*پیامبری که خود قرآن ناطق، ذکر و بیّنه الهیست؛ خط بطلانیست برشگرد منافقین در جدایی وحی از رسول. [02:05]
*به استناد آیات قرآن، اهل ذکر یعنی اهلبیت پیامبر؛ با قرآن به در خانه اهل بیت می رسیم! [09:10]
*پیغمبر، «ظهور» خداست نه رقیب او !توسل به پیامبر شرک نیست، شرک آنجاست که «دو» ببینی!
]12:20
[
*تفاوت اهل بیّنه با اهل تسویل؛ روایتی تربیتی از «کلب معلم» تا کنترل خشم در راه حق. [18:48]
*لزوم مراقبه، محاسبه و بیّنه. قول به غیر علم و اخلاص نمایی، دام شیطان است و مصداق افتراء بر خداوند! [26:14]
*جایگاه پیامبر در سوره بیّنه و فاجعه سکوت علمی و فراموشی سیره نبوی پس از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله . [35:08]
* تمدن اسلامی، یعنی ساختن بنای زندگی بر اساس سیره پیامبر و امیرالمؤمنین.. یعنی فلسفه قیام عاشورا، انقلاب اسلامی و ظهور!. [41:47]
*نقش مساجد در تمدن سازی اسلامی و احیای سیره نبوی در بعد توسعه مادی و اصلاح معنوی. [44:55]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
به مناسبت آیات سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیات سوره انفال را از آیه ۴۵ به بعد، یک مروری میکردیم. خب نکته زیاد است، یعنی حقیقتش این است که داریم حالا عبور میکنیم؛ ولی اگر بنا به ماندن و مکث باشد که حقش هم هست که مکث صورت بگیرد، خیلی نکاتی هست که باید به آن پرداخته شود.
یک نکتهای که خوب است اینجا فعلاً به آن توجه بکنیم، با توجه به اینکه روز شنبه هم هست، تعلق دارد به وجود اقدس حضرت ختمی مرتبت. در این سوره میفرماید (آیه دوم): «وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ». آن چیزی که بر پیامبر اکرم نازل شده، خب یعنی آن حقیقت اینجا قر ار است یافت شود، کشف شود. ما که دسترسی به آن قرآن و معارف و آن حقایق را نداریم. ماییم و پیغمبر. او میفرماید این قرآن را و ما قبول میکنیم، اگر هم نفرمود قرآن، باز هم قبول میکنیم. چرا؟ چون او بر اساس هوا حرفی نمیزند. اینها دیگر آن معارف سوره مبارکه نجم بود که یک مقداری به آن قبلاً اشاره شد. بعداً هم اگر توفیقی باشد، انشاءالله ادامه خواهیم داد که پیامبر اساساً هوایی ندارد و همهی وجودش هدایت است.
در سوره مبارکه بینه، آنجا حتی «حتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ» که میفرماید، آن بینه را خود پیغمبر میداند. «لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ». بینه کیست؟ «رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً». بینه خود پیغمبر است. ما با قرآن مواجهیم و پیغمبر اکرم هم قرآن، هم بینه است، هم پیغمبر اکرم قرآن ذکر است، هم پیغمبر اکرم. این کمتر پرداخته میشود، یعنی فقط قرآن مثلاً به تنهایی ملاک واقع میشود که کجای قرآن؟ گاهی بعضی میخواهند بازی در بیاورند که این هم یکی از شگردهای منافقین است که قرآن به آن اشاره میکند که میخواهند بین تو و قرآن هم فاصله بگذارند. گاهی بین تو و خدا میخواهند. «یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ». بین خدا و پیغمبر تفکیک قائل شوند. گاهی موفق نمیشوند؛ بین پیغمبر و قرآن تفکیک قائل میشوند که این مال قرآن یا حرف خودت است؟ که این هم از شگردهای منافقین است. در حالی که تفکیکی ندارد. پیغمبرِ جان مطهرش، نفس مبارکش هم ذکر است، هم بینه است. بینه بودنش را در آیه دوم سوره مبارکه بینه فرمود. ذکر بودنش را در سوره مبارکه طلاق فرمود، آیه ۱۰ و ۱۱.
عبارات جفتش هم خیلی قشنگ است که شبیه به هم است. آنجا «رَسُولًا یَتْلُوا مِنْ اللَّهِ صُحُفاً مُطَهَّرَةً»، اینجا ببینید: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً». خدا بر شما ذکری نازل کرد. «نازل کرد» خیلی عجیب استها! یعنی اینها، قرآن را اینقدر غریب است. اصلاً یعنی ما اصلاً به روایت نمیرسیم، اگر برویم سراغ همین که همینها را بفهمیم. اینقدر اینجا حرف هست، اصلاً دیگر به روایت نمیرسد. برای توضیح خیلی مفاهیم، کاری که علامه میکند خیلی جاها همین است. آیه غدیر، آنقدر رو خود آیه متمرکز میشود، میگوید اصلاً دیگر گزارش تاریخی نمیخواهد. این به که تطبیق پیدا میکند؟ از خود آیه مستقیم میرسیم به امیرالمومنین. حالا دیگر گزارش تاریخی هم داریم. عه، چه بهتر! قضیهی رضاشاه رفته بود، شب تو مسیر به پادگانی رسیده بود و اینا. سربازی گفت: «آشخور، شام چی دارید؟» «قربان، قورمهسبزی!» «قربان، چه بهتر!»
اینجا داستان این است که وقتی ما واقع شدیم، دیگر خب چه بهتر! روایت هم داریم، چه بهتر! دیگر قرآن هست دیگر. اصلاً کار به توصیف پیغمبر و اهل بیت از روایات نمیرسد. ببینید همین، همین آیه را ملاحظه بفرمایید. ببینید قرآن چه بریز و بپاشی میکند. روایات عجیب، روایات به گرد پای آن چیزی که حالا دوست ندارم این تعابیر را بگویم، چون بعضی هی میخواهند مقایسه بکنند و کلاً قرآن را میدهند کنار، روایت را میگذارند وسط. اگر بنا به این دوگانه دیدن باشد، روایات به گرد پای بعضی از آن مفاهیمی که قرآن دارد معرفی میکند، نمیرسد. یکیش توصیف امیرالمومنین. ما هیچ روایتی نداریم که در عظمت آیه مباهله باشد. اگر هم داریم، از آنجا گرفته: «أَنْفُسَنا أَنْفُسَنا». جمع هم بسته. حالا چرا جمع بسته؟ «أَنْفُسَنا» در مورد امیرالمومنین. جانهایمان را میآوریم. امیرالمومنین، اَنْفُس پیغمبر.
