*تفسیر آیه ۴۵سوره انفال مانیفست ششگانهی الهیست برای هر نوع مقابله با دشمن و مانع، نظامی یا غیرنظامی! [01:07]
*از منظر قرآن، مؤمن با "بینات"حرکت میکند نه با "تسهیلات". [5:08]
*ذکر کثیر در میدان جهاد سلامت، یعنی ایجاد فرهنگ، مفهومسازی و انگیزهبخشی بر محور ثواب الهی و مسئولیت انسانی. [9:34]
*جهاد در میدان سلامت و حیات، مجاهده فی سبیلالله است و مانعتراشی در برابر آن، مصداق "یصدّون عن سبیلالله". [13:28]
*مرز پیروزی و شکست در میدان جهاد، «ذکر» و «نسیان» است؛ هر جا ذکر کثیر باشد، پیروزی محقق است. [17:50]
*نسیان، ترس، تحقیر و برجستهسازی سختیها، حربه های شیطان در جهاد فرزندآوریست. [19:25]
*در میدان جهاد فرزندآوری، همه وظیفه دارند یا ذاکر باشد یا مذکر. [24:58]
*زندگی جز «عقیده و جهاد» نیست؛ جهاد در برابر فراموشی، تحریف، غفلت. و نجات در"ذکر کثیر" و یادآوری ارزشهاست. [31:35]
*حمایت از هنرمندان متعهد، فرهنگ مطالبه عمومی واقعی، و پرهیز از اعدام اجتماعی و نفاق رسانهای، از ضروریات جهاد فرهنگیست. [42:07]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
. بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد; اللهم صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
سوره مبارکه انفال را از آیه ۴۵ به بعد مرور میکردیم؛ از این جهت که یک دستور و یک مانیفست ششبخشی، شامل شش مفاد، خدای متعال در این آیات مطرح فرموده است. علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) فرمودند که: «این آن دستور جامع جنگی است که اگر در هر جنگی به این شش تا توجه شود، گروهی که به این شش تا توجه دارد، غلبه خواهد کرد.»
این شش تا را مروری کردیم. در «المیزان»، استاد بزرگوار آیتالله جوادی آملی هم این شش تا را مطرح میکنند. در «تسنیم»، جلد ۳۲، صفحه ۵۲۲، شاید بیانشان متفاوت باشد، اما همان ششتای علامه هستند؛ یعنی اصلاً ارجاع به «المیزان» هم میدهند. بعد میفرمایند که اینها، برخیشان اوصاف ثبوتی، برخیشان اوصاف سلبی است. برخیشان را باید داشته باشند، برخیشان را نباید داشته باشند. اولیاش ثبات است. ثبات هم فرمودند ضد فرار است؛ یعنی باید در میدان نرود و میدان را خالی نکند. اینها البته هم مربوط به قتال است و هم مربوط به جهاد. این شش تا به هر دو تای اینها میخورد که قبلاً عرض کردیم: جهاد، هر مبارزه و درگیری با هر مانعی، با هر مزاحمی، با هر دشمنی، به هر کیفیتی و در هر شعبه است. که حالا کمی اگر امشب فرصت بشود و یادم باشد، نکاتی عرض میکنم انشاءالله. ولی قتال، آن جهاد خاصی است که در عرصه نظامی کشت و کشتار و خون و خونریزی دارد.
این شش تا برای همیشه است؛ یعنی هر نوع جهادی اگر این شش تا راهکار، دستورالعمل، بخشنامه، نمیدانم دیگر حالا چه اسمی باید بگذاریم برایش، را اگر در هر جهادی داشته باشند، داشته باشیم، پیروز خواهیم شد. اولینش ثابتقدمماندن است، اینکه میدان را رها نکند.
ببینید ما جهادهای گوناگونی داریم. خصوصاً در این سالها، هی ابعادش وسیعتر شد و گاهی هم از ابزار طنز و تمسخر و اینها میکند که شما همهچیز را با ادبیات نظامی میپندارید. مثلاً میخواهید با کرونا برخورد بکنید، ادبیات نظامی میآورید؛ مثلاً «مدافعان سلامت کرونا». کرونا را دیگر همهجای دنیا دارند باهاش مقابله میکنند. این دیگر «مدافعان سلامت» دیگر ندارد. دیگر همه پرستارند و همه دکتر و همه واکسن میزنند و بعد حالا آن پرستاری که کرونا گرفته «شهید مدافع سلامت»؟ این باعث شد که خانواده شهدا را سوژه کردند. دیگر تصمیم گرفتند همان ایام که اینها عقده دارند، انگار هی همهچیز را باید پادگانی نگاه کنند؛ ادبیات جنگی را باید حقنه کنند در هر موضوعی، در هر مسئلهای. به همهچیز باید با ادبیات جنگی برخورد کند.
واقعیتش این است که این نگاه قرآن است. جدای از اینکه در روحیه دادن و انگیزه دادن اثر مضاعفی دارد، اولاً آن جهانبینی مؤمنانه اقتضایش همین است. مؤمن همه عالم را همین شکلی میبیند؛ عالم را بر مدار دوست و دشمن تفسیر میکند. همه هستی همین است، یا حق است یا باطل است. به خدای متعال نزدیک میکند یا از خدای متعال دور میکند، یا امر است یا نهی. مؤمن عالم را این شکلی میبیند. این میشود «علابینه». دیگران بر اساس هواها و تسهیلات و تزیینات و بر اساس اینها سیر میکنند. مؤمن بر اساس بینات عمل میکند. بین بینات و تسهیلات خیلی تفاوت است. ادبیاتش هم متفاوت میشود. ادبیاتش، ادبیات تکلیفگرایانه است.
