‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
با توضیحاتی که عرض کردیم، به این مطلب رسیدیم: اینکه انسان شعارش و کارش با همدیگر تناسب ندارد. یک وقت هست اینجوری است که کار بنا بر کار است، ولی خب، خیلی کار محقّق نمیشود. شعارش را میدهم، ولی در مرحله کار خیلی چیزی رخ نمیدهد. این را باید هنوز جزء ایمان دانست، ولو ایمان ضعیف.
ولی یک وقت هست که شعار هست، کار نیست، بلکه اصلاً کار همان شعار است. کار من "شعار دادن" است؛ یعنی اصلاً دیگر قرار نیست کاری بیشتر از این شعار من انجام بدهم. این را باید ازش تعبیر کرد به نفاق. قرآن کریم در آیات ابتدایی سوره مبارکه صف، مؤمنین را توبیخ میکند که چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید؟ چرا شعاری دارید که پشتش کار نیست؟ خشم سنگینی پیش خدای متعال هست اگر شعار و کارتان با هم جور در نیاید.
این اولاً اگر هنوز از ایمان خارج نشده باشد، به نفاق نرسیده باشد، علامه طباطبایی میفرماید: «از سستی اراده است.» یک تعبیری هم دارند مرحوم علامه، اینجا تعبیر قشنگی است، تقریباً دو خط، که این به این نحو عرض میکنم. ایشان میفرمایند که: «خود این سستی اراده و سستی همت، جزء رذایل اخلاقی است.» با سعادت آدم جور در نمیآید؛ چون خدای متعال سعادت ما را گره زده به اینکه خودمان کارهای خوب را انتخاب بکنیم و انجام بدهیم؛ حسنات را کسب بکنیم.
تعبیر ایشان این است: «آن حسنات هم که قرار است کسب بشود، مفتاحها العزم و الاراده، کلیدش عزم و اراده است.» خیلی تعبیر قشنگی است. اگر قرار است ما کار خوب بکنیم، اهل کار باشیم، همه سعادت بند به کار است: لَیسَ لِلإنسانِ إلّا ما سَعیٰ. همه کار هم بند به اراده است، بند به عزم. کلیدش، آنکه ما را به سعادت میرساند، کار خوب است. آنکه ما را به کار خوب میرساند، اراده است، عزم است. و تا وقتی که اراده نباشد، تأثیری هم نیست و آدم به چیزی نمیرسد. کارهایش منجر به نتیجهای نمیشود. با کارهای گهگاه انجام دادن، آدم چیزی نمیشود. آنکه میخواهد باسواد بشود، استاد بشود، محقق بشود، دانشمند بشود، این باید هر روز درس بخواند. این باید دائم مطالعه بکند. این باید آن کتاب درسیاش را با ممارست و با جدیت، با اراده و با عزم، قدم به قدم بخواند، بیاید جلو. اگر هر روزی یک کتابی را بردارد بخواند، هر وقت حوصله داشت، حال داشت، روزی یک صفحه از یک کتابی...، خب، این تو هیچکدام از اینها متخصص نمیشود، به نتیجه نمیرسد. تأثیر مال عزم راسخ است.
بعد ایشان میفرماید که: «اگر کسی چیزهایی میگوید، ولی در مقام عملش خیلی این نمود ندارد، این برمیگردد به اینکه عزمش ضعیف است.» و تعبیر ایشان هم تعبیر جالبی است میفرماید: «تخلف الفعل عن القول»، اینکه کارم با حرفم جور در نمیآید، «معلول لِوَهْنِ العَزمِ و ضعف الارادة»، این به خاطر این است که عزمم سست است و ارادهام ضعیف است. «ولا یرجی الانسان مع ذلک خیرا»، تا وقتی هم که آدم این شکلی است، امید خیری برایش نمیرود. نه دنیایی، نه آخرتی. نه به کمالات آخروی میرسد، نه به همین پیروزیها و شیرینیهای دنیا میرسد. همینام که در جنگ بخواهد غالب باشد، پیروز بشود، اینم عزم میخواهد، اینم جدیت میخواهد، اینم پیگیری. وگرنه به خیر و سعادت نمیرسد.
نکتهای که قبلاً عرض کردیم این بود که اگر انسان حرفش با عملش جور در نیاید، خورد خورد به سمت نفاق هم کشیده میشود. این آیات قرآن کریم را ملاحظه بفرمایید در سوره مبارکه توبه، آیات ۷۵ تا ۷۷، خیلی آیات درخور توجهی است. میفرماید: «و منهم من عاهد الله لَئِنْ آتانا من فضله لنَصَّدَّقَنَّ و لَنَکُونَنَّ من الصالحین»؛ یک عدهای بودند با ما عهد بستند، گفتند خدایا اگر تو یک مقدار هوای ما را داشته باشی، یک مقدار دنیای ما را آباد کنی، پولی به ما برسانی، ما حتماً صدقه میدهیم و حتماً هم در جاهای درست خرجش میکنیم. صالح میشویم، خرج درست، کار درست. یک قول و قراری در دلشان اینطور با خدا بستند که خدایا تو پول را برسان، من خرج هیئت میکنم، خرج امام حسین میکنم، خرج زائر کربلا میکنم، مدرسه میسازم، به یتیم میرسم و از این قبیل چیزها. «فلما آتاهم من فضله» خدا به اینها داد این را. ولی اینها چهکار کردند؟ «بخلوا به و توّلوا وهم معرضون.» اینها خسیسبازی درآوردند، برگشتند، انگار نه انگار، زدند زیر حرفشان.
