برخی نکات مطرح شده در این جلسه
*از دیدگاه امام حسین علیهالسلام، ریشه تمام شرارتها در امت اسلامی، از حاکمیت جریانی با تبار و خُلق یزیدیست.[3:40]
*سقوط از قله عاشورا تا قعر ارتداد؛ وضعیت امت اسلام پس از کربلا به روایت امام صادق علیهالسلام.[8:20]
*وعده الهی به ظهور نسل سلمان، پس از انحراف و ارتداد از غدیر[21:20]
*روایت آخرالزمانی از پایان ارتداد و آغاز قیام جهانی برخاسته از ایران و یمن.[29:00]
*مقایسهی بی وفایی مردم کوفه در ماجرای مسلم بن عقیل، با وفاداری مردم ایران در ماجرای شهادت فرماندهان نظامی![39:25]
*روضه: مرثیهای از مهر و رأفت امام حسین علیهالسلام با دختر یتیم مسلم، در برابر مظلومیت حضرت رقیه سلاماللهعلیها، یتیم اباعبدلله...[47:45]
متن جلسه
هوش مصنوعی :
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم و رحمة الله
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین، من الآن إلى قیام یوم الدین.
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در سخن از قیام اباعبدالله الحسین علیهالسلام، تعبیراتی در کلمات ایشان آمده که بسیار مشهور است و بارها شنیدهایم. از جمله آنها، جملهای است که حضرت در توصیف انگیزه قیام خود فرمودند:
«إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»
یعنی: من خروج کردم، قیام کردم، برای آنکه در امت جدم اصلاحی صورت بگیرد.
این تعبیر وقتی به کار میرود که وضعیت موجود، فاسد شده باشد؛ و این، اعترافی است از سوی امام علیهالسلام که امت پیامبر گرفتار فساد گشته و از مسیر نبوی منحرف شده است. امت، امت پیامبر است، اما در حقیقت نسبتی با آنچه رسول خدا آورده ندارد.
در تعبیر شدیدتر و کوبندهتری، آنجا که مروان بن حکم به امام حسین علیهالسلام میگوید: «یا اباعبدالله، إنی لک ناصح، فاستمع قولی»، یعنی من خیرخواه تو هستم، بیا و با یزید بیعت کن که برای دین و دنیایت بهتر است ــ حضرت جملهای فرمودند که حقیقتاً لرزه بر جان میاندازد:
«إِذَا ابْتُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ، فَعَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَام»
یعنی اگر امتی به رهبری چون یزید گرفتار شود، باید با اسلام خداحافظی کرد.
این تعبیر نشان میدهد که اساس فساد امت، در آن نقطهای است که افراد فاسدی چون یزید، زمامدار امور جامعه اسلامی میشوند. اگر هم فسادهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دیگر باشد، همه آنها در درجه دوم اهمیت قرار دارد. اصل خطر این است که رأس جامعه، حاکمیت و هدایت امت، بهدست فاسدانی چون یزید بیفتد. آنگاه دیگر، باید از اسلام خداحافظی کرد، چون باطن آن نابود شده است، هرچند نامش باقی باشد.
حضرت در ادامه فرمودند: «من از جدم، رسول خدا، شنیدم که خلافت بر آل ابیسفیان حرام است». یعنی نهفقط بر یزید، بلکه از ابوسفیان تا سفیانی، تمام این تبار، شایستگی خلافت را ندارند. نه بهخاطر نسب، بلکه بهخاطر ویژگیهای اخلاقی و خصلتهایی که در آنها نهادینه شده است؛ که در جلسات آینده مفصل به آن خواهیم پرداخت.
ارتداد پس از شهادت امام حسین علیهالسلام
در بیانی تکاندهنده، امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«ارتد الناس بعد الحسین إلا ثلاثة»
مردم پس از امام حسین علیهالسلام همه مرتد شدند، جز سه نفر.
این جمله، نظیر همان عبارتی است که در مورد ارتداد مردم پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز وارد شده است. البته باید توجه داشت که این ارتداد، ارتداد فقهی با احکام ظاهری مانند حد و قتل نیست، بلکه به معنای بازگشت از مسیر، انحراف از خط، و پشتکردن به افقی است که پیامبر ترسیم کرده بود.
