منادی خدا در عالم!
عذاب خدا به چه واسطهای برداشته میشود؟
جلوه رحمت خدا
اهمیت حدیث کساء به چیست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن الحسن علیه السلام قال: «ان لله عزوجل فی کل یوم و لیله منادیاً.»
فرمود: «خدای تبارک و تعالی در هر شب و روزی منادیای دارد که ندا میدهد و اینطور میگوید: «مَهلاً مَهلاً عباد الله! ان معاصی الله...»». "مهلاً"، یعنی مهلت دادن، عجله نکردن، شتاب نکردن و آرام بودن و اینها که حالا در فارسی میگوییم.
بندگان خدا، نسبت به معاصی خدا مهلت بدهید. آرام، یکم یواشتر.
«لولا بهائم ترتع و اطفال رُضّع و شیوخ رُکّع، لَصُبَّ علیکم العذاب صبّا.»
اگر بهائمی که در مزارع اند و علوفه میخورند نبودند، (داشته باشید، حدیث جالبی است) روز بچههای شیرخواره اگر نبودند و شیوخ رکّع، این پیرمردهایی که در حال رکوعاند، اگر نبودند، معصیت نکنید. این سه دسته، اگر نبودند؛ این بهائمی که علف میخورند، بچههایی که شیر میخورند، پیرمردهایی که رکوع میروند، اگر نبودند: «لَصُبَّ علیکم العذاب صبّا»، یک جوری عذاب را خدا بر شما میریخت که ریز ریزا، تیکه تیکه بشوید. استخوانهایتان، استخوان خُرد و ریز. خورد شدن استخوان، قصات استخوان. وقتی استخوان خرد میشود –در مقاتل و اینها هم هست.
گام دوم انقلاب: اگر این بهائم نبودند، این بچههای شیرخواره نبودند و این پیرمردها نبودند، یک جوری عذاب بر شما میپاشید، شیلنگ میگرفتند، یهویی میریختند که استخوانهایتان از هم تیکه تیکه میشود! به واسطهی اینها خدا عذاب را... در قوم نوح، چهل سال بچهدار نشدند. چهل سال بچهای نبود. لذا خدا عذابشان کرد. چون خود همین بچه... به صدای گریه بچه، رحمت را نازل میکند، عذاب را برمیدارد. روایت، بله.
در روایت داریم که یک جایی است در بهشت، اسمش "دارالفرح"، اگر اشتباه نکنم، که داخلش نمیشود مگر کسی که بچهها را شاد کرده باشد. این، در بهار که هست. "دارالفرح" را اگر سرچ بکنید. «لا یدخلها الا من فرّح صبیانا.» به نظرم تعبیر این است. "دارالفرح". بله.
خود حیوانات هم رحمت را جاری میکنند. بهائمی که در مرتع... همین آب و گاهی... ببین چقدر وضع خراب میشود! چقدر وضع خراب هست! چقدر این انسان بیمحتوا و بیخاصیت و پوچ است که «خلق لکم ما فی السماوات و ما فی الارض جمیعا»؛ همهی اینها را برای تو آفریدیم، ولی تو اینقدر پستی که الان عذابت نمیکنم، به حرمت اون گوسفند است، بهائم ال...
چقدر ماجرا عجیب و غریب میشود که میگوید: اگر اون گوسفنده نبود، میزدم! «لولا بهائم ترتع...» به حرمت گوسفند چیزی نمیگوید. روایت عجیبی است. و اون پیرمردهای مسجدی هم، خلاصه، حرمتشان را داشته باشید. اینها پیش خدا، اینها مصداق رحمتاند. رحمت، در برابر ضعف. «علم الله ضعفاً فَرَحِمهم.» هر جا ضعفی بروز پیدا بکند، رحمتی جلوه میکند. داشته باشید این نکتهی قیمتی را: هر ضعفی بروز پیدا کند، رحمتی جلوه میکند.
