به وقت شام

جلسه چهارم : نفاق داخلی، نفوذ خارجی

01:07:26
40

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

* ارتداد در عاشورا، ثمره نفوذ یهود و نصارا در ساختار سیاسی و انحراف اموی.[2:00]

* عاشورا یعنی؛ صحنه پرده برداری از چهره سلبریتیِ مسیحی‌زاده (یزید) ، به بهای خون اباعبدالله![11:00]

* روابط پنهان یزید با کفاراهل کتاب و آموزش مسیحی و مشاوره یهودی، فاکتورهای زمینه‌ساز فاجعه کربلا.[17:50]

* نقش امیه یهودی‌تبار تا سفیانی آخرالزمان؛ در نفوذ ساختاری یهود و نصارا در امت اسلامی.[21:55]

* در منطق قرآن هم‌افقی با یهود و نصارا، یعنی"ارتداد"، وهم‌پیمانی دولت‌های عربی با اسرائیل، مصادیق امروزی آن![30:28]

* پیوند عاطفی- سیاسی کشورهای عربی با آمریکا نشانه‌ی عبودیت در برابر کفر است و تضاد کامل با ولایت اهل‌بیت.[36:38]

* تبیین معنای ولایت در نگاه علامه طباطبایی، و ارتباط آن با سنخیت و امتزاج روحی.[30:40]

روضه‌: روایت دردناک کودک سه ساله در خرابه های شام تا کودک‌کشی‌های ویرانه‌های غزه...[50:30]

متن جلسه

هوش مصنوعی :
السلام علیکم و رحمة الله
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، و صلّی الله علی سیدنا و نبینا أبی‌القاسم المصطفی محمد
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد
و علی آله الطیبین الطاهرین، و لعنة الله علی القوم الظالمین
من الآن إلی قیام یوم الدین
ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی أمری و احلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی
در جلسات گذشته مروری داشتیم بر آیات سوره مبارکه مائده، آنجا که خداوند متعال یک دوگانگی اساسی در باب ولایت مطرح می‌فرماید: از یک‌سو ولایت خدا و رسول و امیرالمؤمنین علیهم‌السلام، و از سوی دیگر ولایت یهود و نصارا.
انسان یا در این سو است یا در آن سو؛
محال است کسی خالصانه تحت ولایت الهی و اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد، در حالی‌که هنوز دلبستگی و گرایشی به جبهه یهود و نصارا در وجودش باقی مانده باشد.
در این آیات، مفهوم ولایت به سطحی از همدلی و اتصال می‌رسد که دیگر هیچ مانعی میان طرفین نیست؛ پیوندی است عمیق، مبتنی بر محبت، هم‌جهتی، هدف مشترک، علقه و هم‌مسیر بودن. این ولایت ممکن است نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام شکل گیرد، یا نسبت به دشمنان ایشان؛ و قرآن کریم دشمن اصلی این خط را در یهود و نصارا معرفی می‌کند.
نمونه‌هایی مانند شمر و یزید، که گمان می‌شود فقط محصول انحرافات داخلی‌اند، در حقیقت خروجی همان بستر ولایتی‌اند که به یهود و نصارا تعلق دارد؛ کسانی که در چنین بستر فکری و اعتقادی‌ای رشد کردند.