ایام کرونا، وقتی میخواستند روحیه بدهند به پرستارها، حضرت سلیمان نبی یکهو دستور داد: «همه برقصند.» سلیمان نبی فیک! البته که خودشان هم یک همچین، یک کمر مشتی رقصید و البته بندگان خدا خودشان هم گرفتار کرد؛ یعنی مایه رسوایی و فضاحت خودش شد که: «آقا این پرستارانمان روحیه بگیرند.» خود مردم حتی غیرمذهبی باهاش برخورد کردند که: «سر جنازههایمان نمیرقصیم. دارند میمیرند، بعد میخواهی روحیه بدهی؟» البته یک افرادی این کار را کردند، همان ایام. پرستارهای زن و مرد با همدیگر در قاطی، در بیمارستان ماسکزده و اینها، استریل، با همدیگر میرقصیدند که مثلاً بگویند ما فضامان شاد است. این همان فضای حیوانیت دیگر. همان فضایی است که در فضای تسهیلات، وقتی عناوین معکوس میشود، آنجا عنوان شادی، عنوان غم، چیزهایی که شادیزا است، چیزهایی که غمزدا است، کلاً مندرآوردی است.
ببینید فضای تسهیلات و تبعیت از هوا، همهچیزش مندرآوردی است. وقتی مندرآوردی است، واقعیت ندارد. خودمان هم میگوییم دیگر. میگوییم: «آقا فلان چیز مندرآوردی است.» «مندرآوردی؟» مثل اینکه فرمول مندرآوردی. من یک فرمول بدهم برای مثلاً درمان سردرد. به کجا بند است؟ میگویم مثلاً من خودم تعریف مندرآوردیام. خود ما هم به این اقرار داریم که باید یک پشتوانهای داشته باشد. آن پشتوانه یعنی باید ثبت باشد بر جریده عالم. یک جایی باید این حک شده باشد بهعنوان قوانین ثابت هستی. این را ما ازش تعبیر میکنیم به اینکه یعنی انتصاب پیدا میکند به خدای متعال، انتصاب پیدا میکند به اراده خدای متعال، انتصاب پیدا میکند به فعل خدای متعال. خدا اراده کرده است که اینگونه باشد. خدا اراده کرده است که اینطور انجام دهد، این فعل را اینگونه رقم بزند. وقتی اینطور شد، میشود حق. اگر اینطور نبود، میشود مندرآوردی. مندرآوردی هم یک مشت ظن و خرس و توهم و بافتن و افترا و اینها است؛ یک مشت شر و وِر.
اسامی که سلطان ندارد. خیلی آیه فوقالعادهای است. فرمود: «اینها اسمایی است که شماها خودتان واسش اسم درآوردهاید.» سلطان ندارد؛ یعنی به جایی بند نیست، از یک جا سلطنت نمیگیرد. این ادبیات وقتی این شکلی شد، ادبیات بینات وقتی شد، ریشه پیدا میکند در هستی، در عالم حق. این شادیاش دیگر با رقص و قر و دست تو دست هم و لامبادا زدن و با اینها دیگر نیست که ملت دارند میمیرند. این میرود یک انرژی بگیرد، یک قری بدهد که یکم حال و هوایش عوض بشود. این امید و روحش به همین است که دارد جهاد میکند. این ادبیاتش، این ذهنش، این باورهایی که وجودش را پر کرده، اینها «ذِکر کثیر» است. در جهاد، ذکر کثیر میخواهیم. خیلی مباحث، مباحث مهمی است. خیلی هم جایش خالی است.
در هر جهادی، ذکر کثیر معطوف به همان را میخواهیم. اینجا جهاد سلامت است؛ ذکر کثیر معطوف به سلامت میخواهد. آقا پذیرایی از یک بیمار، مراقبت از او، درمان او، چقدر ثواب دارد؟ چقدر فضیلت دارد؟ در دستگاه پاداشدهی خدای سبحان چی برایش در نظر گرفتهاند؟ این را هی فرهنگسازی کردن، سکه رایج کردن، هی به یاد آوردن، هی مطرح کردن، متناسب با این ادبیات خلق کردن، مفهومپردازی کردن: این آن کاری است که باید انجام بشود. این میشود جهاد در سلامت. جهاد اقتصادی؛ آنجا ذکر کثیرش میشود همین. همین که شما هی این را عنوانپردازی میکنی که اینها «مدافع سلامت»اند. اینها «شهید»اند. دارند «مجاهده در راه خدای متعال» میکنند. اجر اینها فلان است. کار اینها فلان است. ثواب اینها فلان است. هرکسی که قدمی در مبارزه با کرونا بردارد، اینطور محسوب میشود. هرکسی که ذرهای دامن بزند به انتشار این ویروس «سيئة بزرگ» محسوب میشود.
یادتان است رهبر معظم انقلاب شبیه به این عبارات را فرمودند: «هرکسی که دامن بزند به انتشار کرونا، سيئة بزرگ محسوب میشود.» این ادبیات دینی همین است؛ یعنی در این فضا باید همهچیز تفسیر بشود. چرا؟ برای اینکه خدای متعال اراده کرده است که سلامت مردم را تأمین کند، سلامت مردم را حفظ کند، جان مردم را حفظ کند. اصلاً اینها جزو «ناموس شریعت» است. شما میدانید خیلی مسائل شرعی، وقتی پایش به اینجا برسد، مسئله کلاً عوض میشود. قرار باشد که جان کسی به خطر بیفتد، مال کسی به خطر بیفتد، آبروی کسی به خطر بیفتد، اینها را جزو نوامیس شریعت محسوب کردهاند. من یک رفتاری انجام بدهم. لذا شما دیدید مسجد را تعطیل کردند، هیئت را تعطیل کردند، زیارت را تعطیل کردند، مسافرت را تعطیل کردند. دیگر ما از حرم امام رضا بالاتر نداریم. یک سال، یک سال و خردهای حرم تعطیل بود. راه نمیدادند، مگر به سختی.
حالا ما در همان ایام کرونا دو بار یا سه بار مشرف شدیم حرم امام رضا (علیهالسلام)، شب بیستوسوم. توفیقی حاصل شد که در صحن انقلاب سه نفر بودیم. در طول عمرم ندیده بودم حرم شب قدر انقدر خلوت. سه نفر قرآن به سر گرفتیم توی صحن انقلاب که عجیبترین شب قدر عمر ما بود. ولی خیلی فضای دلتنگآمیزی هم داشت؛ یعنی اصلاً نمیچسبید. آدم حرم را کوچک شده میبیند. دیگر شما از مراسم شب قدر که بالاتر ندارید، از حرم امام رضا که بالاتر ندارید. آن شلوغیهای سال تحویل دیگر چه منفعتی از این بالاتر؟ این را هم ازش میگذری به خاطر اینکه جان مردم باید حفظ بشود.
