این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* #نزدیک_قله: گامی تا طلوع خورشید ولایت عظمی [42:59]
* فرهنگ انتظار؛ فرهنگ شیعه: امید بخشی در سایه علائم ظهور [48:35]
1⃣ شرط اول: وجود طرح و برنامه برای اجرای عدالت جهانی [51:46]
* دوران غیبت: میدان شکست همه ایدئولوژیهای ناکارآمد [56:32]
📚 معرفی کتاب: موسوعَةُ الامام المَهْدی؛ سید محمد صدر
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در مورد ظهور، خوب نکاتی را عرض کردیم. توضیحاتی را دادیم. به بخش بعدی نکتهی بحثمان برسیم که در مورد این نکته است که حالا چطور میشود این واقعه را، که برای نوع بشر در این عالم رقم میخورد، رصد کرد؛ واقعهی ظهور را. آنجا دیگر عالم به تعادل میرسد، اگر شخص به ظهور ولایت برسد، خودش به تعادل میرسد؛ این قوا تنظیم میشود؛ قوهای به قوهی دیگر ظلم نمیکند. چه بحث قشنگی دارد مرحوم نراقی در «معراج السعاده». چقدر شد آقا بحثهای «معراج السعاده»مان؛ ۲۰۰-۳۰۰ جلسه شد دیگر، فکر میکنم که حالا [آره] اسمی ازش کسی پیش ما نگیره [خنده]. آنجا مفصّل به بحث همین تنظیم و تعادل اشاره شد و پرداخته شد که مرحوم نراقی، رسیدن به اعتدال را تزکیه میداند. اصلاً تزکیه هم همین است دیگر؛ تصفیه و تزکیه. این اضافیها گرفته میشود، به تعادل میرسد.
تعادل چه حالتی است؟ حالتی است که غضب و شهوت سواره بر عقل نیستند؛ این تعادل ولایت عقل است بهجای ولایت غضب و ولایت شهوت در مملکت درون کسی که به ظهور ولایت میرسد. بهاینظهور میرسد؛ ولایت عقل بر غضب و شهوتش حاکم میشود. تو عالم هم اگر این اتفاق افتاد، جنود عقل بر جنود جهل حاکم شد، همانطور که در درونش اگر جنود عقل بر جنود جهل حاکم شد، میشود ولایت الهی. عقل همان پیغمبر است دیگر. پیغمبر باطن، پیغمبر هم همان عقل خارج است. این تعبیر آیتالله جوادی [آملی] را در درس زیاد میخواندند. پیدا کنید. آن موقع هم تازه کامپیوتر آمده بود، اوایل دههی ۸۰. پیدا کنید. حالا عین عبارت عربیاش خاطرم نیست که «عقل بیرون، پیغمبر عقل درون است». این عبارت شیخ انصاری [ره] در کتابی به کار برده بودند. سند رواییاش را پیدا کنید که حالا من آن موقع گشتم پیدا نکردم، حالا بعدها [بله] حالا اگر پیدا کردید در منابع [خوب است]. ولی جملهی حقی است؛ یعنی از مجموع روایات همین فهمیده میشود.
و اینقدر عقل مهم است و این ادراک عقلی مهم است که قرآن فرمود: "من پیغمبران را فرستادم «لِلهِ لِیَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةً بَعدَ الرُّسُلِ»." [نساء، ۱۶۵] خیلی این تعبیر، تعبیر فوقالعادهای است. فرمود: پیغمبران را فرستادم که روز قیامت یقهی من را نگیرید. اگر نمیفرستادم شماها حجت داشتید به من! چه تعبیر عجیبی! اگر من پیغمبر نمیفرستادم شماها قیامت «حجتٌ علیالله» داشتید؛ یعنی شما یقهی خدا را میگرفتید، معاذالله، که چرا برای ما پیغمبر نفرستادی؟ ولی من پیغمبر فرستادم که دیگر شما حجت نداشته باشید به من. معنایش چیست؟ معنایش این است که چرا اینها حجت داشتند بر خدا؟ بهخاطر اینکه عقل حکم میکند به اینکه بدون راهنما راه معلوم نمیشود. بدون راه، تا وقتی راه معلوم نباشد، نمیشود عقوبت کرد که چرا تو راه نبودی، چرا بیراهه رفتی؟ کسی را عقوبت میکنند بابت بیراهه رفتن که راه را بشناسد. کسی راه را میشناسد که راهنما داشته باشد. اینها را عقل حکم میکند. چون اینها را عقل حکم میکند، اگر پیغمبر نداشتید شماها یقهی من را میگرفتید. اینقدر خدا به عقل اعتبار داده. گرفتید مطلب؟ این حجت عقل است. این اعتبار عقل است. این عقل همان پیغمبر بیرونی است. پیغمبر بیرونی هم همین عقل است. البته این عقل ما میزان بهرهوریاش و اینها دیگر منوط به این است که چقدر بهحجاب به رو [نرود]. آن بحث دیگری است. این نیست که حالا من با این سطح عقلم هرچه فهمیدم، تازه حرف انبیا را هم باید بیایم در اینجا محک بزنم! بعضی میگویند دیگر. سید کمال حیدری اینها که میگفتند که اصلاً ما آیات را هم آنقدر که آنجوری که عقلمان میفهمد باید تفسیر کنیم، ترجمه [را] بفهمیم. خب کدام عقل؟ عقلی که اگر گنجشک بخورد سیر نمیشود، این عقلی که تشخیص نمیدهد چهار ساعت بعد [چه چیزی] لازم [است]، برای چهار ساعت بعدش باید چکار کند؟ این عقل میخواهد به مفاهیم دسترسی پیدا کند؟ این عقل خودش رتبهبندی دارد، شدت و ضعف دارد.