اینجا ببینیم: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً». خدا برای شما ذکرای نازل کرد. خب، «ذِکْراً رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ بَیِّناتٍ». علما میگویند ای «رَسُولاً» چیست؟ آقا یا باید بگوییم بدل کل از کل، یا باید بگوییم عطف بیان. عطف بیان اگر باشد، یعنی من یک چیزی میگویم که انعطاف پیدا کند به آن بیان اصلی خودم. یک زمینه میچینم که منعطف بشوم به اصل بحث. دقت بفرمایید، یعنی اصلاً این مقدمه بود. کاری که حضرت آقا امروز سخنرانی کردند، فرمودند که اینها میگویند که صلح میآوریم و فلان و اینها. آنها که صلح نیاوردند، بله، اگر صلح بیاورند خوب است. برای همین ما میگوییم که این مقدمه بود. صلح بیاید خوب است. خوب است، پس برای همین ما میگوییم که آره، قدرت باید داشته باشیم. از این چیزها کوتاه...، یعنی اینی که دارم میگویم خودش مد نظر نیست؛ از تو دل این میخواهم به آن یک چیز اصلی برسانمت. ذکری که گفتم، یک ذکر خاصی مد نظرم است. یکی از افراد خاص ذکر مد نظرم است. آن کیست؟ «رَسُولاً».
پس رسول خودش ذکر است. جالب شد. پس اهل ذکر که تو آیه دیگر فرمود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»، از ذکر پیغمبر، اهل ذکر. اهل بیت پیغمبر، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ». روایت نمیرسد. یعنی شما با خود قرآن، صاف میبرد در خانه اهل بیت. تبیان همینم هست. تبیان اینکه این معارف حالا کی از فروعش را بهت بگوید؟ کی حقیقت اینها را فهمیده و بلد است؟ کی میتواند از تو دل اینها استخراج کند؟ استنباط کند؟ خود من به آدرسم، از خودم بپرس، خودم معرفی میکنم. این ذکرش است، آن هم اهل ذکرش. درست شد؟
آن جایی هم که میگوید: «فَاسْعَوا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ» روز جمعه، بدوید برو به ذکر الله برسی. برای امثال ما عوام، ذکر الله نماز جمعه است. به نماز جمعه برسی، بالاترش ذکر الله خود پیغمبر است. بالاترش «فَاذْکُرُونِی اَذْکُرْکُمْ». برو ذکر الله کنی که او بهت توجه کند. همه اینها است. به نماز برسی، این هم ذکر الله است. پس پیغمبر خودش ذکر است، خودش بینه است. «رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ بَیِّناتٍ». حالا آن تلاوتش بیّنات است. اینجا هم جنبه ذکر بودن پیغمبر اشاره کرد، هم بینه بودنش. تلاوت آیات که میکند، این بیّنات است و این اخراج میکند: «لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ». این از ظلمات خارجتان میکند، به نور میبرد.
جالب این است که آنجا فرمود: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ». اینها را نمیدانم مغز پوسیدهی وهابی قدرت فهمش را دارد، میکشد اینها را بفهمد یا نه؟ چرا یک جاهایی یک چیزهایی را مستقیم در مورد خدا میگوید، بعد یک جاهایی همین را به پیغمبر نسبت میدهد. به اینها بگوییم آقا میفهمی؟ اصلاً تحلیل میتوانی بکنی؟ الله ولی الله از ظلمات خارج میکند، به نور میبرد. پیغمبر خارج میکند؟ آقا دعوا میشود که آخرِ آخر خدا میبرد یا آخر پیغمبر؟ این را اگر حل کردی، من هم بهت میگویم یا رسول الله که میگویم آخر پیغمبر مد نظرم بود یا خدا. این دوگانگی را اگر حل کردی، آن دوگانگی توسلم را که شرک میگوید هست، دو تا میبینی که مشرک میشوی، آن هم برایت حل میشود. معلوم میشود کی مشرک است. مشرک اونی است که یکی را دو تا میبیند.
