به وقت شام

جلسه ششم: ظهور، پس از نه گفتن: از قاسم بن الحسن تا قیام منتظران

01:01:18
233

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

*ریشه یابی مهجوریت قرآن در برابر روایت‌های تحریف شده و مسکوت‌کننده قیام.[2:30]

*تبیین معنای قرآنی «ولایت یهود و نصارا» از نگاه علامه طباطبایی و هشدار در مورد غرب‌زدگی و بی‌تفاوتی سیاسی.[6:50]

*هشدار قرآن نسبت به دل‌بستگی قلبی به کفار‌ و پذیرش ذلت به‌جای عزت با توجیه ترس![19:40]

*بازخوانی مفهوم "ولایت" در قرآن، با تاکید بر لزوم خروج از سلطه یهود و نصارا، برای تحقق قیام و ظهور.[34:48]

*لازمه تحقق ظهور، منتظران مجاهدند نه عابدان عزلت گزین![43:00]

*روضه خوانی امام زمان ارواحنا فدا، برای غیرت حسنی قاسم بن حسن علیه السلام، در زیارت ناحیه...[53:50]

متن جلسه

هوش مصنوعی :
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلى قیام یوم الدین
یکی از مصائب تاریخی ما، دوری از فرهنگ قرآن است. این جمله را بسیار شنیده‌ایم، اما آن‌چنان که باید، ژرفای آن را درک نکرده‌ایم. امروز «مهجوریت قرآن» تبدیل شده به شعاری کلیشه‌ای که دیگر حتی حساسیت‌برانگیز هم نیست. وقتی می‌گوییم «از قرآن دور افتاده‌ایم»، اغلب تنها به ظاهر الفاظ بسنده می‌شود، در حالی‌که حقیقت ماجرا فراتر از این‌هاست.
یکی از نشانه‌های این مهجوریت، کنار گذاشتن معارف قرآنی در مواجهه با مسائل اجتماعی و سیاسی روزگار ماست. گاه برخی افراد یا جریان‌ها، به بهانه‌ی رجوع به روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، عملاً قرآن را کنار می‌گذارند. حال آن‌که نه تنها این روایات در تعارض با قرآن نیستند، بلکه خود اهل‌بیت علیهم‌السلام دستور داده‌اند که فرمایشات‌شان بر قرآن عرضه شود:
«خُذوا ما وافقَ الکتاب و دَعوا ما خالفَه»
آنچه موافق قرآن است بگیرید، و آنچه مخالف است رها کنید.
اما این قاعده‌ی روشن، سال‌هاست که در عمل کنار گذاشته شده. نتیجه آن‌که برخی با تمسک به چند روایت مجمل یا مشکوک، حکم کلی صادر می‌کنند که «تشکیل حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه‌السلام، ممنوع است» و هر قیامی، پرچم ضلالت است! این برداشت، نه تنها روح قرآن را نادیده می‌گیرد، بلکه در تضاد کامل با صریح‌ترین آیات الهی است.
امام خمینی رحمه‌الله در تحلیل این نوع روایات، جمله‌ای دارند که باید با آب طلا نوشت. می‌فرمایند:
«اگر یک میلیون روایت هم باشد که به صراحت بگوید پیش از ظهور، هیچ اقدامی جایز نیست، اگر خلاف قرآن باشد، آن را به دیوار می‌کوبیم.»
زیرا هیچ معصومی، سخنی نمی‌گوید که مخالف قرآن باشد. و هیچ روایتی، هرچند ظاهراً مستند و معتبر، در صورت مخالفت با مبانی قطعی قرآن، نمی‌تواند حجت قرار گیرد.
در برابر این تحریف روشمند و پررنگ کردن روایاتی خاص، سکوت در برابر ده‌ها آیه‌ی صریح درباره‌ی لزوم قیام، نهی از پذیرش ولایت کفار، و تکلیف به جهاد فی‌سبیل‌الله، خود ظلمی مضاعف به قرآن کریم است. چرا آیاتی چون «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ» به حاشیه رفته و بی‌اهمیت تلقی می‌شود، در حالی‌که بر صدر منابر، از یک یا دو روایت مجمل، دکترین سیاسی استخراج می‌شود؟
بی‌تردید، مظلومیت قرآن در عصر ما، فقط حاصل دشمنی نیست؛ بلکه حاصل نادانی یا خیانت ماست.

