دو فرشتهای که نگهبان انسان هستند
گنجی که حضرت خضر ع مامور به حفظ آن شد؟
نقش اقبال در روزی
باب هشتم، تبعیت از عقل و مخالفت با جهل
نقش عقل در رفتار انسان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
متن عربی "عم سعید بن قیس حمدانی قال: نظرت یوما فی الحرب الی رجلاً علیه سووان فهرکت فرسی فاذا هو امیرالمومنین علیه السلام فقلت یا امیرالمومنین فی مثل هذا الموضع؟ نرم یا سعید بن قیس انه لیس من عبد الا و لهو من الله عزوجل حافظ و واقعیه معه ملکان یحفظانه من ان یسقط من راس جبل فاذا نزل القضاء خلیا بینه و بین کل... "
سعید بن قیس حمدانی میگوید: «در جنگی نگاهم افتاد به آقایی که دو پیراهن تنش بود، یعنی زره و ادوات جنگی. لباس جنگیدن مرد وسط میدان معرکه معمولی. دیدم که ایشان امیرالمؤمنین علیه السلام است. گفتم: یا امیرالمؤمنین، در چنین فضایی شما اینجور تیپی؟» حضرت فرمودند: «ای سعید بن قیس، هیچ بندهای نیست مگر اینکه از جانب خدای متعال حافظی دارد و نگهبانی که همراه اوست. اینها دو فرشتهاند که او را حفظ میکنند از اینکه از نوک کوه بیفتد یا در دل چاه. وقتی قضا نازل شود، اینها بین او و هر چیز دیگری را خالی میکنند.» این دو فرشته دیگر میروند کنار، وقتی کنار رفتند، دیگر کار این آقا تمام است.
متن عربی "عن علی بن اسبات قال: سمعت و لو کافر... و اینها تا آن مدت و مدت اجل طی بشود، میرسد... عن علی بن اسبات قال: سمعت ابوالحسن الرضا علیه السلام یقول: کان فی الکنز الذی قال الله و کان تحته کنز لهم، کان فیه: بسم الله الرحمن الرحیم. عجب تو لمن ایقن بالموت کیف یفرح؟"
امام رضا علیه السلام فرمودند که در آن گنجی که چند روز پیش هم اشاره شد، آن گنجی که موسی و خضر از زیر دیوار برای یتیمان درآوردند، در آن گنج این نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. تعجب میکنم برای کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شاد است؟ تعجب میکنم برای کسی که یقین به قدر دارد، چگونه ناراحت است؟» شادی کاذب نیست، هم حزن کاذب نیست.
متن عربی "قیل للرضا علیه السلام: انک تتکلم به هذا الکلام و سیف یقطر دما، فقال: انا لله وادیا من ذهب همَا خلقه النمل، فلو رامه البخاتی لمتصل الی به..."
به امام رضا علیه السلام گفتند: «آقا شما از این حرفهای قضا و قدر و اینجور چیزها میزنی، در حالی که شمشیرها دارد از آن خون میچکد؟» حضرت فرمودند: «خدای متعال وادیای از طلا دارد که با ضعیفترین مخلوقاتش که همان مورچه است، از آن محافظت میکند. پس اگر کسی که صاحب بخت و اقبال (بخاتی = خوششانس) است، دنبالش راه بیفتد نمیرسد. اگر آدم خوششانس هم راه بیفتد، مورچه دارد از آن محافظت میکند.» گنجهای آن معادن طلا زیر زمین است دیگر؟ بیابانهاست دیگر؟ بیابانها را کی گنج طلا؟ زیر پای مورچه است. به وقت اقبال نیست. ببینید مورچه چقدر گیرش آمده از آن. از آن حرفهای آتشزننده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «کفا بالعجله سرزمین وادی برای نگهبان اجل کافیه.» اجل از انسان نگهبانی میکند. میخواهیم وارد باب هشتم بشویم، فقط من یک روایتش را بگویم، جلسه بعد. باب هشتم درباره لزوم اطاعت از عقل و مخالفت با جهل است. واجب است که انسان از عقلش اطاعت کند و با جهلش مخالفت.
