این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
2⃣ شرط دوم: رهبری از جنس هدایت برای جهانی از جنس عدالت [00:28]
3⃣ شرط سوم: یاورانی که تاریخ را مینویسند؛ حلقه مفقوده عدالت جهانی [2:34]
* معجزه، راهی که انتخاب نشد؛ حکمت الهی در مسیر ظهور حق [7:00]
* تربیت اختیاری، آستانهای برای شکلگیری یاران موعود [11:13]
* فلسطین، آینهای برای عزت یا ذلت ملتها [20:33]
* یمن، فولاد آبدیده؛ هر ضربه، گامی به سوی فتح [25:11]
* نتیجه کفران نعمت؛ از حرکت در مسیر پیشرفت تا بازگشت به اولیات زندگی [28:18]
* امتحانی از جنس فتنه؛ آیا برای پرچم ظهور هزینه میدهی؟ [32:27]
* ایران، قلب تپنده مقاومت؛ از شیعه تا سنی، از اسلام تا انسانیت [35:47]
* رشد در متن همین جامعه؛ چگونه یاران ظهور آبدیده میشوند؟ [43:17]
* شاگرد اول، زیر ضرب سختیها؛ محصول عقوبت یا امتحان؟ [50:45]
* عیار عشق در سختیها؛ ایثار مردم در بحرانهای زمانه [1:01:00]
* رهبری جهان در انتظار؛ ایرانیان، تربیتشده برای لحظه موعود [1:02:49]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
شرایط ظهور را عرض میکردم. شرط اول را عرض کردیم. شرط دوم، ایشان میفرماید که وجود یک رهبر بزرگ با تجربه برای رهبری کل عالم. این شرط دوم، وجودش نه حضورش. وجودش. پس در اولی وجود آن نقشه، در دومی وجود این رهبر که خود حضرت. در واقع دو تا شرط است: یکی اینکه خود این رهبر وجود داشته باشد، دومیش هم این است که توان رهبری عادلانه عالم را داشته باشد.
بعد ایشان یک بحثی را اینجا مطرح میکند، میگوید: «چرا گفتم رهبری؟ و بحث رهبری را چرا اینجا مطرح کردم؟» رهبر نمیتواند یک جماعت باشد، حتماً باید فرد باشد که کاری ندارم. بحث علوم را مطرح میکند، نکات خوبی به هر حال کتاب ایشان حال و هوای علمی هم دارد دیگر، یعنی فضای علمی دارد. آخرش اثبات میکند که آقا رهبری اجتماعی معنا ندارد، آخر باید فرد رهبر باشد. سه تا شکل را مطرح میکند که اگر رهبری بخواهد جمعی باشد چه مشکلاتی پیش میآید. آخرش میرسد به رهبری فردی. پس آن رهبر یک نفر است. و رهبر، داریم میگوییم رهبر؛ وقتی گفته میشود، یک جماعتی باید همراه او باشند. او فرمانده یک هستهای در واقع باید باشد و به فرماندهی او فعالیت بکند.
از اینجا برسیم به شرط سوم که این خیلی مهم است. شرط سوم این است که آقا وجود یاوران پشتیبان مجری امر در کنار این فرمانده که چالش جدی ما در شرایط ظهور این سومی است. آن دو تا اول را داریم؛ هم نقشه را داریم، هم رهبر. این شرط سوم است که میلنگد. این تعداد یاور با این صلاحیتها، با این توان، با این قابلیتها نیست. درست شد؟
در بعضی از روایات امام فقط به همین تعداد اشاره شده. اگر ۳۱۳ تا باشد ما دیگر نمینشینیم. یا مثلاً امیرالمؤمنین فرمود، پیغمبر به من فرمود: «اگر ۲۰ نفر بودند که کمکت کردند، دیگر تسلیم نشو.» امام صادق (ع) ۱۷ تا دارد که تعداد گوسفندهایی بود که بشمار. مگر این تعداد یار داشتم نمینشستم؟ «اعداد به بالا.» ولی برای حاکمیت ۳۱۳ تا که تعداد بدریون و تعداد اصحاب طالوت در برابر جالوت ۳۱۳. به وقت "شام"، فصل اولش گفتیم ۳۱۳ تا نکته در این عدد ۳۱۳. ابجد "جیش" است. یادگاری. این را فعلاً داشته باشید. کلمه "جیش" ابجدش میشود ۳۱۳.
حالا سر به خدمت شما عرض کنم که شرط سوم پس چی شد؟ یاورانی که با اینها، اینها بتوانند کمکش بکنند، امر او را اجرا بکنند.
اینجا دو تا فرضیه میآورد مرحوم شهید صدر ثانی. فرضیه اول این است که فرض کنیم که خود این شخص بهتنهایی میخواهد عالم را فتح کند. ایشان میفرماید که هرچقدر هم که او کمال عقلی و جسمی داشته باشد، دقت بکنید، بحث علمی دارد مطرح میکند، نکات خوبی هم دارد. هرچقدر این شخص فرمانده و رهبر کمال عقلی داشته باشد، کمال جسمی داشته باشد، بهتنهایی نمیتواند فتح بکند و غالب بشود، مگر اینکه معجزه رخ دهد. یعنی با اسباب طبیعی یک نفر بخواهد همهجا را فتح بکند و بگیرد و همه دشمنان را قلع و قمع بکند و مدیریت بکند و کار را پیش ببرد با اسباب طبیعی نمیشود، مگر اینکه معجزه بشود.
بعد نکات قشنگی میگوید. اول میفرماید: «مثل این، کتاب نوشته نشده.» واقعاً راست میگوید، یعنی نکاتی میگوید که جای دیگر نیست. میگوید: «آقا خوب، یک نفر برمیگردد میگوید که بهتنهایی شروع کند، در ادامه کار هی بهش اصحابی اضافه بشود.» همان طور که پیغمبر (ص) این کار را کرد. پیغمبر بهتنهایی زد دیگر. اعلام پیغمبری کرد و تعدادی هی آمدند و بیعت کردند و آرامآرام هی یار جمع کرد و هی حرکت کرد و پیش رفت. ایشان میگوید که: «بازم فرقی نمیکند، بازم همان فرضیه میشود که آخرش به این میرسید که اگر میخواهد عالم را فتح کند یار، چه فرقی کرد؟ پیغمبر اول اعلام کرد پیغمبر، هی یار جمع کرد، برود به سمت فتح عالم. امام زمان اول یارانش را جمع میکند بعد شروع میکند فتح عالم را اعلام میکند.» من آمدم برای فتح عالم. با این تفاوت که آنجا یک فرایند دیگری، اینجا اشاره نمیکند که اگر آنجا پیغمبر اعلام میکرد به هر حال اسباب و شرایط طوری بود که جان او در امان بود و اینها، الان دیگر این نیستش دیگر.