همهی اهمیت حدیث کساء و فوقالعادگی او برمیگردد به اون حال پیغمبر اکرم: «فی بدنی ضعفاً.» ضعف. نه ضعف، اسم مصدرِ حاصل شده. نه اینکه یک ضعفی مصدرش... نه، اسم مصدر. اسم مصدر، مثل قَتْل و غسل. ضعف و ضع. حاصل اون ضعفی که مستقر شده در خودم. ضعف مستقر میبینم. خیلی معارف درش هست. فرمود که: «من در بدنم احساس ضعف میکنم.» این بود که رحمت نازل شد، آیهی طهارت آنجا نازل شد. زیر کساء. که از حس ضعف پیغمبر سهمی داشته باشد.
نظام از امام هادی علیه السلام پرسید که: «شما از کجا متوجه میشوید امام شدید؟»
فرمودند: «یک حالی در قلبمان شکل میگیرد که احساس میکنیم در پیشگاه پروردگار، مخلوقی ذلیلتر و ضعیفتر از ما نیست.» اون حس امامت. وقتی آن دست داد... بعد از شهادت امام جواد که امام هادی خبر دادند، اون مؤدب حضرت پرسید: «از کجا فهمیدید امام؟» یک مؤدبی بود که بنا به دستور خلفای عباسی تعلیم میداد به امام هادی. مکتب میبردند. حضرت که حضرت یونان نشستند، با گریه رفتند، آمدند و «مات ابی ببغداد.» پدرم در بغداد از دنیا رفت. «از کجا فهمیدید؟» حال امامت، یک همچین حالی، مستقر میشود. لذا آنها مظهر رحمتاند. رحمت موصوله. اگر کسی این حس فناء... دیگر البته اون فناءش دیگر. این فناء. اگر کسی به کسی دست خودش... رحمت موصوله میشود. هرکی به آن متصل بشود، رحمت پیدا میکند.
دیروز خدمت بزرگی بودیم. حس عجیبی است واقعاً. بعضیهاشان عجیب و غریب. بزرگان در مشهد، نابینایان و اینها. بعد از ماشینشان پیاده شد. میخواستیم سوار ماشین ما بشویم. این درِ ماشین. من آمدم ببندم، صورت ایشان... خیلی ناراحت شدم. خون دارد میآید. بالای دندانشان زخم شده اینها. من دو تا تاول خوندم، این نشانهی قبولی عملم بود که خورد تو دهن من، خون جاری شد. قبول کرده عمل. خلاصه، غصه نخور، چیزی نشده، طبیعی است فلان. این حس ضعف، این رحمت اینجا جاری. هر کی این حس را داشته باشد و خدا هم به خاطر این ضعفاء، رحمت را جاری میکند. هم حیوان، هم پیرمرد، هم بچه. اینها مصادیق ضعفاء. خدا به خاطر ضعف اینها...
خدا همسرتان... «جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً و رَحمَةً.» ظاهراً شاید این طور باشد. شاید، شاید این طور باشد. مودت از طرف زن به شوهر، رحمت از طرف شوهر به زن. «الی المودة فی القربا.» اجر رسالت من صرف محبت نیست. محبت از سر اون کشش باطنی که آدم به یک چیزی وصل است، دلش گیر است. نه. دوستش دارد. حتی بالاتر از ابراز محبت. وُدّ است. اشتقاق کبیر داریم. ابداعیات بحث اجتماع. خیلی بحث مهمی است. معمولاً بهش توجه نمیشود. مقبولیت بین همه دارد. لذا مثل میخ. گرفتاری. میخ به آن محل کنده نمیشود. این میشود: «و سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمانُ وُدًّا.» دلها گیرشان میشود.
مودت هم همین است. این جوری گیر اینها باشید. بعد از من، دلتان گیر که باشد؟ به قربان. نه دوست داشته باشند و ابراز محبت کنی. اون حس تعلّق. این در زن نسبت به مرد بیشتر است، حس رحمت هم از طرف مرد بیشتر. خلاصه این به خاطر رحمتی که خدا جاری کرده، عذاب... الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...