البته اینجا، همین جا، از همین تریبون اعلام میکنم: خدا لعنت کند هرکسی را که میتوانست کاری بکند و باید کاری میکرد و نکرد و باعث شد که ما توی برهه ای روزی ۷۰۰ تا کشته دادیم. شوخی نیست. روزی ۷۰۰ تا کشته. قطعاً افرادی بابت این یک قلم مسبب جنایاتشاناند. در همین دنیا انشاءالله بشود یقهشان را بگیریم و قصاص بشوند بابت این کارها. اگر نشد، انشاءالله در قیامت.
غرض اینکه این یک ادبیات است، دستور خدای متعال این بینه دارد. با این نگاه باید رفت. آن کسی که حالا دارد مبارزه میکند، یک «مجاهد فیسبیلالله» است. آن کسی که نمیگذارد این اتفاق رقم بخورد، او «یَسُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ الَّذِهِ» است. این مفهوم «سبیلالله»، «سبیل خدا»، «سبیل شیطان»، «سبیل طاغوت» را ما در قرآن داریم. دقیقاً شیطان و طاغوت اینجا چی میخواهند؟ مرگومیر گسترده، فلجشدن اقتصاد. کما اینکه دقیقاً دیدید افرادی که مجاهد فیسبیلالله بودند، تا آمدند سر کار میدان عوض شد. افرادی هم که مجاهد فیسبیلالشیطان و فیسبیلالطاغوت بودند، تا وقتی که بودند، فضا همین بود که هم اقتصاد مردم فلج بود، هم بیمارستانها پر بود، هم دارو نبود، هم آنها همهجا را گرفته بودند، هم خودشان یک سال و خردهای از جایشان تکان نخورده بودند. «بیرون نمیآیم، بیرون سیل است، سیل من را میبرد.» آن کسی که هواپرست است اینجوری است دیگر. مندرآوردی، دستورات مندرآوردی. یک شورای کرونایی راه انداخته بودند. هرکی هرچی میگفت، آخرش، بابا، آن بت اعظم (لعنتالله علیه) آخر حرف خودش را میزد و کار خودش را میکرد در آن شورا. این هم همین است دیگر؛ این هواها و مندرآوردی و من چی میگویند؟ «چیزی که من میخواهم.» یعنی آن چیزی که، آره، «دلبخواهی». آخرش هم «دلبخواهی»: «من میگویم این تعطیل باشد. من میگویم فلان باشد.» مشورت و تصویب و اینها، برای خودش کار خودش را میکرد.
غرضم این است که این از تویش ادبیات تولید میشود و ذکر کثیر یعنی همین؛ یعنی پردازش این مفاهیم گسترده با این حجم انبوه که هر جای داستان باید تفاوتی داشته باشد. باید جنس کارکردها، جنس ارزشگذاریها متفاوت باشد. ذکر کثیر یعنی اینکه تکتک اینها را بهینه کردن مطابق با آن فرهنگ. یعنی اینجا محدودیتهایی که دارد درست میشود، حالا کار ندارم با قضیه کرونا و داستانهایی که داشتیم. افرادی که مذهبی هم بودند و مخالف بودند و با واکسن و با تعطیلی حرم، با آن قضایا کار ندارم. کلیت داستان را بگویم. حالا شما بهجای واکسن و کرونا هزار تا عنوان دیگر بگذار. در «مثال مناقشه نیست». بحثم سر کرونا نیست. بحثم سر این است که وقتی که امنیت مردم، سلامت مردم در خطر میافتد، آن کسی که اینجا خودش را به خطر میاندازد که این خطر را برطرف کند، این مجاهد است. هر فعلی که توی این مسیر انجام میدهد، به تعبیر قرآن، به تعبیر آن آیه که فرمود: «شما هر قدمی که بردارید، لَا یَطَأُونَ مَوْطِئًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ.» هر یک قدمی که برمیدارید، اینجا عمل صالح برایتان نوشته میشود. خب، باید تکتک این اعمال اینجا پس عنوانش هم عوض بشود دیگر. باید یک فرهنگ جدید شکل بگیرد دیگر. این فرهنگ تولید نمیشود. اینها ضعف رسانهای ما است. یکی از ضعفهای جدی ما همین است که ذکر کثیر یاد نمیکند. یک عنوان عام میآید، بعد دیگر خرد نمیشود. دیگر تکتک آن عناوینی که باید ذیل این شکل بگیرد و بسط پیدا کند، توسعه پیدا کند، جا پیدا کند، رخنه کند، نمیآید و در هر لحظه و هر آنی من باید بدانم که درگیرم.
انسان همین است. انسان موجود در حرکت است. موجود در حرکت یک سیری دارد و یک موانعی. هرچیزی که او را در این سیر کمک بکند، میشود حسنه. هرچیزی که او را در دام آن موانع بیندازد، میشود سیئه و باید علیالدوام با این سیئات مبارزه بکند، با این موانع درگیر بشود. موانع را باید پس بزند، کنار بزند. این میشود مجاهده. هرچیزی که دارد در این مسیر برایش ایجاد مانع میکند، گاهی خودش است، گاهی جلوهگریهای دنیا است، گاهی مردم و خواستههای مردماند. طاغوت، شیطان، همة اینها میشوند موانع و البته اینها همدستند؛ یعنی از یک سنخاند. از درون خود من، تنبلی من، حرص من، طمع من، بخل من، مانع من است. آن دشمن بیرونی هم همینها را میخواهد در من فعال کند، با همینها میخواهد من را زمینگیر کند، همینها را برجسته میکند و همینها را هی یادآوری میکند. این میشود مصداق نسیان در برابر ذکر کثیر. شیطان دنبال «انسا» است؛ به تعبیر سوره مبارکه مجادله: «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ» (آیه ۱۹ سوره مبارکه مجادله). ذکر خدا را در اینها به فراموشی میآورد. پس توی مجادله سوخت. این مجادله و این جهاد چیست؟ «ذکرالله». دعوا سر چیست؟ سر ذکر و نسیان. دیشب هم یک اشارهای به آن روایت کرده بودم: تا کجا پیش میروی؟ تا کجا میجنگی؟ تا کجا فتح داری؟ تا آنجایی که ذکر داری و ذکر کثیر داری. کجا میبازی؟ کجا شکست میخوری؟ کجا صید میشوی؟ آنجا که نسیان داری، فراموش میکنی.
