخترت را در شانزدهسالگی شوهر دادی، کودکهمسری!»
برای پاپاسمیر که خانمها میدانند چیست... یک معاینه و یک داستانی برای خانمها و اینها. شرطش این بود که باید مثلاً هجده سال باشد و مثلاً متأهل باشد و اینها. یک موج رسانهای درست کردند این را شکستند. متأهل باشد؟ نه، هجده سال باشد؟ دختر پانزدهساله هم برود پاپاسمیر. چرا؟ چون روابط دارد. به حسب آن روابط مشکلاتی پیش میآید و برود دکتر معاینه بشود. مگر تو کودکهمسری چی بود؟ غیر از همین روابط؟ که یک محافظتی هم ازش میشد. محافظتی هم میشد، سرش کلاه نگذارند، حقش را بدهند. اگر بچهدار شد، صاحب داشته باشد، یکی تأمینش بکند، یک حمایت اقتصادی ازش بشود. آن هم که همه داستان همین قضیه بود دیگر. به علاوه یک سری فواید دیگر. شما آن اونی که آن فواید را داشت، به عنوان کودکهمسری زدی. اینی که جز بدبختی و خیانت و چرک و مرض و کثافت هیچی ندارد، این آزادی است. این خودش باید تصمیم بگیرد. این دوست دارد با هر کی که...
آن زنی که احمق آمده جلو دوربین میگوید ما مادر و دختر هستیم. «آفکورس که من اجازه میدهم دخترم با هر کی خواست دوست بشود، دوستپسرش را بردارد بیاورد اینجا جلو چشم خودم، مواد هر چی دوست داشت بکشد، تا هر ساعتی دوست داشت هر جایی برود.» اینها تسهیلات است دیگر. اینها شیاطین فرهنگسازی دارد میکند. نسیان کثیر دارد میآورد. این هم تواصی است. تواصی به باطل است و به عدم صبر. چون تواصی به حق، پشت بندش حتماً تواصی به صبر میخواهد. آن کلیدواژهای که تو این مسیر همه داستان را تعیین میکند، کلمه همهاش تو همین یک کلمه است. و همه داستان بشر تو ضدیتش با همین یک کلمه است. چون عجول است و نمیتواند تحمل بکند. چون «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا.» دادش بلند است، نادان است، خیر و شرش را تشخیص نمیدهد. یکم که فشار میآید، یکم اذیت میشود، یکم قرار است تکان بخورد، جیغش بلند میشود. همه بدبختی به خاطر عدم صبرش است، و به خاطر این عدم صبرش تو بدبختیهایی میافتد که هزار برابر باید صبر بکند.
«فَمَا أَصْبَرَهُمْ»... قرآن چی میگوید؟ میگوید اینها افتادند تو جهنم. حالا حالاها باید تحمل بکنند. چه صبری هم دارند جهنمیا! از آن آیات عجیبغریب قرآن است. (کلمه عجیبغریب از دهن ما نمیافتد.) «فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ؟» چقدر اینها جهنم را تحمل میکنند؟ فقط هم جهنم قیامتی نیست ها، جهنم اینجایی هم هست. این به چهار تا سختی ازدواج تن نمیدهد، به چهارصد تا سختی توی روابط آزاد میافتد ولی همه را تحمل میکند. چرا تحمل میکند؟ چون با تصویر از درون و بیرون یک کاری کردهاند که همه اینها تبدیل شده برایش به خوبه، خوشه، همینه.
بعد میبینی خیلی عجیب است ها، خیلی دردم میآید. کارهای رسانهای سنگین که میکنند... اصل روابط را منهدم کردهاند. بعد دیگر فلسفه تولید میشود: «هر کی بهت خیانت کرد گذاشت رفت، لایقت نبوده. خودت را اذیت نکن، بهش فکر نکن. به رابطه بعدی فکر کن.» «آدمها تو تنهاییات، تو باید خودت با خودت لذت ببری. تو از وجود خودت باید شاد باشی. تو اگر از خودت شاد نباشی، هر کی هم بیاید فلان...» این همه شرور دیگر نداره! بابا، یه... تا کجا داری میبافی؟ «تا خانهی سینه خیز رفت ته جهنم علیالنار.» دردمان میآید.