پیغمبر... البته خود انبیا هم شدت و ضعف دارند دیگر. «فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْضٍ»[اسراء، ۵۵] انبیا را بعضیهایشان را به بعضی دیگر فضیلت دادیم. خود انبیا مراتب دارند، شدت و ضعف دارند. بعضی مثل حضرت خضر، بالاتر است ادراکش و فهمش و دسترسیاش به حقایق. بعضی مثل حضرت خضر فضیلت دارند بر حضرت موسی. عقول هم همین شکلی است؛ رتبهبندی دارد. آن عقل کل، پیغمبر اکرم است، ۱۴ معصوم است. بقیه همه در رتبهی پایینترند. آن همان «عقلُنا». جلوهی بیرونی عقل است. لذا پیغمبر در یک روایت فرمود: «اولین چیزی که خدا خلق کرد نور و نبی، یا جابر!» جابربنعبدالله حدیث کِسا را نقل کرده. «اولین زائر امام حسین، اول مخلوق خدا، نور نبی تویی ای جابر!» جای دیگر فرمود: «اوّل ما خَلَقَ الله العقل.» خدا خلق کرد چی بود؟ نور پیغمبر بود یا عقل بود؟ جفتش یکی است. پیغمبر همان حقیقت عقل است. پس ما هرچقدر که حرف [چه] شد؟ هرچقدر که عقل غلبه کند در ساحت وجود ما و مملکت وجود ما، ظهور عقل که رخ داد، ظهور پیغمبر رخ داده، «علی الدین کُلِّه». ظهور امام زمان [هم] رخ داده. ظهور امام زمان ظهور عقل است. اگر در خودم عقل حاکم شد، عقل ظاهر شد، من به ظهور امام زمان رسیدم. این عقل [چه عقلی]؟ من. آن عقلی که معاویه دارد فرمود: «آن تَلَکَّنَ نکراءَ، تَلَکَ شیطانٌ». مثلاً عقل نیست. عقل آنی است که باهاش بندگی بشود. عقل آنی است که باهاش تقرب پیدا بشود. عقل آنی است که باهاش بفهمی خدا چه میخواهد. عقل آنی است که بین ظاهر و باطن، باطن را ترجیح میدهد، باطن را میشناسد. عقل آنی است که بین خیر و شر، خیر را تشخیص میدهد. عقل آنی است که بین [باقی و زائل]، بین دوام و فنا، بین بقا و فنا، بین باقی و فانی، باقی را انتخاب میکند؛ این عاقل است. میشود عقل. درست شد؟
آن کسی که این عقل برایش حاکم شده وقتی در مملکت درونش عقل حاکم شد، در مملکت بیرون هم زمینهساز حاکمیت عقل بیرونی میشود. آن عقل بیرونی، امام زمان است. پیغمبر حجت خداست. آن عقل مطلق… فعلاً بحثم این نیست. آن عقل مطلق [چرا] مانع از ظهور او در بیرون میشود؟ چون در درون، جنود جهل بر جنود عقل غلبه میکند. [وقتی] در درون غلبه میکند، در بیرون هم جنود جهل بر جنود عقل قلم [غلبه میکند]. ضعیف میشود. جامعه و فرد یک حقیقتاند. همان مختصات در جامعه است. در جامعه هم یک عقل [است]، یک غضب [است]، یک شهوت [است]. ایمان، کفر، فسوق، عصیان. «وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الۡاِیْمَانَ وَ زَیَّنَهٗ فِیۡ قُلُوۡبِکُمۡ وَ کَرَّهَ اِلَیْکُمُ الۡکُفۡرَ وَ الۡفُسُوۡقَ وَ الۡعِصۡیَانَ.»[حجرات، ۷] در روایت ما فرمودند: «کفر و فسوق و عصیان» کیاناند؟ کفر [اولی است]، فسوق [دومی است]، عصیان [سومی است]. تطبیق دادهاند دیگر. ایمان؛ ایمان کیست؟ «الایمان امیرالمومنین»، نه «امیرالمومنین». خود ایمان است. «وَ لٰکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله»، نه «وَ لٰکِنَّ البارَّ مَن آمَنَ بِالله». «وَ لٰکِنَّ البِرَّ» مصدر را گفته. «مَن آمَنَ بِالله». امیرالمومنین نمیگوید نیکوکار است، میگوید نیکی است، «برّ» است. خود ایمان است. امیرالمومنین خود ایمان است. کفر و فسوق و عصیان، حالا در مملکت وجودت وقتی که هی این ایمان رشد گرفت، دست و پا پیدا کرد، رفت جلو، تو میشوی شیعه. از کفر و فسوق و عصیان در میآیی. در مملکت بیرون هم همین. هرچه این ایمان دست و پا پیدا کرد، دست و پای کفر و فسوق و عصیان را بستی. نه دست و پای مؤمن را بستی. مسئولین کار داریم. خیلی جالب! مسئولین، مسئولین ایمان ما را میبندند. مسئولین دست و پای کفر را وا میکنند. ما کاری به اینها نداریم. ایمان را سخت میکنند. کفر و نفاق را راحت میکنند. اینها مؤمنین را ذلیل، منافقین را عزیز میکنند. دولت کریمه آن دولتی است که «تُعِزُّ بِهِ الاسلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهِ النِّفاقَ وَ أَهْلَهُ». نفاق ذلیل باشد توش. منافق ذلیل باشد. اسلام عزیز باشد. [آنها] کار برای ما سخت میکنند. هم مادی، هم معنوی. مادیاش تو سرشان بخورد که کار را سخت میکنند. که عرضه ندارند. مادیاش را میشود تحمل کرد؛ چهار روز است. معنوی که سخت میشود، آن بد است.
سیاستهای غلط دیکته میکند، این پیاده میکند. برای بچهی من، برای دانشآموز «سندِ فلان» را اجرا میکند که رهبری فرمودند: «سندِ ۲۰۳۰ برای تربیت سرباز برای آمریکا و انگلیس در این مملکت بود.» [ما] از این نقد مسئولین من هرچه خودم را بکشم، هرچه هم فحش به مسئولین بدهم نمیتوانم اینقدر فحش بدهم. هرچه بگویم این نمیشود. (عین جملهی رهبری است.) اینها با سند ۲۰۳۰، که مخفیانه برداشتند آوردند و هرچه هم که داد و بیداد شد باز هم داشتند اجرا میکردند، داشتند سرباز تربیت میکردند. همین الان هم به جولانی نمیشود گفت سرباز آمریکا و انگلیس؛ یعنی بدتر از جولانی میخواستند در این مملکت پرورش بدهند با سند ۲۰۳۰. سرباز آمریکا: آنی که توی عراق آدم میکشد، توی ابوغُرَیب پدر درمیآورد. میخواستند با سند ۲۰۳۰ آنجوری تربیت کند. خب این سند ۲۰۳۰ که این کار را میکند، آنی که [آن را] آورده تو مملکت چی است و کی است؟ خروجیاش وقتی میشود تربیت برای آمریکا و انگلیس، خودمان بابایی که دارد این کار را میکند چی است؟ معلم آمریکاپَروَر و انگلیسپَروَر. آن چی میشود؟ هرچه زور بزنم این نمیشود.
بهجای اینکه مؤمن پرورش بدهد، منافق پرورش میدهد. کافر پرورش میدهد. سرباز پرورش میدهد. چرا اینطور میشود؟ چون مجموع قوا در جامعه بهجای اینکه دست و بال عقل را باز بگذارد، غضب و شهوت را ببرد تو ولایت عقل، عقل را برده توی حاشیه. برده زیر یوغ غضب یا شهوت. دیکته میکند به عقل که تابع غضب باش. دیکته میکند به عقل که تابع شهوت باش. این همان عدم تعادلی است که در فرد رخ میدهد، میشود فاسق. در جامعه رخ میدهد، میشود جامعهی فاسق. اگر به این تعادل رسید، به ظهور میرسد. جامعه به این تعادل رسید، به ظهور [میرسد]. بحث مهمی بودا. خیلی نکات این چند شب دوشنبه خیلی نکته [داشت]. خودم... چون حرفهای من مفت نمیارزد. اساتید، علما، بزرگاناند و بنا همیشه به این بوده که اگر چیزی میگویم منبع بگویم، ارجاع بدهم. خود تشابه فرد و جامعه را مرحوم علامه [طباطبایی ره] بحث مفصلی در موردش دارد. شهید مطهری ایجاب میکند وقتی این بحث را مطرح میکند میگوید: این جزء آن بخشهای فوقالعادهی «المیزان» است. شخصیت میبیند. قرآن [برای] جامعه را اجل دارد، عمر دارد، حساب و کتاب دارد، پروندهی اعمال دارد. جامعه این شکلی است. چرا کربلا رقم میخورد؟ چون جنود جهل بر جنود عقل سواره [است]. جنود عقل در جامعه ضعیف است، اقلیت است. این فضیلتها جامعه را پر نکرد. این جامعه تربیت نشد.
این بحث تربیت، آقا، خیلی مهم است. این کلمهی هشتگ تربیت آنجا داشته باشید. کلاً در بحث ظهور ما باید با رویکرد تربیتی به قضیهی ظهور نگاه کنیم که این رویکرد معمولاً در بحثهای ظهور نیست. تربیت را باید در همهی اینها اشراب کنی. فلانی فلانکس است. همه اینها فرع بر آن سیر تربیتی جامعه است. نمیشود ما سیر تربیتی جامعه را فاکتور بگیریم بعد توقع داشته باشیم یک هو سفیانی قلمبه بیفتد. هزار تا سفیانی هم بیاید، هزار بار هم نشانههایش را داشته باشد، جامعهای که تربیت نشده و جنود عقل قدرت ندارد برای اینکه جنود جهل را زمینگیر کند، این جامعه از پس سفیانی بر نخواهد آمد. این سفیانیاش هم به دردش نمیخورد. از تو این سفیانیها ظهوری رخ نمیدهد. نمیشود که. هزار تا سفیانی هم میآید و میرود و هیچی نمیشود. جنود عقل اگر تقویت بشود، جامعه تربیت بشود، عاقل تربیت بشود. عاقل یعنی عبد. عبد را تربیت بکند. عاقل یعنی اهل ذکر.