خب، خدا چهکار کرد با اینها؟ «فعَقَّبَهُم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه.» خدا هم عقوبتشان کرد. در دل اینها نفاق قرار داد. نفاق خودش عقوبت خداست. عقوبت چیست؟ که به چه کسانی میدهد خدا؟ به آنهایی که حرفشان دو تا میشود، زیر حرفشان میزنند. «بما اخلفوا الله ما وعدوه» چون وعدهای که با خدا داشتند را خلف وعده کردند، زیرش زدند. «و بما کانوا یکذبون» چون دروغ گفتند. معلوم میشود که این شکلی آدم آرام آرام به سمت نفاق هم کشیده میشود. اصلاً دیگر هیچ باور و اعتقادی برایش نمیماند. این مسیر، مسیر نفاق است.
خب، نمونههایی در زندگی ماها هست. حرفهایی میزنیم، شعارهایی میدهیم، در مقام عمل میبینیم کوتاهیهایی. مثلاً فرض بفرمایید که در حمایت از رهبری. «جانم فدای رهبر»، «سید علی لب تر کند، جان را فدایش میکنم». خب تعابیر قشنگی هم هست، درست هم هست. ولی تو همان حوزههایی که به زندگی خودم مربوط میشود، جهاد خودم مربوط میشود، میبینم که نه، خیلی بنا ندارم به این مجاهدت. گاهی مثلاً فرماندههای نظامیمان را هم یا مسئولینمان را هم توبیخ میکنم: «اینها چرا حرف رهبری را گوش ندادند؟ اینها دارند کوتاهی میکنند. اینها ترسیدند. اینها فلانند.» بعد مثلاً تصور بفرمایید خودم وقتی میخواهم جنس بخرم، دیگر خیلی برایم مهم نیستش که این جنس ایرانی است یا خارجی است. بررسی بکنم، تحقیق بکنم. این جنس ایرانی خوب دارد پیدا میشود با این قیمت مثلاً. نه، اصلاً هیچ باکی نیست. خب، منم که همین شدم که همان چیزی که شعارش را میدادم، در مرحله کار بیمحلی کردم. یکی از مصادیق همین «لِمَ تقولون ما لا تفعلون» است.
یا مثلاً در جهاد فرزندآوری؛ حالا بعضیها را آدم میبیند خودش بچه نمیآورد، بعد به یکی هم که بچه زیاد دارد باز توصیه میکند: «بازم بیارید!» اینو دیگه خیلی جالب است و بامزه است. کأنه معناش این است که شماها که مشکل زندگی و اینا ندارید و از خرج و مرج و اینا سر در نمیآورید شما چارتا آوردی، دوتا دیگه هم بیار. ما بدبختیم، ما گرفتاریم و مستأجریم! نه، آنها هم این گرفتاریها را دارند. این حرفها هم برای همه هست. جهاد فرزندآوری، جهاد اقتصادی، حمایت از سرمایه داخلی، تولید داخلی، اینها همش جهاد است. دیگر وعدههایی میدهیم، شعارهایی میدهیم، در میدان جهادش کاری نمیکنیم. آن یکی بهانه میآورد: «آخه من باید درسم تموم بشود، من پایاننامه دارم، من مستأجرم، من چه میدانم بارداریهای سخت دارم.» خب اینها همه را میگوییم دیگر. خب این در میدان جنگ هم همین میشود دیگر. هر کی به هر حال یک مشکلی دارد. همه چی که با همدیگر جور نیستش که. اگر همه چیزمان با هم جور باشد که اصلاً نیاز به جنگ نداریم. اصلاً آن روزی که همه چیزمان جور است، در بهشتیم، از جنگ عبور کردیم. جنگ مال همین روزگاری است که چیزهایی که داریم جور نیست، تو این شرایط داریم میجنگیم. آنهایی هم که میآیند تو میدان جنگ، میزنند زیر حرفشان؛ چون میآیند میبینند اِه، چقدر چیز جور نیست! قبلش فکر میکردیم همه چیز جور است که میگفتیم ما مرد جنگیم، حالا میبینیم جور نیست.
این تو میدانهای دیگر هم همینطور است. توی جهاد فرزندآوری و جهاد تبیین و جهادهای مختلفی که تو زندگیمان هست. فکر میکنی که باید همه چیزمان جور باشد تا وارد این میدان بشویم و این باعث میشود که شعارمان با کارمان یکی در نمیآید.
انشاءالله خدای متعال همهمان را توفیق عنایت بفرماید که شعار و کارمان یکی باشد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...