خیلی از جوانهای ما، حالا الان که خیلی برودی ندارد منطق وهابیت. خود این بدبختها، الان جاذبه عمومی فرهنگیشان شده فرهنگ غرب. ترامپ چقدر راضی بود از بن سلمان. بگو اصلاً شبها میخوابی تو که داری زحمت میکشی سه شیفت داری شیر میدهی، گاو شیرده استراحت میکنی؟ روزی ۸۰ لیره از تو فقط دارند شیر میگیرند. کی به استراحت؟ خب دیگر خود آنجا منطق وهابیت جاذبه ندارد. یعنی یک زمانی با این حرفهای تند و تیز شرک و مر ک و این حرفها، یک قاطبهای را، یک طایفهای را دنبال خودشان... الان رسیدند به دیسکو و عرقخوری و قماربازی و رقاصی و خواننده و دیگر کمکم همجنسبازی. این چرت و پرت. حالا غرضم این است که به هر حال، بین یک طایفهای اینها حالا جاذبه هم نداشته باشد، شبهه هست که آقا این آخر شرک است؟ شرک نیست؟ صدا بزنیم، صدا نزنیم؟ چه جور است؟ مسئله این است که اصلاً اونی که دو تا میبیند مشرک است. دو تایی نیست، دوگانگی نیست. خدا و پیغمبر یکیاند. نه، اگر شخصی میخواهی نگاه کنی، خدا و پیغمبر یکی نیست. آن آیه هم که فرمود هر سه نفری که باشند، خدا خدا ثالثم یا سومیشان یا چهارمیشان است. ولی خدا حالا اینها بحثهای مفصلی سر جای خودشان باید بحث شود. مدل مسیحیت نیست که «إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ». نفر سوم از سه نفر. یعنی یک نفری در عرض بقیه. خدا نفر چهارمی است. چه غیریت با اینها دارد؟ یعنی اکبر و زید و تقی نیست؟ نفر چهارمیشان است؛ ولی نفر چهارمی در عرض اینها. بحثهای وحدت عددی و اینها که تو بحثهای توحیدی بحث میشود. یک عددی کنار اینها نیست که ما یک اکبر داریم، یک زید داریم، یک خدا داریم. نه، خدا چهارمی است از جهت غیریت؛ ولی اگر به آن حقیقت ارجاع دهی که تو به چه حقیقتی توجه کردی که بهش گفتی زید؟ به چه حقیقتی توجه کردی گفتی اکبر؟ به چه حقیقتی توجه کردی گفتی علی؟
اگر به آن حقیقت توجه داری، خدا همه حقیقت زید و اکبر تقی است. اگر منظورت زید و اکبر و تقی است، خدا چهارمیشان است. اگر آن حقیقتی که زید را زید کرده، اکبر را اکبر کرده، بهش توجه داری، خدا همه آن حقیقت است. به نظرم از این عبارت ملاصدرا، من هر چه زور بزنم نمیتوانم قشنگتر بگویم که هر چه هم رویش فکر میکنم. این هم دریایی از معارف. رهبر حکیم انقلاب هم فرمودند که شما و یک جمله را اگر بگیرید، امتداد دهید، دنیا را زیر و رو میکنید که: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس به شیء منها». آن حقیقتی که حقیقت بسیط است، خود حقیقت است، لب حقیقت است. مرکب نیست، ترکیب ندارد، جزء ندارد، خود خود حقیقت، سرچشمه حقیقت. او همه چی هست و هیچچی نیست. هیچکدامشان نیست. هیچچی نیست، یعنی هیچکدام از اینها نیست. هر چه را که بهش نگاه میکنی، او هست؛ ولی تو چون اسم آن وجود را میخواهی از روی ماهیت، بحث دیگر سختم میشود، دوست هم ندارم؛ ولی چون وجود از دریچه ماهیت بهش نگاه میکنی، عنوان ماهیت را میگویی. ماهیتش را ازش بگیری، خود وجودش را بیرون نمیآیم. تو دریا غرق میشوی. خلاصه غرض این است که پیغمبر، اگر تو به آن شخص میخواهی نگاه بکنی به عنوان یک شخص، خب بله، این خدا این نیست؛ ولی آن حقیقتی که پیغمبر را پیغمبر کرده، آن حقیقت هدایت، حقیقت نورانیت، علت اخراج از ظلمات به نور، همه آن حقیقت خدای متعال است. آن حقیقت هم اینجا جلوه کرده. بحث تجلی واقعاً یکی از آن بحثهای جدی و مهم است. اینها نه تو دانشگاهها هست و نه تو مدارس هست و البته ادبیات خداوکیلی سخت است. یعنی همین که الان من گفتم سخت بود. البته این نیست که ادبیات نداشته باشد؛ خود ما هم جاهای دیگر سادهتر از اینش را بحث کردیم. به نظرم اینها باید مطرح شود، حل شود، رابطه انسان با خدا فهمیده شود، بحث تجلی فهمیده شود.
چرا؟ انشاءالله یک وقتی بنایش را داریم. دوستان دارند متونش را آماده میکنند. انشاءالله از یک چند وقت دیگر مباحثی خواهیم داشت؛ بحثهای مفصلی از اول شروع میشود، از کلانترین مباحث معارفی میآید تا جزئیترین مباحث. انشاءالله خدا توفیق دهد یک بحث مفصلی است؛ ولی حالا اجمالاً این میشود جایگاه پیغمبر. پس خدای متعال برای ما بینه و ذکر فرستاده. خود جان پیغمبر، همه وجود پیغمبر ذکر است. همه وجود پیغمبر بینه است. حالا در این ظرف وجود، یک وقت به نحو خاصی قرآن، یعنی کلام خدا جلوه میکند، منتشر خدا از زبان پیغمبر این حقایق را به مردم میگوید. حالا اینجا بحث مفصلی است که این چطور میشود و فرقش با بقیه چیست؟ از زبان پیغمبر یعنی چی و دریافتش یعنی چی؟ میشود داستان وحی که بحث مفصلی است. انشاءالله در سوره مبارکه نجم باید به آن بپردازیم.