بخش دوم: «ولایت‌ستیزیِ قرآنی و نسبت آن با غرب‌زدگی»
یکی از مهم‌ترین آیات قرآن که در این زمینه به‌صراحت تکلیف را روشن می‌کند، آیه ۵۱ سوره مائده است:
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ﴾
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! یهود و نصارا را ولیّ خود قرار ندهید.
این آیه، صریح، روشن و بی‌ابهام است. اما سؤال اینجاست: وقتی این فرمان الهی در اختیار ماست، چرا باید آن را نادیده گرفت؟ اگر بخواهیم به این آیه عمل کنیم، باید چه‌کار کنیم؟ آیا می‌توان در حکومتی زندگی کرد که رئیس آن، مزدور یهود و نصارا باشد و در عین حال، مدعی تبعیت از قرآن باشیم؟
متأسفانه، برخی تا حدی از آموزه‌های قرآنی فاصله گرفته‌اند که گویی دیگر جرأت تفکر در آیات الهی را نیز از دست داده‌اند. به‌جای آن‌که اندیشه کنیم که «ولایت» در این آیه به چه معناست و چه ابعادی دارد، صرفاً به شعار بسنده می‌کنیم. این همان اتفاقی است که علامه طباطبایی رحمه‌الله نیز هشدار داده‌اند. ایشان به‌وضوح تبیین می‌کنند که مقصود از «ولایت» در این آیه، صرفاً بستن قرارداد اقتصادی یا روابط دیپلماتیک نیست، بلکه تعلق قلبی، مجذوب شدن، و تمایل به سبک زندگی و منافع آنان است. به‌بیان ساده‌تر: غرب‌زدگیِ امروز، همان ولایت‌پذیری از یهود و نصارا در زبان قرآن است.
غرب‌زدگی، فقط عشق به تکنولوژی نیست؛ روحیه‌ی تحقیرشدگی در برابر تمدن غرب، باور به برتری ذاتی آن‌ها، و تلاش برای جلب رضایت و اعتماد آن‌هاست؛ گویی هرچه خیر است، از آن‌هاست، و ما باید دنباله‌رو باشیم. این، همان معنای «ولایت‌پذیری» است؛ همان چیزی که قرآن، نهی کرده است.
در چنین فضایی، عمل به آیه‌ی شریفه به معنای قیام و تقابل با نظام سلطه است. و اینجاست که مقاومت، شعار دادن علیه آمریکا و اسرائیل، دفاع از مظلوم، و شعار «مرگ بر استکبار»، عین عمل به قرآن می‌شود. حال اگر کسی بر منبر بگوید «مرگ بر آمریکا»، او را متهم به سیاست‌زدگی می‌کنند! و اگر از مظلوم دفاع کند، می‌گویند «اینجا مجلس روضه است، نه سخنرانی سیاسی»! گویی امام حسین علیه‌السلام را از قیام، و عاشورا را از ستیز با طاغوت جدا کرده‌اند!
چه خطرناک است اگر گریه بر حسین علیه‌السلام، تبدیل شود به ابزاری برای بی‌حس کردن در برابر دشمن حسین. گریه‌هایی که در عین اشک، ولایت دشمن را پذیرفته‌اند، همان گریه‌هایی است که امام سجاد علیه‌السلام در کربلا فرمود: «فمن قتله؟»

بخش سوم: «ارتداد سیاسی؛ وقتی ولایت اهل‌بیت از مدار خارج می‌شود»
آیه‌ی «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ» تنها یک توصیه اخلاقی یا هشدار تاریخی نیست؛ یک خطِ مرزی است، مرزی میان مؤمن و مرتد. قرآن صریح می‌فرماید:
﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾
و هر کس از شما ولایت آن‌ها را بپذیرد، بی‌شک از خود آنان است.
این یعنی اگر دلبسته‌ی منافع غرب باشی، اگر از ته دل آرزو کنی که مثل آن‌ها باشی، اگر رفاه و تمدن آنان را معیار پیشرفت بدانی، از دایره‌ی ولایت اهل‌بیت خارج شده‌ای؛ ولو در ظاهر نماز بخوانی، روزه بگیری و ذکر «اللهم عجل لولیک الفرج» را تکرار کنی.
قرآن برای کسانی که در دل، مجذوب دشمن هستند، تعبیری عجیب دارد:
﴿فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾
کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، شتاب‌زده به سوی آنان می‌روند…
و در توجیه عمل خود می‌گویند:
«نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ»
می‌ترسیم بلایی به سرمان بیاید!
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه توضیح می‌دهند که این «خوف» فقط یک بهانه است. حقیقت آن است که بیماری دل، علاقه‌ی قلبی به دشمن، و باور به برتری آن‌هاست که اجازه نمی‌دهد این افراد، احساس دشمنی با کفر داشته باشند. اینان، حتی اگر شعار «نه» بدهند، دلشان «آری» می‌گوید!
در چنین فضایی، اگر قیام نکنی، اگر نهضت شکل نگیرد، اگر ملت از ولایت یهود و نصارا خارج نشود، ظهور اتفاق نمی‌افتد. ظهور، نیاز به بستر دارد؛ نیاز به ملتی دارد که بتواند از امام خود دفاع کند. اگر جامعه‌ای آمادگی دفاع از امام را ندارد، چگونه انتظار ظهور می‌کشد؟
چه کسی باید جان امام زمان علیه‌السلام را حفظ کند؟ ملائکه؟ خیر، مردمانِ با اراده، با قدرت، با سلاح، با سازمان. و این‌ها همه، در دل یک قیام و نهضت شکل می‌گیرد. پس قیام، مقدمه‌ی ظهور است.
و اگر کسی بگوید «قیام قبل از ظهور ممنوع است»، معنایش آن است که «تا ظهور، باید مرتد بمانیم!»

