باب چهل و دوم؛ وجوب اجتناب از لذتهای حرام
چرا ترک گناه راحت تر از توبه کردن است؟
شهوت لحظهای، حزن طولانی در دنیا و برزخ
تفاوت فرح و سرور
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ابوالعباس البغباغ عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: «تَرْکُ الْخَطِیئَةِ أیْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ.»
عجیب است! باب ۴۲: «باب وجوب اجتناب شهوات و لذات المحرمه.»
ترک گناه راحتتر از طلب توبه است. فعل وقتی که محقق بشود، هیچچیزی در این عالم، هیچ فعلی در عالم نابود نمیشود و شما باید تلاش بکنی که فعل را تبدیل کنی؛ یعنی معصیت تبدیل شود. صورت ملکوتی دارد و این صورت ملکوتی از بین نمیرود و باید همه سعی کرد برای اینکه این صورت تبدیل شود، یا آتش از او گرفته بشود یا نور به او داده بشود. خیلی سخت است، به نسبت اینکه اصلاً یکچیزی محقق نشده است. فعلی که انسان ندارد، خیلی راحتتر است تا فعلی را دارد و بخواهد تبدیلش بکند و تبدیل فعل هم مثل ازاله جبال میماند؛ کوه را جابهجا کنید. صورت ملکوتی افعال را جابهجا کردن مثل این است که به تعبیر قرآن، مثل این میماند که یک جبل را از سوراخ سوزن، از دم سوزن میخواهی رد کنی. اینجوری است نسبتها؛ یعنی فعلی را نمیشود از بین برد. «ترک گناه راحتتر از طلب توبه است.»
«وَ کَمْ مِنْ شَهْوَةِ ساعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَویلاً.» و چه بسیار یک لحظه شهوت که یک حزن طولانی به ارث بگذارد. یک حزن، یک لحظه، یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. این هم همین است. یک لحظه شهوت، چون به معادل دنیوی ما لحظه داریم، وگرنه در معادل برزخ، ساعت و زمان نداریم و هر یک ساعت و یک لحظه ما اگر باز بشود، تمام عالم برزخ را پر میکند. به تعبیر سید حیدر آملی تعبیر خیلی خوبی میفرمایند: اگر یک لحظه بارقه الهی در وجود کسی متبلور بشود، به عمر نوح اگر بخواهد شرح بدهد، نمیتواند. عمر نوح در دنیا، در برزخ که تا ابد همش ابد است. هر لحظه اینجا معادل ابد، هر لحظه اینجا معادل ابد، هر صورتی که در این لحظه خلق میشود، معادل ابدی دارد. همین. اگر کسی بفهمد، سر به بیابان میگذارد.
حسنزاده میفرمودند که مرحوم علامه گاهی وسط درس، با یک حالتی که مشخص بود انگار منصرف شد از دنیا و درس و اینها، یکهو میفرمودند: آقایان، ما ابد در پیش داریم، ابد در ابد در پیش است. یک لحظه غفلت، یک لحظه گناه، یک لحظه شهوت، نگهدار! این معادلی ندارد مگر ابدیت. توجه قلبی هم معادل ابدیت است. یک معصیت و معاد و اینکه انسان بتواند برگردد و جبران بکند، معلوم نیست. فرمود: «یک شهوت...» شهوت ساعتی که گفته میشود، "ساعت" در روایات هیچگونه به معنای ۶۰ دقیقه نیست. «تفکر و ساعته...» نه یک ساعت تفکر. ادعای فضلم دارند این چیزها را اینجوری ترجمه میکنند. واقعاً جای تعجب است! یک ساعت تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت. ساعت، همان کمترین حدی است که بشود تصور کرد از لحظه. همین که بهش میگوییم این لحظه، این لحظه، آن لحظه. همین تفاوتی که بین این لحظه و آن لحظه قائلی. همیشه ساعت به این میزان، تفکر ابد در پیش دارد. (حداقلش «خیر سبعینة سنة»، حداقلش این است از عبادت هفتاد سال – عدد کثرت است.)