متن عربی "عن ابی جعفر علیه السلام قال: لما خلق الله العقل استنطقه، ... رو کن، رو ادبر فدبر، پشت کن، پشت... ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو احب الی منک. و لا اکملتک الا فی من احب. اما انی ایاک آمر و ایاک انها و ایاک بعقاب و ایاک بثواب."
ابوجعفر علیه السلام فرمود: «وقتی خدای متعال عقل را خلق کرد، او را به سخن گرفت. گفت: رو کن، رو ادبر! پس او پشت کرد. سپس خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم، مخلوقی را خلق نکردم که بیشتر از تو دوستش داشته باشم و تو را کامل نمیکنم مگر در کسانی که آنها را دوستشان دارم. آگاه باش! من فقط به تو امر میکنم، فقط به تو نهی میکنم، فقط به تو عقوبت میدهم و فقط به تو هم ثواب میدهم. خلاصه در این عالم، همهکارۀ شمایی، مسئول شماره، خلاصه اونی که باید جوابگو باشه شمایی، اونی که ازش توقع دارم شمایی. من در این عالم با هیچی کار ندارم، با هیچکس کار ندارم، فقط متأسفانه خلاصه من با تو فقط کار دارم.» البته خب، این خود تعبیر عقل را برخی بزرگان هم مفصل نوشتهاند که مخلوق اول و اینها. خلاصه منظور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است، چون نماد کامل و تجسم عقل و عقلانیت، عقل کامل و صادر اول و اینها که حالا بحثهایی دارد. افرادی که از آنها تعبیر بیعقلی میشود، نقصان عقل یا عقل در آنها وجود دارد ولی استفاده از آن نشده. استفاده از عقل هست ولی پردهای از حجاب میافتد. این عقل خلاصه پوشیده میشود. بله، در فرمایشات مرحوم شیخ بهایی است: «کسوف عقل مکشوف به طوع الهوی.» خیلی سخن عمیقی است. این کسوف پیدا میکند. اداره عقل، خورشید عقل، آن حجابی که رویش میاندازد، مکشوف است. کسوفی که رویش ایجاد میشود، ناشی از طوع الهوا است. کسی که خود را در اختیار هوا قرار دهد، این نور پوشیده میشود. پس معلوم میشود که آدم بیعقل نداریم. خداوند عقاب نمیکند. بله، خلاصه مگر اینکه بگوییم آقا واقعاً مثل همان بحث مجانین و اینها باشد، طرف مجنون و دیوانه است و تکلیفی ندارد و اینها. از آن جهت بهش عقل داده یا نداده؟ آن عقلی که شرط تکلیف است در صورت اینکه اینجوری که آدمها دارند، ولی خب، قوت و ضعف هم دارد. هر کسی گناه بکند: «من غار زنبا عقل.» کسی یک گناه بکند، به یک میزان از عقل او کم میشود که دیگر تا ابد به او برنمیگردد. دیگر حالا هر یک دانه گناه دیگر حساب بکنید، چه میکند با عقل انسان؟ ظاهرش اینجوری است که با توبه هم برنمیگردد. خلاصه مگر اینکه حالا بگوییم که از آنور کارهایی برای ازدیاد عقل باشد که این با آن مثلاً جبران بشود. یعنی این «لا یُجعل الیه ابداً» سر جای خودش. کمفلسفه است. خیلی از احکام خود عقل است. این هم نکته جالبی است؛ یعنی این حریم، آنقدر حریم مقدس است که خدای متعال برای پاسبانی از این حریم، آمده تشریع کرده. در سری حوزهها عقل از کار بیندازد، مسکر باشد، چه باشد، چه باشد، چه باشد، اینها همه حرام است. در این حریم چیزی نباید به عقل آسیب بزند. خلاصه محبوبترین مخلوق خداست. خدای متعال با او کار دارد. خیلی گرهها را هم عقل باز میکند. نه، خیلی اصل، اصلاً همین است. راه بندگی همین است. انسان با عقل است که اطاعت میکند، عبادت میکند و اصلاً بهشت با عقل کسر میشود. یعنی میزان درجات بهشت به درجات عقل است. آدمها درجاتشان در بهشت بر چه اساسی تفاوت دارد؟ بر اساس تفاوت عقل. این نیست که حیله و چه و تعابیری که دارد.