متأسفانه گاهی برخی دوستان ما که اهل «برائت» هستند و بر این مسیر اصرار می‌ورزند – که البته مسیر درستی هم هست – این عمق را نمی‌بینند. گویی نهایت برائت‌شان متوقف می‌شود بر چند اسم، مثلاً خلفای صدر اسلام، یا ماجرای سقیفه؛ اما فراتر نمی‌روند.
در حالی که خود سقیفه محصول نقشه و طراحی دشمن بود، نه صرفاً یک خطای درونی. آنچه در سقیفه رخ داد، آشکارا دست‌پخت یهود و نصارا بود، نه فقط یک واقعه بومی در جامعه اسلامی.
روایتی هست از دیدار یکی از شیعیان نوجوان با امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف که در احتجاج طبرسی نقل شده است. این نوجوان از قم به سامرا می‌رود تا از حضرت سؤال کند. در آن دیدار، حضرت کودک را توبیخ می‌کنند که چرا در مناظره‌اش با یک اهل‌سنت، پاسخ شایسته‌ای به شبهات او نداده است. آن اهل‌سنت با استناد به آیات قرآن، سعی داشت به خلفای نخستین فضیلت ببخشد و شیعه را در تنگنا قرار دهد. حضرت با بیان چند آیه و استدلال، پاسخ‌هایی دقیق می‌دهند.
در بخشی از آن روایت، امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف تصریح می‌فرمایند که آن دو نفر – که بحث بر سر مسلمانی‌شان بود – اصلاً مسلمان نبودند. ایشان می‌فرمایند که آن‌ها مهره‌هایی از جانب یهود بودند. برخی از کاهنان یهودی، با محاسبات خاص خود، به آن دو گفتند: اسلام بیاورید، چون بر اساس نشانه‌هایی که ما یافته‌ایم، می‌توانید پس از پیامبر اسلام به قدرت برسید و مسیر را به نفع یهود باز کنید. این ماجرا از اساس نفوذ برنامه‌ریزی‌شده بود.
امروز هم نفوذ یهود و نصارا به شکل پیچیده‌تری ادامه دارد. با وجود همه امکانات رصد و فناوری‌های اطلاعاتی، هنوز نمی‌فهمیم چگونه در کشور ما نفوذ می‌کنند، عملیات انجام می‌دهند، فرماندهان ما را ترور می‌کنند و ردّی از خود به‌جا نمی‌گذارند. چه برسد به ۱۴۰۰ سال پیش که نه صدا بود و نه تصویر؛ آن‌جا با آموزش‌های خاص، شخصیت‌هایی را تربیت می‌کردند و بر بستر جامعه اسلامی می‌گماردند.
برخی شواهد جدی وجود دارد که نشان می‌دهد حتی یزید، محصول طراحی‌های بلندمدت این جبهه بود. برای این هدف، معاویه را بالا آوردند، او را به شخصیتی از بستر میسیونرهای یهودی وصل کردند، و سپس بر تربیت فرزندش تمرکز کردند. مادری را انتخاب کردند، فرزندی را پرورش دادند و گفتمان مورد نظر را در او نهادینه کردند. یزید قرار بود تجسم همان آموزه‌ها باشد؛ و شد.

یزید مسلمان نبود. اصلاً دیندار نبود. این تصور که یهود و نصارا فقط یک دین متفاوت در برابر اسلام‌اند، ساده‌انگارانه است. نه، آن‌ها – لااقل در مرحله فعلی‌شان – دین نیستند، بلکه یک فرقه تبهکارند. رهبر معظم انقلاب نیز تعبیرشان درباره رژیم صهیونیستی، «باند جنایتکار» بود؛ نه پیروان یک دین.
باید دانست که آیین یهود، آنچه امروزه به نام آن شناخته می‌شود، هیچ شباهتی به دین الهی زمان حضرت موسی علیه‌السلام ندارد. آن دین، تحریف شده است؛ دیگر از ایمان به قیامت، بهشت، دوزخ، و جهان پس از مرگ در آن خبری نیست. حتی در کتاب‌های تحریف‌شده‌شان، نشانی از این مفاهیم بنیادین نیست. آنها نه موسی را قبول دارند، نه عیسی را؛ تنها اسمی از آنان بر زبان دارند و خود را به ایشان منتسب می‌کنند، بی‌آنکه پیروشان باشند.
قرآن می‌فرماید: «لَن یَدخلَ الجَنّةَ إلاّ مَن کانَ هُودًا أو نَصاری»؛ این سخن، نشانه توهّم و برتری‌طلبی نژادی آن‌هاست. اعتقاد دارند اگر قیامتی هم باشد، تنها آن‌ها اهل نجات‌اند. چنین باوری نه دینداری است و نه توحید. این‌ها یک گروه‌اند، یک جریان‌اند، با منافع و ائتلاف‌های مشترک؛ یک باند. قرآن نیز این را تصریح کرده که:
«بَعضُهُم أولیاءُ بَعض»؛
یهود و نصارا با وجود اختلافات ظاهری، در مواجهه با مسلمانان، هم‌پیمان‌اند. نباید فریب این تضادهای سطحی را خورد؛ در روز نیاز، پشت‌به‌پشت هم می‌ایستند. آیات الهی دقیقاً بر این مسئله انگشت گذاشته‌اند:
اگر دلخوش کرده‌اید به اینکه این‌ها با هم اختلاف دارند، بدانید در بزنگاه‌ها، هر دو بر ضد شما هم‌پیمان می‌شوند.
در مقابلِ این جبهه، جبهه‌ی محبت خدا، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام قرار دارد. علامه طباطبایی رحمه‌الله در تفسیر المیزان تأکید می‌کند که:
محال است کسی دلش را مملو از محبت اهل‌بیت کند، و هم‌زمان محبت نصارا را در دل داشته باشد. این دو در یک دل نمی‌گنجند.