تا کجا میخواهی تحمل کنی؟ تو باطل تحمل کن که هیچی هم گیرت نمیآید. بابا، یک قرون این را اگر تو مسیر حق تحمل کرده بودی، صد برابر جبران شده بود. صد تا کمال و فایده هم بهت رسیده بود. ولی آنها میزنند تحقیرش میکنند با تصویر، با نسیان. اینها تو میدان مبارزه و میدان جهاد به معنای عامش و خصوصاً میدان قتال، اینها اصل کار است.
پس «وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا.» از آن بودجهبندی که برای بحث کردن فاصله میگیریم. البته لب مطالب گفته میشود ولی به نظرم مطالب اصلی... حالا آنها آخر هم هر جایی تمام شد، به هر حال اصل مباحث اینجا بتوانیم مطرح بکنیم، خیلی خوب است.
اصل داستان این است: از درون تنبلیاش است، از بیرون هم هی یک کاری میکنند این تنبلیه را فوت میکنند توش. شیاطین کارشان این است. آقا حسن، شما دست از شعارها اگر بردارید، آمریکا خودش میآید اینجا پانصد میلیون دلار تو مملکت شما بودجه میگذارد و خرج میکند و اینها. خیلی راحت است. اصلاً کاری ندارد که. بیخودی هم است، فایده هم ندارد. انرژی هستهای اصلاً. این هسته هستهای هم که کردیم، اورانیوم ندارید شما الان. فایدهاش چیست؟ (تصویر دیگر) خیر و شر نشان میدهد، شر و خیر نشان میدهد. سوال میکنم: خب، اینها الان هستهای ازت گرفتند، فرامنطقهای را ازت گرفتند، سپاه قدس ازت گرفتند، سپاه هم ازت گرفتند، موشکی... اینها همه چی است. خب رسماً که الان طرف گفته خلیج فارس را که میخواهد ازت بگیرد، خلیج عربی بکند. فردا هم که بهت میگوید آقا اسم اینجا ایران نباشد. با چی میخواهی اصلاً؟ منطقت چیست؟ نمیفهممت.
آن وقتی که بهت بگوید ایران هم نباشد چی میخواهی بگویی؟ میگویی: «یا اسم اینجا ایران نباشد، یا اگر میخواهد ایران باشد میکشمت.» خب چی میگویی شما؟ میگویی: «اسم چه اهمیت دارد؟ حالا بهش بگویند ایران، داغ، ترکستان، ارمنستان، پاکستان، کردستان، هرچی از کوفتستان! چه فرقی میکند؟ نکشند.» خب اینکه میگوید: «آقا جانم فدای ایران و کوروش و باستان و ما آریایی هستیم عرب نمیپرستیم سجده به کوروش و اینها.» آنجایی که قرار است از آن آریایی بودنت... یعنی برای آریایی بودنت واقعاً هزینه میدهی؟ خب، اگر تو یک روزی قرار است برای آریایی بودنت هزینه بدهی، همین الان هزینه بدهی که به آنجاها نرسد، صد تا چیز را ازت نگیرند. تو امروز یکصدم آن روز اگر هزینه بدهی، صد تا چیز نصیبت میشود.