این فرضیه اول. فرضیه دوم هم این است که از طریق معجزه. اول این بود که بهتنهایی برود فتح بکند، گفتیم نمیشود مگر اینکه معجزه، فرضیه دوم که اگر بخواهد با معجزه باشد چند تا مشکل پیدا میکند. یعنی ایشان در واقع دو تا پاسخ میدهد. پاسخ اول این است که اگر قرار بود اصلاً خدا سازوکار معجزه را قبول بکند، در این داستان اصلاً از اول ضلالتی رخ نمیداد، انحرافی رخ نمیداد. اگر قرار است معجزه بیاید وسط که اصلاً از اول نمیگذاشت انحرافی رخ بدهد. از همان اول با معجزه همه اینها از بین میرفت. جهاد دیگر از اول نبود، درگیری دیگر نبود، کشتهشدن و شهیدشدن اولیاء الهی نبود، بروند به میدان و بجنگند و کشته بشوند و «أبوهم الامام الحسین، حسین علیه السلام فی فاجعه کربلا.» واضحترینش دیگر. امام حسین (ع) در فاجعه کربلا است. اگر بنا بود معجزه رخ بدهد، امام حسین کشته نمیشد، هیچ پیغمبری کشته نمیشد، هیچ. اصلاً به میدان جنگ نمیرسید. اصلاً این همه اصرار و مداومت و این همه سازوکارهای ظاهری را بهکارگرفتن نداشت. خدای متعال رسماً موسی (ع) میفرماید که: «قولاً له قولاً لینا لعله یتذکر او یخشی.» میروی با فرعون یک طوری صحبت کن، با آن قدری که بلدی و میتوانی و اینها، «قول لین» نرمی که متذکر بشود، حواسش را جمع کند، پا پس بکشد. خوب با یک معجزه هم که نشان داد. معجزه نبود که با معجزه مؤمنش کند. معجزهای بود که حکایت بکند از آن جایگاه قدسی خودش. دستش را نشان داد، عصایش را انداخت برای فرعون. عصایش را انداخت، اژدها شد. معجزه نه، اینکه معجزه نمیخواهد، نه. با معجزه مؤمن نمیکند. معجزه نشان میدهد که او در برابر این معجزه به اختیار خودش مؤمن بشود. روشن شد؟
پس اگر قرار بود اعجاز بیاید وسط، از اول اصلاً انحراف و گمراهی رخ نمیداد، جنگی نمیشد، درگیری نمیشد و اصلاً دیگر کار به اینجاها نمیرسید. اینقدر لفتولیز پیدا نمیکرد. این همه تاریخ، این همه امام زمان غایب، فلان. خوب دیگر برای چه دوازده قرن غیبت؟ بعد دوازده قرن غیبت معجزه کنی؟ همان روز اول معجزه میکردی دیگر. دوازده قرن آقا همین جور مصیبت و مشکل. اگر بنا است به اینکه با معجزه، تمام این فرایند با معجزه، نه اینکه تویش هیچ معجزهای نیستها، این را دقت بکنید. توی ظهور امام زمان و غلبه حضرت، هم قبل ظهور، هم مقارن ظهور، هم بعد ظهور، معجزاتی هم هستها. اصل فرایند ظهور مبتنی بر معجزه نیست. کما اینکه «داره با عصا که از راه میافتند، عصاشون را میزنند به سنگ و آب جاری میشود.» عصای موسی است. با عصای موسی مگر کارش اعجاز نبود؟ امام زمان از این عصا استفاده میکند برای اصحاب. معجزه میکنند. اصلاً خود همین رفتن این ۳۱۳ تا به مکه و بیعت، چون خود این معجزه است دیگر. مگر فرایند بلیط اتوبوس اینها؟ بعد مثلاً آقا پیدا نکرده نمیرسد. ۳۱۰ تا آمدند، سه تا ماندند. مثلاً پاسپورتشان جور نیست، مثلاً این چیز معافیت تحصیلی ندارد. دانشجو عربستان ویزا نداده. آن هم دانشجوی دانشگاه گفته: «الان امتحانات. نه، باشد. حالا انشاءالله به حضرت بگو بعد امتحانات خدمت میرسم.» برای چه میخواهی؟ میگوید: «حضرت ظهور کرده. ۱۵ میلیون باید بگذارم تا از کشور خارج شوم.» پس معجزه است این.
این پاسخ اول. پاسخ دوم هم این است که همیشه آقا دعوت الهی در طول تاریخ مبتنی بر این بوده که باید تربیت اختیاری رخ بدهد. تربیت، برسیم به واژه تربیت. این از آن واژههای کلیدی است که در شرط نهفته است و این شرط ظهور است که باهاش میشود علائم ظهور را تحلیل کرد. شرط ظهور، تربیت است. تربیت اختیاری. فرد و جامعه باید تربیت رخ بدهد. البته این تربیت هم این افراد بهاش مختلف. این تربیت توی عموم مردم دنیا ظاهراً اینطور نیست که همه باید شیعه بشوند، پاک بشوند و با تقوا بشوند تا امام زمان ظهور کند. ولی در مورد هسته سخت، حلزونی است دیگر. هسته، هسته سخت و نیمه سخت و اینها، آن کمربند یاران امام زمان شکل میدهند. آن هسته سخت قضیه باید در اوج تقوا باشد، در اوج صلاحیتهای فکری و علمی و عملی و باطنی و روحی و اینها باشد. این یکی. آن طبقه دوم باید آمادگی داشته باشد، شرایطش را داشته باشد و همینطور هی این طبقات هرچه عقبتر میرود ولی در هر طبقهای یک سطحی از صلاحیت و استعداد لحاظ میشود. این را باید دقت کرد.
پس مؤمن شدن کل عالم شرط نیست برای ظهور، ولی آمادگی برای تبعیت از این فرمانده و لااقل درگیر نشدن و لااقل خالی کردن پشت طاغوتها، این شرط است. یعنی اهل عالم دیگر دلزده شدهاند از طاغوتها، گسسته شدهاند از طاغوتها. ممکن است مؤمن به خدا نشده باشند ولی کافر به طاغوت باید شده باشند. اینها میشود جزو علائم ظهور. اینها شرط است. شرطی است که سبب، و ما باید این را رصد بکنیم. فضای عالم باید این شکلی بشود به نحو کلی. ولی اینور صرف اینکه کفر، بعد حالا ما هنوز توی کفر به باطل، کفر به طاغوت، مملکت خودمان گیریم دیگر. هنوز نتوانستیم اینجا بفهمانیم بابا به اینها اعتماد نکنید. ششصد بار دیگر هم انتخابات بشود باز با همین حرفهای FATF و مذاکره و فلان و اینها رأی میآورد، مگر اینکه یا این هوشیاری به سطح بالا میرسد، خود افراد عقل را بهکار میاندازند، میفهمند تجربیات سابق را. یا دیگر با اطلاعات اجتماعی باید یک چک حسابی از آمریکا بخورد، از طاغوتها بخورد. اینها سنتهای الهی است. درس بعد «اِیاس» آخر داستان است. ولی در این فرایند باید دل بکنند دیگر. باید حالیشان بشود به دشمنت اعتماد و دلبستگی و چشمداشت و اینها نداشته باشی. اینها همه در آن فرایند تربیت است. این فرایند تربیتی که در واقع هرجایی به اقتضای خودش است.
یک تعبیری را یک کسی خیلی سال پیش، حالا من دنبال این داستانها نیستم نمیگویم. جالب است. فحشش هم میخورم. بدون اینکه بگویم فحشش را میخورم، خیلی خندهدار است. فحش میدهند، حلال بشود فحشهایشان. یک آقایی خیلی سال پیش، این قضیه شاید مال چهارده سال پیش یا سیزده سال پیش باشد. اهل معنایی، یک شخصی، یک جایی، یک کسی، کاری نداریم که اصلاً نمیدانم الان قید حیات هم هست یا نیست، خبری ازش ندارم، از همان موقع به بعد هم خبری نداشتم. ایشان یک وقتی آدم باصفا و خوب و... ببندم، نگو. به یکی از دوستان دیگرمان گفت، گفتش که در کربلا، گفت کنار ضریح امام حسین (ع) گفتش که من یک وقت تشرفی پیدا کردم خدمت امام زمان (عج). این جمله جمله فوقالعادهای است. مثلاً با این سلسله روات کاری ندارم. خود جمله را شما نگاه کنید چقدر جمله عجیب است. گفت که امام زمان فرمودند: «گناه دشمنان من ظهور را جلو میاندازد، گناه دوستان من ظهور را عقب میاندازد.» چقدر این جمله دقیق است. با این مطالبی که مرتبط با شرط و اینها عرض کردم، دقیقاً این حالت. دشمنان نه مردم را، نه مردم عادی عالم. دشمنان. این همان مال از ظلم و جوراست. نزاع حق و باطلی است که سر باطلش باید به اوج برسد. گناه آن، ولی اینور که قرار است پاسخ بدهد که جریان حق است و تقابل کند و آسیب نخورد و بزند وقتی گناه میکند تضعیف میشود. خالصسازی میشود. چرا دیگر خالصسازی میشود؟ حالا در مورد این مفصل عرض میکنم که کلاً یرجع الی مطلب ما را بشنوم، مطلب ایشان هم متوجه میشود. یک بحثی است که حالا اینکه در مورد غربالها پرسیدید که در غربال هم همین است. هرکی به اصل خودش برمیگردد. این قاعده فلسفیش. البته روایت هم هستا. «کل یرجع الی اصله.» اینقدر خودت را تکان میدهد، هرکی به اصل خودش برگردد. وقتی مفصل بهش میپردازیم، این هم همین است. معلوم میشود که این اصلاً مال اینجا نبود. اصلش چی بود؟ کدام وری بود؟ آن امتیاز است که گفتم «یوم الامتیاز» روز ظهور بعد رخ بدهد دیگر. باید مؤمن متقی از هم جدا بشود، تفکیک بشود. خیلیها هم هستند به ظاهر متقیاند، واقعاً مجرمند. به ظاهر مجرمند، در واقع متقیاند. «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی.»