چنین آیه‌ها و تفسیرهایی باید از همان دوران کودکی به ما آموزش داده می‌شد. اگر یک‌سوم قرآن کریم درباره یهود و نصارا سخن گفته، آیا نباید دست‌کم یک‌سوم آموزش دینی‌مان نیز به تبیین این موضوع اختصاص می‌یافت؟ در حالی‌که ما حتی یک صفحه در کتاب‌های درسی‌مان آموزش نداده‌ایم که یهود و نصارا چه کسانی‌اند، اهدافشان چیست، و چگونه عمل می‌کنند.
امروز یهود و نصارا در همه شئون زندگی ما نفوذ کرده‌اند. اگر بخواهیم معادل امروزی آن‌ها را بیان کنیم، باید بگوییم: غرب‌گرایی، یا غرب‌پرستی. این همان محبت به یهود و نصارا در ادبیات قرآنی است.
امروز چقدر از این افراد در کشور ما حضور دارند؟ در سطح مسئولان، چقدر دل‌هایی داریم که برای آمریکا غش می‌رود؟ رهبر معظم انقلاب بارها و بارها در این‌باره هشدار داده‌اند. در ایام انتخابات سال گذشته، جمله‌ای بسیار قابل‌تأمل فرمودند:
کاندیداها باید بین خود و خدای خود عهد ببندند که اگر رأی آوردند، از کسانی استفاده نکنند که اعتقادشان این است که جز با کمک آمریکا نمی‌توان کشور را اداره کرد!
امروز متأسفانه در کشور ما قانونی نیست که بگوید تمایل به جبهه یهود و نصارا جرم است. در حالی‌که این آیات قرآن، باید مبنای قانون‌گذاری باشد.
تا وقتی در قانون‌گذاری اسلامی، حساسیتی نسبت به چنین گرایش‌هایی وجود نداشته باشد، تا وقتی که در برابر کسانی که از جبهه دشمن حمایت می‌کنند سکوت کنیم، تا وقتی این افراد در مناصب رسمی باقی بمانند، نه نصرت خدا شامل حال ما می‌شود، و نه پیروزی واقعی به سراغمان می‌آید.
برای نجات جامعه اسلامی، باید این مهره‌ها از ساختار تصمیم‌گیری بیرون بروند. البته نه لزوماً با حذف فیزیکی؛ بلکه با حذف رسانه‌ای، ایدئولوژیک و گفتمانی. مردم باید به سطحی از آگاهی برسند که اگر کسی سخنی گفت یا موضعی گرفت که نشانی از محبت به غرب در آن بود، به‌سرعت آن را تشخیص دهند.