آن روز صد برابر هزینه میشود. مردم اگر در حمایت از امام حسین (علیهالسلام)، مردم مدینه، مردم مکه یک اپسیلون زحمت میکشیدند، امام حسین حکومت میکرد، خروار خروار فایده نصیبشان میشد. ول کردند، خروار خروار بدبختی نصیبشان شد. مکه را نابود کرد، مدینه را نابود کرد. هیچی هم نصیبشان نشد. «فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ.» تو سرت بخورد این صبر کثیف! یزید را تحمل میکنی؟ یک درصد این را اگر میگذاشتی نبرد با یزید را تحمل میکردی، الان کرور کرور فایده نصیبت بود. خیلی مهم است. همیشه تاریخ هم همین بودهها. و این قاعده عجیبغریبی که سنت الهی است که وقتی برای حق خرج نمیکنی، دو برابر برای باطل خرج میکنی. با این تفاوت که دیگر نه کسی مدحش میکند، نه تعریف میکند، نه تجلیل میکند، نه چیزی گیرش میآید. هزینه مقاومت همیشه از... بلی که سازش هزینه دارد، هزینهاش هم بیشتر است. روزی که قبر شما مقاومت بکند، نه بگویی، سفت بایستی. صبر میخواهد ولی خیلی به مراتب آسیب و درد و زخمش کمتر است تا آن روزی که تحقیرت میکنند، لهت میکنند. اینها آن چیزهایی است که ما بهش توجه نداریم.
بعد میگوید: «آقا پاشو راه بیفت.» قبول نمیکند. «پاشو برو، بگرد. سِیرُوا فِی الْأَرْضِ.» بیا ببرمت دونه به دونه بهت نشان بدهم. با آثار باستانی نشان بدهم، با تاریخشان نشان بدهم، با جغرافیایشان. اینجور باید تاریخ و جغرافی یاد داد. تاریخ و جغرافی و ذکر کثیر باشد. به من چه که ننه فلان پادشاه اسمش چی بوده؟ چند تا بچه بودند؟ تو چه سالی آمد؟ تو چه سالی رفت؟ به درک که سال پانصد آمد تا پانصد و پنجاه، سی سال حکومت کرد یا پنجاه سال که من باید حفظ بکنم؟ همیشه هم که بیکفایتی دربار و چی چی اینها تو تاریخ است. به درک! حالا این پانصد و پنجاه سال بوده چهل سال بوده. آل بویه، آل کوفته را برد، آل کوفته، آل بویه را... اینها به چه درد من میخورد؟ تو تاریخ ذکر کثیر میخواهم. خیلی هنر میخواهد من را ببری یک دور تاریخ بچرخانی، یک قرون ذکر گیرم نیاید برگردم، فقط مشغولم کنی، سر کارم بگذاری. لهو است دیگر. تاریخ خواندنش هم لهو و سرکاری است، مشغولیتی است. با تاریخ مشغولش میکنند. فرعون هم که بهش مشغول... فرعون میشود. این فرعون تاجش چند تا پر داشت؟ چند تا زن داشت؟ بچهدار نمیشد؟ از کی تا کی بچهدار نمیشد؟ (خودت حفظش بکنید.) خدا سلامتی بهش بدهد!
قرآن در مورد اصحاب کهف که صحبت میکند، میگوید اینها چند تایی بودند. حالا یا پنج تا بودند، ششمیش سگشان بود، یا هفت تا بودند، هشتمیش سگشان بود. خلاصه میگوید آقا، نمیخواهم تعداد اینها را بگویم. میگوید مقالات داریم، پایاننامهها داریم، طرف نوشته تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده! اینها مشغولیتی است، بازی دنیا همش لهو و لعب است.