در روایت آمده است که تنها سه نفر پس از شهادت امام حسین علیهالسلام بر ایمان خود باقی ماندند. این سه بزرگوار عبارتند از:
1. ابوخالد کابلی
2. یحیى بن اُمّالطویل
3. جبیر بن مطعم
هر سه از یاران خالص و خاص امام سجاد علیهالسلام بودند و در تاریخ، چهرههایی غریب و کمتر شناختهشده محسوب میشوند. آنان، نهتنها بر ایمان خود استوار ماندند، بلکه هسته اولیه جریان ولایتمدار پس از عاشورا را شکل دادند. کمکم افراد دیگری به آنها پیوستند، اما در آغاز، فقط این سه نفر باقی مانده بودند.
یک روز، فقط سه نفر بر زمین باقی مانده بودند که ولایت اهلبیت را پاس میداشتند؛ همان سه نفر، امروز به یک هیئت چند صد میلیونی تبدیل شدهاند که در سراسر زمین نام حسین علیهالسلام را زنده نگاه داشتهاند.
دو نقطه تاریخی ارتداد؛ از رسول خدا تا امام حسین
باید میان ارتداد بعد از رسول خدا و ارتداد بعد از امام حسین تفاوت قائل شد:
• پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مردم در قله تمدن بودند. پیامبر آنها را به بالاترین نقطه معنویت و بصیرت رسانده بود. از آن قله بود که سقوط آغاز شد.
• اما پس از شهادت امام حسین علیهالسلام، مردم در حضیض فساد و انحطاط بودند. ته دره بودند. دیگر چیزی از هویت اسلامی نمانده بود.
برخی گمان میکنند که پس از عاشورا، اوضاع بهبود یافت، اما روایات خلاف این را نشان میدهند. ارتداد پس از امام حسین، عمیقتر و گستردهتر بود. امام سجاد علیهالسلام در دورانی میزیستند که جامعه نهتنها از مسیر پیامبر دور شده بود، بلکه به ابتذال فرهنگی و اخلاقی رسیده بود.
شهر پیامبر، شهر رقص و آواز!
دوران پس از عاشورا، بهویژه عصر امام سجاد علیهالسلام، یکی از سیاهترین دورانهای امت اسلامی است. در آن زمان، نهتنها حاکمان فاسد بودند، بلکه فضای عمومی جامعه نیز به انحراف کشیده شده بود؛ بهطوریکه در شهر پیامبر، یعنی مدینه، که مرکز وحی، هجرت، و حکومت رسول خدا بود، مجالس رقص و آواز برقرار میشد.
در کتاب «الشعر و الغناء»، صفحه ۲۵۰ آمده است که در عصر امام سجاد علیهالسلام، در کنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مجالس مختلط زن و مرد و رقص و موسیقی برگزار میشد.
حتی در کتاب «الأغانی» از ابوالفرج اصفهانی، جلد ۱۰، صفحه ۵۷، نقل شده که عایشه دختر طلحه ــ که طلحه از اصحاب بزرگ پیامبر بود ــ خود برگزارکنندهی چنین مجالسی در مدینه بود؛ آواز میخواند و مرد و زن را به پایکوبی فرا میخواند!
این فجایع، نه در بلاد کفر، بلکه در مدینهالنبی، در کنار قبر رسول خدا رخ میداد. در سرزمینی که رسول خدا فرمود: «لا تشد الرحال إلا إلى ثلاثة مساجد...» و یکی از آنها مسجد النبی است.
فقط تصوّر کنید: پنجاه یا شصت سال پس از رحلت پیامبر، نهتنها ارزشهای اسلامی فراموش شد، بلکه حتی جهت قبله نیز از یادها رفت. در روایتی آمده است که مردم آن زمان تنها چیزی که از اسلام به یاد داشتند، جهت قبله بود؛ اما طبق نقل علامه جعفر مرتضی عاملی، در برخی شهرها حتی جهت قبله را نیز اشتباه گرفته بودند!
چه بلایی بر سر این امت آمده بود؟ چگونه ممکن است مردمی که دههها قبل در رکاب پیامبر جهاد کرده بودند، به جایی برسند که جهت قبله را هم فراموش کنند؟ بهراستی این همان چیزی است که در قرآن و روایات از آن بهعنوان ارتداد یاد شده است.
ولایت یهود و نصارا؛ خط ارتداد در قرآن