همین خطبهای که از امیرالمؤمنین [علیهالسلام] خواندم برایتان در مورد ظهور [است]. به نکتهای میخواهم اشاره بکنم که بحث جدیدمان است؛ آن هم این است که ما چه شکلی باید برآورد داشته باشیم. البته این هم که گفتم خودش یک برآوردی بوده، باز یک تحلیل بود در مورد اینکه جامعهای که دارد به ظهور نزدیک میشود، هرچقدر که این جامعه به مدیریت و فرماندهی عقل نزدیک میشود، این جامعه دارد به ظهور نزدیک میشود. حالا یک وقت هست یک جامعهی کوچکی است، فرض کنید که حالا همانطور که در فرد گفتیم، توی خانواده است مثلاً. این خانواده به ظهور رسیده. یک وقت توی یک اداره است. یک وقت توی شهرک [است]. یک وقت توی شهر است. توی شهری امام زمان [عج] ظاهر است؛ یعنی اینها عبداند، تسلیماند. یک وقت هم توی مملکت است. [مملکت] به عنوان این مرزهای جغرافیایی که امروز داریم، کشور ایران است، کشور عراق است، کشور سوریه است. اینها توش ظهور رخ میدهد. یک وقت ضعیفترش حاکم است. به آن عقل مطلق نرسیده، ولی به مراتب بیشتر تن داده مثلاً حالا ولی فقیه، مرجع دینی، شریعت الهی، قانون الهی. به قانون الهی تن داده تا وقتی که ارتداد از این پیدا نکند، باز به آن بحثهای قبلی هم ارجاع میدهیم دیگر. بحث ارتداد و اینها برنگردد؛ قیام میکند، قانون اساسیاش را بر اساس شریعت خدا رأی میدهد، تصویب میکند، حاکم میکند، بعد پاش وایساده، بعد «إستقام» برنگردد. چهل ساله در این نزاع و کشاکشیم که از این قانون اساسی برگردیم. ما را میخواهند از این برگردانند دیگر.
شما قانون اساسی که الهی نبود دیگر، بقیهی چیزهایت کار نداشت. خیلی سوریه دختر [را] تذکر حجاب بهش میدهند، درست میکند. بیبیسی خوشش میآید. من و تو تیتر میکند. عاشق گشت ارشادند. گشت ارشادی که تَهش چه نظامی را میخواهد بالا بیاورد؟ پای کِی را میخواهد سفت کند؟ چه قانونی را میخواهد برقرار کند؟ هژمونی کِی تَهش در میآید؟ تَهش جولانی باشد که بگوید: آقا من نمیخواهم وارد جنگ بشوم. کار با اسرائیل ندارم. من کار به جنگ ندارم. اینجا نمیخواهم پایگاهی بکنم برای درگیری با اسرائیل. مردممان هم حوصلهی جنگ و اینها ندارند. ول میکند [استایل را]. کار باهاش ندارد. این خوب است. آفرین! گشت ارشاد بیاری، چه میدانم روبند بزنند، تو استادیوم زنها نیایند. من نظام تو را تغییر [نمیدهم]. تو باید سرپا باشی. تو نباشی بشار اسد میآید. تو نباشی کار میافتد دست جمهوری اسلامی. من تو را سرپا نگه میدارم. هر هرچه که باهاش میتوانی مردم را نگه داری و حکومت را نگه داری، اگر حجاب است، اگر بینمازی، [اگر] نمازشب اجباری است. هرچه تو را برقرار میکند. هرچه موضع تو را محکم میکند، من آن را میخواهم. آن را دارم. اینها دلسوز این شدند که جوان ما الان یک وقتی اذیت نشود، بهش میگویند روسریات را سرت کن. بعد آنور که تذکر میدهد... بعد تیتر میکند من و تو که این از غیرت جولانی. غیرت، واژهی غیرت خندهدار این است. چند کلمه غیرت و ناموس را میزنند. بعد جولانی که تذکر میدهد میشود غیرت جولانی. تصویرسازی میکند برای اینکه محبوب کند جولانی را در آن فضا. پایش را سفت کند. موقعیتش را محکم کند. شیاطین چکار میکنند؟ شما یک آره گفتید به احکام خدا تن دادی، چرا قانون اساسی تا کی برگردی؟ الان آن مرز ارتداد است. یکیاش هم بحث حجاب است. فقط هم حجاب نیست. چندتا است و این یک سد است. به تعبیر دیوار برلین است. بریزد، همهاش ریخته. شما از این نقطهی واضح شریعت اگر دست برداری، پشتبندش از خیلی چیزها باید دست برداری. دومینو پشتبندش میریزد. خیلی چیزهای دیگر هم هستش که پشتبندش متصل به این است. کمربندی است که نگه داشته این واجبات اجتماعی را و این شریعتمداری و حریممداری اسلامی را در جامعه. شما حالا این یک حدش است. تا یک حدی عقل حاکم شده. دیگر بندگی است دیگر. تا یک حدی حاکم شد. اگر این را نگه داشتی و تقویتش کردی، مستعد این میشود که به رتبهی بالاتری از حاکمیت به عقل برسی. اگر برگشتی ارتداد رخ میدهد، استبداد رخ میدهد. جمعتان میکنم، وعدههای جماعت دیگر را میآورند. اینها «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» [توبه، ۶۷]؟ نه «لَیْسُوا بِکَافِرِینَ». این پس قاعده کلیاش است.
یک بحثی را مرحوم شهید سید محمدصدر [ره] دارد که این به نظرم بحث فوقالعادهای است و منحصر به فرد. یک کمی میخواهم وارد این بحث بشوم. حالا هم این ساعت، هم ساعت بعدی انشاءالله بحثمان ادامه دارد. به این موضوع میخواهم بپردازم. ایشان یک کتابی دارد به نام «موسوعة الامام المهدی (عج)». این کتاب چهار جلد است. در جلد دوم این کتاب که تاریخ غیبت کبری است، در قسم ثالث این کتاب بحثی را در مورد شرایط ظهور و علامات ظهور دارد که دیگر تا آخر این جلد دوم به همین بحث میپردازد. اول در مورد ایشان نکاتی را عرض بکنم، بعد به بحث کتاب ایشان بپردازم.
شهید سید محمدصدر، همین پدر مقتدی صدر. کربلا میروید عکسهایش هست. محاسن سفید بلندی [دارد]. خب ایشان خیلی بهش میخورد پیرمرد باشد دیگر، درست است؟ چند سالش بوده ایشان از دنیا رفته؟ کسی میداند؟ به چهره ۸۰، ۹۰ میخورد. [در صورتی که] ۵۵ سالش بود شهید [شد]. ابروهایش هم حتّی سفید است. باش. دیگر حالا چی تحمل کرده بودیم. ولی خدا که اینطور شده بود. ۵۵ سال ایشان با دو تا پسرش مصطفی و مؤمل شهید [شدند]. یک پسر دیگرش هم شهید کردند. چهار تا پسر داشت. همین مقتدا فقط بچه آخرشان هم هست. انشاءالله خدا ایشان را هم سر به راه کند به حرمت پدر شهید و برادران شهیدش. شهید سید محمدصدر عموزادهی [شهید] سید محمدباقر صدر؛ یعنی ظاهراً پدرش، پسرعموی شهید سید محمدباقر صدر است. سید محمدباقر صدر معروف به صدر اول. سید محمدصدر که حالا اسمش را اگر جاهایی دیده باشید، محمد محمدصادق... چون عربها عادت [دارند]، اسم خود طرف را میگویند بعد اسم پدرش را میگویند. زینب حسن نصرالله، زینب دختر حسن نصرالله، [میگویند]. زینب حسن نصرالله. محمد محمدصادق صدر، یعنی محمد فرزند محمدصادق صدر. الحمدلله سید محمدصدر بهشان میگویند، هم محمد محمدصادق صدر بهشان میگویند.