پیغمبر خودش ذکر است، خودش بینه است. خب، حالا این چه ربطی داشت؟ ربطش این بود که به ما فرمود در آیه ۱۴ فرمود اونی که بینه دارد از رب خودش، مثل کسی است که عملش برایش تزیین شده و دنبال هوای نفس میرود. این دوگانگی خیلی مهم است. دوگانگی بینه داشتن از خدا و تزیین اعمال زشت و تبعیت از هوای نفس. یعنی تصویر نفس تو چه فضایی رخ میدهد؟ تصویر نفس و شیطان تو فضایی که انسان بینه ندارد. البته نفس میتواند بینه تراشی هم بکندها. حالا نمیخواهم وارد آن بحث شوم، اشارهای میکنیم برای اینکه بدانند دوستان اینجا متوقف نشود بحث، بدانند که باید بروند ادامه بحث را جاهای دیگر پیگیری کنند؛ ولی خب اجمالاً همین قدر. اگر آدم بینه داشته باشد، یعنی بتواند استدلال بیاورد، بتواند احتجاج بکند، همینهایی که تو بحثهای فقهی میگویند حجت. احتجاج با خدای متعال. یعنی اگر خدا ازش پرسید چرا، به تته پته نیفتد. «کَانَ لِسَانِی» که تعبیر دعاست «زبانم به تته پته میافتد». جواب ندارم. بچهها داد زدیم. خانواده به ما گفتش که برای هوای نفست داد زدی یا برای خدا؟ یک کم فکر کردم. خب، الان برای خدا؟ یعنی به کدام دلیل؟ به کدام بینه؟ به کدام حجت؟ به کدام فرمان؟ اینی که آدم عصبانی میشود، این اینقدر مهار شده باشد که «إِنْ غَضِبْتَ، اَلْعَادِی عَالِمٌ بَغَیْرِ حَقٍّ». اگر عصبانی بشود… مرحوم آقای شیخ مجتبی قزوینی، آقای سیدان نقل میکرد. ما از این بزرگوارها هم چیزی نقل میکنیم، علاقه هم داریم، انشاءالله که آن طرف هم حالا من که چیزی نیستم، ماها که هیچی. انشاءالله اساتید، بزرگان به رسمیت بشناسند. انشاءالله میشناسند. حالا انشاءالله طرفدارانشان هم بیشتر همدلی به خرج دهند، محبت نشان دهم. سابقهها، به هر حال خاطرات داریم دیگر. «مخزن مشهد»، واکنشها و حرفها و اینها. به هر حال عرض کنم که میگفتند که سر یک بحثی، حالا یادم هم نیست، شاید تو این کتاب «بر بال خاطرات» آقای شیری بود، شاید توی کتاب دیگری خاطرات باشد، وقت داشته باشم میتوانم پیدا کنم؛ ولی حالا وقتتان را نمیخواهم بگیرم. میگفتند که توی بحث اعتقادی بود. ایشان تو مقام استدلال و بحث و اینها خیلی داغ کرده بود و شیخ مجتبی قزوینی داد میزد با عصبانیت و این چه حرف پوچیست با این استدلال رد میشود اینها. آن موقع ترسیده بودیم. ساکت، نفسها در سینه حبس. همان موقع نوه ایشان وارد شد. حالا وسط بحث و اینها، بچه میآید به هم میریزد و اینها. قاعدتاً آدم عصبانی: «برو بچه، ساکت باش!» یک کاری با محبت شروع کرد. لبخند زد. «جانم بابا، عزیزم!» فلان اینها. یک محبت، فضا برگشت. «بیا بابا جون!» اینها. پول را داد و گفت: «بله آقا، عصبانیت آن چیست؟ این چیست؟» این همین، این نفس تربیتشده همین است. کلب معلم بهش میگویند دیگر. بزرگان میگویند که آن کسی که تزکیه کرده، این سگ غضبش مثل کلب معلم، مثل کلب شکاری است، کلب صید. کلب صید افسارش چی میگویند؟ حالا آن قلادهاش تو مشت صاحبش است. گرفته این هم وایساده گوش. بفرما. یک اشاره میکند: «برو این را بگیر!» این هم میرود و میگیرد، میآید تحویل. با هیچچی دیگر هم کار ندارد. جای دیگر هم نمیرود. فرمود مومن اونی است که غضبش او را از حق خارج نکند، رضایتش هم از حق خارجش نکند. خب، ما وقتی از یکی خوشمان میآید، واویلا. بدمان میآید، واویلا. خدا نکند خوشمان بیاید. تو بحثهای سیاسی هم همین است دیگر. واقعاً خیلی به ندرت پیش میآید. حالا ما خودمان هم ادعا نداریم، بلکه این نقد به خودمان هم وارد میدانیم که واقعاً آدم منصفانه رو آن لب حرکت بکند. بتواند کامل بپذیرد که آقا این مثلاً این اشکال وارد این حُسن هم هست. اگر خواستم نقدی بکنم، تا اینجایش، بیشترش دیگر زیاده روی، حق الناس است. این دیگر نبود. اگر خواستم تعریفم بکنم، اینقدر، بیشترش را نمیدانم. آقا این اصلاً خود پیغمبر، اگر خدا میخواست امروز وحی نازل کند، به ایشان نازل میکرد. از کجا؟ آخه بینهات چیست؟ نه، آخه تو ببین تو ببین. چون استدلال مگر در ابراز اراد ت مثلاً به یک شهیدی: «آقا این مادر، فلک عقیم از زاییدن مثل او.» از کجا میگویی آخه؟ آخه تو تشییع جنازه را ببین. از آن برای یکی هم بدش بیاید: «آقا این هم رتبه این خود همراه است، هم رتبه با معاویه است.» از کجا میگویی؟ بینه چیست؟
لذا حضرت امام از قول آقای شهابادی نقل میکردند که فرموده بود که حتی در مورد کافر هم در مورد شخص کافر، در مورد وصف کافر، چرا کافر؟ وصف منافق محل لعن خدا. کافرین و منافقین را لعن میکند؛ ولی در مورد شخص کافر، محکم نظر ندهید، لعن نکنید. امام نقل میکرد: «چه میدونی اوضاع مگر اینکه معصوم بهت گفته باشد.» بله، معصوم گفته: «آقا فلانی را لعن کنید.» فلانی گاهی در حیاتش لعنش کردند، گاهی بعد مماتش لعنش کردند، گاهی دستور به لعنش دادند وگرنه از کجا؟ از کجا معلوم؟ خیلی سوال مهمی است. این بینه میخواهد. خود توجه به بینه داشتن ذکر است. خیلی نکته نکته فوقالعاده است. میخواستم از این بحث عبور کنم؛ ولی چون دیدم واقعاً جای این بحث خالی است و خودم که خیلی نیاز دارم. یعنی هر شبم اگر بگویم کم است، چون خیلی کاربردی است. آنهایی که اهل دقتاند و اهل کارند، میفهمند میزان کاربردی بودن متن من. چون اهل دقت نیستم، خودم نمیفهمم. انشاءالله بفهمیم.
