بروز عقل و فضل در انسان
رابطه عاطفه و عقل
سالم ماندن مودت
شدیدترین فقر
ملاکهای اصلی در انتخاب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام: «العقل والفضل جمال الظاهر. فاستر خلل خلقک بفضلک، و قاتل هواک بعقلک. تسلم لک المودة و تظهر لک المحبة.»
حضرت میفرمایند که عقل یک پوشش، یک لایهای است که انسان را میپوشاند، نگه میدارد و محفوظ نگه میدارد و فضل جمالی ظاهر است. حالا عقل را در برابر فضل آوردهاند. اینجا فضل شاید این جنبههای بیرونی شخص جلوه میکند (مانند) کلامش و رفتارش که انسان بافضیلت (است). عقل جنبههای درون است که کسی نمیبیند. محافظ (انسان) است. (انسان را) از خطا و اشتباه نگه میدارد. بعد حضرت میفرمایند که: «کمبودهای خلقتت را با فضلت بپوشان و هوایت را با عقلت بکش.» خود جنگیدن هوا و عقل، یا درگیری (بین آنها) خیلی مهم نیست. اینکه هوا با عقل کشته شود، این خیلی مهم است. بحث بسیار مهمی است در مبانی اخلاق که حالا بحثش سر جای خودش. گذشت که راه اصلاح این صفات و اینها، کانال و ابزارش چیست؟ به نظر میرسد که در همۀ ابعاد، آنکسی که سلطنت دارد بر تمام قوا، عقل است. حالا این عقل چه شکلی باید فعال شود؟ خب این بحث خیلی مهم است.
«اگر اینجور بشوی، مودت برای تو سالم میماند.» کجا ما بحث بود، اینجا میگفتیم که عواطف تابع عقل است. مشاوره دیروز داشتیم، زنگ زده بودند (و میگفتند) عواطف تابع (عقل است). هرچقدر عقل سالمتر و کاملتر باشد، میشود به این عواطف بیشتر اعتنا کرد و اعتماد کرد. آدمی که در جنبههای عقلانی ضعف دارد، این آدم خیلی نمیتواند دل ببندد به عواطفش. دقیقاً برعکس؛ عاطفی مثلاً عقلانی نیست. آن عقلانی عاطفی نیست. دقیقاً برعکس. عاطفه تابع عقل است. اگر آدم عاقلانی است، عاطفی است و به عاطفش میده بها داد. عقلانی درست حسابی؛ نه عاقلانه شبیه به عاقلانه. ولی در عمل طرف عاقلانه برخورد نمیکند. هرچقدر پختهتر است، بهتر میشود به عواطفش تکیه کرد و عواطفش اصلاً پختهتر است. عواطفش کاملتر است از ابعاد. وگرنه یک دلبستگی را میبینی آتشی هم دارد در دلبستگیاش ولی زود هم خاموش میشود یا زود زده میشود. بالاخره از آنور باز دوباره دیگر نفرت دارد، مضاعف. «هوا را با عقلت بکش. مودت سالم میماند و محبت برای تو ظاهر میشود.» تکهای از آن تکههایی که باید دست امثال شیخ انصاری بیفتد و از آن صدها صفحه کتاب دربیاورد. خاصیت شیخ انصاری این بوده دیگر، رضوانالله علیه. گاهی یک نیمخط روایت را میگرفتند یک جلد کتاب میکردند. بحث استصحاب را همه را ۱۱ تا قسط میکند، ایشان را میآورد و میبرد و خلاصه کلی بحث. به همین «لا تنقض الیقین.» ما خیلی روایات سنگینتر از «لا تنقض» داریم که دست کسی نیفتاده. صدها جلد کتاب سنگینتر از اینها درمیآمد. این تکه از آن تکههاست که: «هوا را با عقلت بکش. مودت برای تو سالم میماند و محبت برای تو ظاهر میشود.» خیلی تکهحرف دلیل را گفتیم. ما در فارسی معمولاً اشتباه ترجمه میشود. به عنوان نشانه، دلیل به معنای راهنماست. در فارسی باید راهنما ترجمه شود. عقل راهنمای مؤمن است؛ یعنی مؤمن عقل دارد. نه راهنماست؛ یعنی هرجا سرپیچ (باشد، راهنماست). این خب خیلی نکته است. این عقل متصل و منفصلی که اساتید میفرمایند. یک وقتی کسی میگفتش که آقا استادی باید باشد که یکی از اساتید بالاخره خط را نشان بدهد، چه کند، بگوید از اول تا آخر که این کجا برود، چه کار کنیم؟ اینکه حجت باطنی باید باور کرد که حجت باطنی در ردیف انبیا قرار داده شده. انبیا شاگردانی دارند به اسم عرفا و اینها. یعنی عقل، عقل منفصلی که آن استاد میخواهد بگیرد. آن بگوید به شما، آن میشود شاگرد عقلتان. خیلی مهم است. عقل شما معادل با پیغمبر است. آن پیغمبر بیرونی، این پیغمبر درونی. یک عده میخواهند دائماً قدم به قدم آن عقل منفصل را فعال کنند، ببینند استاد چه میگوید، ببینند استادی، استادی که عقل متصل را فعال کند، به شما مبانی و موازین را بدهد که این بارور شود. خودش دیگر بتواند تشخیص بدهد. آنی که راهنمای مؤمن است عقل است. این را باید پیش ببرد.