قرآن کریم در سوره مبارکه مائده، از آیه ۵۱ به بعد، خط سیر ارتداد را با بیانی روشن ترسیم میکند. این سوره، از آخرین سورههایی است که بر پیامبر نازل شده و دربردارندهی مجموعهای از احکام و هشدارهای نهایی است؛ بهویژه دربارهی ولایتپذیری امت اسلامی.
خدای متعال در این آیات با صراحت میفرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...»
ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصارا را ولیّ خود نگیرید...
اینجا نقطهی شروع سقوط است؛ یعنی ارتداد در منطق قرآن، با ولایت بیگانه، با سپردن دل و فرمان زندگی به دست غیر اهلبیت، آغاز میشود.
بسیاری از ما وقتی آیات ولایت و امامت در سوره مائده را میخوانیم، فقط از جانب مثبت آن صحبت میکنیم. مثلاً آیهی ولایت در رکوع ــ
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» ــ
را بارها شنیدهایم؛ که بهصراحت ولایت را منحصر در خدا، پیامبر، و امیرالمؤمنین علیهالسلام میداند.
اما بند دیگر ماجرا کمتر گفته میشود: اگر ولی شما اینان نباشند، چه میشود؟
قرآن پاسخ داده است: اگر غیر از این سه، ولی شما شد، مسیر شما همان ولایت یهود و نصاراست. و این همان ارتداد است.
در واقع، مقابل غدیر، سقیفه نیست، بلکه ولایت یهود و نصاراست.
جالب اینکه خداوند پس از آن هشدار، بلافاصله میفرماید:
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ...»
اگر شما بازگردید، اگر مرتد شوید، خداوند قومی را خواهد آورد که آنان خدا را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد...
علامه طباطبایی رحمهالله در تفسیر المیزان تصریح میفرمایند که این آیات، اشاره به قوم آخرالزمانی دارد؛ قومی که مسیر تاریخ را تغییر میدهند، کسانی که بر خلاف تمام آنچه تاکنون بوده، نه زیر سلطه یهود و نصارا میروند، نه ولایت آنها را میپذیرند.
و در روایتی بسیار مشهور، وقتی از پیامبر سؤال شد این قوم چه کسانیاند، حضرت دستی بر شانهی سلمان فارسی زدند و فرمودند:
«هذا و قومه»؛
یعنی این مرد و قوم او. اینان اهل ایراناند. ایرانیاناند که این ورق را برمیگردانند.
ایران؛ قوم برگشتدهندهی تاریخ
وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله دست بر شانه سلمان زد و فرمود: «هذا و قومه»، اشارهای صریح و آشکار بود به آیندهای که در آن، ایرانیان، خط ارتداد را خواهند شکست و ورق تاریخ را برمیگردانند. این تعبیر فقط یک جمله احساسی یا تمجیدی ساده نبود؛ بلکه پشتوانهی قرآنی داشت و مصداق روشنی بود از آیهی شریفه:
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»
پیامبر خدا به صراحت فرمود: قوم سلمان، همان قومی هستند که در برابر ارتداد تاریخی امت خواهند ایستاد.
امروز که پس از قرنها، به این روایت نگاه میکنیم، تطبیق آن بر واقعیتهای معاصر، حیرتانگیز است. چه کسانیاند که در سختترین شرایط، مقابل یهود و نصارا ایستادهاند؟ در دوازده روزی که زیر آتش و محاصره بودیم، صدایی از شرق و غرب اسلام بلند نشد. حتی برخی که همیشه لال بودند، پس از شلیک موشکهای ایران، زبان باز کردند! این موشکها فقط تجهیزات دشمن را نزدند؛ بلکه پرده نفاق را هم دریدند.
چه کسی جز ایرانیان و یمنیان، پای این عهد ایستاده است؟ روایتها هم تأکید میکنند که در آن هنگام، همه مرتد میشوند، مگر ایرانیان و یمنیان. این تعبیر، بیش از آنکه شعار باشد، وصف یک واقعیت است. مگر نه اینکه سید خراسانی، از همین خاک برمیخیزد؟ مگر نه اینکه لوای قیام، از همین سرزمین بالا خواهد رفت؟
وقتی در روایات میخوانیم که ارتداد امت با اهل بیت آغاز شد و تا قیام قائم علیهالسلام ادامه دارد، این سؤال جدی میشود:
آیا این مسیر، قابل بازگشت نیست؟
پاسخ این است: چرا!
و بازگشتش، با همان قومی خواهد بود که پیامبر وعده داد؛ با ایرانیان.
مردم کوفه؛ تصویر کامل یک امت مرتد
اگر بخواهیم مصداقی از ارتداد تاریخی امت را ببینیم، کافی است به مردم کوفه در زمان امام حسین علیهالسلام نگاه کنیم. شهری که خود را عاشق اهلبیت میدانست، شهری که دعوتنامهها فرستاد، بیعتها گرفت، اما در لحظه امتحان، همه را پس زد.
مردم کوفه فقط با امام حسین علیهالسلام بیوفایی نکردند؛ پیش از آن، مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند. مردی که به نیابت از امام، به کوفه آمد تا زمینه را برای قیام فراهم کند.
در آغاز، هزاران نفر به استقبالش آمدند. مسجد کوفه پر شد. پشت سر مسلم نماز خواندند، بیعت کردند. اما تنها با یک تهدید، تنها با پخش شایعهی کشتهشدن هانی بن عروه، همه متواری شدند.
غروب همان روزی که مسلم نماز مغرب را در مسجد جماعت خوانده بود، هنگام نماز عشاء، تنها پنج نفر پشت سر او ایستاده بودند. و آنگاه که نمازش تمام شد، دید کسی نمانده، همه رفتهاند.
این است تصویر یک امت مرتد:
امتِ بیبصیرت، ترسو، راحتطلب، بیوفا؛ امتی که با کوچکترین تهدید، حق را تنها میگذارد.
و در نهایت، همین مردم کوفه، با هم مسابقه گذاشتند برای لو دادن مسلم. برای آنکه سر از تنش جدا کنند و تحویل عبیدالله دهند.
یعنی نهتنها پشتش را خالی کردند، بلکه به دست دشمن سپردند. این اوج ارتداد است: نه فقط سکوت، بلکه همکاری با باطل علیه حق.
در مقابل، کافی است به ملت ایران در این روزگار نگاه کنیم:
وقتی فرماندهان شهید شدند، دشمن انتظار داشت که مجموعه بترسد، عقبنشینی کند. اما برخلاف ارتشهای جهان، که با حذف فرماندهی فرو میریزند، مردم ما قویتر شدند.
فرماندهان جدید آمدند، جای خالی را پر کردند، موشکها شلیک شد، حمله ادامه یافت، حتی قویتر از قبل.
مردم کوفه، مسلم را تنها گذاشتند؛
مردم ایران، رهبرشان را تنها نمیگذارند.
مردم کوفه، از تهدید عبیدالله ترسیدند؛
مردم ایران، از موشکهای دشمن نمیترسند.
مردم کوفه، از شهادت هانی بن عروه فرار کردند؛
مردم ایران، پس از شهادت فرماندهان، دختران شهدا مینویسند:
ما ترکناک یا ابن الحسین...
تو را رها نمیکنیم، ای پسر حسین!
غربت مسلم؛ آغاز غربت کربلا
در مسیر حرکت امام حسین علیهالسلام به سمت کوفه، هنوز امید به همراهی مردم باقی بود. اما ناگهان خبری رسید، خبری که طوفانی از اندوه و غربت را بر خیمهگاه سیدالشهدا سایهافکن کرد:
مسلم بن عقیل، هانی بن عروه، و عبدالله بن یَقطُر، هر سه به شهادت رسیدهاند.
امام علیهالسلام، در منطقهای بهنام «زباله» ـ یا «زُباله» ـ دستور توقف داد. پیکی رسید و نامهای آورد. حضرت دریافت، گشود، خواند... ناگاه گریهای جانسوز آغاز کرد. آنگاه در میان کاروان برخاست و فرمود:
«لقد أتانا خبرٌ مفجع... إن مسلمًا قُتل... و هانی بن عروه... و عبدالله بن یقطر...»
«خبر تلخی به ما رسیده است؛ مسلم کشته شد، هانی بن عروه نیز، و عبدالله بن یقطر...»
سپس با صدایی آرام اما مصمم فرمود:
«مَن کانَ باذلًا فینا مهجته، موطِّنًا على لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا...»
«هر که آماده است در راه ما جان دهد، و دل به دیدار خدا سپرده، با ما حرکت کند؛ وگرنه، از ما جدا شود...»
و بسیاری جدا شدند...
۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر همراه امام بودند؛ اما پس از شنیدن این سخن، بیشترشان کاروان را ترک کردند. جمعی آنچنان عجولانه و شتابزده رفتند که حتی اسب دیگران را اشتباه سوار شدند. تنها هفتاد نفر ماندند؛ همان هفتاد نفری که تا شب عاشورا کنار حضرت ایستادند.