در دانشگاههای آمریکا است. سرلخت، مست، چه بسا همجنسباز است. میبیند ظلم عیان را. این ظالم است. پس میزند. موضع میگیرد. چفیه فلسطینی سرش میکند. مسلمانها ایستادهاند نماز بخوانند. این ایستاده کمربند شکل داده که کسی به اینها حمله نکند. دیدید؟ در دانشگاههای آمریکا. جوان گبر، حالا معلوم نیست مسیحی است، یهودی است، آتئیست، چی هست؟ دوست دختر دارد، دوست پسر دارد، پسر و دوست پسر دارد. معلوم نیست اصلاً چیکاره است. کیها در نایتکلاب است؟ با کی است؟ چیکار میکند؟ شاید هزار تا کثافتکاری هم دارد. ولی اینها رسوخ نکرده به آن لایه باطنی. از آنور هیئتی، مداح، سخنران، هیئت شب جمعهاش ترک نمیشود و همینطور. ولی نام رسوخ نکرده باطن. میبیند ظلم را، خفه خون گرفته. یک کلمه در مورد اسرائیل کاری ندارد. رسوخ نکرده. «لما یدخل الایمان فی قلوبکم.» نرفته توی قلب، گناه کرده، بازم نرفته توی قلب. هنوز آن فطرت اصلاً بهش نرسیده، مواجه نبوده که بخواهد انکار کند. این است که تکان است. اینها آن تربیت است.
پس وقتی قرار است که با فرایند معجزه ظهور رخ ندهد شرایط طبیعیش. این خیلی مهم است. شرط سوم ظهور، یعنی آقا شرایط طبیعی عالم تربیتی را میطلبد که این تربیت از عهده امام بر میآید. عالم مستعد تربیت امام است. حالا باید بنشینیم سازوکارش را فکر کنیم. شما بنشین خودت با فکر خودت سازوکارش را طراحی کن، بعد بیا به روایات تطبیق بده. به این روایت چقدر به این نزدیک است. مثلاً حالا دیگر، حالا فتنه شام شاید مثلاً این ظرفیت را داشته باشد که عالم محور همه اتفاقات عالم الان میشود. این را میشود برآورد کرد واقعاً. حالا شما تطبیقگر هم که نباشید واقعاً این را نمیفهمید. آقا تطبیق ظهور امام زمان نده، ولی این را که دیگر میتوانی بگویی که آقا امروز قضیه فلسطین یک محکی شده که همه عالم دارند خودشان را نشان میدهند و واکنشهایی که نشان میدهند هی به این داستان دامنه میدهد. لبنان واکنش نشان میدهد بهش حمله میشود. سوریه واکنش نشان نمیدهد، ذلیل میشود، حقیر میشود. خیلی عجیب و جالب هم هستا. لبنان را میزند چون در نصرت مظلوم است. خدا نصرت میکند. دو تا رهبرش را در فاصله پنج روز میخورد. فرماندههای مقاومت را در فاصله ده روز همه را ترور میکنند. هم از عقب، هم از جلو، از دولت، از روبهرو. ولی آن سازمانش حفظ میشود و تقویت میشود. اینور شل میکنند. رئیسشان هم فرار میکند. بدبخت مملکت چند تکه. تمام تأسیسات نظامیشان را میزنند، نابود میکنند. اوج ذلت و بدبختی کشور.
امروز دیدید این حزبالله کردستان عراق اعلام موجودیت کرد. کی فکر میکرد در کردستان عراق ما حزبالله داشته باشیم؟ کردستانی که کلاً دست اسرائیل است. از توی عربستان موشک شلیک شد. یادتان است؟ چند روز پیش یک هسته مقاومت در عربستان اعلام موجودیت کرد. در عربستان، مصر نشانههایی از آن دارد. معلوم میشود یک تکونهای جدی دارد در مصر میخورد. عالم خلاصه آقا بر محور این «فتنه شام» فعلاً آن قدری که میفهمیم، دارد دو تکه میشود. خدا از اینجا شروع کرده، دارد قاچ میدهد عالم را دو تکه. یا اینور یا آنور. آن وسطها نمانی. یا اینورید یا آنورید. «انا الى يوم ايها المجرمون». از فلسطین و اسرائیل و اینها شروع شد. این را که دیگر کسی نمیتواند انکار کند. آقا باشه به ظهور نمیرسیم، باشه. حق و باطل که دارد از هم امتیاز پیدا میکند. همه دارند یکور این داستان میشوند دیگر. هی هم دارد توسعه پیدا میکند از جهت جغرافیایی میآید جلو. و موضع بگیری اینور آنور. الان سوریه وضعش دارد معلوم میشود. یعنی لبنان و حسابش معلوم شد. سوریه وضعش دارد معلوم میشود. مردم سوریه باید وضعشان را معلوم کنند. یا با اسرائیل یا با فلسطین. خوب قاعدهاش هم همین است که این تبعات دارد، هزینه دارد.
اولاً که دو تکه هم قشنگ یکپارچه نیستند. با همین دو تکه بودنش باعث میشود کلی با همدیگر دچار چالش و درگیری بشوند. معلوم است دیگر. تحلیل است دیگر. بر اساس این شرایطی که الان ما داریم در انتخابات فلانکس رأی میآورد. میگوید: «آقا پیشگویی نکن.» قدرت تحلیل هم نداری؟ یعنی تحلیل و پیشگویی. میدانی؟ کسی هست که نفهمد قضیه سوریه به کجا میرسد؟ از آنور قضیه اوکراین به کجا میرسد؟ اوکراین را هی دارد میگیرد، دارد میرسد به مرز اروپا. آنور هم باید بالاخره اروپا یک واکنش نشان بدهد. یا با اوکراین یا با روسیه. دو سر عالم و دو تا اتفاق مهم داستان روسیه دامنه. دارد داستان روسیه و اوکراین خیلی عجیب بود. این جمله پیشگویی چیست؟ بیستوپنج سال آینده را نمیبینی؟ اینها پیشگویی چیست؟ اگر پیشگویی است که اصلاً از همه بدتر این است که رهبری به پیشگویی، باز پیشگویی فرد عادی را میشود این جوری تحمل کرد. اگر هم تحلیل است که خوب شما هم برو مختصات را پیدا کن، شما تحلیل کنید نسبت به آینده. الان تحلیل نسبت به وقایع آینده سوریه چیست؟ تحلیل ماها چیست؟ حالا هرچی بگوییم پیشگویی است. تحلیل نسبت به یمن چیست؟ یمن را دارد میزند. یمن آن قوای مسلمانش به صورت کلی که آدم میبیند متحدند، یکپارچهاند. هرچی بزند قویتر میشود و زدنش مقدمه فتوحات بعدیشان است. یعنی آنها میزنند و اینها در مسیر دفاع میآیند جلو و هی قویتر میشوند. برعکس سوریه هرچی میخورد چون گسسته است دیگر، اتحادی ندارد، عمقی هم ندارد، رشادتی هم ندارد، استحکامی ندارد، استحکام اعتقادی ندارد، به جایی بند نیست. برعکس یمن عمیق، اصیل، پشتوانه دارد، ریشه دارد، امتحان پس داده، محک خورده، آبدیده شده. هی خورده و محکمتر شده، هی پک خورده قویتر شده.
من و شما چی؟ من و شما توی فتنه جدی هستیم. ایران که مرکز فتنههاست. زمین و آسمان و بالا و پایین. اصل فتنه انتخابات بود. مفصلاً بنده عرض کردم. هم قبل انتخابات، هم این انتخابات، هم فردا انتخابات. سی و خردهای جلسه بعد انتخابات صحبت کردیم که منتشر نشده البته به نحو عمومی منتشر نشده. سایت مدرسه تعالی، فصل نهم از حیوانیت تا حیات. انتخاب حیات. گفتم که اگر آن روز منتشر میشد فحش میخورد. الان شش ماه گذشته، شاید لازم بشود از دو سه هفته بعد رفقا بعد صوتهاش را بزنند. حالا شاید بد نباشد. اینها پیشگویی بود. جلسه اول، جلسه دومش در تیرماه بود. شش ماه پیش تقریباً. به آنجا عرض کردم، گفتم اگر این تحلیلها مصادف واقع نشد من قول میدهم دیگر تحلیل سیاسی نکنم. گفتم شما هم قول بدهید اگر اینهایی که من میگویم روبهرو شد شماها ساکت بشوید. آنهایی که روبهرویش میگویند، آنهایی که. چون خیلیها خیلی خوشحال بودند که آقا این که اصلاً حزباللهی مذهبی خدایا شکر، توبه میکردند در پیشگاه بعضی حضرات که: «ما را ببخش، ما چه سوءظنی به شما داشتیم.» بد و بیراه گفتند. دستمال اشکشانم هدیه میدادند بهش. تحلیل دارد. کی تحلیل ندارد؟ دیگر کسی که تحلیل ندارد سکوت میکند دیگر. آقا من بلد نیستم. نشان دادم خودم نمیتوانم. من حالا کار من روضهخواندن، سخنرانی کردن، موعظه کردن. در حوزههای دیگر از ما نخواستهاند دیگر. آقا من دارم به اشتباه میاندازم؟ من طلبهتحلیلی دارم عرض کردم. شرایط منطقیمان، تحلیل ما این بود. پیشگویی هم که نگویم. علم غیب هم که نداشتم. چشم برزخی هم ندارم و نداشتم. ولی میشود تحلیل کرد. چی میشود؟ یک بخشیش هم سنتهای الهی است.