«أَیَا تَارِکًا لِقِتَالٍ مُصْطَفَى...» تا آخر سوره مبارکه محمد. تقابلم، تقابل بین ذکر و لهو و لعب در خطبه ۲۲۲ نهجالبلاغه، که وقت نیست برایتان بخوانم و اگر هم بخوانم برای خودم میخوانم، یعنی نه برای شما، برای خودم. یک بار البته خواندم، یادم نیست تو کدام بحث بوده، این خطبه را خواندم ولی یادم نمیآید یعنی بخواهم ارجاع بدهم به صوتش. بحث ذکر، بحث توضیح امیرالمومنین در مورد «أَیْهُمْ تِجَارَةً مِّنَ الدُّنْيَا بَدَلًا.» جانم فدای خاک آن غبار روی صحن تو یا امیرالمومنین! با یک حرف زد. از حق میبارد، از هر کلمه تو. فرمود: «اهل ذکر آنهایی هستند که ذکر را جا دنیا گذاشتند.» ذکر را جا دنیا گذاشتند. یا مشغول دنیا یا مشغول خدایی. از این دو حالت خارج نیست. ذکر کثیر یعنی این. نگذاری بروی توی این ظلم زینب و دنیاییاش بشوی. تو به کعبه هم نگاه کنی مشغول دنیای کعبه بشوی. مشغولت کند، از یاد خدا بیندازدت. کعبه میتواند آدم را از یاد خدا بیندازد؟
جالب نیست؟ اینجا چند متر است؟ چند بار تا حالا خراب شده؟ چه کسی این را ساخت؟ کجا ساختند؟ پردهاش را از کجا آوردند؟ چند متر پرده؟ چرا آن وقتها پایین است، یک وقتهایی الان... الان با اینها به کجا، به کدام تکلیفت متوجه شدی؟ به کدام سنت الهی، کدام باورت عمیقتر شد؟ چی برای تو جدیتر شد؟ چه نوری تو وجودت آمد؟ دنیا و ذکر در تقابل هم است. میشود آدم تو اون چیزی که کاملاً ساختارش ساختار ذکر است، مسجد اصلاً برای ذکر است. یک جوری میسازیم که هر کی میآید... مساجد داریم توی بعضی شهرها میروند آتلیه شده. مسجد شده آتلیه! نورپردازیاش یک جوری است این رنگ میزند اینجا وسط چیز میافتد اینها میآیند اینجوری چادرها را شل میکنند میاندازند، آن از لابهلای پنجرهها نور میافتد روی این چادرهایشان. سلفی میگیرند میگذارند آواتار «مسجد.» برویم مسجد! مسجد اصلاً داستانش این نبود. خراب میکند. اصلاً داستان مسجد این بود که اینجا که میآیی فارغ بشوی از این کوفت و زهرمارهای دنیا. من که اینجا خودش از همه جا بیشتر مشغولت کند.
مخالف با هنروَرزیدن و معماری هنرمندان و اینها کسی نیستم ها! قاطی نشوند اینها با همدیگر. اتفاقاً باید هنرمندانه باشد، باشکوه باشد ولی شکوه و هنری که از تویش ذکر تولید بشود، توجه بیاورد، نه مشغولیت، حواست را پرت نکند. خیلی اینها مهم است و خیلی سخت است. مجاهد واقعی اینجاست. این صبر اینجاست. از این لوستر آنچنانی مسجد، از این کاشیکاری، از این فلان... یعنی چه ذکری در میآید؟ مناره را ساختند که بروند رویش اذان بگویند. یک جوری ساختند که دیگر هیچکس آن بالا نمیرود اذان بگوید. نه، پاش خلاف فلسفه وجودیاش است. اصلاً مناره برای اذان بود. روی هیچ منارهای دیگر اذان نمیگویند. داستان ابزار مشغولیت شده به جای اینکه ابزار ذکر و توجه باشد.
میخواهم بچه زیاد داشتنم را به شما نشان بدهم که شما را متوجه کنم به این جهاد، شوق بدهم نسبت به این جهاد، شوق بدهم نسبت به تحمل سختیهای این جهاد. ولی آنقدر مشغول بازیهایش میشوم، تنها چیزی که تو این فرزندآوری من و این بلاگری فرزند من نیست، این توجه دادن است. توجهم اگر هم میدهم به اینکه آن بچه امروز مریض شده، آن بزرگه بردهاش دکتر، آن وسطیه قهر کرده. به من چه که سرویس مدرسه بچههایت شدهای و آن باهاش قهر کرد و این رفیق شد و آن خوشش نمیآید و این سرما خورد. به من الان چه؟ من برای چی باید حواسم به این چیزها پرت بشود؟ چرا؟ چون تو میخواهی بلاگری کنی؟ تو باید شهواتت ارضا بشود؟ تو میخواهی کیف بکنی؟ تو میخواهی مرید جمع بکنی؟ تو میخواهی حواسها را به خودت جمع بکنی؟ که طاغوت است. که جهاد تبیین بعد اینها را هم به اسم بلاگرهای حزباللهی، مذهبی، انسان رسانه... جاهای معتبر، جاهای معتبری که سیاستگذاری میکنند برای حمایت از جهاد تبیین و فلان و اینها... ملا، همین بلاگرها را، اینها را اسمش را گذاشتهاند مجاهد در جهاد تبیین. «حمایت از این نابینا! بودجه بدهیم، رسانه بدهیم، تبلیغات کنیم.» بابا، این بدبخت آنقدر بادش میکنی یک جا میترکد. بعد میترکد کثافاتش میپاشد رو همه سروصورت همه اینهایی که دنبالش راه انداختی. بعد «خر بیار باقالی بار کن.»