لب داستان مراقبه همین است. سعادت دنیا و آخرت حاصل نمیشود، مگر به ذکر مدام و آن ذکر مدام، یعنی محاسبه و مراقبه. محاسبه و مراقب هم عمدتاً خلاصش، چکیدهاش همین یک جمله است که دائم چک کنی. خیلی مهم استها! خیلی مهم استها! ماها همینجوری میآییم. اگر حالا بین خودمان اگر ازمان سوال کنند که بینهات چیست، دو دقیقه میتوانیم پیش خودمان استدلال کنیم؟ حالا در پیشگاه خدای متعال همه حقایق عیان است و آنجا لایهکشیدن هم نداریم و برای چی این را گفت؟ از کجا این را گفتی؟ از کجا میدانستی؟ آقا فلان کتاب خیلی پرفروش شده به خاطر اخلاص نویسندهاش. جمله را به کار بردم. امام رضا علیه السلام در حال مکاشفه، سلام دادم. ازت جواب نداد. با گریه خودم را انداختم به پای حضرت که آقا چرا جواب نمیدهی؟ فرمودند: «آنجا گفتی از اخلاص نویسنده است؟ از کجا میدانستی؟»
قول به غیر علم حرام است دیگر. مباحث یکی از مصادیق «قول به غیر علم» است. از کجا فهمیدی آن اخلاص دارد؟ از کجا فهمیدی اینی که این پرفروش شده به اخلاص این برمیگردد؟ ما روایتی هم داریم، خدای متعال گاهی مزد یک کار خوبیش بوده که این را پرفروش میکند؛ گاهی ابتلا، گاهی اص ل اً عقوبت. خدا بعضیها را مبتلا میکند به صید، سید با صاد. آوازه این عقوبت است. خدای متعال ربات عجیبی هم دارد. پول یک وقتهایی عقوبت خداست. شهرت یک وقتهایی عقوبت خداست. توباب، شهرت. کتاب میزان الحکمه، جالبی دارد. یکیش این است که خدا بعضیها را عقوبت میکند، اینها را «مشار بالبنان»، انگشت نما میشود، همه به هم نشانش میدهند. عقوبت خدای متعال، چو مشغول میشود. تو روایت دیگری دارد که من از کسی بدم بیاید، دلش را مشغول میکند، مشغولش میکنم دنبال داستان. خب، نه، این مشهور شده، باید ما اسمش را بگذاریم عزت. اگر این آقا خیلی خیلی حساب و کتاب سخت میشود. امثال من راحت این که فلان و آن هم که نه، آن خیلی خوب است. این خیلی بد است و این چیچی است؟ آن از فلان دعای مادر پشتش بوده که فلان شده. حتماً نفرین یکی پشتش بوده که آنطور شده. برای خودمان میبافیم، برای خودمان اختراع. «عَلَی اللَّهِ» تو آی ه قرآنی که میگویم، از قرآن آدم عبور نمیتواند بکند. در سوره نسا، یک مدتی بیمار کرد. البته نفهمیدم بیمار شدم. اگر فهمیده بودم که مرده بودم. بله، سوره مبارکه نسا میفرماید که خیر. الان میترسم بگویم، آنقدر که این آیات، آیه ۴۹ «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ». دیدی آنهایی که به خودشان نسبت تزکیه میدهند؟ «ما که آقا الحمدلله نه، ما الحمدلله از این مسائل عبور کردیم. ما که الحمدلله دیگر از گناه حاج آقا عبور کردیم.» با بعضی مثلاً علی استاد اخلاقی بهش میگوید آقا ترک گناه خوشبختی قمر. به این نکته ارجاع: «ما که از این عبور کردیم.» یادم است تو جلسات آقای ... میآمدند اینجا، میدون پلیس، دو هفته یک بار حسینیه چی بود؟ حضرت زینب بود. زینبیه. آره. محلاتی: «آقا ما ده ساله این جلسات. هر وقت پرسیدیم، شما میگویید ترک گناه. بابا ما عبور کردیم.»
این قرآن است. این آیه قرآن است. اونی که نسبت تزکیه به خودش میدهد، یعنی میگوید ما که از گناه عبور کردیم، ما که این مسئله را حل کردیم، ما که چشممان را کنترل کردیم، نسبت تزکیه به خودش میدهد. «بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ». خداست که تزکیه میکند. یعنی از جانب تو نیست، از جانب خداست. بعد آیه بعدیش خیلی آیه عجیبی است که علامه میفرمایند این توضیح همان آیه قبلی است. خیلی ترسناک: «انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ». ببین چطور به خدا افترا، دروغ میبندند. اونی که میگوید ما که چشمهایمان را کنترل کردیم، این افترا دروغ به خدا بسته. اونی که نسبت تزکیه به خودش میدهد، اگر تزکیه هم باشد، خدا تزکیه میکند. تو کی هستی که بخواهی چشمت را کنترل کنی؟ تو کی هستی که از گناه عبور کنی؟ میخواهی یک امتحان بگذارم ببینی تو اولین مراتب ترک گناه ماندی؟
به نظرم تو «جواهر» دیدم این را. حالا خیلی وقت پیش بود. ما هم حافظه قوی نداریم. ایشان این جور تو ذهن من است که در مورد عدالت میفرماید که آقا باید به این عدالت عمومی بسنده کنیم وگرنه جز مقدس اردبیلی کسی عادل نیست. اگر قرار است شما عدالت را سختگیری کنیم برای امام جماعت و اینها، فقط مقدس اردبیلی میماند. بعد ایشان میگوید همان مقدس اردبیلیاش هم بهش گفتند: «اگر در مجلسی با دختر جوان زیبارویی مجبور به خلوت کردن بشوی، در آن لحظه چه میکنی؟» گفت: «چه میتوانم بکنم جز استغاثه به درگاه الهی؟» اصلاً به خاطر همین عدالت دارد. دو تا صحنه گناه در قرآن داریم که پیروزمندانه بیرون آمدند در یکی از شدیدترین موقعیتهای گناه. یکی حضرت یوسف، یکی حضرت مریم. جفتشان یک تعبیر دارند که جفتی گفتند: «معاذَ الله!» کار من نیست، عبور کردیم. این جمله افترا «عَلَی اللَّهِ»، خود این اختراع «عَلَی اللَّهِ» و «کَفَی بِهِ إِثْماً مُبِیناً». همین ادعا برای گناهکار بودن، یک گناه واضح و آشکار داشتن کف. خب، دیگر هیچچی دیگر. اصلاً چیزی. قول به غیر علم، ادعای تزکیه و اینها. تا اینجاها رفتیم. بینه. بینه سوال میکند. «وَ لٰا نَذْهَبَنَّ الْمُرْسَلِینَ». اینجا کمر آدم میشکند. همه آنها را هم به خط میکنم، سوال میکنم چرا گفتی؟ چرا سکوت کردی؟ چرا دیر گفتی؟ چرا آنقدر گفتی؟ چرا آنطور گفتی؟