این بود غربت اباعبدالله.
و این، فقط آغاز ماجرا بود.
امام علیهالسلام، پس از آن خطبهی جانسوز، دختر مسلم را فرا خواند.
نامش حمیده بود؛ دختری ۱۲ یا ۱۳ ساله، هم دختر مسلم بود و هم خواهرزادهی سیدالشهدا. حضرت او را در آغوش گرفت، سرش را نوازش کرد. حمیده، چیزی از نگاه امام فهمید. پرسید:
«یابن رسول الله، یتیم شدم؟»
حضرت پاسخ نداد: آری. فرمود:
«اگر پدرت نباشد، من پدر توأم... اگر مادرت نباشد، زینب برای تو مادر است...»
این است رفتار امامی که از نسل پیامبر است. این است مدل خدا و پیغمبری در مواجهه با یتیم.
اما در مقابل، ببین یتیمان را چگونه زدند...
سر پدرشان را در طبق گذاشتند، روپوش را کنار زدند، بیهیچ مقدمهای. در برخی نقلها آمده که دختر مسلم، وقتی سر بریده پدر را دید، پرسید:
«عمه! این سرِ کیست؟»
آه... این شد آغاز کربلا؛ غربت مسلم، آتش اولیهای بود که شعلهی عاشورا را برافروخت.
در بخش بعدی، وارد بخش پایانی این جلسه خواهیم شد، با عنوان:
«امت وفادار؛ بازگشت تاریخ از کوفه تا امروز»
اگر روزگاری، کوفه با تمام ادعای محبت، فرزند پیامبر را تنها گذاشت، امروز ملتی برخاسته است که نهتنها تنهایی امام را تکرار نمیکند، بلکه با همه وجود میگوید:
«ما ترَکناک یا ابنالحسین»
تو را رها نمیکنیم، ای پسر حسین.
دختر شهید شادمانی، هنوز پدر را دفن نکرده، کنار تابوت پدرش مینویسد:
«این جان باقیماندهام هم فدای رهبر... ما ترکناک یا ابنالحسین...»
ای کاش این مردم، در کربلا بودند.
ای کاش در کوفه بودند.
مسلم تنها نمیماند.
سر از تنش جدا نمیشد.
جسدش در کوچهها نمیچرخید.
و سرش بر فراز دارالاماره نصب نمیگشت.
در این روزگار، وقتی رهبر ما از شهادت فرماندهان میگوید، ملتی با غیرت و شور، خود را آماده میکند.
اما در کوفه، هنوز حتی شمشیری از غلاف بیرون نیامده بود، هنوز قطره خونی نریخته بود، فقط خبر شهادت هانی بن عروه پیچید، و همان کافی بود تا مردم کوفه عقب بکشند، بیعت بشکنند، پشت مسلم را خالی کنند.
امروز اما، با همه فشارها، با همه شهادتها، با تمام تحریمها، کسی عقب نمینشیند.
این ملت، در مقابل هجمهها، شورِ حضور دارد.
در برابر ترور و موشک، موجِ مقاومت دارد.
و از دل این مردم، جوانانی برخاستهاند که جان خود را در طبق اخلاص نهادهاند.
اگر روزی، دشمن خیال میکرد که با زدن فرماندهان، همه عقب مینشینند، حالا فهمیده که در این سرزمین، هر فرماندهای که شهید میشود، هزار فرمانده دیگر میروید.
این ملت، آن ملت نیست.
این امت، آن کوفه نیست.
و این وفاداری، آغاز پایان ارتداد تاریخی امت است.
ایران و یمن، دو ملت مقاوماند که طبق روایت، تا آخر خط میمانند.
و اینجاست که باید گفت:
آخرالزمان، زمان پایان ارتداد است.
زمانِ بازگشت اسلام حقیقی.
و آغاز دولت مهدوی
جلسات مرتبط

جلسه چهل
به وقت شام

جلسه چهل و یک
به وقت شام

جلسه چهل و دو
به وقت شام

جلسه چهل و سه
به وقت شام

جلسه چهل و چهار
به وقت شام

جلسه چهارم : نفاق داخلی، نفوذ خارجی
به وقت شام

جلسه پنجم : جایگاه ایران در مسیر ظهور
به وقت شام

جلسه ششم
به وقت شام
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات به وقت شام

جلسه چهل
به وقت شام

جلسه سی و هشت
به وقت شام

جلسه سی و نه
به وقت شام

جلسه سی و هفت
به وقت شام

جلسه چهل و دو
به وقت شام

جلسه سی و شش
به وقت شام

جلسه چهل و یک
به وقت شام

جلسه چهل و سه
به وقت شام

جلسه نوزده
به وقت شام

جلسه بیست
به وقت شام