دشمن تو درصدد چیست؟ درصدد این است که فراموش کنی. ترفندش چیست؟ عناوین را معکوس کردن، جابهجا کردن و آن خواستههای نفسانی را برجسته کردن و مطابق با او تو را از تکالیف دور کردن. یکی از جهادهایی که ما داریم، جهاد فرزندآوری است. این هم جهاد است دیگر. چرا؟ چون با یک خطری مواجهیم: خطر پیری جمعیت. یک خطر. این خطر یک مانع برای حرکت این جامعه امروز و فردا. یک جمعیتی دارد فرداهای بعدی آن جمعیت هی کمتر و کمتر میشود. قدرت خودش را از دست میدهد. جامعهای میشود که دستش دیگر دست برتر نیست. زور ندارد، نشاط ندارد، قوت ندارد، تحقیر میشود، بهش دستور میدهند. در آینده اینطور خواهد شد. شما به نسبت آیندگان همچین وظیفهای دارید. امروز اگر این وظیفه را انجام ندهید، بیست سال دیگر، سی سال دیگر. الان که دیگر اعلام کردند، امروزم اعلام شد که سیر جمعیتی در اکثر استانها، غیر از سه تا استان (استان تهران و سیستان و بلوچستان و استان خراسان)، سیر جمعیتی در همة استانها معکوس شد در کشور ما. خب، این خیلی خطر ناک است. این همان دوباره خطر مرگ است دیگر. ولی با یک تفاوت. مثل کرونا نیست. در کرونا روزی ۷۰۰ نفر میمردند. الان توی روندی هستیم که افراد میمیرند، جایگزین برایشان نمیآید. افراد جایگزین میمانند، فقط میروند به سمت پیری. دیگر از آنور تولیدی نیست. خب، این یک بحران است، یک خطر. چی میطلبد؟ جهاد. جهاد چی میخواهد؟ فرزندآوردن. این جهاد چی میخواهد؟ ذکر کثیر میخواهد برای اینکه…
جهاد وقتی گفته میشود جهاد، یعنی به طبیعت خودش سخت است. این نفس بهش گرایش ندارد، خوشش نمیآید. «مجاهده نبود»، وگرنه نفس تو میآمد. اینجا عناوینی را هی پرورش میدهد: «آقا سخت است. آقا پول میخواهد. آقا درد. آقا اینش را چهکار کنم؟ آقا آنش را چهکار کنم؟» خشیت املاق؛ ترس فقیر شدن. «پول پوشکش را از کجا بیاورم؟» «خانهمان کوچک است. همسایهها اذیت میشوند. خانه به ما اجاره نمیدهند.» همهاش هم درست است ولی تا یک جایی درست است. یعنی هرکدامش هم راهحل دارد. انسان در صد درصد راهحلش هم باید بربیاید. ولی با ذکر کثیر و توکل باید فائق بشود هم به این ترسها و هم به این موانع. دشمن شما چهکار میکند؟ آن سودش دقیقاً در همین عدم مجاهدة شما است. او هم میآید هی پردازش میکند همین تنبلیها و حرصها و طمعها و بخلها و فرهنگسازی در نقطه مقابل. «چرا بچه میخواهی بیاوری، بهجایش سگ بیاور. زحمتش کمتر است. آزار ندارد. خرجش کمتر است.» در حالی که خرجش بیشتر از بچه است، هم زحمتش بیشتر است و هزار و یک آفت و گرفتاری دیگر. اصلاً نیازهای عاطفی انسان را پوشش نمیدهد.
به قول ما «عصای پیری» میخواهید؟ شما نوه میخواهید، نتیجه میخواهید. چهار روز دیگر پیرتر که شدی، آنجا به غریزه پیری خودت مییابی انس خودت را با نوه که چقدر نیاز داری به نوه، به بچه کوچک دوروبرت باشد و امید به اینکه تو استمرار پیدا میکنی، اسم تو، نسل تو، اینها ادامه پیدا میکند. یک روزی همة اینها را متوجه میشوی که آن روز دیگر خیلی دیر است. میبینید خیلی از این بازیگرها و اینها سن پنجاه و اینها که میرسند، میگویند پشیمانی. «ایکاش ازدواج کرده بودیم، بچه...» یکی از این حرفهایشان گفته بود: «برگردم سی سال زود ازدواج میکنم، چهار تا بچه میآورم.» خب، یعنی چی؟ این به حسب این اثر خدا و پیغمبری هم نیست. تازه دارد میفهمد تنهایی را. تازه دارد میفهمد با سگ و گربه که این مسائل حل نمیشود.
ولی در برابر، توی میدان جهاد، شما در برابر ذکر کثیر شما، او دارد «نسیان کثیر» مفهومپردازی میکند. دارد تصویر میکند. زشت و زیبا میکند. زیبا را زشت میکند. بچهداشتن را تحقیر میکند با انواعواقسام فرهنگسازی و عنوانسازیها. «اینها املاند. اینها جوجهکشی راه انداختهاند.» خود ما هم از اینها زیاد دیدیم دیگر؛ به حساب اینکه سوژة خنده و اینها بودیم به خاطر بچههایمان. جاهای مختلفی این آدم قشنگ درک میکند غربتی دارد، تنهایی دارد، تمسخر دارد، تحقیر دارد. جدایی از آن فشار و مشکلاتی که خودت داری، با یکی هم که میخواهی درد دل کنی، باید فرد آشنایی باشد؛ کسی که کشیده، میداند تیزی این تیغ از همه بیشتر است و آنهایی هم که این کار را میکنند، چوبهای بدی میخورند. خودشان هم حالیشان نمیشود.
