حلم برای یاوری انسان کافی است
تمرین کردن صفات اخلاقی خوب
مکالمه دو مَلَک به هنگام منازعه دو انسان
نورانیت در نزاعها
شبیهترین خُلقیات به پیامبر ص
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
قال اباعبدالله علیه السلام: "کفا بالحلم ناصرا." و نیز فرمود: "حلیما فتحلم." امام صادق علیه السلام فرمودند که: "کفا بالحلم ناصرا"؛ یعنی حلم برای ناصر بودن کافی است. بردباری کمک انسان است؛ ناصر انسان، همین انسان اگر این را داشته باشد، خودش کمک است. یعنی هیچ یاوری هم انسان نداشته باشد، حلم داشته باشد، این خودش نصرت و پیروزی را برای انسان میآورد. فرمودند وقتی که حلیم نیستی، تحلم کن. تحلم یعنی ادای حلم را درآوردن. انسان بالاخره به زور خودش را باوراند و به خود بقبولاند که حلم داشته باشد. خیلی از صفات را میشود انسان با تمرین کسب کند؛ تمرین حلم. وقتی واقعاً انسان از درونش حلم نمیآید، در موقعیتی قرار گرفته، غضب او تحریک شده و نمیتواند از درون خودش را کنترل کند، ادایش را دربیاورد؛ فیلم بازی کند. معلوم میشود که یک جاهایی فیلم بازی کردن خوب است. خود این که انسان ادا درمیآورد و فیلم بازی میکند، این خودش انسان را به سمتی میبرد که کمکم برای انسان ملکه شود و انسان آن صفت را کسب کند.
حدیث بعدی از امام صادق علیه السلام (عن ابی عبدالله علیه السلام): "اذا وقع بین رجلین منازعه"؛ وقتی بین دو انسان، بین دو نفر، منازعه و کشمکش و دعوا میشود؛ "نزل ملکان فیقولان لسفیه منهما"؛ دو فرشته نازل میشوند، به آن کسی که از بین این دو نفر سفیه است، سفیه از این دو نفر (دو نفری که دارند با هم دعوا میکنند)، به آن سفیه از این دوتا فرشته میگویند: "قلت و قلت و اهل لما قلت و ستجزا بما قلت." میگویند که خب، این که سفیه بوده، یعنی خودش را نمیتوانسته کنترل کند، از کوره در رفته، بد و بیراه گفته. به او میگویند که: گفتی و گفتی، خیلی حرف زدی، هرچه میخواستی گفتی، و تو هم اهلی برای آنچه که گفتی. اینهایی که به طرف مقابل بد و بیراه گفتی، خودت نثار خودت کردی، خودت اهلش بودی.
دوتا فرشته: هرچه گفتی، طرف گفتی، همه خودتی؛ یعنی اینی که گفتی خودتی، اونی که گفتی خودتی، این حیوان که گفتی خودتی. مرحوم خیاط فرموده بود که توی بازار تهران درشکهچی داشت میرفت، یک آقایی پرید جلوی درشکه. این از آن یاروچیها بود (از آن بالا یابو... سریع دیدم چهره برزخی خود شکل یابوشه)، همون که داد زد گفت: "یابو!"
خلاصه، این دوتا ملک میآیند و میگویند: گفتی یابو، "انت و انت و قل و انت اهللما قلت." گفتی اینها را گفتی، اینها را گفتی، همهاش هم خودتی، حواست است! اهلش خودتی! و جزا هم داده میشوی بابت اینها که گفتی. منتظر باش! پس کلوش را بخوری! منتظر باش خدا جزایش را به تو بدهد، امتحان بگیرد دنیا و آخرتت را. پس بین این دو نفر، اونی که سفیه بود، این فرشتهها میآیند بهش میگویند که اینهایی که گفتی، خودت اهلی.
"و یقولان للحلیم منهما"؛ و میآیند به آن حلیم از این دوتا (پس یکی سفیه شد، یکی حلیم شد). اونی که بد و بیراه میگفت، سفیه، آدم نفهم. اونی که خیلی متانت به خرج داد، از کوره در نرفت، این حلیم شد. حالا این دوتا فرشته به حلیم چی میگویند؟ میگویند: "صبرته و حلمته سیغفر لک ان اتممت ذا." میگویند که شما صبر کردی، حلم به خرج دادی بابت این کار، خدا گناه تو را بخشید. به آن میگویند که هرچی گفتی، خودتی؛ به این میگویند که اگر تا آخر نزاع همینجوری باشی، گناهت بخشیده است.