بخش چهارم: «قدرت‌سازی یا ارتداد؟ نسبت جمهوری اسلامی با ظهور»
اگر بناست ظهور امام زمان علیه‌السلام محقق شود، نیاز به جامعه‌ای است که بتواند از حضرت دفاع کند؛ نه با اشک و نذر و روضه – که البته جای خود محفوظ است – بلکه با قدرت واقعی، با اقتدار سیاسی، نظامی، و فرهنگی.
سؤال بنیادین اینجاست: آیا در ذیل ولایت یهود و نصارا می‌توان قدرت ساخت؟
آیا می‌شود با اجازه‌ی آمریکا، سلاح ساخت؟
آیا در پادشاهی محمدرضا پهلوی، می‌توانستیم به آیه‌ی «لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء» عمل کنیم؟
در دولتی مثل آل‌سعود، که همه‌چیزش وابسته به غرب است، می‌توان از امام زمان دفاع کرد؟
یا برای اینکه قدرت دفاع از حضرت را داشته باشیم، باید ساختار مستقل و مقاومی داشته باشیم، ولو ناقص، ولو با فاصله از آرمان‌ها؟
برخی ساده‌لوحانه می‌گویند «جمهوری اسلامی مانع ظهور است»! اما در حقیقت، جمهوری اسلامی با همه‌ی ضعف‌ها و نارسایی‌ها، بستر و مقدمه‌ی ظهور است؛ البته اگر بر مدار قرآن و اهل‌بیت باقی بماند. این را حضرت امام رحمه‌الله و رهبر معظم انقلاب بارها فرموده‌اند:
«همه هویت جمهوری اسلامی در دو جمله است: أشداءُ علی الکفار، رحماءُ بینهم.»
اگر این دو را از دست بدهیم، دیگر چیزی باقی نمانده؛ نه قیامی، نه زمینه‌ای، نه نسبتی با ظهور.
نه گفتن به آمریکا، و عزت در برابر کفار، فقط شعار نیست؛ لبّ ایمان و شاخص ولایت است. اگر قدرت نداشته باشی، حتی جان خود را نمی‌توانی حفظ کنی، چه رسد به جان امام زمان.
حفظ حضرت در آخرالزمان، با دعا و اشتیاق تنها حاصل نمی‌شود؛ نیاز به قدرت دارد. و اگر این قدرت را نسازی، ظهور اتفاق نمی‌افتد.
آیا در این شرایط، می‌توان تجهیزات جنگی داشت؟ سلاح ساخت؟ صنایع دفاعی راه انداخت؟ اگر یهود و نصارا بر تو مسلط باشند، حتی پیچ هواپیمایت را هم باید از آن‌ها بگیری! چگونه چنین جامعه‌ای می‌تواند پایگاه ظهور شود؟
پس هر نوع قیام، هر گونه نهضت، و هر حرکتی در مسیر استقلال از غرب، نه تنها جایز، بلکه واجب قرآنی و شرط انتظار واقعی است.