مگر نمی‌بینید که امروز کسی اگر فقط پنج دقیقه حرفی مشابه داعشی‌ها بزند، آیا در خیابان می‌تواند راحت راه برود؟ آیا می‌تواند نامزد مجلس یا ریاست‌جمهوری شود؟ خیر! اما از آن طرف، برخی با کمال وقاحت می‌آیند و همان حرف‌هایی را می‌زنند که غربی‌ها می‌زنند، همان مواضع را تکرار می‌کنند، و از قضا با همین شعارها رأی هم می‌آورند!
این‌ها تفاوتی با داعش ندارند، بلکه گاهی حتی از آن‌ها خطرناک‌ترند. چون داعش – با همه جنایت‌هایش – حداقل نام خدا و پیامبر را می‌آورد. اما آن‌هایی که دل در گرو غرب دارند، به‌مراتب از آن باندهای تبهکار بدترند. مگر ندیدید که داعشی‌های مجروح را به بیمارستان‌های جولان می‌بردند و نتانیاهو بالای سرشان حاضر می‌شد؟ این‌ها خودشان پشت ماجرای داعش بودند و در مناظرات انتخاباتی آمریکا هم به آن اعتراف کردند که «ما داعش را درست کردیم»!
حالا بپرسید: چرا برخی در کشور ما، از خود داعش متنفرند، اما از غرب، از آمریکا و انگلیس متنفر نیستند؟ مگر آن‌ها پشت داعش نبودند؟ مگر آن‌ها طراحان اصلی ترور و تحریم و تحقیر ملت ما نیستند؟! چگونه می‌شود کسی از داعش بیزار باشد، اما دلش برای فرماندهان غربی بتپد و سخنان آنان را تکرار کند؟
غربی‌ها تصور کردند ملت ایران دیگر ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام را کنار گذاشته‌اند و به ولایت یهود و نصارا تمایل یافته‌اند. محاسبه‌شان این بود که مشارکت پایین در انتخابات، رأی دادن به گزینه‌های غرب‌گرا، و وضعیت حجاب، همگی نشان می‌دهد که دل ملت ایران با آن‌هاست. لذا تصمیم گرفتند یک ضربه امنیتی به جمهوری اسلامی وارد کنند و خیال کردند که مردم خودشان علیه نظام قیام خواهند کرد.
اما چه شد؟ محاسباتشان غلط از آب درآمد. با همان حادثه اوین، که گمان کردند زندانی‌ها شورش خواهند کرد و مردم با آن‌ها همراه می‌شوند، باز هم به هیچ نتیجه‌ای نرسیدند. نمی‌دانستند که مردم ما ولایت‌شان، ولایت اهل‌بیت است؛ نه ولایت غرب!
روز خطر، همان‌هایی که تا دیروز در انتخابات شرکت نمی‌کردند، یا حجاب نداشتند، یا به نامزدهای غرب‌گرا رأی می‌دادند، همگی پشت سر رهبری ایستادند. این یعنی ولایت. این یعنی ایمان پنهان، که در لحظه لازم آشکار شد.

وقتی دشمن دید در بزنگاه‌ها مردم پشت ولایت ایستاده‌اند، محاسباتش شکست خورد. حالا چه کرده؟ هدف بعدی‌اش را روی خودِ «ولی» گذاشته است؛ یعنی رهبر معظم انقلاب.
دشمن، نخست تهدید فیزیکی کرد. به خیال خودش خواست آستانه حساسیت مردم را بسنجد. واکنش مردم و مراجع نشان داد که آن تهدید، با دیوار سخت ایمان مواجه شده است. مراجع بزرگواری چون آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله مکارم، آیت‌الله نوری همدانی، آیت‌الله حائری، و دیگران، فتاوایی تاریخی صادر کردند و عملاً ساختار طراحی دشمن را فرو ریختند.
پیام واضح بود: «تهدید رهبر امت، شوخی‌بردار نیست. این آخرین‌بارت بود؛ بار دیگر تکرار شود، طومار شما درهم پیچیده می‌شود.»
اما دشمن که دست از کار نمی‌کشد. حالا رفته سراغ فاز بعدی: تحریف.
می‌خواهد پیروزی‌ها را به‌نام دیگران بزند و ناکامی‌ها را گردن رهبری بیندازد! پروژه این است که وقتی دشمن شکست خورد، بگویند علت پیروزی ما، عِرق ملی بود، نه رهبری. مردم ایران وطن‌دوست بودند، غیرت داشتند، برای همین پیروز شدیم؛ نه اینکه کسی فرمان داد یا کسی راهبری کرد!
خنده‌دار است، اما دقیقاً همین‌ را می‌گویند: پیروزی نتیجه جمع شدن مردم بود، نه اطاعت از رهبری. و از همین‌جا، پروژه بعدی آغاز می‌شود:
اگر می‌خواهی از این پس هم پیروز شوی، باید همه را راضی کنی. دل همه را به دست بیاوری. پس چه کار کن؟ حساسیت‌ها به آمریکا را کنار بگذار، درگیر سپاه و سیاست خارجی و حجاب نشو، بگذار همه جمع شوند، همان‌گونه که در آن روز جمع شدند!
اینجاست که تحریف شکل می‌گیرد:
عامل پیروزی، «اجتماع» بود – درست – اما نه اجتماع بر محور حق، بلکه اجتماع بر محور بی‌تفاوتی!
درحالی‌که حقیقت ماجرا این بود: مردم با همه اختلاف‌سلیقه‌ها، آمدند و پشت رهبری ایستادند.
تحریف این است که می‌خواهند بگویند نه، مردم با همه اختلاف‌ها، بی‌ولایت و بی‌رهبری جمع شدند!