در دعوا، انسان چقدر میتواند نورانیت پیدا کند، اگر حلم به خرج بدهد؛ نسبتهای بدی که به انسان میدهند، حسادت میکنند، دشمنی میکنند، آزار میدهند، پروندهسازی میکنند، تو فضای رسانهای کار میکنند، تو فضای خانوادگی انسان، لطمه میزنند، موش *** میدوانند، یکجوری بالاخره میخواهند لطمه بزنند. انسان صبر میکند، حلم میورزد. به او میگویند اگر تا آخر این که این ماجرا تمام بشود، حلم داشته باشی، خدا تو را بخشیده.
ولی اگر "و ان رد الحلیم علیه ارتفع الملکان"؛ همین که میخواهد جواب بدهد، فرشته دیگر چیزی به این هم نمیرساند. زندگی ملکی پایین نمیآید. خب، پس وقتی دعوا میشود، دوتا ملک میآیند پایین. کی به کیه؟ یعنی همه دعوا مثل خیابان است که تا دعوا میشود، مردم دورشان جمع میشوند. اینجا هم تا دعوا میشود، دوتا فرشته جمع میشوند، برخورد میکنند. اونی که سفیه است، بهش این را میگویند. اونی که حلیم است، بهش این را میگویند. ولی اگر نزاع شد، آن بابا چندتا گفت، این حلیم چندتا تحمل کرد، آخر یکجا جوابش را داد، این دوتا فرشته که وایستادند، دیگر هیچی! چقدر عالم، عالم عجیب و با حسابوکتاب است! بیا توی همه جزئیاتش. خلاصه، ما چشممان بسته است، همینجور برای خودمان زندگی میکنیم، پشت پرده را نمیبینیم. امام صادق میخواهد، حضرت میخواهد پشت پرده را خبر بدهد که اینجوری است. توی دعوا، آدم با همسرش بحثش میشود، تا شروع میکنند به جروبحث، دوتا فرشته میآید. میخواهند ببینند که کی چکار میکند. تحمل! بابا، تو که اینها را گفتی، وایسا کتکش را بخوری، چوبش را بخوری!
خب، حدیث آخر را هم بخوانیم از امام صادق علیه السلام، از پدرانشان در وصیت پیامبر به امیرالمؤمنین. فرمودند: "یا علی، الا اخبرکم به اشبهکم بی خلقا؟" ای علی، من شما را خبر ندهم به کسی که بین شما بیشترین شباهت را در اخلاقش به من دارد؟ آن کسی که بیشترین شباهت را در اخلاقش به پیغمبر دارد، کیست؟ فرمود: "قالوا: بلی یا رسول الله." عرض کردند که بفرمایید، یا رسول الله. "قال: احسنکم خُلقا و اعظمکم حِلماً." کی بیشتر از همه به پیغمبر اخلاقاً شبیه است؟ کسی که بیشتر از همه حسن خلق دارد، اولاً. پس اولینش حسن خلق؛ هرکی بیشتر حُسن خلق دارد، به پیغمبر نزدیکتر است، به پیغمبر شبیهتر است. دومین: "اعظمکم حِلماً"؛ کسی که حلمش عظیمتر باشد، حلم بیشتری داشته باشد، حلم بیکران؛ به پیغمبر شبیهتر است. سومی: "ابرّکم بقرابته"؛ به نزدیکان خودش بیشتر از همه خیرش برسد، اهل بِرّ به نزدیکان خودش باشد. بیشتر از همه، آن کسی که بیشتر از همه خیرش به نزدیکانش میرسد، این هم صفت سوم. و چهارمی: "و اشَدُّکم من نفسه انصافاً"؛ کسی که انصافش درباره خودش از همه شدیدتر باشد، خیلی درباره خودش با انصاف برخورد میکند. درباره خودش بیشتر از شدیدتر از همه باشد. خیلی وقتها ماها واقعاً درباره خودمان بیانصافی میکنیم. همیشه همیشه حق با ماست، همیشه حق است. بیانصافی، این دوری از پیغمبر را میآورد. انسان واقعاً بنشیند بین او و من. خب، من یه دونه گفتم، او یه دونه گفت. من جملهای که گفتم، سنگینتر بود؟ مال او سنگینتر بود؟ خطای من سنگینتر بود؟ خطای او سنگینتر بود؟ همیشه مال ما کارهایمان توجیهپذیر است و همیشه درست است و همیشه حل است و همیشه هیچی نیست و چیزی نشده، اتفاقی نیفتاده. این که این بیانصافیها انسان را دور میکند از پیغمبر خدا. انشاءالله ما را خدا نجات بدهد از این صفات رذیله و اهل صفات فاضله و صفات ممدوحه کند، انشاءالله. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...