اینجا تو باید مایة «ذکر» باشی. «تَواصی به حق و تواصی به صبر» بکنی. اینها است موارد توصیه به حق. و توی این مجاهده، توی این جدال، تو باید به یاد بیاوری حق چیست و به یاد بیاوری که صبر کن. نه اینکه تو هم یک دانه بزنی. تو هم تحقیرش کنی. این آدمی که دارد پشت هم بچه میآورد، این هم مشکل اجاره خانه و پوشک و نان و آب و اینها دارد. بنده کار هر روزم صف نانوایی است. هر روز چهار تا نان میگیریم. دارد فردا نانوایی و فلان. بخش عمده وقت بنده به خرید دارد میگذرد در شبانهروز. یک ساعت، دو ساعت نانوایی هستیم یا بقالی و چقالی و اینها. وقتمان تلف میشود. من هم دوست دارم این دو سه ساعتم را وقت بگذارم، مطالعه کنم، درس بخوانم، کتاب بنویسم. این آدم دارد وقت شریفش را میگذارد برای اینکه کار نکرده تو را جبران کند. بعد تو این را برمیداری تمسخرش میکنی، نیش میزنی! وقتی هم که میآید یک درددلی کند، خسته شده، فشار آمده، «این چوب دارد. این خسران: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ.» وقتی تواصی به حق و تواصی به صبر نمیکنی، پایش را میخوری. چقدر جالب. بله، تواصی به حق یعنی چی؟
میدان مجاهده در این مسیری که دارید حرکت میکنید به سمت رشد، به سمت کمال، سختی دارد. باید پشت هم باشید؛ یعنی با هم باشید، کمک کنید، کاور کنید. ذکر کثیر میخواهد و تو باید «ذاکر» باشی و «مذکر» باشی؛ هم به یاد بیاوری عنایات حقتعالی، حمایتهای حقتعالی، جبران کردنها، جباریت خدای متعال. جبران میکند، غفاریت او نقایص را برطرف میکند، رحمت او، رحمت رحیمیه او. و یادآوری کنی در برابر این طوفان سهمگین هواها از درون و تسهیلات از بیرون که تو باید کمک کنی بینات را به یاد بیاوری، توصیه به حق بکنی، تواصی به صبر بکنی. تو در این مجاهده تو هم سهم داشته باشی. حالا بچه نمیتوانی بیاوری، ازدواج نکردی، به هر دلیلی مشکل داشتی، بچه نتوانستی بیاوری. تواصی به حق و تواصی به صبر که میتوانی بکنی؟ حمایت که میتوانی بکنی؟ سن و سالت یک وضعیتی است. درآمد خوبی داری، پول خوبی داری. «به من ربطی ندارد.» خب از یک آدمی که محتاج است – ما الحمدالله نیاز به کسی نداریم – از اونی که فرزند دارد و گرفتار مشکل مسکن است حمایت کن. تو در توی میدان مبارزه، در این میدان مجاهده، پشت آن مجاهد باش. این جهاد با مال است. جهاد با مال خیلی وسیع است. همة زندگی را باید میدان مجاهده ببیند آدم: «إنَّ الحیاةَ عقیدةٌ و جهادٌ.» که البته این روایت نیست ولی حضرت امام به این جمله خیلی باور داشت و نقل میکرد: «زندگی اصلاً چیزی جز باور و مجاهده نیست، یک اعتقاد و یک هزینه دادن و جنگیدن پای آن اعتقاد.» همة زندگی جنگ است چون انسان موجودی در حرکت است. هرچیزی که شتابت را بگیرد، هرچیزی که از مسیر خارجت کند، مزاحم و دشمن است و تو دائم باید رصد کنی، حواست پرت نشود. آنجایی شکار میشوی که حواست پرت میشود. او از تو چی میخواهد؟ از تو فراموشی و نسیان میخواهد. ضدش چیست؟ ذکر؛ نه یک ذکر و دو ذکر، ذکر کثیر، انبوه، وسیع، همهجانبه.
خب، ما الان تولید ادبیاتمان برای جهاد فرزندآوری چی بوده؟ چهکار کردیم؟ یک مشت بلاگر درست کردیم که از قبل فرزندآوری شیادی میکند. بعض شان شده سوژهی فیلم میگیرد، «امروز این بچهام آنجور شد. این از آنور افتاد. اینجور فلان کرد.» تبلیغات میگیرد. ملت آرام آرام دارد فرهنگ را از ریشه میزند. ذکر کثیر که ندارد. خود این آدم اصلاً نه مجاهده دارد، نه ذکر کثیر دارد. خودش عامل فراموشی است؛ یعنی خودش دارد یک حائلی ایجاد میکند بین شما و آن تراث فرهنگیتان در جامعه. دارد شما را از آن میراث فرهنگی دور میکند. به جان آخوندها میافتد، به جان فرهنگ میافتد. قرآن تفسیر میکند برایت. روایت تحلیل میکند برات. شما الان کارت این است که در این حوزه ذکر کثیر داشته باشی. ببین تسهیلات کجاست. زیباییهایی که زشت شده و زشتیهایی که زیبا شده. قرار نبود کسی را فریب بدهی، گول بزنی، سر کار بگذاری. واقعیتش را بگو. واقعیتهاش را بگو ولی تواصی به حق و تواصی به صبر بکن.
آقا بچهدار بودن، بچهدار شدن، خیلی سخت است. مخصوصاً وقتی پشت هماند. دو تای اولش کمرشکن است. وقتی پشت هم درمیآید تا این بچهها سنوسالی برسند که بتوانند کمک شما بکنند، به ۱۷، ۱۸ سالگی برسند، دختره بتواند آشپزی بکند، پسره بتواند خرید بکند، شما همینجور مثلاً تا آن اولی ۱۷، ۱۸ سالش بشود با یک شیبی داری بچه میآوری. پنج تا، شش تا. هر چی اضافه میشود، فقط بارت اضافه میشود. گرفتاریها و مصیبتها و فشار دارد بیشتر میشود. اینها واقعیت زندگی است. ولی آن مادری که شب نصف شب از خواب میپرد برای اینکه با صدای گریة آن بچه که آن خودشو خیس کرده، این شیر میخواهد. بعد تازه بعد یک ساعت بعد برای نماز صبح بیدار شود. نماز را میخوانی، یک ساعت بعد باید بیدار شود تا این صبحانهشان را آماده کند. میخوابد، یک ساعت بعد بلند شود، مدرسه بچه برود، مدرسه بیاورد. اینها واقعیتهایش است. ولی «کتاب الله له به عمل صالح». تکتک اینها عمل صالح است. تکتک اینها فیلم سینمایی میخواهد. تکتک اینها رمان میخواهد. تکتک اینها کار هنری و فرهنگی میخواهد.