آقا دولتی بوده، ایرادات و اشکالاتی داشته، خوبیهایی داشته. شما باید سعی کنی خوبیهایش را حفظ کنی، بدیهایش را از بین ببری. امشب شکر. وقتی که میخواهی خوبیهایش را از بین ببری، بدیهایش را بیاوری و بدیهایی که از بین برده را برگردانی نمیشود کفران نعمت. کفران نعمت میشود محروم شدن. سایر نعمات دیگری که داری قطع میشود. برقتان قطع میشود، گازتان قطع میشود. برمیگردیم به اولیات زندگی. فهمیدنش خیلی چیز سختی نیست. جفرالعمل و اینها هم نمیخواهد. روایت است دیگر. سنتهای الهی است. فرمود: «هر وقت برای آبادی دنیاشان از دین دست برمیدارند، دنیا خراب میشود.» دین فرمول پیشگویی، پیشگویی مبتنی بر تحلیل باید داشته باشی. شما باید بتوانید چهار تا قدم جلوترت را حدس بزنی. عین حماقت است اینکه آقا من شطرنج بازی کنم هیچ حدسی نسبت به حرکت بعدی نداشته باشم. دوز بازی کردهاید تا حالا؟ این دوزهای سه تایی که میاندازند ما بچهها زیاد بازی میکنیم. یک وقت یکی زنگ زده بود بچهها دوز بازی میکردند هی میگفت: «حاج آقا من میدانم وقت شریف شما را.» بلندگو پسر ما میخندید. غرض عاقلانهای میتواند پشتش باشد؟ در دوز شما دانه اول را که میاندازی، وایمیستی ببینیم چیکار میکند. یک نقشهای در ذهنت میآید که این الان میخواهد چه جور سه تاش را بچیند؟ از کدامور میخواهد بچیند؟ یک نقشه خودت داری. یک نقشه هم از آن میدانی بیندازی حرکت کجا قرار است ستاد پر بشود؟ حواست به آن هست. ذهنیت نسبت به آینده داشته باشی. نه که هرکی میخواهد هرچی از آینده بگوید که آقا این بعدش آن میشود. آقا تو دل مردم را خالی نکن، فلان نکن. آقا این مسیر، این انتخاب، این شخص. الان خدا میداند چی پشت داستان است. این غنای طبیعی نیست. این تعطیلیها، این حالت تعطیل شدن مملکت، این خوابیدنها، این گرانیها، این طبیعی نیست. یعنی بی تدبیر و بیعرضگی حد خود بیعرضگی قاعده دارد. اینها خارج است. یعنی آدمی که عرضه ندارد و بلد نیست باز خود همان آدم میفهمد که بلد نیست این کار را. یک کسی که بلد نیست، نیست. آنی که بلد نیست را فرستاد. «هیئتش با تو، دولتش با ما.» بیدار میشوی خیلی دیر است. احتمالا خیلی چیزها را از دست دادیم. هرچی دیرتر بیدار بشوی، چیزهای بیشتری را از دست میدهیم. کما اینکه الان مردم سوریه هر یک روزی که دیرتر بیدار میشوند، هی دارد بیشتر برگشتنشان سختتر میشود. دیروز اگر برمیگشتند، کلی چیز هنوز داشتند. فردا برگردند باز هنوز کلی چیز دارند. هرچی دیرتر این برگشته سختتر با هزینهها و خسارتهای بیشتر. ما هم همینیم. ما کانون فتنهایم. شما این پرچم در عالم بلند کردیم. ما گفتیم پادشاه لخت است. ما کانون تمییزیم. ما کانون بلاییم. ما کانون غربالیم. اینها دیگر پیشگویی و فلان و اینها نمیخواهد. اصل این جدال دوگانگی طرفدار حق و طرفدار باطل اینجاست. اینجا اول باید حسابش را صاف بکند. که میخواهد «زنگی زنگ» و «رومی روم» را اول باید ایرانیها معلوم کنند تا بعد برسیم بقیه دنیا، به آمریکا و اروپا هم میرسیم. تو اول تکلیفت را معلوم کن تا من تکلیف دنیا را معلوم کنم. تو این پرچم را برداشتی. تو «اللهم عجل لولیک الفرج» انداختی توی دهان مردم دنیا. تو گفتی اسلام. تو گفتی قرآن. پایش هستی یا نه؟ میخواهی برگردی، برگرد. احساس میکنم خوردهشیشه داری. احساس میکنم واقعاً نمیخواهی. احساس میکنم میبینی هزینههایش نمیصرفد. خوب من پدرت را یکی را که در میآورم. خدا هم پدرت را در میآورد. شیطان که دارد در میآورد دیگر. که شیطان خودش جز جنود الهی است برای فتنه و امتحان و محک ما. اصل داستان من و تویی. هرچی هم که رتبت بالاتر، بیشتر در آماج این ابتلا. دیگر حالا از انواع و اقسام چیزهایی که دارد، از سحر بگو طلسم و چهمیدانم همینجور امور مادی و ماورایی. برنامهریزی تربیتی و این تعطیلی مدارس هم طبیعی نیست. نه، آخه شما ببین اینها یک پروژه است دیگر. این قضیه مدرسه سالهاست از داستان «سند بیست» که شروع شد، در همین سالها ما آن داستان مسموم بودن مدارس فلان اینها را داشتیم دیگر. جوی که افتاده، آقای رئیسی بود. هوا خوب، یک دانه برق در قم نیامده. پنج روز بچهها تعطیلاند. تا کمر توی برف میرفتی مدرسه ما. بعد چرا مثلاً هوا آلوده میشود؟ شرایط هم با شرایط سال قبل فرقی نکرد. بیتدبیری بوده؟ میخواهم تحلیلمان را نسبت به این مسائل درست بکنیم مبتنی بر این مسائل باشد. مبتنی بر آن نگاه تربیتی باشد. داستان ظهور نتیجه یک رویدادهایی است که در آن رویدادها عیارها معلوم شد. و آن هسته سخت اول جدی، پاکاری که قرار است دور حضرت باشند، اینها دیگر آبدیدهاند. اینها امتحانهایشان را دادهاند. اگر از آنور میگویی آن هسته اول و هسته سخت ایرانیان، پس یعنی بیشتر از همه پدر آنها درآمده. کاری ندارد. یعنی هرچی فتنه است مال اینهاست. نگاه. ندارد. میشود اینکه در جلسه به من میپرد که آقا چرا پس اگر ما بر حقیم چرا بیشتر از همه بدبختیم؟ بدبختی با تو کار دارد، هم شیطان با تو کار دارد، هم خدا با تو کار دارد. بقیه پشت تو میآیند. اگر قرار است حرکتی رخ بدهد. پیشگویی نیستا. مبتنی بر تجربههای تاریخی هم هستا. ما ایرانیها به هر حال فلانیم. خوب به هر حال تا به حالش هم همین بوده. کی پشت قضیه فلسطین سفت و سخت ایستاد؟ اصلاً داستان فلسطین را کی؟ فلسطین را درباره اسرائیل زنده نگه داشت؟ تمام شد. خمینی، خمینی بگو، امام بگو، ایرانی. ایرانی اگر نبود حزبالله نبود. رسماً نصرالله گفت لبنانی نبود. حتی قرائت شیعی مقاومت نبود. قرائت سنی که هیچی. قرائت سنی خودش را به همان قرائت شیعه عربی چسباند که زنده شد. قرائت شیعی هم از مقاومت نبود. امام هم قرائت شیعی را زنده کرد، هم قرائت سنی را زنده کرد، هم قرائت غیر اسلامی. از کجا شروع شد؟ از ایران شروع شد. پس تو اصلیاش هستی دیگر. پس تو پیشران قضیهای دیگر. پس من با تو کار دارم. من حسابی تکانتان میدهم. باید معلوم بشود چیکارهاید. این هیچی نباید تعلق باطل به طاغوت در وجودتان باشد. در وجود جمعیتان، فردبهفردتان را بیرون کنم. نه آن بخشی که قرار است غالب باشد. حاکم اداره این هسته سخت و این مرکز. این ندا. آنی که قرار است این پرچم را بلند کند و ببرد، آنها باید خالص خالص باشند. این خالصسازی جدی است. شوخی نیست. حالا بنشینیم فکر کنیم که خدا مثلاً چه اطلاعاتی. و فتنه هم آقا خیلی عجیب. بعضی فتنهها را توی فضای خودم مواجه میشوم. یک دفعه یک آدمی سر راهت قرار میگیرد. قشنگ از آن فضاهای ذهنی تو. فتنه رخ میدهد. متناسب با همان چیزهایی که باور داری و غلط است.