متن عربی "لولا اتقی قلت: کنت اعدل العرب."
بحث داهیه و اینها بود. من اگر تقوا نبود، عدل عرب، از همه بلد سیاست بیشتر بودم. بیشتر بلد بودم. دودوزهبازی خوب بلدم ولی تقوا نمیگذارد. میگویم که معاویه دارد. معاویه اهل عقل نیست. عقل شیطانی است، آن حیله است، آن. مفصلی اینجا خیلی روایت زیادی نقل نکرده، دو صفحه روایتش که خود روایات شبیه بالعقل است. در روایت دارد از امام صادق علیه السلام: اونی که باهاش کسی که انسان زمینهسازی برای گناه میکند، پیشنهاد اختراع میدهد، پیشنهاد میدهد برای اینکه انسان یک گناهی انجام دهد و راه باز میکند و جادهبازکن برای گناه و معصیت و اینهاست، آن عقل نیست، آن شبیه بالعقل است. دستگاه باطل است در دستگاه حق. اگر انسان با عقل عبادت میکند، در دستگاه باطل هم با شبیه عقلی است که جهل است. ولی خب، صورت عقل دارد. یعنی مینشیند، بررسی میکند، عرض کنم که بالا و پایین میکند، برآورد میکند، برآوردی که دارد مثلاً مینشیند حساب و کتابی که میکند، آره کارکرد عقل است که محاسباتی که دارد بالاخره میچربد براش. یک طرف کار، یک طرف دلایل عقلی دارد، استدلال داریم. شبیه استدلال است، نامش شبیه به است. جلسه بعد خیلی روایت مفصلی دارد. بحث آن بحث، بحث دیگری است، آن توی رسیدن به فلسفه احکام، یعنی فلسفه احکام و به قول آقایون، ملاکات احکام. اینکه اینی که خدای متعال این حکم را داده، بر چه مبنای اصلی است. هرچه که عقل بهش حکم بکند، شرع بهش حکم میکند و برعکس. شرع و به شرع حکم به العقل. یعنی دست عقل را باز گذاشتن. خدای متعال به عقل همچین قدرتی داده و خودش هم بر همین اساس محاسبه میکند. یا عقل بما هو عقل. عقلا بما هو عقلا، همه عقلا از این جهت که عاقلاند، یک چیز عرفی است بینشان. همینجور برخورد میکنند همینجوری عمل میکنند. خدای متعال رو این حساب مؤاخذه میکند. یا همه عقلا ضرری که مثلاً محتمل است، صرفنظر نمیکنند، محافظت میکنند. خب شما چرا از این ضرر مثلاً خودت را کنار نکشیدی و مؤاخذه میکند؟ تو که فهمیدی. تو که میدانستی، تو که میدانستی الان با این وضعیت ماشینی که داری، ماشینت خراب است مثلاً، بهش اعتماد نیست، این جاده را داری میروی و فلان و اینها. خطر در راه ماندن دارد. رفتی و ماندی و این زن و بچه اذیت شدند، اینها همه را خدا حساب میکند. توکل بحثی است که عقلانیت یک وقتی هم حالت افراط پیدا میکند، بحثش شد دیگر. فکر میکنید توکل دارید مثلاً اینها. مرتبهای که ما هستیم، همان باید عقلانی عمل بکنیم. تعبیر خیلی روایت قشنگ است. همین تعبیر عقل هم اتفاقاً دارد ولی البته این عقلش فرق میکند. خدمت پیغمبر گفت: «یا رسول الله، شتر را دم در مسجد رها کردم، آمدم خدمت شما.» حضرت فرمودند که: «قیدها و توکل.» عقل به معنای بستن پای شتر. پاشو ببند، توکل هم بکن. «توکل کردم به خدا، شتر را رها کردم پشت در، آمدم خدمت.» پایش را ببند، توکل کن به خدا. یعنی