برای تکتک اینها آن مادره، ما چه روایات عجیبوغریبی در مورد «گیریدن اکثر ما» داریم: «هر جرعه شیری که بچه میخورد، انگار یکی از فرزندان اسیر شده حضرت اسماعیل را مادر دارد با آن جرعه شیر آزاد میکند.» آزاد کردن برده. آن هم چی؟ فرزندان اسماعیل؛ یعنی سادات، یعنی بنیهاشم. آقا شما پول داشته باشی یک سید را بخواهی از توی دست مثلاً یک سیدی اسیر توی دست اسرائیل است که این اگر برگردد، یک نسلی از شیعه است دیگر. چقدر مایه اقتدار شیعه است. مایه اقتدار مسلمین. من و شما چقدر زحمت بکشیم بخواهیم یک همچین کاری انجام بدهیم؟ آن مادری که دارد بچهاش را شیر میدهد، با هر قورتی که آن بچه شیر میخورد، دارد این کار را میکند. خب، این خودش سوژه است. این کوشند آن هنرمندان عاقل و زیرک ما؟ دیگر هیچ سوژهای جز زیدبازی و دیت زدن و این کوفت و زهرمارها نداریم برای رسانه؟ هر فیلم حزباللهی میخواهد ساخته بشود، باید از اینورش یک دختر بیاید، از آنورش یک پسر بیاید. یا خیانت است یا عشق است یا تجاوز است یا سطل یا کوفت. اینها سوژه نیست. این سوژه یک شعر بلند عاشقانه نیست؟ چند تا مشکل تا حالا در عمرمان شنیدیم در مورد آن لحظهای که مادر دارد بچهاش را شیر میدهد؟ مادری که میخواهد بخوابد. هر نیم ساعت با یک بلای جدیدی از جانب بچهاش بیدار میشود. اینها عشق نیست؟ اینها حماسه نیست؟ اینها هنر نیست؟ کو ذهن خلاقی که ذکر کثیر ایجاد کند از توی اینها، توی میدان مجاهده؟ کو آدم بینا و نورانی در این میدان مجاهده که تواصی به حق و توصیه به صبر بکند؟ هنرمندانه دعوت به صبر بکند و اینجا توی میدان صبر، حالت را بکند که: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.» توی مادری که اینجا الان گرفتاری و اذیتی داری، خدا با تو است. تو در این شیر دادنت، در این بیخوابی کشیدنت با تو است. یعنی چی «با تو است»؟ «إنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.» اینها کاری است که باید انجام بشود.
جهاد فرزندآوری، جهاد اقتصادی. یک وقتی چند سال پیش یکی از مسئولین صداوسیما تماس گرفته بود. آن موقع مشهد بودیم. توی کتابخانه آستان قدس بودم، بنده. آمده بودم بیرون تلفن جواب میدادم. سال ۹۷ به نظرم، ۹۸. مسئول سریال بود آن بزرگوار. نمیخواهم بگویم کجا بود. یک چیزی، یک تشری به ایشان زدم. گفتم که: «۱۰ سال ما در جهاد اقتصادی، میدان اقتصادی هستیم. ۸ سال است آقا حکم جهاد داده.» آن موقع ۹۸ بود. سال ۹۰ حکم جهاد اقتصادی داده بود. گفتم: «صداوسیما در این میدان جهاد اقتصادی به این مجاهدین این میدان چه کمکی تا حالا رسانده؟ مجاهدینش مردماند.» شما چند تا سریال و فیلم ساختید؟ چند تا مستند؟ چند تا کار هنری کردید؟ به ما حالی کنید که در تولید چه سهمی داریم. همین که هر سال آقا میگویند «تولید»، «تولید». خود من طلبهای که میخواهم از جهاد اقتصادی دفاع بکنم، من نمیدانم الان من برای تولید چهکار میتوانم بکنم؟ من نمیدانم الان این پولم که میخواهم ارزشش کم نشود، چهکار باید بکنم؟ جز طلا و سکه و دلار راهی دارم؟ من بلد نیستم. شما اگر بلدید به من یاد بدهید. خاک بر سر آن رسانهای که به آن آدمی که دنبالش بوده که یاد بگیرد، نتوانسته بگوید: «آقا ما چه سهمی در تولید میتوانیم داشته باشیم؟ چه تولیدی میتوانیم داشته باشیم؟ چهکار کنیم در تولید که موفق باشیم؟» با چهار تا کار کلیشهای کلیه حل نمیشود.