بخش پنجم: «از قاسم بن الحسن تا حاج قاسم سلیمانی؛ تجلی ولایت در میدان»
قرآن فرموده است:
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾
مؤمنان، نزد هم‌کیشان خود فروتن‌اند و در برابر کافران، سخت و سربلند.
ولایتِ حقیقی، وقتی معنا پیدا می‌کند که در میدان نبرد جلوه‌گر شود. در گفتار و دعا و نذر، بسیاری مدعی‌اند، اما در عمل، آن‌که در برابر کفار عزیز است و در برابر مؤمنان فروتن، ولایت‌مدار واقعی است.
این آیه، از قاسم بن الحسن علیه‌السلام تصویر می‌سازد؛ نوجوانی که در دل خیمه‌ها، آرام و مؤدب، اما در میدان، حماسی و کوبنده است. او تکلیف نداشت، ولی غیرت داشت. به بلوغ نرسیده بود، اما معرفت داشت. جنگ را نیاموخته بود، اما عشق را فهمیده بود. و همین شد که وقتی اذن میدان خواست، امام حسین علیه‌السلام گریست و فرمود:
«غارت‌زده، کسی است که برادری چون حسن را از دست داده باشد...»
و این اشک، نه از سر ناتوانی، که از سر سوز محبت بود؛ برای برادری که در سیمای قاسم، دوباره ظاهر شده بود.
قاسم‌های این زمانه، نیز با چنین معرفتی رشد کرده‌اند. مگر قاسم سلیمانی کیست؟ جوانی از دیار سلمان، که ولایت علی را با «عزت در برابر کافر» معنا کرد. پیشانی بر دست سرباز فاطمیه افغانستانی نهاد و نامه‌ی پنتاگون را نخوانده کنار گذاشت.
در کاخ کرملین، سیاست‌مدارانه ایستاد، بی‌آن‌که ذلیل باشد. در منطقه، با صلابت بود، بی‌آن‌که قلدر باشد. در عین اقتدار، عبد صالح خدا بود.
قاسم بن الحسن علیه‌السلام در کربلا، با پاپوشی کهنه و عبا بر دوش، سی‌وپنج نفر را از پای درآورد. حاج قاسم، در عصر موشک و پهپاد، هیمنه‌ی داعش و آمریکا را به چالش کشید.
هر دو، از یک سلسله‌اند: از نسل قاسم‌هایی که با خون، راه ظهور را هموار می‌کنند.
و در اینجا، چه نیکوست که با زبان امام زمان علیه‌السلام، سلامی تقدیم کنیم:
السلام علی القاسم بن الحسن بن علی، المضرّب علی هامته، المصلوب لامته، حین نادی الحسین عمه…

بخش ششم: «قیام، شرط ظهور؛ راهی جز نه گفتن نیست»
از ابتدا تا انتهای این مسیر، یک حقیقت روشن چون خورشید در قرآن تکرار شده:
ظهور، بدون قیام ممکن نیست؛ و قیام، بدون نه گفتن به ولایت یهود و نصارا معنا ندارد.
خدای متعال در سوره بقره آیه ۱۰۵ فرمود:
﴿مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلَا الْمُشْرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ﴾
کافران از اهل کتاب و مشرکان، دوست ندارند حتی ذره‌ای خیر از سوی پروردگارتان به شما برسد.
این دشمنی، ریشه‌ای و قطعی است. اگر مسیرت با آن‌ها همراه شود، نه تنها خیری نصیبت نمی‌شود، بلکه از ولایت الهی نیز خارج می‌شوی. قرآن تصریح می‌کند:
﴿فَإِن تَبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴾
اگر از خواسته‌های آن‌ها پیروی کنی، پس از آنکه علم برایت آمد، دیگر نه ولیّی خواهی داشت و نه یاوری از سوی خدا.
پس نه گفتن به طاغوت، به استعمار، به وابستگی، و ایستادن پای اصول، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک دستور دینی و شرط قبولی در امتحان ولایت است.
تمام هزینه‌هایی که در این راه می‌دهیم – تحریم، فشار، تهدید، جنگ روانی – همه‌اش حساب شده است.
چرا؟ چون داریم برای خدا قیام می‌کنیم. و خدا وعده داده:
﴿کَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ﴾
بر ما واجب است که مؤمنان را یاری کنیم.
و این مسیر، مسیری است که پیش از آن‌که به ظهور ختم شود، به خودسازی امت، به قدرت‌یابی، به تربیت قاسم‌ها و زینب‌ها و عباس‌ها ختم می‌شود.
❖ و اینجا، باید پرسید:
• چگونه منتظر ظهوریم، ولی از نهضت و انقلاب بیزاریم؟
• چگونه چشم‌انتظار امامیم، ولی ولایت دشمنانش را پذیرفته‌ایم؟
• چگونه می‌خواهیم سرباز حضرت باشیم، اما سلاح و قدرت نداریم؟
• چگونه دم از محبت اهل‌بیت می‌زنیم، اما در میدان، نبودیم؟
اگر قرار است حضرت ظهور کند، باید کسانی باشند که جان مبارکش را حفظ کنند، پشتش بایستند، قیامش را ادامه دهند، و حکومتش را برپا کنند. و این‌ها، جز با تربیت انقلابی، جز با قیام، جز با نهضت مستمر و ایستادگی در برابر طاغوت ممکن نیست.

خدایا! ما را از آنان قرار ده که با جان، مال، زبان و قدم در راه تو قیام می‌کنند؛ از آنان که ظهور امام زمان علیه‌السلام را تسریع می‌کنند، نه که مانع آن باشند.
و ما را از کسانی قرار ده که امام، هنگام ظهور، به ما نگاه کند و بفرماید:
"هؤلاء أنصاری... هؤلاء موضع ثقتی."
🌑 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00