شرایط و مبادیاش روشن است. خدای متعال بلندی پریدن است دیگر. آن چیزی که تا جایی که میدانی، بله بله. از آن به بعدش را توکل کن. درست است. توکل اصلاً در جنبه اسباب است. یعنی شما اونی که عقلت بهش عمل بکند، ولی این سبب را سبب تام ندان، باز دست خداست. همین هم دست خداست. همینی که شما عقلت بهش رسید که آن است که کار شما را حل میکند، برو سمتش. ولی بدان که آن هم حل نمیکند. یعنی آن هم وسیلهای است در دست خدا. توکل اصلاً غلط ترجمه میشود. توکل انگار یعنی برای وقتی که دیگر حالیمان نمیشود. توکل روشن است که الان این را انجام میدهم، آن میشود. الان امام حسین علیه السلام میداند که اگر برود کربلا، کشته میشود. بعدش هم این همه برکات تا قیامت نصیب خودش و خاندان اسلام و شیعه و عالم میشود. معامله کردن با خدا و اینها ندارد. بحث همین است که اینها مال موقع جهل نیست. مال این است که انسان این اسباب را تامه نداند، مستقل نداند. همه این اسباب را از خدای متعال بداند. دلبستگیهایش به اینها مستقل نباشد. یعنی انسانهای دارای ماشین خب حالا سالم. توکل ندارد تا وقتی خراب بود باید به توکل میرفتی خراب. میگوید توکل به خدا، میرویم. چه سالم چه خراب. انسان این را صاحب تام نداند برای رسیدن به آن مقصدش. خودش را سبب تام نداند. هوشش را، رانندگیاش را، ذکاوتش را، اینها سبب تام نداند. انجام دهد. فکر کن، با اهلش مشورت کن، بعد توکل بر خدا کن و برو انجام بده و آنگاه خواهی دید که دست خدا از ابتدا با تو بوده.
آن روایتی که خواندم، الان یک لحظه چشمم افتاد، اینجا پیدا کردم: "عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت لهم: العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان. قلت: فلاذی کان فی معاویه؟ قال: تلک النکراء، تلک الشیطنه و حیله شبیهت بالعقل." امام صادق علیه السلام گفتم: «آقا عقل چیست؟» فرمودند: «اونی که خدای متعال باهاش عبادت بشود و بهشت باهاش جمع شود.» «گفتم: پس آنی که در معاویه است چیست؟» فرمودند: «آن نکراء است، آن شیطنت و حیلهای است شبیه عقل.» شبیه عقل است. خود عقل نیست. شیطنت است. اعمال دستگاه باطل است نه دستگاه حق. یک چیزی شبیه در صورت همین یک دانه مو مثلاً بیرون باشد، آدم جهنم برود، عقلانی نیست ظاهراً. حالا یکی از پادشاها برمیگردد، میگوید که آقا این چه مسخرهبازی است که شما راه انداختید؟ فحش ناموس ؟ مشتی آبداری. پادشاه خیلی رنگ و رویش سرخ میشد، خودش را جمع و جور میکند. خجالت بکشید، چه وضعی است؟ کلمه اثر دارد. بله، خلاصه جمعبندیاش این بود که توکل با عقل جور درمیآید. اینجوری نیست که مال مرحله ورای عقلی باشد که عقل بهش دسترسی ندارد و اینها. و عرض کنم که توهم همین عرض کاملمان این بود که وقتی توهم عقلانیت میشود، یک سری چیزها را ما عقلانی میپنداریم یا عقلانی نمیپنداریم در حالی که ربطی به عقل ندارد.
در حال بارگذاری نظرات...