با برنامههای تخصصی که چهار تا آدم قلمسلمبه حرف میزنیم، کار در نمیآید. بله، سریال پایتخت خیلی عزیز، خیلی محترم. سوژه قسمتهای آخرش، حالوهوای امام رضا بود. پریدیم، تعریف هم کردیم ولی الان کجای زندگی مردم است؟ یک شهابسنگی بیاید بخورد در خانهی یک نفری، بعد اینها میخواهند بفروشند و سر آن یکی کلاه بگذارند. آخرش خوب تمام میشود که اینها سر دنیا با هم خواستند دعوا کنند، به خاطر امام رضا از هم گذشتند. یک ذکری بود دیگر. خود همین هم ذکر کثیر است، یک توجهی است، تواصی به حق، تواصی به صبر. اینهاش خوب است ولی نمیشد هزار تا سوژه دربیاید؟ همبستگی و الفت و رفاقت همة اینها راه بیفتند، یک تولیدی، یک گرهای باز بکنند، یک مشکلی حل بکنند. ملت یاد بگیرند از بعد سریال یکی از چیزهایی که ترند شده، شهابسنگ است. اپلیکیشنهای خریدوفروش ۵۰۰ تا پیام که: «آقا این شهابسنگ قیمتشم فلانقدر است. نمیدانم کسی هم میخرد یا نه.» اینها فرهنگسازی است دیگر. این ابزار، این تریبون، این فرصت! ما نمیگوییم بیاید آنجا مداحی حاجمنصور پخش بکند در پایتخت. میگوییم باید یک جایی از این میدان مجاهده را کاور بکند، پوشش بدهد. این الان کدام میدان مجاهده را دارد پوشش میدهد؟ این آن پیوست فرهنگی است، آن مطالبهای که من و شما باید داشته باشیم. بله، به فلان ادبیات و فلان جمله و فلان کار و فلان حرکت، آن مژه کاشته و اینجور شد و ... خیلی جزئی است. خیلی فرعی است. خیلی پرت است. اصلاً مقایسه نمیشود با اصل داستان. اصل داستان این است که این کجای قضیه است؟ کدام نیاز مملکت است؟ کجای این میدان مبارزه و مجاهده است؟ کدام مؤلفهای که توی میدان مجاهده مورد نیاز است تو سر دست گرفتی توی این سریال، توی این فرصت؟
پول زیاد خرج شده. عزیزی هم میآید از این وفاقیون و اینها که: «اشکال ندارد، صداوسیما پولش را درآورده.» انگار، مثلاً مشکل ما این است که اینها که پول دادیم بعد مثلاً پولش برنگشته. تکتک این پولهایی که دارد خرج میشود خب اولش از بیتالمال است. بعداً حالا جبران میشود اشکال ندارد. ولی تکتک اینها حسابوکتاب دارد. در خدمت چه فرهنگی این پولها خرج شده؟ شما وقت مردم را گرفتی. ۵۰ میلیون، ۶۰ میلیون مخاطب داشته دیگر این سریال؛ ۶۰ میلیون. اَگر اگر هر شب هم نگاه کرده باشند، بیست و خوردهای قسمت بود، هر قسمت چند، ۵۰ دقیقه باشد، ۴۰ دقیقه باشد، ببین چه وقتی از مملکت میشود! حالا تا ۴۰ بار هم که صداوسیما پخش میکند، ۴۰۰ بار آیفیلم و تماشا، نمایش، الکوثر، شبکه استانی، همة اینها پخش میکند. حرفت چیست؟ چی میخواهی بگویی؟ کجای کدام مجاهده است؟ بله، یک بخشش بود، خیلی قشنگ بود. این بچهی یتیمی که آورده بودند. یک فرهنگی بچه یتیم برداشته آورده از بهزیستی، یک پسر بچه مثل بقیه بچههایش دوستش دارد، در خانهاش دارد بزرگ میکند. اینها اینها در میدان مجاهده است. این یک کموکاستی از مملکت است.
خیلی بنده خیلی کیف کردم. صد بار شاید در سخنرانیها این قضیه را گفته بودم ولی این است که فرهنگسازی بشود؛ یعنی جا بیفتد، راه بیفتد. آره، زن دارد و میرود بچه یتیم میآورد. مثل بقیه بچههایش دوستش دارد. همان حس مادری را دارد. آن جملات آخری که توی حرم امام رضا مادرش بهش میگوید که: «من تو را از بچههای خودم بیشتر دوست دارم، چون تو را خودم انتخاب کردم.» اینها فرهنگسازی است. اینها ذکر کثیر است. اینها توصیه به حق و صبر. نه در برابر تسهیلات ایستادن. تصویر این است که «بچه مردم به من چه؟ من در بچه خودم ماندم.» من میآیم سر این هی مفهومپردازی میکنم. «بچه خودش را دارد ول میکند، میخواهد برود تو بچه یکی دیگر را برداشتی، عهدهدار شدی، وظیفه دانستی.» و هی هم داری تأکید میکنی: این خیلی مهم است. یک مجاهد است. بقیهاش کو؟ صد تا دیگر هم میخواهد. آقا شوخی میخواهی بکنی، دعوا میخواهی بکنی، فحش میخواهی بدهی، طنز میخواهی داشته باشی، داشته باش. دستت را هم میبوسیم ولی یک پیوستی میخواهد این طنز. چی را دارد میزند؟ یک مفهوم باطلی را باید بزند. یک مفهوم حقی را باید به میدان بیاورد. آن چیست؟ الان این است مسئله این است. یک صفتی را دارد برجسته میکند. یک صفت خوبی که محل نسیان بوده، میخواهد یادآوری کند. یک صفت بدی که خوب تلقی شده، میخواهد بدیش را نشان بدهد. اینها اینها باید بیاید. «ذات نایافته از هستیبخش، کی تواند شود هستیبخش؟»
اصل داستان اگر مطالبه مردمیاش باشد، وقتی گفتمان باشد، وقتی بداند که مردمی که من برایش دارم میسازم از این خوشش میآید، این را قبول میکند، آن را پس میزند؛ ولو نایافته از هستیبخش هم باشد. خود همین وادارش میکند به اینکه لااقل این شکلی نمایش بدهد، نمود بدهد به قضیه. ضمن اینکه این را خیلی به این شکلش بنده قبول ندارم با اینکه نقدهای جدی به بعضی از این حضرات داریم ولی شما ببینید آن دیالوگ خدای نابنده که توی حرم امام رضا (علیهالسلام) که امام رضا (علیهالسلام) هیچکس را رد نمیکند، یک دیالوگ ماندگاری است. این پیام این با بخشنامه و دستور و اینها نبوده. حقوقش، پولش، اینها بند به این جمله نبوده. این یک پیامی دارد میرساند. خب، اینجا باید آن محل ائتلاف ما باشد. بابا، ما تو شعرها، تو هنرمندها، محب اهلبیت بودند. خیلی واضح و عریان عربخور بودن، اهل یک سری رفتارهای بدی بودند، منکر انجام میدادند ولی اهلبیت به شدت حمایت میکردند، مثل سیداسماعیل حمیری. حتی خود دعبل تا حدی میشود اینجوری در موردش گفت. این هنرمند وقتی که دوست دارد این هنر را به عرصه بیاورد در خدمت محبت اهلبیت، باید حمایت ازش بشود. و یک بخشش برمیگردد به تربیت. مگر ما در دانشگاههایی که قرار بوده هنرمند تربیت بکنیم چی به اینها دادیم؟ که آنجا چهکار کردیم؟ من استاد، من معلم، من هیئت علمی مثلاً دانشگاه هنر، دانشگاه صداوسیما و اینها را تا به حال گرفته است. چقدر مطاله در مسائل بوده؟ این بحث وسیعی است. اینها میشود ذکر کثیر؛ یعنی تکتک اینها را باید در آن حجم انبوه خودش دید و به میدان آورد، مطالبه کرد. یک بخشیش آن چند تا آدم حسابی است. یک بخشیش هم فرهنگ عمومی و مطالبه عمومی. مطالبه عمومی را نباید دستکم گرفت. مطالبه عمومی خیلی کارها میکند.