این را [اگر] دیدید بدانید داستانش. ایشان آقا، شاگرد شهید صدر بوده و خوب شهید صدر که شخصیت فوقالعادهای است. دیشب هم یک اشاره بهش کردم. ۴۸ سال عمر شریفش. حضرت آقا میفرمایند که ایشان هم نادر بود هم نابغه بود. نادر هم هستند گاهی افراد، ولی نابغه کم است. نابغه بود. خیلی تأکید بر نابغه بودن ایشان دارد که با آن سن کم، که از سن بیست و خردهای سالگی در حوزهی نجف معروف بود به اینکه یک آدم فوقالعادهای است. در سن خیلی پایین مجتهد میشود. سید محمدباقر صدر ۱۱ سالگی کتابی در مورد فدک نوشته [است]. دارم این کتاب را. تا همین امروز جز اصلیترین کتابهاست در مورد فدک. در سن ۱۱ سالگی این کتاب را نوشته. ۸ سالگی نقد مارکسیست میکرده. ۸ سالگی بسیاری از آثارش را قبل از ۲۰ سالگی و اینها نوشته. واقعاً شخصیت فوقالعاده [بود]. لعنت بر صدام که این گوهر را از ما گرفت. ایشان شاگردانی دارد که تو همین حال و هوای خودشاند؛ هم از جهت علمی، هم از جهت سیاسی و اجتماعی و اینها. یکی از این شاگردان که ایشان هم در سن کم اجازه اجتهاد گرفته، شهید صدر، این شهید سید محمد محمدصادق صدر است که در سن ۳۶ سالگی از شهید صدر اجازه اجتهاد میگیرد و تو همان حال و هوای شهید صدر است و همان نبوغ علمی و همان فضای سیاسی و اینها. و دنبال این بود که حکومت اسلامی را در عراق حاکم بکند. هم بسیار همافق و هماهنگ با حضرت امام [ره] و بسیار هماهنگ با رهبر عزیز انقلاب. و صدام هم به طرز وحشیانهای ایشان را به شهادت رساند. من فیلمی دیدم که اینقدر این فیلم عجیب بود، باورم نمیشد که این فیلم واقعی باشد. لحظهی شهادت شهید سید محمدصدر [ره]. فیلمش موجود است. قرائن بر این است که این فیلم واقعی است، چون کیفیت فیلم سینمایی است. های های گریه میکنید. خیلی فیلم عجیبی است. ایشان از نمازجمعه میآید. خطبههای نمازجمعهی ایشان معروف بود. کفن تنش میکرد. مسجد کوفه خطبه میخواند. از نمازجمعه دارد برمیگردد تو منطقهی حنانه. همین مسجد حنانه هست. دور تا دور خیابان، جمعیت وایستادهاند. مردم وایستادهاند. وسط مردم دارد رد میشود. یکهو یک ماشین جلو ماشین ایشان وایمی ایستد. از تو ماشین پیاده میشوند. جلو چشم این همه جمعیت به رگبار میبندند ایشان را. دو تا پسرش را مینشانند تو ماشین. ایشان هنوز زنده بوده. این ماشین اول که میرود، آمبولانس میآید. فیلمش را ببینید. خیلی فیلم عجیب [است]. سید محمد را سوار چیز میکنند که ببرند. برانکارد. یکهو مسئولین امنیتی صدام پیاده میشوند و این پرستارها و اینها را میزنند و همانجور که ایشان روی برانکارد [است]، دستش را سید محمد میآورد بالا که از خودش [دفاع کند]. چند تا گلوله جلو چشم هزار نفر مردم. یک صدا، یک نفر در نمیآید. خیلی صحنههای عجیب و غریبی است. چند تا گلوله به ایشان میزنند. ایشان را میکشند و سوار ماشین میشوند، میروند. و هیچکی اصلاً نه به ماشین اینها کار دارد، نه به خود اینها. کار [ندارد]. اعتراض، نه جیغ، نه داد. فقط این پرستارها میزنند تو سرشان و ایشان را سوار آمبولانس میکنند، میبرند که بعد هم ایشان را در وضعیت عجیبی دفن میکنند و که خبر نداشتند و بروید مزار ایشان را بنده چند باری مشرف شدم، ته وادیالسلام، آن آخر، قبر این بزرگوار.
مقامات عرفانی هم ایشان داشته. ایشان شاگرد یکی از شاگردان مرحوم انصاری همدانی بوده. بیشتر از مقام علمی و این فضای اجتهاد و اینهاش که خوب محل اعتنای همه بوده و مرجع نجف بوده. مرجع نجف میشود. ۱۲ جلد کتاب «ماوراء الفقه» دارد که خیلی کتاب فوقالعادهای است. کلی آثار فقهی و اینها دارد. جدای از این و بالاتر از این مقامات عرفانی ایشان است. این رفیق ما آقای اصفهانی که این کتاب «چیز کهکشان نیستی» [نوشته]، مرید این سید محمدصدر شدیداً. یعنی بعد آقای قاضی، عاشق و شیفتهی این شهید صدر دوم. حالا تعبیر شهید صدر دوم در مورد ایشان باید کرد. مقامات عرفانیاش عجیب و غریب است. عراقیها خب خیلی دَمْپَرِ این عراقیها، اینها بوده. این رفیق ما، عراقیها خیلی شیفتهی ایشاناند و خیلی از احوالات عرفانی ایشان عجایبی نقل میشود. شخصیت عرفانی ممتازی است مرحوم شهید سید محمدصدر. ایشان کتابی دارد عرض کردم: «موسوعة الامام المهدی (عج)».
قبل از اینکه من یک توضیحی در مورد این کتاب بگویم، به روح همهی این شهدا و این بزرگان و این خوبان و کسانی که حق بر گردن ما دارند، خصوصاً شهید صدر اول و شهید صدر دوم، یک صلوات هدیه بفرمایید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد».
این کتاب «الامام المهدی (عج)» ایشان که چهار جلد است، شهید صدر اول مقدمه زده. شهید [صدر] اول که امام برای ایشان سه روز عزای عمومی اعلام کرد. دیگر بیشتر از همه تا حالا امام برای ایشان عزای عمومی اعلام کرد. شهید سید محمدباقر صدر، سید محمدباقر، اول انقلاب به شهادت رسید. امام گفت: «نابغه.» هم آقا فرمودند: «نابغه.» ایشان ۵۸-۵۹ به شهادت رسید. ۵۹ بود به نظرم. فروردین ۵۹. ۱۹ فروردین. [بهجای اینکه] این بازیگرها، اینها را [مرگ و میرشان را] اینها را باید حفظ کنیم. ۱۹ فروردین ۵۹، شهادت سید محمدباقر صدر. ۷۷ شهادت سید محمدصدر است. متولد [۵۵]... شهادت [۷۷]، ۵۵ سال میشود. حالا تاریخ شهادتش هم فکر میکنم ۲۹ بهمن [بود].