یک جاهایی بندگان خدا هیچچی نگفتند. هیچچی نگفته میگوید: «أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ». خدای متعال، یعنی همه حقیقت. یعنی بسیط الحقیقه است. نه، یعنی این کولر و طناب دار و خورشید و ماه همه اینها، اونی که خورشید را خورشید کرده، اونی که ماه را ماه کرده، اونی که طناب دار را طناب دار کرده، اونی که گیوتین را گیوتین، اونی که آتش را سوزان کرده، او بهت میگوید برای چی این را گفتی؟ و تو میمانی چی باید جواب دهی؟ آنجا آدم چی میخواهد؟ بینه میخواهد و این توجه به بینه، خودش ذکر است. اینجا این نعمت فهمیده میشود که دیگر تعبیر نعمت هم برایش به کار نمیبرد. تعبیر منت به کار میبرد که من پیغمبر فرستادم و نام این سوره به نام مبارک اوست. من احساس کردم یک کمی کم در مورد صاحب نام این سوره صحبت کردیم. به نظرم یک کم جا داشت که این مطلب پرداخته شود که این سوره اساساً به نام مبارک اوست. اصلاً همه اینها حرف در مورد اوست، نقش اوست، جایگاه اوست. و خدا بینه را خدا، اصلاً بینه آفریده. تو نگو پیغمبر، تو نام مبارکش را نگو. تو بگو بینه فرستاده و این امکان را داده که این بینه را تو تمام آنات و حالات ۶۳ سال، حالا همه ۶۳ سال نه به طور خاص ۲۳ سال. ۶۳ سال قمری! آیین توجه، چه سنی؟ ۶۳ سال. همه ۶۳ سال شهید میشوند. ۶۳ سال قمری است. این شهدایی که میگویی ۶۳ سال شمسی شهید میشوند، شهید رئیسی و شهید سلیمانی اینها همه ۶۳ سال شمسی شهید شدند. آن مال پیغمبر و امیرالمومنین، سال قمری است. آن ۶۳ سال قمری میشود تقریباً ۶۱ سال شمسی. دو سال کم میشود. هر ۳۰ سال یک سال اضافه میشود. بله، تو این ۲۳ سال، پیغمبر اکرم، خدا این فرصت را ایجاد کرد که علی الدوام از این بینه محض، از این ذکر مطلق، به انگیزههایی، به دلایلی که آن هم کار خود خدا بود، تصویربرداری کردند. تاریخ نگاری کردند. سیره نگاری کردند. رد و یابسی نماند. البته خدا لعنت کند آنهایی که بعدش همه اینهایی که جمعآوری شد را بخش عمدهاش را نابود کردند، احراق کردند روایات را. اگر آنها میماند که دیگر واقعاً خودش فرمود: «هرچه شما را به بهشت نزدیک میکرد، جهنم دور میکرد، بهتان رساندم.» ولی خب یک تعداد جنایت عظیم، هزار مرتبه از این جنایاتی که در غزه دارد رخ میدهد و از هیروشیما و ناکازاکی و چه میدانم از همه اینها سنگینتر بود، آن جنایتی که در مدینه بعد از پیغمبر رخ داد که روایت را اول جمع کردند از همه که بیارید ما میخواهیم اینها را گرد کنیم. بعد هم از سر شب تا صبح همه را آتش زدند. بعد اً ممنوع کردند روایت کردن از پیغمبر. با این حال این همه به ما رسیده. این همه رسیده. من این کتاب آقای ری شهری که اینجا دم دستم هم است، اگر پیدایش بکنم. چند جلد این در مورد پیغمبر. ایشان یک کتابی دارد. بله، «پیامبر اعظم». یک کتاب دارد «سیره پیامبر خاتم». این «سیره پیامبر خاتم» ایشان هفت جلد است. هفت جلد «سیره پیامبر خاتم» که ایشان دیگر زبده کرده، موضوعبندی کرده. خیلی واقعاً خوشسلیقه بود، رضوان الله علیه. خیلی هم زحمت کشید، خیلی آثار فوقالعادهای دارد و به نظرم زود از دست دادیم، حیف شد. یک کتاب دیگر هم دارد «پیامبر اعظم» که آن جداست و یک «حکمتنامه پیامبر» دارد. آن «حکمتنامه پیامبر» ۱۴ جلد است. این «سیره پیامبر» هفت جلد است. یک دانه هم که خب علامه شستهرفته نوشتهاند «سنن النبی». یک وقت هم ما یک مقدارش را بحث کردیم، بقیهاش مانده. انشاءالله خدا توفیق دهد بتوانیم ادامه دهیم.
اینکه آدم هر کاری دارد انجام میدهد، به این مراجعه کند، چقدر نعمت بزرگی است. چقدر راحت کرده خدا قرآن را. «لذکر». قرآن را ساده کردیم برای توجه، برای ذکر. اینجا دیگر ذکر را باز سادهترش کرده. «بِلِسانِکَ». ما به زبان تو سادهاش کردیم. اگر پیدا کردید. آره، حا لا آن یکی «إِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسَانِکَ». دو تا آیه داریم. یکی سوره مریم آیه ۹۷، یکی دخان آیه ۵۸. «فَاِنَّمٰا یَسَّرْنٰاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمُ یَتَذَكَّرُونَ». ما با زبان تو سادهاش کردیم. یعنی آمد دیگر شد از جنس خود اینها. رسید از همین چیزی که باهاش میفهمند و برداشت در جان پیغمبر، تو رفتار پیغمبر، تو جوارح پیغمبر اینها تجلی کرد. دیگر برای ما راحت شد. هر چه را که ازمان قیامت بخواهند بپرسند که چرا، چت، راحت. دیگر از این به بعد باید چیکار فقط بکنیم؟ باید ببینیم پیغمبر چه کرده، پیغمبر چه گفته. در عالیترین تراز آن چیزی هم که گفته، قرآن است. قرآن پیغمبر گفته. ما دیگر قرآنی غیر از آن که پیغمبر گفته که نداریم که از او به ما رسیده. او فرموده خدا گفته. این هم که میگوییم خدا گفته، چون او فرموده قبول میکنیم که خدا گفته. روشن است. موعور تصدیق میکنیم. لذا میشود: «آمَنُوا بِمٰا نُزِّلَ عَلٰى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم». همهاش عصارهاش میشود همین. ایمان به آن چیزی که به او نازل شده و هی توجه به همین.