کم هم نداشتیم. خیلی سخت است کسی تو این میدان قرار بگیرد، دنبال این نباشد که خودش را نشان بدهد. دنبال این نباشد که فایده نصیب خودش بشود. زخم بردارد، سختیها را تحمل بکند، قدم به قدم جلو بیاید. تنهاییها، غربتها، سوءظنها، سوءتفاهمها، تخریبها... آقای رئیسی خیلی مرد بود. خیلی، خیلی دل و جرئت میخواهد. لذا تو روایت دارد... خیلی تعبیر روایت عجیب است. میفرماید: «أَشجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ.» قویترین مردم کسی است که به هوای نفسش غلبه کند. خصوصاً روایت هم جای حضرت فرمود که طرف قویترین مردان اینها. قویترین مردانت را هم که میسازی باید یک پیوستی داشته باشد وگرنه میشود همین که گرفتند فلهای کشتند. تمام قویمردانتان، آدمهای پرزوری و فلان اینها... خب، یکم با این دعوایش میشود میزند میکُشدش. میگوید: «من که از این پرزورترین و قویترین هستم.» پیوستش چیست؟ این زور اصلاً چی هست؟ خاصیتش چیست؟ کارکردش چیست؟ برای چه ما این زور را میخواهیم؟ قویترین کیست؟ ملاک فهم آن قویترین چیست؟ همین نقد را نسبت به آن برنامه عصر جدید داشتیم، همان موقع از بچهحزباللهیها فحش میخوردیم. چه تعابیر تحقیرآمیز! یادم میآید بخشی از خاطرات وجود ماست دیگر. فحش خوردن از آدمهای به ظاهر مقدس و مومن و اینها. استعداد یعنی چی؟ کشف استعداد یعنی چی؟ شاخص اینکه اصلاً این استعداد چیست؟ ثمرش چیست؟ حالا تو پردازش ته چی تهش... دیدین برای مادرم؟ مادرت، مادران مادرانشان کشف شده به کار گرفته باشد. روایت میفرماید: «أَشجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ.»
بگویم امشب دیگر بس باشد. «شجاعترین مردم کسی است که به هوای نفسش غلبه کند.» شجاع! شجاع در برابر چی؟ شجاع اصلاً کجا؟ جایی که ترس مطرح است. ترس مال کجاست؟ جایی که آسیب مطرح است. شجاعت یعنی آن وقتی که از آسیب واهمه ندارد. خب یعنی چی؟ شجاعترین مردم کسی است که به هوای نفسش غلبه بکند. این وسط چه آسیب، چه خسارتی؟ این وسط قویترین... اونی که به هوای نفسش غلبه بکند، شجاعترین چیست؟ خیلی فنی است، لطیفه. شجاعترین آدم همه چی را برای خودش میخواهد. اصلاً همه منافع ذیل همین تعریف میشود. همه سود و زیان اینجا تفسیر میشود. اونی که کیف من را ایجاد میکند بهش میگویند منفعت. اونی که من را از کیف بیندازد بهش میگویم ضرر. بعد من همان اونی که قرار است همه منافع و ضررها را تفسیر بکند، همان را میخواهم که بزرگترین منفعتم تو کُشتن این است. همه منافع به فرمان ایشان. من میگفتم منفعت. حالا باید خودش را بکشم؟ خیلی دل... یک وقت من یک چیزی که این گفته بود فایده دارد ازش میگذشتم، آن چقدر دل و جرئت میخواست! یک چیزی که این میگفت ضرر دارد، میپذیرفتم، چقدر دل و جرئت میخواست! حالا میخواهم خود اینی که میخواهد همه منفعت و ضررها را برای من تفسیر بکند، خودش را بکشم! این خیلی دل و جرئت میخواهد. و تو کسی این را نکشد دل و جرئت تقابل با آن دشمن بیرونی ندارد.