محمدباقر صدر تو مقدمه تعبیری دارد این را اول ببینید که اهمیت این کتاب فهمیده بشود. میخواهم یک چند جلسه وارد بحث جدیدی [که] داریم میشویم، وارد کتاب داریم میشویم. بر اساس کتاب بحث [را] میرویم جلو. انشاءالله بحث منظم میشود انشاءالله. ایشان میگوید که: مقدمهی کتاب، صفحهی ۸۹ و ۹۰:
«مِنَ الْأَفْكَارَاتِ الْتّارِکُ التَّوَسُّعِ تَفاصیلَ الْکِتَابِ الْقَیِّمِ الَّذِی اَمَامِنَا فَاِنَّنَا بَینَ یَدِی مُوسُوعَةٍ جَلِیلَةٍ فِی الْاِمَامِ الْمَهْدِیِّ، وَضَعَهَا اَحَدُ اَوْلادِنَا وَ تَلَامَذَتِنَا الْاَعِزّاءِ وَ هُوَ الْعَلَّامَةُ الْبَحّاسُ السَّیِّدُ مُحَمَّدُ الصَّدْرِ حَفِظَهُ اللهُ تَعَالَی. وَ هِیَ مُوسُوعَةٌ...»
کتاب در پیش ما موسوعهی جلیلهای است در مورد امام زمان. «وضعها احد اولادنا» یکی از فرزندان ما این کتاب را نوشته. «وَ تَلَامِذَتِنَا الْاَعِزّاءِ» یکی از شاگردان عزیز ما این کتاب را نوشته. «وَ هُوَ الْعَلَّامَةُ الْبَحّاسُ» علامه، اهل تحقیق، سید محمدصدر «حفظ الله تعالی» [که] زمان حیات ایشان نوشته این کتاب را. «وَ هِیَ مُوسُوعَةٌ» [تعبیر را] ببینید. میخواهم اهمیت [کتاب را بگویم]، چون کتاب خیلی غریبه مخصوصاً بین ماها. چه تعبیری دارد شهید سید محمدباقر صدر:
«وَ هِیَ مُوسُوعَةٌ لَمْ یَسْبِقْ لَهَا نَظیِرٌ فِی تَارِیخِ تَصْنِیفِ الشِّیعِیِّ حَوْلَ الْمَهْدِیِّ.»
میگوید: در طول تاریخ شیعه در مورد امام زمان همچین کتابی نوشته نشده.
«فِی اِحَاطَتِهَا وَ شُمُولِهَا لِقَضَیَّةِ الْاِمَامِ الْمُنْتَظَرِ مِنْ کُلِّ جَوَانِبِهَا.»
اینی که در مورد امام زمان با احاطه و شمول در همهی جوانب بحث بکند.
«وَ فِیهَا مِنْ سِعَةِ الْاُفُقِ وَ طُولِ النَّفَسِ الْعِلْمِیِّ وَ اسْتِیعَابِ الْکَثِیرِ مِنَ النُّکَاتِ وَ الْإِلْتِفَاتِ مَا یُعَبِّرُ عَنِ الْجُهُودِ الْجَلِیلَةِ الَّذِی بَذَلَهَا الْمُؤَلِّفُ فِی اِنْجَازِ الْمُوَسُّوعَةِ الْفَرِیدَةِ. وَ اِنِّی لَأُوصِی بِاِسْتِعَادَةٍ وَ أَنَا اَشْعُرُ بِمَا تَمَلَّکَهُ مِنَ الْفِرَاقِ وَ مَا تُعَبِّرُ عَنْهُ مِنْ فَضْلٍ وَ نَبَاهَةٍ وَ عِلْمِیَّةٍ وَ اَسْأَلُ الْمَوْلَى سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی اَنْ یُقِرَّ عَیْنِی بِهِمًا وَ یُرِیَنِی فِیهِ عَلَمًا مِنْ اَعْلَامِ الدِّینِ.»
آقا اینجا افق وسیعی مد نظر ایشان بوده و کلی نکته و چقدر کار علمی، نکات فراوان و اینها که نشان میدهد چه تلاش فوقالعادهای مؤلف این کتاب کرده برای این موسوعهی منحصر به فرد را محقق کند!
«وَ اِنِّی لَأُوصِی بِاِسْتِعَادَةٍ وَ أَنَا اَشْعُرُ بِمَا تَمَلَّکَهُ مِنَ الْفِرَاقِ وَ مَا تُعَبِّرُ عَنْهُ مِنْ فَضْلٍ وَ نَبَاهَةٍ وَ عِلْمِیَّةٍ...»
که دیگر حالا این تعابیر را هم ایشان به کار میبرد که دعا میکنم که ایشان از اعلام دین شود و اینها. این پس تعبیر شهید سید محمدباقر صدر در مورد این کتاب. این کتاب آقا، هر جلدش یک موضوعی دارد دیگر. تاریخ غیبت صغری و کبری و اینها. جلد دوم عرض کردم به بحث ظهور میرسد.
چرا این کتابی که بنده دارم بعد شهادت ایشان است؟ سال ۸۵ شمسی، چاپ چهارم، چاپ قدس، انتشارات قدس. خدمت شما عرض کنم که به این کتاب ما جلد ۳، صفحهی ۳۹۳ به بعد. تا آخر کتاب. اینجا دیگر از اینجا فضای کلاسی میشود دیگر. انشاءالله رفقا با فضای کلاسی بحث را ادامه بدهند با قلم و کاغذ و اینجور چیزها. انشاءالله ترجمه شده. فصل اول در شرایط ظهور. ایشان یک بحثی دارد. ضمن عدة جهات (چند تا جهت)، جهت جهت میکند که به نظرم چهار تا جهت را مطرح میکند. جهت اول این است که آقا فرق بین شرایط و علائم ظهور چیست. یک بحث قشنگی را [مطرح میکند که] ندیدم قبل از ایشان مطرح بشود. این است که آقا ما یک علائم ظهور داریم، یک شرایط ظهور داریم. این خیلی مهم است. مهمتر از علائم ظهور، شرایط ظهور است. بعد یک بحثی میکند که اینها تفاوتش چیست. هفت تا تفاوت میگوید بین شرایط ظهور و علائم ظهور. و سه تا شرط میگوید در شرایط ظهور که البته شرط چهارم را میروم بعدش میآورد. میگوید که حالا میشود این را هم اضافه کرد. اضافه هم نکردیم همان شرط سوم کفایت میکند. اینها را داشته باشید. کلیت کتاب را میگویم. ۴۰ صفحه مطلب توی همین دو خطی که گفتم خلاصه کردم. پس دارد میگوید: ما یک شرایط داریم، یک علائم داریم. توضیح میدهد این شرایط و علائم چیست. بعد این شرایط ظهور را سه تا شرط میداند که میتواند چهارمی هم بهش ملحق بشود که اگر ملحق هم نشد، همان شرط سوم، چهارمی را میرساند. سه تا یا چهار تا شرط داریم. البته چند تا داریم زیاد هم هست که مفصل به این علائم میپردازد. ظهور سفیانی، چه میدانم سیل در نجف، فرات، چه میدانم یأجوج و مأجوج، چه چه چه، نفس زکیه. فلان اینها همه به عنوان علائم واردش [میشود] هم [در مورد آنها] بحث میکند که ما بحث علائمش را انشاءالله برسیم. از روی کتاب بحث را مطرح میکنیم، مفصلتر بحث میکنیم.
قبل از علائم، شرایط را مطرح میکند. هفت تا فرق میگوید بین شرایط با علائم. برای اینکه اول فقط تو ذهنتان بیاید که شرایط چیست، قبل از اینکه ایشان اول تفاوت شرایط و علائم را میگوید آره. بند اول شرایط را بر اساس بحث ایشان توضیح بدهم. ایشان آخه اول فرقها را میگوید، بعد میآید شرایط را توضیح میدهد که به نظرم باید اینها کمی جابجا بشود که اول معلوم بشود اصلاً شرایط چیست، بعد تفاوتش با علائم فهمیده [شود]. این کتاب منحصر به فرد است. یعنی واقعاً این مطالب نبوده ولی نیاز هست که پختهتر بشود. این بحثهایی هم که عرض کردیم میشود به این بحثها اضافه کرد؛ یعنی همین که تا به حال در این جلسات گفتیم میشود به عنوان شرایط به تو علائم و اینها به تکمیلش کرد. اگر بشود یک چیز جدیدتری نوشت و مطالب ایشان را تکمیل کرد به نظر خوب میرسد. حالا برسیم بهش.