حالا از شما سوال میکنم. این بحثی که امروز هم در مورد آموزش و پرورش رهبر عزیز انقلاب داشتند. آموزش و پرورش که هیچ، تو حوزهها ما بیست و خوردهای سال طلبیم. خب تو این بیست و خوردهای سال به ما چی درس دادند نسبت به اینکه آقا پیغمبر اینگونه بود، پیغمبر این کار را میکرد. پیامبر مگر یک چیزهای خیلی تازه، آن هم کتاب درسی نیست. آن که درسی هم نیست. اثر پیغمبر ماشین شانه میکردند. مثلاً در همین حد. این هفت جلد دایره ری شهری نوشته، خیلی عمیقتر به این مسئله نگاه کرده. مثلاً جلد هفتمش «سیره جنگی پیغمبر»، فصل چهارمش «ارزشهایی که پیغمبر بهش اهتمام داشت تو جنگ». چقدر مهم است. تکتک تمدن اسلامی. یعنی همین یک بحثی همان روز اول بیانیه حضرت، روزنامه همشهری مصاحبهای گرفتند. تیتر روزنامهشان هم شد این. در مورد این بیانیه رهبری. آنجا عرض کردم، گفتم آقا طلبه را بهش میگویند سرباز امام زمان. کار امام زمان هم ساختن تمدن است. سرباز امام زمان یعنی کسی که آجر برمیدارد برای این تمدن. تمدن امام زمان هم ابعادش خیلی وسیع است. سرباز اونی است که تو همین ابعاد وسیع دارد سربازی میکند. تمدن یک بار ما سابقه این تمدن را داشتیم. کجا بوده؟ دوران پیغمبر. یک فرصت اندکی، یک بازهی اندکی، یک سازه اندکی از این تمدن را دیدیم. حالا مقدارش را. زمان پیغمبر یک مقدار باز کم. ۴ ساله. ۴ و خوردهای ساله. زمان امیرالمومنین. این افق تمدن است. امام زمان هم که میآیند چی میفرمایند؟ «من آمدم چیکار کنم؟ یسیر به سیرتِ جدّه.» فلسفه ظهور این است دیگر. میآید به سیره جدش پیغمبر و امیرالمومنین عمل کند. امام حسین هم وقتی خروج کرد فرمود من «اشراً و بطراً» خروج نکردم. که اینجا تو این سوره انفال فرمود «بطراً نباشه خروجتون». «لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ». خب، چه حالتی است؟ حالتی است که «بطراً و رِئاءَ النَّاسِ» نمیشود آن وقتی که بینه داری. چی فرمود امام حسین؟ فرمود من برای «طلب اصلاح امت جدم» قیام کردم و میخواهم چیکار کنم؟ رویهی «سیرت جدی و ابی». هدف قیام امام حسین تشکیل حکومتی بود که بر اساس سیره پیغمبر و امیرالمومنین باشد. هدف قیام امام زمان هم تشکیل حکومتی است که بر اساس سیره پیغمبر و امیرالمومنین باشد. هدف من و شما هم در انقلاب اسلامی، در زندگی، در درس خواندن، در همه کارهایمان باید ایجاد آن ساختمانی باشد که سیره پیغمبر را نشان بدهد. تو هر ساحتی، سیره غذایی پیغمبر بشود دستگاه قضا. سیره آموزشی پیغمبر بشود نظام آموزش و پرورشم. سیره خانوادگی پیغمبر حاکم بشود. سیره اخلاقی، سیره فردی، سیره امنیتی و نظامی و و و. این آن افق است.
خب، حالا اصلاً کجا در حد ابتدایی اصلاً به ما اینها را یاد دادند؟ اصلاً کی به ما این توجه را میدهد که تو باید بر اساس این سیره رفتار کنی؟ چون آن بینه محض است. امروز داشتم میخواندم، خیلی برایم جالب بود. الان کتاب دم دست اینجا نیاوردم. خیلی جالب بود. اینها غربت اینهاستها، مهجوریت اینهاست. حالا اینجا اگر الان پیدا کنم این روایت را برایتان بخوانم. یک کتابی هم دارد آقای ری شهری، «رسالة المسجد» که ترجمه شده «فرهنگنامه مسجد». تو فصل ششم این کتاب، بخش «حضور النساء فی المسجد». زنها تو مسجد میآمدند. افق تمدنی پیغمبر این بینه است. هرکی برخلاف این رفتار میکند، تبعیت از هوا دارد میکند. رفتار زشتش برایش تزیین پیدا کرده. این تو این مجاهده، اهل غفلت و اهل نسیان است. اهل ذکر نیست و تو این تقابل جز حزب شیطان است نه حزب الله. این از کجا شروع میشود تا کجا میرود؟ از اینجا شروع میشود دعوای حزب الله و حزب الشیطان که دعوای بین اهل ذکر و اهل غفلت بود. اهل ذکر با چی اهل ذکر بودن؟ با داشتن بینهای از جانب ربشان. آنها اهل غفلت بودن چون بینه نداشتند، به بینه کار نداشتند. هرچی خوششان میآمد و هرچی که به نظرشان خوب میرسید انجام میدادند. ته داستان و ته آن دعوا و کتککاری و آدمکشی و امامکشی از همین جا شروع میشود. بینه ندارد. کاری اصلاً به بینه ندارد.