یک نمونهاش را برای شما بگویم. حالا خستگیتان هم در برود. اولی که ما از مشهد برگشته بودیم قم، خیلی دلتنگ مشهد و حرم و اینها شده بودیم و دنبال شرایطی که اوضاعی بشود و برویم مشهد و اینها. یک برنامهای شد دانشگاه فردوسی و که کار خدا بود و جور شد و اینها. بلیط هواپیما گرفتند که ما برویم. همه اسباب جور و که اصلاً دیگر من کامل مطمئن که فدایت بشوم امام رضا، خودت بودی که ما را طلبیدی. به این دل تنگ ما توجه کردی و رفتیم و یک روز، یک روز دو روز شرایط جوری شد که حرم نتوانستیم بریم. یادم نیست مریض شدم، چی شده. اینها چهارشنبهای بود و روز زیارتی. بعد این داستان اولین بار بعد اینکه مشهد رفتیم، داریم میآییم مشهد و زیارت و حرم و یک شهیدی هم واسطه کار بود به خاطر آن شهید اصلاً داشتیم میرفتیم و مفت و مجانی هم رفت و برگشتمان جور شد و همه دعوت خاص امام رضا (ع) کنار ضریح در آن اوضاع سیدی که رفیقانمان را دیدیم و «ایشان آقا من دربهدر دنبالت بودم کجایی و فلان و اینها؟» دعوت کند و شام و اینها. شما علاقه دارد، دوست دارد و اینها. حالا هیچ معرفی هم نکرد. توضیحات بیشتر بدهم که لو برود کی و چی و اینها. ظاهر فریبنده فوقالعاده. که ما گفتیم یکی از اولیا الهی است اصلاً آدم معمولی. دیدیم خیلی غیرمعمولی شروع کرده از باطن ما گفتن و شما اینطور بودی و اینطور شده و مشهدی که آمدی اینطور بوده. یکی دو تا سه تا چهار تا پنج تا ده تا. آقا این سفر اصلاً یک چیز دیگر بود. ما یک چیز دیگر فکر میکردیم. امام رضا نه، یک دل هزار دل رفتیم و به سمت آن بابا و اصلاً تا اتفاقاتی رخ داد، دیدیم دیگر بگذرد. یک دفعه همه اینها از توی دلش میبینی که اصلاً یک امر کاملاً باطل. یک آدم بدون ذره صلاحیت و اصلاً همه اینها در دست شیطان بودی. تو چی فکر میکردی؟ چی شد؟ فتنه این است. فتنهای نیستش که یک آدمی که سر تا پایش کثافت است میآید بهت میگوید که میآیی با همدیگر برویم گناه؟ تو میگویی نه، «برو گم شو. مامانم گفته با کسی بازی نکنم.» این فتنهای بود. الحمدلله ما پیروز شدیم. خدایا! پروردگارا! فتنه همان آدم موجه است الان که ما باید شخصیتهای سیاسی مواجهیم که اینها همه میدانند که اینها نام فتنه از طرف آدمهای موجه رقم میخورد. آنهایی که روی حرفش حساب میکنی، باورش داری، قبولش داری و یک دفعه میبینی چی فکر میکردی، چی شد. و آنجا یک رگههایی از حقیقت است. خیلی مخفی. همانها را و حواست بهش جمع باشد. با همانها حق تشخیص بدهی وگرنه، میکنند میبرندت. خیلی عجیب استا. «فضاهم مبصرون طائف من الشیطان.» دور این را میگیرد. این یک دفعه حواسش جمع میشود، چشمهایش باز میشود. این شیطان است. این همه چیده از امام رضا و حرم و استغاثه و این بیاید و شام و بعد فلان و اینها که آخر من را کجا ببرد؟ میدانی چه بلایی سر من میآمد اگر من با این آدم میرفتم؟ همه چیزش هم دقیقاً جور بود با همان چیزهایی که من در ذهنم بود. غیر از دو تا کوچولوش که همه چیز همان دو تا کوچولوش بود که خیلی تشخیص میخواست که بفهمی در همین دو تا کوچولو، هرچی در همین دو تا کوچولو که داشتی زیر سیبی. این هم هست دیگر طبیعی. این دیگر طبیعی نیست. اینش دیگر طبیعی نیست. تو از همینجا باید میفهمیدی. خیلی عجیب استا. مثالی زدم یکم به ذهن نزدیک بشود. فتنه این است. این جوری ما محک میخوریم. نمیخواهم بخوانم که فرمود: «فتنه از آنها آغاز میشود.» در جلسه خواندم چون بعضی واکنش احساس کردم که ظرفیتش نیست. بعد اینکه آن را خواندم دیگر تکرار نمیکنم. تعبیر عجیب. پیغمبر فرمود: «فلانیها شر فلانیها هستند روی کره زمین. از آنها فتنه آغاز میشود.» در جلسه نو مفصل در حرم امام رضا (ع) روایت بغل امام رضا و جرئت کردم.
پس چی شد آقا؟ این حرکت باید یک حرکت اختیاری باشد. هم فرد، هم امت. و در این حرکت اختیاری افرادی به آن سطح برسند که بتوانند این بار سنگین را دوش بکشند. و اصحاب امام زمان در همین بسترهای طبیعی دارند رشد میکنند. گلخانه که ما نداریم. امام زمان در… بابا امام خمینی مگر کجا رشد کرد؟ همین آقای بهجت کجا رشد کرد؟ علامه طباطبایی کجا رشد کرد؟ در گلخانه بودند؟ یک دفعه آمدند بیرون؟ در همین بسترهای اجتماعی بوده. رهبر عزیز انقلاب کجا رشد کرد؟ خوب ما الان ایشان را در آن قد و قواره اصحاب امام زمان میدانیم یا نمیدانیم؟ اندازه ۳۱۳ تا میدانیم یا نمیدانیم؟ اگر ایشان در آن اندازه باشد و این مدل، مدل تربیت ۳۱۳ تا باشد، باید گفتش که آقا پس بقیه هم همین مدلی تربیت میشوند، در همین بستر اجتماعی. در همین گیرودار و در این چک و لگدها و از همحزبی خوردن و از رفیق خوردن و از دشمن خوردن و آرامآرام رشد کردن. از زندان و سلول و اینها شروع بشود و بیاید و هی این گرفتاریها و بلا و سختیها و فشار و اینها بیشتر میشود. هی آبدیدهتر، هی محکمتر. تا جایی که همه کم میآورند، خسته میشوند. آن فیلم مرحوم خوشلفظ به آقا میگوید: «آقا یک چیزی بگو ما دلمان آرام بشود.» همه جای دنیا رهبر لازم دارد. میشود رهبرها دنبال یک منجم یا غیبدان هستند. یک چیزی بگوید که این آرام بشود. اینجا برعکس است. اینجا امت کم آورده، خسته شده، به آن میگوید: «آقا مسیر طبیعی است. برای قله رسیدن اینها.» این محصول چیست؟ این تربیت ۳۱۳ تا این شکلی میشود.