ایشان میگوید که: آقا ما این را در جهت دوم میآورد. «موسوعة الامام المهدی (عج)»، نه جداً ترجمهی خود علامات ظهور ایشان را یکی از شاگردان ایشان هم هست، «طرطوسی» اگر اشتباه نکنم. آقای طرطوسی. ایشان نه، عرب است. شاگرد عرب ایشان است. جداً یک جلد کتاب کرد ترجمهاش را. جهت اول: تفاوت بین علائم و شرایط میگوید. جهت دوم میرسد به اینکه اصلاً شرایط ظهور چیست و چند تاست. پس ما اول جهت دوم را میخوانیم بعد جهت اول را. در جهت دوم میگوید: آقا منظور ما از شرایط ظهور آن چیزهایی است که ظهور متوقف بر این است. آن ظهور، آن روز موعود، رخ دادنش وابسته به این است. آن نشر عدالت کامل در همه عالم وابسته [به این است]. ایشان میفرماید که درست است که همه چیز وابسته به ارادهی خداست. خدا اگر اراده کند همین امروز ظهور محقق میشود و همین امروز غ... خدای متعال اسبابی را لحاظ کرده، شرایطی را لحاظ کرده و به واسطهی آن شرایط که ظهور را رقم میزند، اینها حکم سبب و مسبب دارد. این نکته کلیدی است. علائم را حالا در تفاوتهایش میگوییم. علائم حکم سبب و مسببی ندارد. نشان است. ولی اینها سبب و مسببی است. علت و معلول است. ستاره مطرح میکند. سه تا علت است که باید کنار هم جمع بشود تا چی بشود؟ تا ظهور رخ بدهد. یک وقت هست شما میگویی آقا مثلاً فرض بفرمایید که اینجا درخت است. این درخت حکایت از این میکند که رودخانهای هم اینجا هست. درخت نسبتش با رودخانه علامت است. نسبت سبب و مسبب نیست. خوب نه. این سبب و مسبب هست اگر برق نباشد این هم نیست. ولی تو نشانه [حکایت] ازش میکند ولی رابطه، رابطهی سببیت نیست. یک نکتهای که ایشان مطرح میکند بین علامت و شرط این تفاوت است. این علامت هست ولی سبب و مسبب از آن [نیست]. البته آب بوده که درخت هست ولی لزوماً به معنای اینکه این آب به حد رودخانه رسیده باشد نیست. ولی به هرحال حکایت از این دارد که آبی هست. ممکن است آن آب زیرزمینی و اینها باشد. معمولاً هم البته وقتی جایی درخت انبوهی هست یک رودخانهای چیزی هم هست. ولی نمیشود به ظرس قاطع و قطعی گفتش که این جنگل و باغی که اینجا هست پس پشتاش یک رودخانه است، درست است؟ چرا؟ چون این علامت. ولی بعضی چیزها رابطهاش رابطهی سبب و مسبب است. اینکه باشد، آن هم قطعاً رابطه گرما با آتش است. جایی که گرما هست آتشی هست. بله. نمیشود گرمایی باشد بدون آتش. گرما هم علامت بودن آتش. معلول آتش، علتش آتش است که این هست. شرط که گفته میشود رابطه، رابطهی مسبباش است. علامت لزوماً اینطور. خیلی نکات فوقالعادهای استها.
بعضی از این حضراتی که هی میگویم میخواهند ما را به سمت علامت و اینها نبرند به این توجه داشته باشند. باش. ما را به سمت علامت و اینها نمیخواهی ببری. حالا علامتها مهم است. الان میخواهیم بگوییم مهمتر از علامتها شرایط است. خیلی از نکاتی هم که گفتیم اینها شرایط ظهور بود. علامتهای ظهور اصلاً نبود. شما هم اگر میخواهی کسی تو دام علامتها نیفتد و فریب نخورد خیلی خوب از فضای علامتها در بیاور ببر تو فضای شرایط. عرض کردم رهبری علامتگرا شاید نباشد به تعبیر شماها. ولی شرایطگرا هست و خیلی تعابیری که میگوید همو عبارت اخرا. همانهایی که ما به ازا دارد در مورد ظهور. ساعت پیش گفتیم: آقا باید نزاع حق و باطل به اوج خودش برسد. ایشان فرمود: «امروز به جنگ موجودیتی رسیدهایم.» این همان نظام پایانی حق و باطل است. آخرالزمان است. این همان نزاع موجودیت، جنگ موجودیتی، جنگ هست و نیست. خب این از چی حکایت میکند؟ جنگ موجودیتی از آخرالزمان حکایت میکند. این ما به ازای روایی مهدویاش میشود آخرالزمان. حالا ایشان آن را نمیگوید. ما به ازایش را میگوید. فرقی نمیکند که. این نگاه شرایطگراست. باید «مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا» بشود دیگر. تعابیر ایشان را خواندم توی جلسهی دیگر. ایشان هم قائل به این است که «مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا» شده. این را چند سال پیش از ۶۸ تا به حال دارد میگوید. الان چی میفرماید؟ میفرماید دیگر به جنگ رسیده و جنگ موجودیتی شده. اینها دقیقاً تو پازل «قُرْبِ ظهور» فرموده میشود. حالا یک عزیزی هم برمیدارد مینویسد که رهبری اصلاً کاری به نزدیکی ظهور و قرب ظهور و این حرفها ندارد! الفاظی که شما چیدهاید! اصلاً مگر رهبری همّ و غمّی جز غلبه حق بر باطل؟ غلبه حق به تمامه بر باطل به تمامه غیر از ظهور است؟ مگر جز اینی که فرایند را طوری طراحی بکند که به آن نقطه برسیم چیزی تو ذهنش است؟ چیزی مد نظرش است؟ کلمات ایشانم دارد حکایت میکند از این مدارجی که دارد در این مسیر طی میشود. ایشان میگوید: «فصل مُشَیّع» از این راه را ما آمدهایم. نزدیک قلهایم. قله چی است؟ قله این است که مثلاً تورم میآید پایین، دلار ارزان میشود؟ یا نه. قله این است که با آمریکا رابطهمان خوب میشود. قله آن ولایت است. قله آن وقتی است که عقل حاکم میشود بر عالم. که ایشان تعبیر کرد به ظهور «طلیعه» چی بود؟ «ولایت کبری»! چه تعبیری ایشان توی بیانیهی گام دوم [کرده]. غایت آن است. قله آن است. قله آن است. چیزی غیر از آن قله نیست. وقتی آن قله است، «این نزدیک قلهایم» یعنی چی؟ نزدیک ظهوریم. خورشید طلوع، خورشید ولایت عظما. غایت آن است دیگر. قله آن است. حالا من بگویم ظهور تو دهنم؟ نگاه ایشان چیست؟ نگاهش این است که میخواهد جامعه را با آن مسیر علمی منضبط دقیق قابل فهم... البته از بعضی جهات علامتها از شرایط مهمتر است. حالا عرض میکنم. چون شرایط برای نوع مردم قابل ارزیابی نیست. حالا عرض میکنم. ولی علامتها قابل ارزیابی است. ولی آها. ولی آنی که مهم است علامت نیست، شرایط است. پس چی شد؟ شرایط حکم سبب و مسبب باید باشد تا ظهور باشد. علامت را میشود حالا ممکن است اصلاً «بدای» هم صورت بگیرد مگر علامتهایی که حکایت از آن شرایط مثل همان گرمایی که گفتم هم علامت، هم مسبب است. مگر اینکه آنطور باشد. بعضی علامتها این شکلی است. اگر آن به آن حد رسید، آن میشود علامت حتمی. آن دیگر «بدای» بردار نیست که پنج تا است. حالا پنج تا، هفت تا، هشت تا [است]. باید برسیم لباسش را بخوانیم. علائم حتمی که آنها در حکم شرط در واقع نمایش شرط است. نمایش بودن آن شرط است.