مشغول فالوور جمع کردنیم دیگر. ما کجا دنبال این حرفها هستیم؟ اگر ببینم مطالبهای که میشود باهاش فالوور جمع کرد، مطالبه آزادسازی تتلو مثلاً. آره، آمده طرف میگوید که: «اگر خواستید اعدامش کنین، من هم باید باهاش اعدام بشوم. به جان چهار تا بچهام قسم، راست میگویم.» اگر خواستید. آخوند معمم آمده، گوشی دستش گرفته ضبط کرده. اینم چون مطرح بود این قضیه، یک اشارهای فقط بهش بکنم. این داستانهای تتلو که جوگیر افتاده و اینها، نه با ایشان کار دارم، نه با اعدامش کار دارم، نه علاقهمندم اعدامش بکنند، نه نظری دارم اصلاً در مورد اعدامش، نه خبر دارم اصلاً داستانش چیست، جرمش دقیقاً چیست و به نظرم اعدام نمیشود با این شرایط، مجموعه مسائلی که به نظرم میرسد ولی یک چیزی برایم جالب است. افرادی امروز پرچم این قضیه «اعدام نکردن ایشان» را دست گرفتهاند که اینها خودشان یک بار ایشان را اعدام کردند، اعدام کردند، اعدام اجتماعی کردند، اعدام رسانهای کردند و الان آمدهاند جیغ و هورا راه انداختهاند که: «اعدامش نکن.» کما اینکه در مورد آن خانم نامداری، یک روزی اینها شرح شَرحَش کردند، تکهتکهاش کردند، ارباًاربایش کردند که: «تو ریاکاری! تو منافقی! جلو دوربین چادر سرت میکنی که از توبره حکومت بخوری. بعد پاشدی رفتی سوئیس توی پارک روسریات را درآوردی.» این هم فیلمش که قطعاً کار حرامی بود. قطعاً خلاف شرع بود. قطعاً آن آدم عقوبت خواهد شد. هرکی هم که این فیلم را منتشر کرد، هرکی به این قضیه دامن زد، به نظرم در گناه شریک است. قطعاً کار بدی بود.
یک روزی این خانم را اینطور نابودش کردند، از حیز انتفاع ساقطش کردند. بعد که حالا از دنیا رفت، که حالا مثلاً قضیه حالا خودکشی بوده یا هرچی بوده، «پیراهن عثمان» دست گرفتن و اشک تمساح ریختن و دلسوزی و غصه و «کیا باعث این شدند و کیا فلان شدند؟» همانا آن جریان و همان طیفی که هی دمیدند در اینکه عقوبت کنند این آدم را، تنبیه اجتماعیاش بکنند و این تنبیه اجتماعی رفت تا آن سرحدی که طرف را وادار کرد به اینکه شدیدترین واکنش را نسبت به خودش نشان بدهد. بعد دیگر حالا آمدند اینطور. همانهایی هم که آقای تتلو را این شکلی اعدام اجتماعی کردند، سر اینکه مثلاً اعلام کرد: «من میخواهم با قالیباف رأی بدهم.» سال ۹۶. بعد هم که آقای قالیباف کنار کشید گفت: «چون آقای قالیباف گفته، من با آقای رئیسی رأی میدهم. من هم طرفدار آقای رئیسی شدم.» و در پاپیون فرودگاه آقای رئیسی هم نمیشناختیشان ! و اصلاً یک خاطره داری، وقتم را تعریف کردم که آقای رئیسی بنده خدا دچار یک شوک بزرگی شد سر قضیهی تتلو. تا مدتها شوکه بود، حالش بد بود. آقای رئیسی (خدا رحمتش کند) گفتند: «آقا یک شاعر، یک خوانندهای برای امام رضا شعر خوانده. دوست داری شما را ببینم؟» گفت تتلو: «میخواهم به شما رأی بدهم.» پرواز کرد آمدند در فرودگاه همدیگر را دیدند. رئیسی یک سری حرفها زد. و آقای رئیسی هم خب واکنش خوبی نشان داده بود. از آنجا آمده بود بیرون. آقای رئیسی عکسها و فیلمها را دیده بود که او و چه فیلمها و عکسها. خیلی گلهمند شده بود از آن مسئول تشریفات و اینها که این داستان چی بود. به هر حال، یعنی این جوری نبود که دنبال این باشد که از قبل تتلو مثلاً ایشان برای خودش کاری بکند و اینها. اشتباهی بود که بعضی اطرافیان کردند. با این حال وقتی این واکنش نشان داد به نظام و رهبری و امام رضا و انتخابات و مشارکت و اینها، روی خوش نشان داد. آقای تتلو حرفهای خوبی میزد بعد آن قضیه. پیامهای خوبی میگذاشت، حرفهای خوبی میزد. امثال بنده در آن دوران ایستادیم، دفاع کردیم و چقدر ما فحش خوردیم. خود این آدم را که نابودش کردند با شلاقهای بزرگ در کف خیابان، تمسخر و توهین. «تتلو چون ابزاری برای زدن رئیسی است، چهکارش که نکردند؟» تتلو، نمیدانم یادتان است یا نه، «بغبغو» میکردند و از این کارها میکردند و اینها. نابودش کردند. دو دستی هم فرستادنش بیرون. خودشان «دک»ش کردند، رفت ترکیه و آن قضایا. بعد که شد، از جنس خود اینها، شیطانی مثل اینها شد، در همان روالی که اینها میخواستند افتاد. بعد حالا شروع شد دلسوزیها.
حالا که قرار است با کثافاتی که این آدم در این چند سال منتشر کرده است، برخورد بشود، حالا به هر نحو، به هر دلیلی، با هر کس... بین این حالا آن شیطنت خودش را نشان میدهد الان. یعنی بحث این فرد و توبه و اینها نیست که دلسوزی و اینها. شیطان است. این باید زهرش را بریزد به اهل حق. حالا غرضم این است که این داستان میدان مجاهده است.
در حال بارگذاری نظرات...