همه آنهایی که تقابل با بیرونی دل و جرئت دارند، برایش هست. چون تو کُشتن این دل و جرئت داشتن. همین حرف اصلی همه حرفهاست. و خدا کند من بفهمم. وگرنه بازی بدترند و «رِئَاءَ النَّاسِ.» یکی از آن شش تا بدترند و «رِئَاءَ النَّاسِ» بود. قهرمانبازی، مواضع ضدامپریالیسم. مگر ما کم داشتیم از این آدمها؟ از یاسر عرفاتش بگیر، یاسر عرفات تا احمدینژاد، اینور و آنور، ایرانیاش و ترکیاش و عربیاش چهار تا گنده گنده دادند و سروصدا راه انداختند و قهرمانبازی. بدترین و «رِئَاءَ النَّاسِ.» یک جا پا رو دمش بگذارند، میبینی این کیست؟ معلوم میشود چهکار است. واضح رفقایش فساد کردند. بعد جواب پس بدهند. اثبات نشده چه نکردند اینها! اوف! شجاعت این است. اینی که این رفیق فابریکت معلوم میشود که مجرم است میخواهند بزنند، قبول میکنی؟ این شجاعت است. این پا گذاشتن رو هواست. من که عکس زن آن را دست بگیری، پرونده آن یکی را بیاوری بالا، اسمش را هم میگذاری شجاعت. «ما از هیچکس نمیترسیم.» هیچکس! حتی خدا. نترسیدن این است که از خدا میترسد و بیشترین ترسش در مقام ترس از خدا، ترس از همین هوای نفس و خودش است. از این میترسد، از اینکه این طغیان کند میترسد. این را میزند. به گفتن ساده خیلی سخت است. و تا این این را نزند، شجاعت جای دیگر فیک است، سر کاری است. بازی لهو، مشغولیت. خودش یک اف است، یک فیگور است. خود آدم به خودش میگوید شجاع. خود این خیلی کیف میدهد. بقیه هم کیف میدهند. تصویر است دیگر. هی از بیرون حق و ناحق کردم، ظلم کردم، مظلومی را لکهدار کردم. بقیه هی کف و سوت میکشند. «آفرین! آدم شجاع! افشا کن! آن را هم افشا کن! این را هم بزن! پرونده آن را هم لو بده!» تصویر است دیگر.
ذکر کثیر میخواهد. آیا رئیسی انتخابات ۹۶ چی میگفت؟ میگفت: «هیچکس اندازه من از اینها آمار ندارد.» راست هم میگفت. همه پروندهها دست این بوده. «من دهان باز بکنم خدا میداند چیست.» یکی دو تا از این چیزهایی که بقیه از دور میدانستند و تو انتخابات غوغا میکردند، همه را میدانست با سند و مدرک. اگر میخواست دست بگیرد پدر طرف در میآمد. سکوت. نه، فحشش را خورد. تحقیرش کردند، انداختنش گل تتلو. پیوندشان با تتلو مبارک شد. بعد با هجده میلیون رای آورد که چهار و نیم میلیون رای باطله داشت. در طول تاریخ جمهوری اسلامی آنقدر رای باطل نداشتیم که. ملت چهل و هشت درصد کلاً تا پای صندوق آمدند. کمترین مشارکت در ریاست جمهوری. همان چهل و هشت درصدی که آمدند، چهار و نیم میلیون، نزدیک ده درصد رایدهندگان آمدند میگویند: «میخواهم رای بدهم ولی به تو نه آقای رئیسی.» بعد چی شد؟ سه سال مورد توجه رای آورد. بعد سه سال کوبیدنش. بعد چی شد؟ زغال شد، سوخت و اینها. بعد چی شد؟ حالا یک سال سر کوه ورزقان دارم دنبالش میگردم.