مثل مثلاً گلودردی که یک بیمار دارد که حکایت میکند از اینکه عفونت گرفته گلوی را. این هم علامت است، هم مسبب است. خیلی وقتها هم طرف عفونت گلویش را گرفته درد ندارد. دکتر که نگاه میکند از نشانههای دیگر میفهمد که این گلویش عفونت دارد ولی خودش چون ساده است، چون سر در نمیآورد، به آن حد حتی [نرسد] دقیق کن چقدر نکات مهمی است. تا به آن حدی نرسد که گلودرد بشود نمیفهمد گلویش عفونت گرفته. دکتری که اهل فن سریع میفهمد. این از نوع غذا خوردنش، از نوع سرفه کردنش و از نوع خلطی که تو گلویش است و این مسائل عفونت. حتی قیافهاش معلوم میشود. این یک نگاه [است]. من اگر بخواهم بفهمم منی که شرطگرا هستم با صد تا علامت میفهمم. ولی خودش که این نظام دستش نیست و سر در نمیآورد باید بهش بگویم که بگویم: هر وقت گلودرد شدی، بدان که عفونت گرفتهای. لذا علامتها را برای عموم گفتند و تربیت عمومی که اینی که عرض کردم و رویکرد تربیتی داشت. تربیت عمومی که الامانی شیعه را با همین دلخوشیها تربیت کردیم، با همین توجه به علامتها رخ میدهد که وقتی یک نشانهای ظاهر شد دل ببندد. قطعی نداند ها! ولی امیدوار باشد. آسیبی هم بهش خورد، تازه این را هم تو فرایند ظهور کشف بکند و غور و [فهم] بفهمد. تو آن پازل بچیند. اینجا اتفاقاً بیشتر باید به او دلداری و امید داد. نگه داشته ما سر سفره آماده نشستهایم. نمیدانیم چه شده که اینجا به اینجا رسیدهایم. همین که شیعه این همه بلا سرش میآید و امیدوار است بهخاطر همین فرهنگ است. تو بدون این فرهنگ از این به بعد امیدوار باش. تا اینجا رساندند با همین کتابها، با همین سیره [بودهاند]. اینها بوده همش به همین کتاب پیشگوییهای مصطفوی نگاه کن داشتم. ایشان که کامل تطبیق میدهد هرچه میگوید میگوید: آقا ببین شد! ببین این آن است. یک کتاب برای پیشگوییها نوشته روایت را میآورد.
فرهنگی بین علما. غرضش از نوشتن این کتاب این بوده. چه جالب! ۵ تا علامت داریم. این میخواهد کاملاً کار تربیتی بکند. این دارد کار روانی انجام میدهد. کار علمی انجام نمیدهد که اطلاعات نمیخواهد به شما بدهد. امید را تو دلت زنده نگه دارد. آرامش را حاکم کند. نگذارد به یأس و افسردگی برسی. احساس بنبست. تمام این بنبستهای ظاهری را تو فرایند ظهور درک بکنی. این خیلی مهم است. پس از یک جهت علامت از شرط مهمتر است. از یک جهت شرط از علامت مهمتر است. شرط پس نسبت سبب و مسببی است و قطعات ظهور، علت برای ظهور است. بعد ایشان میفرماید که سه تا شرط، شرایط ظهور... کتاب ایشان یک مدل خاصی است. یعنی اگر از اول شروع نکنی به خواندن، از وسط بخوانی کامل گیج میشوی. هر فصلش را از اول [باید] شروع کنی. چون میآید میگوید: «الجهة الاولى» بعد «الفرق الاول فلان». «الجهة الثانیة» بعد «الشرط الاول» بعد... بعد از شرط الاول «الامر الاول، الامر الثانی، الامر الثالث». بعد «الشرط الثانی، النقطة الاولى». بعد تیتر بعدی گیرپاش میکنی کلاً کتاب را باید قشنگ با فلات ایکس کتاب ارائه بشود. میگوید: آقا شرط اول چیست؟ خیلی قشنگ است. میگوید اولین شرطش این است که «اُطروحه» لازم دارد. و «ه جیمی»؛ اطروحه هم به این تز و پایاننامه و اینها میگویند، هم به پیشنهاد میگویند، هم به همین طرح. طرح چیست؟ مدل چیست؟ یک مدل بده. طرحی بده. استراتژی بده. میگوید: آقا اولین شرطش این است که ما نیاز به یک اطروحه داریم. قشنگ استها! علائم ظهور بیشتر برای ما تکلیف تعیین میکند. اولیاش این است که آقا ما یک اطروحه لازم داریم. یک نقشهای لازم داریم. یک طرحی، پیشنهادی که این سراسر عدالت باشد. آن عدل محض واقعی را نمایان کند و قابلیت داشته باشد که هر مکان و هر زمان این را اجرا کرد. حضرت آقا چند سال پیش چی فرمودند؟ فرمودند: من حالا این عبارت ایشان وقت نشد بیاورم. بگردم پیدا کنم. حالا شما اگر پیدا کردید بین دو جلسه بهم بدهید. ایشان فرمودند: «نقشهی پیشرفت را بنشینید طراحی بکنید. الگوی پیشرفت، الگوی عدالت، الگوی عدالت.» به یکی هم فرمودند به دانشجوها که بنشینید نقشه بکشید که چه شکلی میشود جامعه را بر اساس عدالت اداره [کرد]. این همان اطروحه است. حالا ما هنوز در حد اطروحه در حد جامعهی خودمان میلنگیم. ایشان میگوید در حد جهانیاش لازم است. شما یک مدلی باید ارائه بدهی که آقا این آن چیزی است که ما میگوییم. این را نقشهی عدالت محضی است که با این میشود عالم را اداره کرد. تو کشوری با هر نژادی با هر زبانی این قابل اجراست. این نقشه را الان کجا ارائه [میکند]؟ این خیلی مهم است. البته من و شما مسلمان اجمالاً قبول داریم که این نقشه چیست؟ همین دین است. درست است؟ دقیق نمیدانیم چیست. ساز و کارش را بلد نیستیم. ولی اجمالاً قبول داریم که آقا دین حاکم بشود. همانطور که مردم قبل از جمهوری اسلامی وقتی که به اسلام رأی دادند حتی به اسلام هم رأی [ندادند]. [برای] خمینی فیلمش هست دیگر. «پدرجان! آمدی اینجا به چی رأی بدهی؟» روز ۱۲ فروردین [۵۸] گفت: «من آمدم به همین آقای خمینی رأی بدهم.» عالی! «به جمهوری اسلامی، چرا؟» چون میدانم آقا این سید اولاد پیغمبر، این عالم دین، مرجع تقلید، چی دارد؟ همین نقشهی دین را میخواهد. همین حرف خدا [و] پیغمبر را میخواهد اجرا کند دیگر. ما همان را اجرا کنیم کارها درست میشود. حالا دقیقاً میخواهی چکار کنی؟ حتی چه بسا خود امام هم دقیقش را نمیدانست. «دقیقاً دقیقاً». از امام میپرسند شاه برود شما چکار میکنی؟ «داریم طرحش را.» خب ما همان اول قانون اساسی داشتیم. وضعیت آقایان نشستند چند روز توی خلوت. زجر با خودکشی یک نقشهای درآوردند برای قانون اساسی. چقدر طول کشیده؟ قانون اساسی بالا پایین شد تو مجلس خبرگان. سر تک تک مفادش چقدر بحث شد؟ هی اصلاح شد. چند بار اصلاحیه خورده قانون اساسی. چه چیزهایی که بعداً ملحق شد مثلاً با مجمع تشخیص مصلحت. نداشتیم که از همان اول. جایاش خالی بود. لازم [بود]. ولی چه بسا بعدها هم هی چیزها اضافه شد. ای چه بسا بعدها لازم باشد چیزهای اضافهتر بشود. پس ما دقیقاً که الگو را نداشتیم که. اجمالاً میدانستیم. آمدیم یک مقدار پیاده کردیم باز چیز جدیدتر [شد]. رسیدیم. پس الان هم در مورد آن نقشهی کلان عدالت جهانی یک چیز اجمالی من و شما میدانیم. ولی همهی عالم هم این را میدانند. بله. البته شرطی که مطرح میکند بودن آن است. وجود آن است. نه دانستنش. یک نکته توجه داشته باشید، خلط نشود مسائل. اولین شرط اینکه باشد. شرط اول اینکه همچین نقشهای باشد. وحی، آموزههای انبیا، آموزههای اسلام، این هست. پس این اطروحه را داریم. دانستن چی؟ [ماییم] مسلمان شیعه اجمالاً میدانیم که هست و اجمالاً میدانیم که چیست و باید تبلیغ و تبیین بشود؛ هم برای امت و جامعهی خودمان، دیگران که حتی همین قدرش را هم نمیدانند. آنها سرگشته و حیران دنبال یک نقشهای میگردند. یکی از علل غیبت امام زمان که به نظرم تو غیبت نعمانی هم روایتش بود، میفرمایند که علت غیبت امام زمان این است که همه وقتی حضرت ظهور کرد دیگر هیچ نظر و ایدئولوژی و شخصی نباشد که بگوید من هم یک چیزی داشتم. به همه فرصت رسیده باشد. هرچه طرح دارند ارائه کرده باشد. خیلی عجیب است. روایت فوقالعادهای استها.