یک لحظه تفکر این است. یک لحظه شهوت نمونه حزن طولانی در زمین و زندگی دنیا به وجود میآورد، در برزخ و قیامت.
«وَ الْمَوْتُ فَضَحَ الدُّنْیا» یا «فَضَحَ الدُّنْیا» جفتش درست است: مرگ دنیا را به فضاحت کشاند یا مرگ فضاحت دنیاست.
«فَلَمْ یَتْرُکْ لِذِی لُبٍّ فَرَحاً.» مرگ برای آدم عاقل فرحی نمیگذارد. فراهم با سرور و نشاط و اینها فرق دارد. اونی که خوب است، نشاط و «نشاط فی العباده» است که نشاط در برابر کسل است و بله. «وَ الْفَرَحُ» آن حالت سرخوشی «ان الله لا یحب الفرحین.» که قرآن خدا از آدمای فره خوشش نمیآید، آن سرخوشی و آن حس شادابی اثر طمأنینه به آنچه انسان دارد. دقت بکنید، فرح آن حالی است که آدم بابت آنچه که دارد، از این امکانات دنیایی، یک حس آرامش و خوشی و تکیهگاهی دارد که همین بهش نشاطی میدهد. آرامش و طمأنینه دنیوی، فرح دنیوی بیاورد. البته آن فرحی که شهدا دارند فرق میکند ها، آن فرحی که شهدا دارند.
«کل حزب بما لدیهم فرحون» که این هم باز از آن فرح مضمون دیگری است که «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». «فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا.» یک وقت فرح به فضل و رحمت خداست. آن دلخوشی انسان به این است که به یک همچین تکیهگاهی. پس این فرح به آن حالت تکیهگاه بستگی دارد که آدم پشت به چی داده است، به چی دلش خوش است. همین که ما فارسی میگوییم دلت به چی خوشه؟ دلت را به چی خوش کردی؟ خوش کردن که به فالوور و نمیدانم، شهرت و پول و قدرت و ثروت و به ما رئیسجمهور بگویند و به ما نمیدانم، جلوی پای ما بلند بشوند و به ما رأی دادهاند و آیتالله بگویند و نمیدانم. به همینها. که امیرالمؤمنین توی نهجالبلاغه فرمودند: «من دلم را به همین خوش کنم که به من بگویند امیرالمؤمنین و از درد مردم بیخبر باشم؟» رئیسجمهور، استاد، نمیدانم چیچی به ما میگویند حضرت آیتالله فلانی. به ما میگویند. به همین القاب و عناوین و اعتباریاتی که حتی تا دم مرگمان با ما نیست؛ یعنی همان لحظه بردنم کسی نمیگوید آقای دکتر بفرمایید، حضرت آیتالله بفرمایید. یک دانه میزنند میبرند. آیتالله آیتالله، اینها خیلی در بندش نیستند این ملائکه. اینجا و آنجا چی صدا میکنند؟ مهم است.
«تولهسگ، تولهسگ صدات در نمیآید.» عین تعبیر قرآن. اختصر به سگ برای ساکت کردن. سگ! یکی اینجا مجتهد باشد، مرجع باشد، بعد امام بفرماید: در قعر دوزخ تا ابد خواهی سوخت. فقیه عالیقدر و فلان و اینها میبندند به آدم. این دلخوشیها اینهاست. آدم عاقل به اینها دلش را خوش نمیکند. کتاب دارم انقدر، جزوه دارم انقدر، شاگرد دارم چاپ ۸۰. عناوین شرورند برای آدم. چیزی از توی اینها در نمیآید. آدم عاقل به این چیزها دل نمیبندد.
«فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا.» فرح باید به فضل خدا باشد. «ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ.» خدا کند که اهل این مسائل و حقایق را خدای متعال بر قلب ما...
در حال بارگذاری نظرات...