بعد ایشان یک بحثی را اینجا مطرح میکند. مرحوم شهید صدر میفرماید که ایمان دو نوع: ایمان قهری، ایمان ممحص. ایمان ممحص یعنی ایمان محک خورده، امتحان پس داده. تعبیر قشنگی دارد. میگوید: «آقا ایمان قهری ارزشی ندارد. جبری.» ایمان ممحص حتی اگر به سادهترین شکل ممکنش هم باشد، ارزش و اعتبارش از ایمان قهری بیشتر است و اصلاً در ایمان قهری طرف محکی نخورده که معلوم بشود اصلاً قبول دارد ندارد. زور است دیگر. در زور که همه قبول دارند دیگر. این حوزه وسیع باور و اعتقاد و پذیرش باید هی هرجایی معلوم بشود آقا این دستور خدا را نسبت به آن قبول داری، آن را نسبت به نگاه قبول داری. در قوه شهوتت این زاویهاش را تو مهار کنی. در قوه غضبت آن زاویهاش را میتوانی کنترل کنی؟ امتحان قرار بگیرد. در امتحان، ایمان قهری که رخ نمیدهد. تسلیم، اتومات مؤمنش کردند. پس ایمان محک خورده میخواهد. اینجا بحث امتحان و آزمون و محک میآید وسط و بحث نمیآید وسط. لذا یکی از ارکان ظهور فتنه است که ما مفصل به بحث فتنه در این جلسات خصوصاً در یک سال اخیر پرداختیم. پیغمبر فرمود: یک جا فرمود «لا تکره الفتنه.» یک جا فرمود «تمنا الفتنه.» نسبت به فتنه کراهت نداشته باشید. آرزو کنی فتنه را. فتنه شما مثل اینکه آقا یک وقت به دانشآموز میگویند: «آقا از امتحان از من بخواه. امتحان بگیرم. هر روز از من امتحان بگیر.» دانشآموز زرنگ هر روز از معلم امتحان میخواهد. آن دانشآموز خنگ درس نخوانده است که میترسد. بعد آن جامعهای که دقت، این نکته چقدر مهم است. آن جامعهای که هر روز دارند ازش، شاگرد امتحان میگیرند. یوگوسلاوی هیچ بلایی نمیآید. هرچی هست مال ماست. مسئول بد مال ما، گرفتاری مال ما، تحریم مال ما، سیل مال ما، زلزله مال ما، هرچی بدبختی مال ما. آنها دینشان خوب است. باران میآید، فلان میآید، امنیت دارند، چی چی دارند. دلارشان، هزار تا گرفتاری هم همانها دارند که نمیفهمد و نمیداندها. در ظاهر قضیه است. آدمی که زیرک است و خوش فهم است و این قواعد دستش است، میگوید: «بیچاره این علامت این است که تو جمع ما است. اگر زرنگ هست، اینها کنکوریاند که اینجا دارند از ما امتحان میگیرند.» پپسی زیاد برای خودمان باز کردیم. چون اسرائیلی است. زمزم باز کردیم. این هم بگویم به عنوان مثالم دیگر. حالا شما اینها را آن بخشهایی که حمل بر خودستایی، ما راهنمایی که بودیم، مدرسه فرزانگان. درسمان خوب بود. از دوم، اول راهنمایی. آره، از اول راهنمایی برای المپیاد کردن. المپیاد هم که خوب اول جزو پنج تا اول اینها بودیم و اینها. ما را آوردند آقا هفت نفر فکر میکنم بودیم. یک هفت هشت نفر اول راهنمایی از کلاس مثلاً چهل نفره و اینها. شاید دو تا کلاس هم فکر میکنم بودیم. پنجاه شصت تا شاید بود یادم. یک هفت هشتی را جدا کردند. همه میرفتند خانه دوازده یک. ما را تا سه و چهار نگه میداشتند. با ما تست کنکور کار میکردند. اول راهنمایی. چند سال میشود؟ اول راهنمایی یازده ساله. یازده سال. میشود دوازده سال میشود. دوازده سال. ششم میشود بچه دوازده ساله. تا سه و چهار بعد از ظهر تست کنکور مثلاً فیزیک. تازه فیزیک بخوانی، تست فیزیک کنکور با ما کار میکردند. میگفتند تست شما باید تک رقمی کنکور بشوید. اول راهنمایی، دوم راهنمایی، سوم راهنمایی. معلم کلاس را دو تکه کرده بود. ما اینور بودیم، آنها آنور بودند. به اینوریهای کلاس عربی سوم راهنمایی میگفتند. به ما عربی کنکور. فرار کردم. بازی سرگرم. کلا چی میخواهم عرض بکنم؟ آن آدم ساده لوح میگوید: «آدم پدر ما را در میآورد. چرا بقیه دوازده یک میروند؟» آقا آذربایجان نه. به ترکمنستان کاری ندارم. به افغانستان. هرچی بلا و بدبختی مال ایران است. هرچی تحریم، هرچی فشار، هرچی فلان است موشکشان مال ما است. توی چشمهایش مال ما است. چرا این همان داستانی که آقا کلاس را دو نیم کردند. شما را آوردند. شما را برای کنکور دارند کار میکنند. شما قرار است هسته سخت امام زمان را تشکیل بدهید. این نگاه تربیتی وقتی نباشد، کلاً نه تو علامت ظهور درست میتوانی تحلیل کنی. فرایند را درست میتوانی بفهمی. ریلگذاری برای رسیدن به ظهور اصلاً چیست؟ الان شما مدل چیست؟ برای اینکه ما به ظهور نزدیک بشویم. شما هرجایی که یک قدم محکمی برمیداری، بعدش صد تا چک و لگد دارد ها. این جامعه ما جامعه را نتوانستیم این شکلی تربیت کنیم و آماده کنیم. بخوریم کجا کار اشتباه رفتیم؟ بابا اینها لازمه درست رفتن راه. البته ناشکریهایی کردیم. اتفاقاً چون ما خوبیم و داریم درست میرویم، ناشکری که میکنیم زود چوبش را میخوریم. ما را زود میزنند. شاگرد اول آن کسی که نمرهاش هشت و نه است. تو در ماه یک بار که مشق مینویسد بهش جایزه میدهی. شاگرد اولت یک بار نه، مشق ننوشته. نصفه نوشته. شاگرد اولت یک بار مشق را نصفه نوشته باشد چیکارش میکنی؟ من باشم میزنمش. چرا؟ چون دوستش دارم. شما آن بچهای که نماز نمیخواند گفتم مثال چند بار. شما دو تا بچه داری. یکی معتاد آواره علاف دزد است. یک ماشین شاسی بلند وسطش خالی بود بغلش یک پیکان بود. گفتش که: «این شاسی بلند قاچاقچی است. این معلم است. این خالیه مال دکتر است. که هیچی ندارد ولی خرج آن دو تای دیگر هم که شاسی بلند.» حالا شما بچهای که اعتیاد دارد و مدرسه میرود نه درس میخواند نه نماز میخواند نه هیچی اصلاً بهش کاری نداری. آن بچهای که دارد تکرقمی کنکور میشود، ده دقیقه از ساعتی که هر روز بیدار میشده گذشته. هر روز هشت صبح بیدار میشده میرفته کتابخانه درس میخوانده. هشت و ده دقیقه شده با لگد میزنیش. نگران اینی. خیلی بالاست. تربیتی. داشتم داستان ظهور نتیجه تربیت. هرچی به این کانون نزدیکتر باشی «ثم الامثل والامثل حل کتب البلاء الا علی المومن.» شاخ در میآوردم. دقیقاً برعکس چیزهایی بود که ما فکر میکردیم. هرچی مؤمنتر «ان اشد الناس بلاءً الانبیا.» بیشترین بلا مال انبیا. «ثم الامثل.» هرچی به پیغمبران نزدیکتر و شبیهتر، گرفتاری و بد و رنج بیشتر. شما چون خوبین اصلاً این شاخص خوب بودن و درست آمدن مسیرتون است که اینقدر چک و لگد دارین. اینقدر بدبختی و گرفتاری دارین. اینقدر بهتون کار دارند. اینقدر بهتون ور میرن. شیاطین داخلی و خارجی و جنی و انسی با تو فقط کار دارند. همه عالم را ول کرده برای هیچ جای دنیا. ماهواره صبح تا شب به زبان آنها برنامه پخش نمیکند. این همه شبکه زبان فارسی. مگر ما چند فارسی زبان داریم در دنیا؟ برای مردم ژاپن صبح تا شب دارند اینها فیلم میسازند، کار خبری میکنند، تحلیل میدهند. برای چینیها دارند این کار را میکنند. همه زورشان را شرق و غرب گذاشتهاند برای شما. هرچی بیشتر شده. از تو اینها، از تو این فشارها هی یک درختهای تنومندی مثل قاسم سلیمانی روییده. از تو دل این بلاها و مصیبتها و گرفتاریها. گاهی مسنتر، گاهی جوانتر. یک آرمان علیوردی یک دفعه در میآید. محسن حججی در میآید. آقا فرمودند: «محسن حججی از وسط همین دنیایی که این شبکههای اجتماعی اینها همهجا را گرفته، از تو دل همینها رویید.» محسن حججی! این چقدر باید آلیاژ این آدم محکم باشد و سفت و قرص باشد؟ این همه تیر بخورد که به پسرش گفت: «اگر من شهید شدم در دوران رجعت برمیگردم، غصه نخور. محسن حججی اگر شهید شدم، بابا جان، از آن دنیا حواسم بهت هست و تربیتت میکنم و دوران رجعت برمیگردم.» صوت فرستاده برای بچهاش. ضبط کرده. کجاست محسن حججی؟ معلوم میشود این حجم از بلا میتواند اینقدر بفرستد. اصلاً اگر اینها نباشد، اینقدر بالا نمیروی. توی این سوخت تا آن صعود است. بیشتر از همه با تو کار دارند. اتفاقا همین علامتی است که تو داری درست میروی. همین علامت این است که از هسته سخت اول دوره امام زمانی. اینها شرایط ظهور است، مهمتر از علائم ظهور. شرایط ظهور، تربیت هسته سختی است که بتواند این بار سنگین را به دوش بکشد. که این همان آیه سوره مبارکه مائده است. «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه، أذله علی المومنین أعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله لا یخافون لومه لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء.» همهتان مرتد بشوید. من دارم ها. دارد پزشم میدهد. این افتخار هم برای ماهاست که دو سه تا روایت ایرانیها فارسان. عجماند و اینها قبیله سلماناند. روما این شکلی حساب کردند. توقع پیغمبر و اهل بیت از ما ایرانیان این بوده در طول تاریخ. چون میثم تمار از تو ماها درآمد. میثم ایرانی، اسمش هم ایرانی بود. حضرت گذاشتند میثم. این نژاد نشان داده از تویش سلمان در میآید. از تویش میثم در میآید. به پیغمبر میرسد میشود سلمان. به امیرالمؤمنین میرسد میشود میثم. این نژادی که از تویش سلمان و میثم در میآید، هم شیطان ولش کند؟ شیطان ولش نمیکند. سلمان خوابیده. یعنی اگر شیطان به پر و پایم پیچید و این دم به تله شیطان نداد، خدا کجاها میاندازدش؟ حوزه نجف که حوزه نجف بود ایرانیها اداره کردند. بابا سنیها هرچی دارند از ایرانیها دارند. این صحاح سته را ایرانیها نوشتند. یعنی سنی که اهل سنت محدثین اهل سنت هم بخاری ایرانی است، هم مسلم ایرانی است. روی هر کدامشان دست میگذاری نام ایرانی. این نژاد این است. به شیعه میرسی، کلینی ایرانی، صدوق ایرانی، مجلسی ایرانی، فیض ایرانی است و همین طور برو شیخ طوسی ایرانی. کتب اربعه شیعه را کی نوشته؟ ایرانیان. صحاح سته سنیها را ایرانیها. خوب این نژاد با بقیه نژادها قابل مقایسه است؟ این یک چیزی خدا به این داده. این در طول تاریخ اسلام را اینها نگه داشتند. اینها همهکاره بودند. از یک جایی به بعد عرب شل کرده ول کرده. محترم هم هست. عزیز هم هست. ما شیعه و سنی و فارس و عرب و عجم نداریم. ولی نمیتوانیم فضیلتها را که انکار بکنیم و ندید بگیریم. این فضیلتها را نمیگويیم که کیف بکنیم. این فضیلتها را داریم میگوییم که بفهمیم چه توقع مازاد از ما دارند. تو را که با مردم مقایسه میکنی! بنده خدا کویتیها نیستیم؟ مگر خدا امکانات کویتیها را به تو داده که بعد الان بلاهای کویتیها امتحانات؟ طلب داری. در طول تاریخ تو بودی و این اسلام. بعدش هم تویی و این اسلام. امام زمان ظهور کند باشی، تو رقم میزنی. و چون تو، بعد ظهور، رقم نزنی هم خدا ولت نمیکند، هم شیطان. مال تویی. هرچی بلا و آتش است مال تویی. تو را میکنم توی کوره. با سفال کی کار دارد؟ با طلا کار دارم. چون به طلا پتک میزند توی سرش. چون طلا، میکنندش توی آتش. به هرچی خالصتر باید آتش خالصتر، عیار بیشتر. هی باید ناخالصیهایش را بگیرد. هی آتش باید بیشتر ببیند. هی باید پتک بیشتر بخورد تا خالصتر. این هنوز ۱۸ تا ۲۴ کار دارد. باید بشود ۲۴. من آنجا به ۲۴ میدهم کار را. آنها باید بشوند هسته سخت. ۱۸ باشد نمیتواند. شل میکند، میپوکه، میریزد. «لا یخافون.» چقدر این عبارت سنگین است. اینها از ملامت کسی نمیترسند. خوب ما چقدر این جوری هستیم؟ اینقدر میخوری تا این شکلی بشوی یا میریزی یا این شکلی میشوی. من از بین شما ایرانیها اینقدر میزنم تا اگر مال اینجایی آتشها نباید اذیتت کند. «لن یضرکم الا عذابا.» دیشب آیتس را البته اشتباه خواندم. «لن یضرکم الا.» درستش این است. اینها به شما هیچ ضرری نمیرسانند، فقط آزار میرسانند. طلا بهش ضرر نمیرسد. هرچی در آتش میکنند، فقط آزار میرسد. فقط اذیت میشود. طلایی که در آتش میرود ضرر نمیکند، اذیت میشود. این تحریمها فقط اذیت است، ضرر نیست. این جنگها فقط اذیت است، ضرر نیست. همهاش برای خالص شدن و عیار شماست که هی میرود بالاتر. در این غذای لبنان مردم چهها خودشان را نشان دادند. بابا اینها فوقالعاده است. من خودم احساس حقارت میکنم وقتی به مردم نگاه میکنم. طرف یک جفت گوشواره داشته، اول ازدواج. میگوید ۱۸ ساله هم. یک دانه را دارد. بعدش را آورده دارد تقدیم میکند. قلقله. در این جاهایی که این ایران همدل. گوشوارهای که میدهند، طلا. یکی میدهند. النگویی که میدهند. با این گرانیها که هر یک روزی دارد روی کلی روی این قیمتش. چه عشقهای؟ خدا اینها را مگر ندید میگیرد؟ هرچی که گرانتر میشود، هی پستتر میشوند. هی بیشتر خیانت میکنند. هی بیشتر آزار میرسانند. بیشتر گران میکنند. بیشتر پدر مردم را در میآورند. آن مال اینجا نیست. آن. من با تو کار دارم. «یجاهدون فی سبیل الله.» من از تو جهاد میخواهم. اسلام ترکیه. جوان ساده. در آن جلسات به ما میگفتش که: «از کجا معلوم که اسلام ترکیه بر حق نباشد؟» خوب حالا اسلام ترکیه را دیدی؟ استایل را ول میکند. ملت سوریه را میچاپد. اینها را میکشد. اسلام سوریه. رسماً میپرسیدا. در آن جلسات چالش پیشفرضها. میگفتش که: «از کجا معلوم که اسلام ترکیه بر حق نباشد؟» فهمیدی اردوغان ظالم و مظلوم. فهمیدی چی شد؟ چقدر قشنگ خدا دارد. خوب یک دفعه زود میفهمد. خوب حیف است این جوان. جوهره خوبی دارد. این هم باید بفهمد. یکم هزینه دارد دیگر. تا این بفهمد. یکم آنور کشته باید بدهند. در سوریه و ترکیه و اینها به جان هم میافتند. ولی عوضش این میفهمد. اصلاً معلوم شد که آقا مقصود به ذات همه فتنه و گرفتاریها توی ایرانی بودی. تو حالیت بشود کی به کی است؟ تو جدی بیا پای کار. اینها وارد میشوند. قضیه را جمع میکنند. اینها وارد میشوند. سوفیا را جمع میکنند. یهود را جمع میکنند. روم را جمع میکند. قدس را فتح میکنند. رهبری فرمود: «بسیجی ایرانی است که استایل را نابود میکند.» تا قبلش رهبری میفرمود: «حزبالله پیروز میشود.» حزبالله پیروز میشود. ولی جوان ایرانی است که آقا مگر رهبری نگفتند: «جوانان سوری.» جوانان سوری اینها را بیرون میکنند ولی ایرانی است که میرود آن جوانهای سوری را حاکم میکند. آخرش این وسطها چی بشود؟ خدا میداند. اینها شرایط ظهور است. این خیلی مهم است. این تربیت عمومی که آماج و کانون این تربیت مسلمان و در مسلمان شیعه است و در شیعه ایرانی است. دوباره میگویم. آماج این تربیت آن هسته سختی است که باید اینها تقویت بشوند. اینها خالص بشوند. زلال. هیچی نماند. بگو اول مسلمان. از بین آنها شیعه است. از بین آنها ایرانی است. به طور خاص برای ایرانیها، برای کی نوشابه باز کردهاند؟ اهل قم. اهل قم. والله اهل قم که مفصل ما یک جلسه فقط در مورد قمیها اینها. نوشابه باز کردن نیستش که آخ جان ما قمیها. نه آقا بدبخت ما قمیها. آدم کیست؟ از من و تو جواد نظامی. من و تو. هرچی بدبختی و هرچی فشار و هرچی درد و هرچی غصه و جواد خدماتی و اردوی جهادی و هرچی هست. اهل قم یعنی اهل قم. اهل قم که گفته مفتی که به اینها نداده که. اینها را دیده که به اینها. گرفتید مطلب را؟ این نکته. خوب این شد آقا شرایط ظهور.
