معصیت نکردن از ترس خدا یا شکر خدا
سیر رشد انسان چیست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
«عَن أميرالمؤمنين عليه السلام أنّه قال: لَو لَم یَتَوَعَّدِ اللهُ عَلَی مَعصِيَتِهِ، مَکَانَ یَجِبُ أنَّ اللهَ یَسَاءَ شُکراً لِنِعمِهِ.»
اگر خدا وعدهای بر معصیتش نداده بود و بنا نبود که بابت معصیت عذاب کند، باز هم واجب بود که معصیت نشود؛ از باب شکرِ نعمتهایش، نه فقط از ترس عذاب. معصیت، شکر نعمتش را معصیت میکند. و در نوبت بعدی هم فرمودند که: «مِنَ العِصمَةِ تَعَذُّرُ المَعاصی.» این هم در نهجالبلاغه است. «از عصمت است، تعذر معاصی». «تعذر» حالا یا معنای این باشد که انسان کاری بکند که متعذر ببیند خودش را نسبت به گناه، یا اینکه نه، متعذر بشود نسبت به گناه، اصلاً دیگر فرصت پیش نیاید. از عصمت است آدم به جایی برسد که اصلاً موقعیت گناه برایش پیش نیاید، شرایط گناه برایش متعذر بشود، یعنی اصلاً نمیتواند گناه بکند. رشد به اینجا برسد که یه جوری بشود که اصلاً شرایطی نباشد برای گناه، موقعیتی. پس این اطلاعات برای گناه و اینها تا چه سطحی رشد میآورد؟
از یه سطحی به بعد اصلاً نباید پیش بیاید. نفس انسان، کانه حوادث را خودش از عالم دیگری مدیریت میکند. نمیگذارد که موقعیت گناه پیش بیاید، زمینه گناه پیش بیاید، شرایط گناه را تغییر میدهد، اوضاع را طوری میکند که فرصت برای گناه فراهم نشود، فضا برای گناه فراهم. این از عصمت است و اصلاً سیر رشد انسان این است که اختیارمان را به تدبیر تحویل بدهیم. تدبیری... «علامه اقننی به تدبیر تدبیر با تدبیر خودت منو از تدبیر خودم بینیاز کن». یعنی من را از اختیار خودم نجات بده. من با اختیار خودم، اختیار خودمو میسپارم. پیامبر... خیلی نمیخوره. اونی که میگید ظاهر میخوره ولی مطلب خیلی مطلب تامی نیست.
امام رضا (علیه السلام) هست که فرمود که: "خیلیها بروز ندادن چیزی رو به خاطر اینکه اصلاً موقعیت و عرصهاش براشون پیش نیومده." روایت معروف: «فَإِنَّ شَهَواتِ النّاسِ مُختَلِفَةٌ.» بعضیها توی عرصههایی اصلاً براشون امتحان زیاد میفهمیدن که ما موقعیت برایمان پیش نیامده که بخواهد امتحان بشویم. تفاوت با قبلی. خب این خیلی به عصمت نمیخوره. یعنی اینکه حالا من هنوز موقعیت پیش نیامده، مثل اینکه من کسی هستم، دور و برم نیست که بخواهم عصبانی بشوم. من مایهشو دارم. مایه عصبانیت و ملکه سوء خلق را دارم. از عصمت است، یعنی ملکه دیگر نیست. ممکن است ظاهر بهش بخوره، سیاه بخوره، ولی معمولاً خیلی فضیلتی محسوب نمیشود. فضیلتش این است که انقدر اون طرف ماجرا، حسن خلق ملکه بشود که عملاً دیگر اصلاً موقعیت گناه هم انگار شرایطش پیش نمیآید، یعنی اینکه اون نیاز و میل و تمایلی دیگر نمانده به این سمت. حضرت عرض کرد: شما چطور؟ شما گناه نمیکنید. مگر میشود که بهش فکر هم نکنید؟ حضرت فرمودند: «تو شده تا حالا فکر کنی که قاذورات بخوری؟» سطح وقتی بالا میرود، دیگر تمایلی نمیماند. شماره امتحان میشی نسبت به خوردن قاذورات. اینکه توانش را داری یک بحث و اینکه امتحان میشی یک بحث دیگر است. توانش را داریم، خیلی امتحان میشوم به اینکه نخوریم، شیتان گولم میزند. هی نفس من برایم... الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...