مکتب چه کارها میتوانست بکند... یعنی چه کارها میتوانست نکند و کرد. چه آدم خوبی بود. اینجا حقیقت خودش را نشان میدهد. اصلاً نیستی. اصلاً هیچی گیر تو نیامد. خیلی شجاعت میخواهد تا آخرش این را بکوبانی تو سرش. اونی که بهت میگوید: «بابا! یک چیز هم آخه تو بگو. یکم از خودت دفاع کن. یک حیثیتی، یک عرضهای.» ایام انتخابات میشنیدم. میگفتم آقای رئیسی به درد نمیخورد. عرضه ندارد. ما یک پارهورآمده میخواهیم برود تو شکم اینها. تو مناظرهها. «عرضه!» عرضه اونی است که دهنه این افسار نفس را گرفته که این یک ناحق نگوید. شنیدم تمام مناظرههای انتخاباتی را ایشان روزه بود شرکت میکرد. سه ساعت، چهار ساعت گفتگو، لبتشنه، خسته، کوفته. «کی روزه کمکش کنه؟» «استَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» کمکش کند در اینکه بتواند خودش را مهار کند، یک وقت یک چیزی نگوید.
من اگر آنجا بودم به من ششکلاسه میگفتند، طرف را میبردم سر کلاس ششم مینشاندمش همانجا. آقای رئیسی گفتش که مردم سرچ میکنند. بابا سرچ را بگذار کنار! بزن تو دهانت. سه سال تو بالا و پایین تو حوضم تو را میزدنت، میگفتند ششکلاسه. یک چیزی از خودت نشان بده بابا! این آثار فقهیشان را من دیدم. آثار فاخری، قابل دفاع. فاضل بوده. کتاب دست میگرفتی نشان میدادی، اجتهاد تو را رهبری امضا کرده. رئیس قوه قضاییه. جلسهی دکترایی که دفاع کردی چه کسانی شرکت کرده بودند؟ بزرگانی که تو آن جلسه بودند. همه اینها را میتوانی تو دست بگیری. «وقت ملت را تلف نکنیم با این حرفها. وقت مردم، وقت مردم.» مردم کیستند؟ مردم... مردم آن کسانی هستند که شما را به قدرت میرسانند. مردم کارکردشان این است. معنای مردم این است. «وقت ندارم. وقت چیست؟ عیدی باشد که مردم تلاش بکنند ما به اهدافمان برسیم.» عیدی دارد به مردم میدهد. عیدیاش این است که مردم تلاش کنند ما به اهدافمان برسیم! حتی در ضمیر ناخودآگاهش چیزی ندارد. یک بار ضمیر ناخودآگاهش هم که مواجه میشود میگوید: «باز مردم یک کاری...» اینه. این غلبه بر هواست و این چی میخواهد؟ این ذکر کثیر میخواهد. ذکر کثیر در برابر چیست؟ در برابر مشغولیت به دنیاست، مشغولیت به همین ظواهر اعتباری، پوچ، فانی.
«مَا عِندَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ.» با توجه به اینکه چی اینجایی است، چی آنجایی است. هر چی که اینجایی است میشود دنیا، مشغولش نمیکند. هر چی که آنجایی است میشود حق و الهی مشغول آن است. مشغول آنجاییهاست. و چون این ذکر کثیر را دارد میتواند صبر کند. و چون میتواند صبر کند، در این میدان مجاهده...
در حال بارگذاری نظرات...