بعد ایشان اشاره میکند که بحث را تمامش کنم. میفرماید که دو تا شرط اصلی هست در این کسانی که قرار است یاور باشند برای آن رهبر. آره، در شرط سوم دو تا نکته اصلی داریم. یکی اینکه اینها آقا درک قوی باید داشته باشند. عدالت را خوب بشناسند. اجرای عدالت را خوب بشناسند. فهمشان دقیقاً منطبق باشد با فهم امام. خیلی مهم است. یک خلوص فکری و اعتقادی و گفتمانی میخواهد. امام زمان که ۱۲ قرن غیبت نکردی که یک بچه ففولی بیاید کارت همه انبیا و اولیا را به باد بدهد. ۳۱۳ تا را پخش کن در عالم. این آقا میرود اجتهاد شخصی خودش را پیاده میکند. اینقدر باید خالص باشد. آقا یک نرمافزار باید حاکم باشد. این سیستم عامل که اینها، این ۳۱۳ تا که به هم وصلاند، همهاش یک نرمافزار دارد. این چی میخواهد؟ چقدر خلوص فکری میخواهد برای آن ۳۱۳ تا؟ هرچی میآید پایینتر، باز البته آن شدت خلوصش کمتر میشود ولی همین قدر فهم لازم. دومیاش هم آقا این نکته قشنگیه. ایشان میگوید: «استعداد فداکاری در راه آن هدف. هم خوب بشناسد هم آماده باشد خودش را فدا کند.» همان طور که خود این عزیز بزرگوار نشان داد در زندگیاش. هم شناخت حق را، هم فداکاری برای حق. شهادت مظلومانه ایشان. آن سن کم. اینها میشود آقا ویژگیهای افرادی که بتوانند این بار را بردارند. باید در عرصه جهاد، در عرصه عمل، توی میدان وارد شود. فدا کند، کار کند. میدان را دست بگیرد. دشمن را بشناسد، آسیب نخورد، آسیب بزند. این هم آقا رخ نمیدهد مگر با تربیت. تربیت البته خودش یک فرایند تدریجی است. آرامآرام هی محک میزنند، هی امتحان میکنند، هی تجربه میکنند. دستشان میآید. میشناسند. میفهمند کی به کی است؟ چی به چی است؟ تفاوتها را میفهمند. فاصلهها را میفهمند. خوب و بد را میفهمند. مسئول به درد بخور به درد نخور را میفهمند. گفتمان درست و گفتمان غلط. فواید آن را میبینند. ضررهای این را میبینند. میکشند جفتش را با هم مقایسه میکنند. کی خطش درست بود؟ بعد دیگر به یک ناهار خوردایش گیر نمیدهند که کلش را به باد بدهند به خاطر اینکه به یک نفر گفتند ناهار خوردی. از اینور بیا به یک داشمشتی راه رفتنش کیف نمیکنند که این همه این حجم از خسارت را نادیده بگیرم. به یک لاتی راه رفتنش کیف کنند. هنوز نشان میدهد که این سطح ادراک پایین است. باید هنوز بیفتد در تلاطم. خوب بفهمد کی به کی است؟ تفاوتها را بفهمد. حالیش بشود تومانی دو قرون. بین آن گفتمان با این گفتمان تفاوت. بین آن رویکرد با این رویکرد تفاوت. بین آن آدم با این آدم تفاوت است. خوب آبدیده بشود. محک بخورد. این دیگر آقا فتنه رویش اثر ندارد. البته تا به آنجا برسد دل صاحبش آب شود. پدر آدم در میآید تا این حالیش بشود بفهمد. خیلیهایشان هم که میریزند. دوران انتخابات به نسبت آن یکی مشارکت کمتر. «ما هوشیار شدیم، فهمیدیم.» آه، راست میگوید. آقا جبران میکنیم. هی دلسردی و یأس و ناامیدی. ولی این هسته سخت این دیگر آبدیده میشود. دیگر از این سوتیها نباید داشته باشیم که اینها به جان هم بیفتند. در برگشته روز انتخابات گفته بود که: «خیلی دوست داشتم این چند وقت در مورد فلان کس روشنگری میکردم ولی اینقدر درگیر این یکی کاندیدای خودمان بودم وقت نشد در مورد فلان هم صحبتی.» که بنده هم برایش نوشتم که حالا ۸ سال وقت داری مینشینی روشنگری میکنی. غصه نخور. دور اول انتخابات. غصه نخور. این این آرایش نظامی بارها قبل انتخابات عرض کردم دیگر. این آرایش نظامی آرایش شکسته است. دیگر معلوم است دیگر. این مدلی که شما گارد گرفتین، میبازی. افتادهاند به جان هم. کلاً مگر چقدر هستید؟ شما همهتان تازه اگر در میدان با اوج فداکاری و جهاد وارد میشدین همدل و یکصدا، شاید پیروز میشد. شاید پیروز. هرچی تیر داشتیم سمت همدیگر پرتاب کردهاید. کتک بخورید تا بفهمید چی به چی است. تا تمایز قائل بشوید بین آن گفتمان و این افراد. هنوز نفهمیدهاید. هنوز گفتمان و افراد را با هم خلط میکنید. این گفتمان باید بالا باشد، را خلط میکند با اینکه این آدم فلان ضعف را دارد، آن یکی فلان ضعف را دارد. نمیتوانید این ضعفها را نادیده بگیرید. در مسیر اصل آن گفتمان با هم کنار بیایند. همهتان عیب و ایراد. مگر میشود بیعیب باشید؟ هنوز یاد نگرفتید. حالیتان نشده با هم کنار. هنوز «اذله علی المومنین» نشدهاید. «أعزه علی الکافرین»تان خوب است ها. تقریباً. از «اذله علی المومنین»تان میلنگد. از «اذله علی المومنین» که همه نباید بهجت و علامه طباطبایی باشند که. ما هم خوب در همانها هم چالش پیدا میشود. در همانها هم چالش پیدا میشود. همه مگر باید عارف واصل باشند که؟ باید موقعیت «اذله» با همه نقایص و کمبودها و کاستیهایی که داریم. مفصل در جلسه خواندم که حتی عرقخورش حضرت را از دایره بیرون نکند. سید همیاری. تو با آن هم باید بتوانی مدارا کنی. نسبتت را با او حفظ بکنی. او را از این جریان خارج نکنی. آن هم نگه داری در این مدار. پشتش باشی. در برابر شیاطین حفظش کنی. اینها آن بلوغ و تربیت است. اینها شرط ظهور است. مهمتر از علائم ظهور.
خوب یک چند روزی خدمت دوستان نیستیم. اگر توفیقی باشد، حالا شنبه یا یک شنبه انشاءالله بحث را ادامه میدهیم. البته در این جلسه اما ریزشهایی داریم که مخصوص و مشخص است. هی هر جلسه ریزشهایمان بیشتر میشود. اشکالی ندارد چون هرچی بحث عمیقتر بشود طبیعتاً ریزشهایش هم بیشتر میشود. دست ما را بگیرد. کمکمان بکند. ما را متصف بکند به این اوصافی که در مورد اصحاب امام زمان مطرح است. انشاءالله ما در روایت، در جلسات دیگری مفصل به اصحاب امام زمان به طور خاص خواهیم پرداخت. البته در این جلسات هم بخش زیادی از اوصافشان را گفتیم ها. جستهگریخته ولی دقیقترش حالا خود ۳۱۳ تا را، القابی که در موردشان گفته شده، حتی مناطق جغرافیاییشان را انشاءالله در جلسات دیگری بهش میپردازیم. بابت اینکه طولانی شد، نزدیک ۴ ساعت تحمل کردید. خدا به همهتان خیر بدهد. ما را ببخشید. التماس دعا. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...