قال رسولالله صلیالله علیه و آله و سلم: «یا علی، لا فقر اشد من الجهل.» گفتیم جهل معمولاً در روایات روبهروی عقل قرار داده شده. ما در فارسی جهل را در برابر علم میگوییم. کم بهکاررفته و معمولاً در برابر علم، جهالت بهکاررفته. نه. پیغمبر به امیرالمؤمنین (میفرمایند) که هیچ فقری شدیدتر از جهل نیست. فقر فکری، فقر فرهنگی. دارد که «کاد الفقر ان یکون کفراً.» برخی جاها تفسیر به این جور کردهاند از خود معصومین هم هست؛ چون فقر فکری است که نزدیکی (به آن حد) که تبدیل به کفر شود. خب خیلی نزدیکی؛ یعنی خودش است. کسی که از جهت فکری تخلیه ( و) خالی است و چیزی دستش نیست، این دیگر در معرض کفر است. (خلاف) فقر مالی باشد که معمولاً در ایام انتخابات همیشه همین را میگویند: «مملکت را ثروتمند میکنیم، مردم بر شکمشان سیر (باشند).» آن خودش تازه اول مصیبت است. شکمسیری خودش انسان ولا «ما اعبد من العقل.» هیچ مالی کاراییاش بیشتر از عقل نیست.
امام صادق باز فرمودند که: «لما خلقالله العقل استنطقه.» این حدیث را خوانده بودیم که وقتی خدای متعال با عقل سخن گرفت: «ثم قال له: أقبل.» بیا جلو. آمد جلو. فرمود که: «برو عقب.» رفت عقب. «بحق عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو احب الی منک.» قسم، هیچ مخلوقی محبوبتر از تو ندارم. «بک آخذ و بک اعطی و علیک اوثب. بک اخذ من با تو مؤاخذه میکنم. بک عطی و فقط به واسطه تویی که عطا میکند و علیک اوثب بر تویی که ثواب میدهم.» همه کار من با تو همون نور حضرت (است.) یعنی یک مصداق برای بحث کردن که «اول ما خلقالله العقل» «اول ما خلقالله نور نبیک یا جابر» گذاشتن، برداشت میشود که یکی ارتباط پیدا (میکند) به واسطه ثواب. بله. در مجموع اینها همه از شعاع نور حضرات معصومین در این عالم است. هرچه از فضائل و کمالات هست، خوب.
عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: «خمس من لم یکن فیه لم یکن فیه کثیر مستمر.» پنج تا چیز؛ اگر کسی پنج تا تویش نباشد، لذت زیادی نمیبرد. خیلی از آن احادیث خیلی بهره، خیلی زیادی ندارد (انشان). آدمی (اگر) این پنج تا را نداشته باشد، خیلی چیزی در این دنیا گیرش نیامده است: «العقل و العدل و الدین» دین و سوم گفتند خیلی. «و الجود و حسن الخلق.» ما در بحث مشاوره ازدواج، معمولاً همین پنج تا ملاک (میکنیم.) همین پنج تا. اگر کسی میخواهد دنبال مورد خوبی میگردد، هم در بحث ازدواج، هم در بحث همکاری، هم در بحث مباحثه، هم در بحث درس، هم کلاً معیار برای ارتباط داشته باشد، قابل استفاده است. زندگی با او آدم را به سود میرساند، بهرهمند میکند. حالا اینها یک کفی دارد دیگر. بالاخره هرکدامش حالا در آن حد خیلی زیاد، کم پیدا میشود. مثلاً چیز را مثال ازدواج. خب طرف حالا جلسه یک، جلسه دو، (جلسه سه)، چطور باید سطح منطقی و کافی (پنج) چیز را بسنجیم. خوب توی آن جنجال جلسه میشود. خیلی تظاهر شود. خب یک سری سؤالات هست که اینها آن مافیالضمیر طرف را میکشد بیرون و دیگر طرف نمیتواند آنجاها بازی در بیاورد. مثل نگاهش به زندگی، نگاهش به خلاصه وضعیتی که دارد، از وضعیتی که دارد راضی است؟ نیست؟ چرا راضی است؟ چرا راضی نیست؟ در معاشرتش مبنایش با دیگران چیست؟ اینها همه حاکم است دیگر. اینجا بازی هم معمولاً اینجا از جاهایی است که خیلی فیلم نمیتوانند بازی کنند. الان رفیقات کیان؟ برای چی با اینها رفیق (هستی)؟ سؤالات کلیدی است. هم معیار عقلش مشخص میشود، هم ادبش مشخص میشود، هم دینش مشخص میشود، هم جودش مشخص میشود، هم این پنجتایی که فرمود کسی نداشته باشد. تفکیک اینها با همدیگر، مرزش با هم چیست؟ این خودش یک دهه (است). امام که اول عقل را میفرماید بعدش ادب. خوب ادب معمولاً ما چیزی که برداشت میکنیم (است) همونی که طرف عاقل است دیگر. امام اینجا جدا بیان میکنند. عقل یک چیز است؛ یعنی ممکن است عقلی باشد بدون ادب. ممکن است ادایی باشد بدون عقل. خب این ورزش باز دوباره این دو تا کنار دین خودش (قرار میگیرد). به خودش که صرفاً نگاه میکنیم، عاقل باشد، بی ادب. میخواهم بگویم که معمولاً در نگاه اولیه اینجوری نیست ولی با عمق (نگاه). ما معمولاً با ادب نباشد، نمیگوییم عاقل است. دین را حالا باز جدا میکنند از عقل و ادب. این هم خیلی بحث مهمی است. یعنی گاهی طرف عقل دارد. بله. بله. حالا این هم خیلی قشنگ است. گاهی عقل دارد، ادب هم دارد ولی دین (ندارد). ما خیلی گول میخوریم. آقا خیلی آدم بافرهنگی است. اصلاً باشخصیت است. معاشرتش فلان. ولی خب اهل این (حرفها نیست). از آنی که نماز میخواند و فلان و اینها. بابا! آن یک بعد دارد، این یک بعد دارد. چرا شما قاطی میکنی؟ آدم نان نداشته باشد ولی آب داشته باشد، چه ربطی به هم دارد؟ آدم حجاب نداشته باشد ولی غیبت هم نکند. حرفهای خندهدار. آدم اکسیژن مصرف نکند ولی آب بخورد. ملت (میخواهند) همه گشنه (باشند). گشنگی را حل نمیکند. این همه چادری که مثلاً دروغ میگویند. خب خوب است. من هم چادری بشوم. مثل بخش مغالطات. بخش بسیار مهمی است که بحث مغالطه را بزنیم. انشاءالله زودتر بحثها را بتوانیم تا یک حدی جمعش بکنیم. خیلی بحث ضروری است. بحث مغالطه. یک شب من تلویزیون، کانال به کانال بالا پایین کردم. یک کانال زدم، مجری مغالطه سنگین کرد. مغالطه سنگین کرد. دوباره اصلاً مغزم داشت هر کانالی میزدم، مغالطات سنگین. خیلی فاجعه است. بحث مغالطات بحث خیلی ضروری است. خلاصه عقل و ادب و دین و آنور هم جود که حالا دستبخشنده باز ممکن است همه آن سه تا باشد ولی جود نباشد و باز ممکن است همه این چهار تا باشد، حسن خلق نباشد؛ یعنی ادب باز غیرحسن خلق است. اینها خیلی بحث مهمی است از آن روایاتی که (درباره) امام صادق علیهالسلام (آمده است). حالا این باب تمام شد. باب بعدی را هم انشاءالله جلسۀ بعد که عقل بر شهوت غلبه بکند و شهوت بر (عقل) غلبه بکند. در باب بعدی انشاءالله بهش اشاره (میکنیم). الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...