یکی از نشانه‌های محبت صادقانه به اهل‌بیت علیهم‌السلام، محبت به امام حسین علیه‌السلام است. خدا رحمت کند مرحوم شهید آیت‌الله رئیسی را؛ یادتان هست وقتی رئیس‌جمهور شد، چطور آب و آتش زد تا راه کربلا را برای مردم هموار کند؟
در اوج کرونا، با همه فشارها، آمد و تسهیل کرد؛ روادید برداشت، کمک‌هزینه داد، واکسن فراهم کرد تا مردم بتوانند بروند زیارت. این‌ها نشانه محبت به امام حسین علیه‌السلام است. کسی که محب اهل‌بیت است، نه‌تنها مزاحم هیئت و روضه نمی‌شود، بلکه یار آن است. احساس رقابت با مداح اهل‌بیت ندارد، با روضه کینه ندارد، با زائر اربعین متلک نمی‌اندازد.
اما وقتی کسی محبت به یهود و نصارا دارد، لجش می‌گیرد از روضه و زیارت. حتی از کربلا هم درس مذاکره می‌گیرد! این‌ها با امام حسین علیه‌السلام زاویه دارند. از کربلا استفاده ابزاری می‌کنند تا رابطه با غرب را توجیه کنند!
در روایت زیبایی از شیخ صدوق، از زبان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، صحنه‌ای تکان‌دهنده نقل شده است. پیامبر نشسته بودند، امام حسن علیه‌السلام وارد شد، پیامبر گریستند، فرمودند: بیا پسرم. او را روی زانوی راست خود نشاندند. بعد امام حسین علیه‌السلام آمدند، تا چشم پیامبر به حسین افتاد، باز گریستند، فرمودند: بیا پسرم، او را هم روی زانوی چپ نشاندند. فاطمه آمد، گریستند. علی علیه‌السلام آمد، گریستند.
اصحاب پرسیدند: یا رسول‌الله! چرا با دیدن هر یک از ایشان اشک ریختید؟ پیامبر فرمودند: به آن خدایی که مرا به نبوت برگزید، من و این‌ها عزیزترین مخلوقات خداییم. هیچ‌کس در زمین، نزد خدا، محبوب‌تر از این چهار نفر نیست. اما می‌دانم بعد از من با ایشان چه خواهند کرد...
فرمودند: علی مظلوم کشته خواهد شد، فاطمه درِ خانه‌اش شکسته می‌شود، حسن مسموم می‌شود، و حسین، مظلومانه ذبح خواهد شد، آن‌چنان که گوسفندی را ذبح می‌کنند.
این‌جا دیگر نوبت گریه ماست...
فرمودند: «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ قَدْ رُمِیَ بِسَهْمٍ فَخَرَّ عَنْ فَرَسِهِ، ثُمَّ یُذْبَحُ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ».
گویی اکنون دارم می‌بینمش که تیری بر او می‌زنند، از اسب بر زمین می‌افتد، و آن‌گاه سرش را جدا می‌کنند؛ همچون گوسفندی که ذبح می‌شود... مظلومانه...

سخنرانی‌های مرتبط

محبوب ترین جلسات به وقت شام

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00