علت استراتژیکی است. یکی از فلسفههای غیبت این است که هر آن چیزی که در زندگی بشر به عنوان نقشه و تز میشده اجرا بشود، مهلت پیدا کند کارش را انجام بدهد که حجت تمام بشود. بشر قانع بشود که جز این چیزی نیست. اشباع بشود. حالیش بشود. باورش بشود که آقا همه امتحان پس دادند. هرچه که بود به نحو برهان سَبر و تقسیم همه آمدند خودشان را نشان دادند. یکی فقط مانده. ببینیم اینها چی میگویند. این نقشههای موجود کفاف نمیدهد. همه امتحان پس دادند. یک چیز دیگری هست. باید همه به آن رو بیاوریم که آنجا آن ظهور پیدا میکند. این مهم استها. هرچقدر شما بتوانید ادراک را تسریع و تسهیل بکنی در عالم فرایند ظهور [را] سرعت بخشیدی. چه وظیفهای داریم! دیگر از این وظیفه بهتر و قشنگتر پیدا نمیکند. حالا تو این مکانیزم برو جای خودت را پیدا کن. جایابی کن خودت را. ببین کجای کاری و چکار میتوانی بکنی. جهاد تبیین که گفته میشود خیلی اوضاع وسیعی دارد. اینکه فقط تبیین این نیست که چرا مرغ گران شده، چرا بنزین باید گران بشود. مثلاً توجیه کنیم به دروغ. تو ذهنها طور دیگری وانمود میکنند [میشود]. خب باید شما توضیح بدهی که اصلش چی بود. حقایق است. تبیین آموزههاست. تبیین اینکه اصلاً تو کی هستی؟ اینجا کجاست؟ این عالم چیست؟ تو چکارهای تو این عالم؟ تو کی هستی؟ تو کی هستی؟ چند وقتی [است] رهبری روی این نکته هی دارند تأکید میکنند. استعدادهای بیپایان انسان که هم امروز تو سخنرانیشان بود، هم چند وقت پیش بهش اشاره کردند. آن بحث جنود آسمانی و اینها را آنجا مطرح کرد که انسان استعدادهای بیپایانی دارد. این هم جز تبیین است. ساز و کار هستی، ساز و کار حق، ساز و کار باطل، نظام حق و باطل، چیستی حق و باطل. چرا خلق شدیم؟ چرا تو دنیاییم؟ چرا دنیا این مدلی است؟ دنیا چه مدلی است؟ سنتهای خدا؟ همه اینها تبیین است. و تبیین است که این ادراک را تقویت میکند. و این ادراک وقتی تقویت شد، به عقل گرایش پیدا میکند. و این دارد مسیر ظهور را تسهیل میکند. موانعش را برطرف میکند. یک بخشش با دعا و استغاثه. یک بخشش هم با این است. لذا بحث تبیین، خدمت شما عرض کنم که القای معارف و اینها را باید جدی گرفت. لباسهایم فراوان. اگر بخواهیم بهش بپردازیم که دقیقاً اولیای امام زمان تو همین فضا معرفی میکند. دیدید که همین خطبهای هم که از امیرالمؤمنین خواندیم ۲۲۲ نهجالبلاغه تو همین فضا [بود]. اینها اهل ذکر و اهل توجه. تو اسماء غافلین دارند این هشدار را ایجاد میکنند. وظایفشان را بفهمند. امر به معروف میکنند خودشان هم پذیرفتهاند. نهی از منکر میکنند خودشان هم پذیرفتهاند. این شوئونات اجتماعی، این تبیین، این توسعه ذکر، گسترش ذکر چیزی است که وقتی یک کسی داشت، میشود عنصر امام زمان. میشود عنصر در خدمت عقل. این دارد حاکمیت عقل را بر این قوای شهوی و غضبیه حاکم میکند در عالم. نمیگذارد قوای شهوی و غضبی حاکم بشود بر عقل. ببندد دست و پای عقل را. محدودش بکند. مجبورش بکند. لذا امیرالمؤمنین فرمود: «عین عمار کعین شهادتین.» عمار دارد تسهیل میکند این ولایت را. چطور؟ با تبیین. با تبیین چی؟ یک بخشش با تبیین مسائل روز جامعه و چه رخ داده و چرا رخ داده و اینهاست. اعماقی هم دارد. تو کی هستی؟ چی هستی؟ اصلاً چرا دین؟ چرا این دین؟ چرا دین دیگر نه؟ داستانی است که بنده هرچی نگاه میکنم بی تعارف نمیبینم تو این حوزه در حد جامعهی خودمان نمیبینم. دنیا مشتاق این است که الان از ما بشنود شما طرحتان چیست. ما در حد جوان دانشجوی دانشگاه خودمان نداریم. هرچی هم سؤال میکنند که چی بدهیم؟ چی بخوانند؟ چکار بکنیم؟ بله. حالا شهید مطهری اینها تا یک حدی این مطالب را عهدهدار شده. شهید مطهری یا مجموعهی آثاری که حالا از هزار تا کتاب کنار هم میچینیم یک چیزی در میآید. ولی نقشهی کلانی که...
پس اولین شرط، وجود این نقشه است. این طرح است. این شرط، آن طرحی که ضامن برای همهی بشریت باشد. ضامن سعادتش باشد. ضامن رفاه باشد در دنیا، به کمال بشری باشد در آخرت. شرط. شرط دوم البته بعدش اینجا ایشان نتایجی را میگیرد از این شرط که من حالا فعلاً به آن کار ندارم. ایشان میگوید که باید این تز موقع ظهور حاضر باشد و باید هم لااقل با آن ویژگیهای اصلی شناخته شده باشد. همین که عرض کردم اجمالاً شناخته شده باشد. این شرط اول. شرط دوم. یک استراحتی بکنیم. یک پنج دقیقه دیگر انشاءالله شرط دوم را واردش بشویم. شرط سوم خیلی مهم است در شرایط. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...