خب، حالا این بینه بیا چند تا روایت دارد، جالب است. حالا از باب نمونه میخواهم بگویم ها! چون بعضی آدم میبیند، میشنود بعضی حرفها را، بعضی انتقادات را. ببینید، میگوید آقا پیغمبر به حجاب مردم کار نداشت. حجاب زنان. پیغمبر دنبال این بود که مملکت بسازد. مخصوصاً با این رفت و آمدهای که این وحشیها تو منطقه میکنند، باز این حرفها جان میگیرد که: «بیا ببین اینها رفتند دنبال تکنولوژی، این حرفها. ببین چی شدند؟ مملکت ما هنوز دارد تو فکر این است که این روسریها را چیکار بکند و به حجابها گیر بدهد.» و آره، «بیابانها را جنگل کردند.» اینها جنگلها را بیابان کردند. یک هو یک موجی دوباره میاندازد. دیگر خوش به حال قطریها، خوش به حال عربستان، یا خوش به حال اماراتیها. به اینها میگویند اینها دارند زندگی میکنند. اگر کسی مسلمان، مومن و دنبال بینه است. این بینش، این شبهه، این حرفی که آقا پیغمبر به اینها کار نداشت، دنبال این بود که شکم مردم را سیر کند. دنبال این بود که رفاه بدهد به مردم. دنبال این حرفها نبود. حالا خیلی روایت جالبی خوردند این قضیه است؛ ولی چون سیره پیغمبر مهجور است، این معارف غریب است.
روایت از امیرالمومنین در «علل الشرائع» نقل کرده. مرحوم صدوق هم در «من لا یحضره الفقیه» میفرماید: «کَانَ النِّسَاءُ یُصَلِّينَ مَعَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم». زنها با پیغمبر نماز. مسجد پیغمبر مسجد زنانه داشت. فقط مردانه نبود. بعضی جاها مردانه ندارد، دیدید دیگر؟ بعضی مساجد زنانه ندارد، همهاش مردانه است. بعضی جاها میگویند: «میگویند زنها اصلاً مسجد میآیند چیکار؟» نه، پیغمبر با زنها نماز میخواندند. زنانه داشت. «فَکُنَّ یُؤْمَرْنَ». حالا این جالب است. این اصحاب صفه که فقیر بودند و امکانات نداشتند و اینها، این بندگان خدا عقبتر وایمیستادند. الان هم تو مسجد النبی اگر دیدهباشید، آن پشت قبلاً سکو داشت، مثل اینکه سکویش را برداشتند. ما سکویش را دیده بودیم. پشت منزل امیرالمومنین و فاطمه زهرا که اینجا مشخص بود، میگفتند آقا این مال اصحاب صفه بوده. وقتی آمدند از مکه بندگان خدا کارتنخواب بودن دیگر. نه پول داشتن، نه حساب بانکی، نه کارت بود آن موقع کارت بکشند و کارت به کارت کنند. هر چی وسایلشان را با شتر. همه را گذاشتند آمدند اینجا. هیچچی. نه کار داشتن، نه پول داشتن، نه خانه داشتن. آنقدری هم مسکن مهر و اینها هنوز پیغمبر نساخته بود به اینها. نه یارانه میدادند، نه مسکن. هیچچی نداشتم. بندگان خدا جاشون تو مسجد بود. لباس هم نداشتن. فقیر بودن؛ ولی مومن بودن. چون بعضی میگویند که کسی فقیر باشد حتماً باید بیدین بشود، به فحشا هم کشیده میشود. فیلم داشتیم «فقر و فحشا». هرکی فقیر بود به فحشا کشیده میشد. اینها فقیر بودن، به فحشا کشیده ... مومن هم بودن. لباس نداشتن. گاهی سجده که میرفتند، در حدی که در حد واجبات بدنشان پوشیده بشود، تو سجده لباسشان آنقدری نبود که اینها را بپوشاند.
پیغمبر حالا ببین ادامه روایت: «فَكُنَّ یُؤْمَرْنَ بِأَنْ یَرْفَعْنَ رُؤُوسَهُنَّ قَبْلَ الرِّجَالِ». دستور داده شد که قبل مر دها بلند نشوند. این عقب که وایمی ایستند، صفهای عقب، اول مردها بلند شوند، بنشینند که کامل دیگر پوشیده بشود. بعد خانمها بلند شوند، بعد خانمها بروند سجده، بعد آقایون بروند سجده. «لِضِیقِ الْإِزَارِ». بس که لباس کم بود. چی شد؟ پیغمبر هم به لباس اینها گیر داد. مملکت اسلامی اول باید لباس تهیه کند. نمیشود تو لباس نداشته باشی، بعد دستور بدهی این را فلان کنند. حرفهای قشنگی «فَانَّهُ سَوَّلَ لَهُ سُوءَ عَمَلِهِ». خب، حالا لباس چادر گران است، مانتو جلوباز و پایینباز و بالاباز و اینها ارزان است. باشه، انشاءالله حالا میرویم سمت اینکه اینها گران بشود، آنها ارزان بشود. چشم. انشاءالله تولید نمیدانم زیاد بشود، لباسها با کیفیت باشد، فلان. کار فرهنگی کنید. کار فرهنگی هم میکنیم، انشاءالله. ولی پیغمبر به این هم حساس بود. در این حدش تو نماز. بابا دیگر تو نماز نگاه کنی، اصلاً پایین را باید نگاه کنم. جلو، چیکار؟ لباسشان چطور است؟ شما برو کشور را ثروتمند کن. اینها لباسهای فلان بپوشند. اصلاً نیاز نباشد به این حرفها. آنچنان رونق اقتصادی ایجاد کن که اصلاً مردم به این چیزها نیاز نداشته باشند. ببین، اینها خلط است. بعد گاهی یکی لباس پیغمبر هم پوشیده، شر و ورهای خودش را میبافد. از موضع لباس پیغمبری هم این حرفها را میزند. چون اگر لباس پیغمبر تنش نبود که اصلاً کسی دوزاری برای حرفش. بعد یک هو لایک میگیرد، فالو میشود، ویو میخورد. ای آقا فلانی، ببین حاج آقای فلانی این اسلام را من خیلی دوست دارم. همیشه عاشق این اسلام، اسلام عالی است. میدانی؟
در حال بارگذاری نظرات...