جمع شدن هیزم، جمع شدن گناه
تکان خوردن، عیار را مشخص میکند
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. آل اباعبدالله علیه السلام.
«اِنَّ رسُول اللهِ -صلی الله علیه و آله- نَزَلَ بهِ ارضٍ، فقالَ لِاصحابِهِ: اَعتوُ بهِ حَطَبٍ؛ فقالوا: یا رسولَ الله، نَحنُ بهِ ارضٍ قَفرا ما بِها مِن حَطَبٍ؛»
امام صادق فرمودند که: پیامبر اکرم به بیابانی بیآبوعلف وارد شدند. فرمودند: «هیزم بیاورید.» گفتند: «یا رسول الله، این زمین هیچی ندارد. خشک و خالی است، هیزم ندارد.»
«انسانٌ بِما قَدَر عَلیهِ، هر کی هرچقدر میتونه بیاره.»
«تَجاوُ بِهِ حَتی رَمَعَ بَینَ یَدهِ بَعضُهَ عَلیٰ بَعضٍ.»
رفتند و هرکس چیزی آورد و روی هم انداخت.
«فَقالَ رسول الله: گناهها اینجوری جمع میشوند.»
«ثمَّ قال: ایاکُم والمُحَقّراتُ مِنَ الذّنوبِ.»
حواستان باشد نسبت به این گناههایی که تحقیر میشود؛ به حساب اینکه چیزی نیست، اینکه چیزی ندارد، این کجا، آن کجا! حالا الان یک عده همه چیز را با اختلاس مقایسه میکنند. الحمدلله، حجاب و مجاب و نمیدانم مستی و عرق و ورق هیچ کدام هم به اختلاس نمیرسد. کلاً راحت باشیم بهجای اینکه به این گیر بدهیم، به اختلاس گیر بدهیم. خب این همین است دیگر، باب بیتقوایی از همینجاها باز میشود. بله، خانم بیحجاب. اصل طرحها خوب است، ولی گاهی اشتراک بر معصیت میآورد. گناه همینجوری جمع میشود. چیزهایی که آدم اول نگاه میکند، میبیند چیزی نیست و انسان گاهی به اعمال خودش نگاه میکند، میبیند الحمدلله اعمال روبهراه است. ولی اگر خدا بخواهد او را از ماست بکشد و گاهی ابتلا، یک ابتلا میآید، تازه رو میآید. آدم میبیند که چهها در وجودش بوده.
دوست عزیزم تاجیک امروز برای بچه خواهرش اتفاقی افتاده. ظاهراً لقمه در گلویش پریده. بچهها دنیا میروند. آدم تصورش را میکند که مثلاً این ابتلا برایش پیش بیاید. بچه صحیح و سالم دارد میخورد. برای ما پیش آمده که بچه تا مرز خفگی برود و اینها. خلاصه، خیلی آدم... این است که دین و ایمان و هیچی برایش نمیماند. یک لحظه هرچه بوده، میرود. چقدر خدا لطف میکند! واقعاً بخش عظیمی از الطاف الهی همینهاست که اینجور ابتلائاتی را برای ما نمیفرستد، رنجور کاری نمیکند. دیده بودیم ما از دوستانی که اهل این وادی و حتی سلوک و معنویت بودند، بچه مریض شد و قید همه چیز را زدند نسبت به همه چیز. امروز ده بار بچه را ببری سوزن بزنی، یک روز، دو روز، ده بار، بیست بار، یک ماه، یک سال، پنج سال، روزی ده تا آمپول به بچهات بزنی، دیگر هیچی. ابراهیم خلیلی میخواهد که بچه را بخواهد ذبحش بکند و بعد "مُحَقّراتٌ مِنَ الذُّنُوب". آنجاها یک وقت خودش را نشان میدهد توی ابتلا. یک لرزش، یک زلزله در ایمان، یک تکان میدهد. میبینی هرچه که آن پایین بوده، مثل آبی که، مثلاً، این آبی که الان ماهیها تویش هستند، به ظاهر آب تمیزی بهحساب میآید، یک دستی بزنی، هرچه بوده میآید بالا. تازه میبینی چقدر کثافت توی "مُحَقّراتٌ مِنَ الذُّنُوب" این شکلی لابلای دیده میشود. ولی ته نشین است. آن تکان و حرکت، اینها را بهراه میاندازد. و این است که نسبت به این کوچکها باید اهمیت داد. برای اینکه تو آن روز واقعه و آن روز فتنه، آن روز زلزله همین "مُحَقّراتٌ مِنَ الذُّنُوب" است که بیچاره میکند. همین مسائل کوچک و فرعی که آدم جدی نگرفته و یک هو همه... آدم خودش هم میبیند، میگوید: «خب حالا این مهم نیست. حالا من مشکلاتی دارم. به اینها دیگر نمیرسد.» مقام عمل و اجرا، اولویت با آن مسائل ضروری و حتمی و مهم، ولی به این معنا نیست که آدم چیزهای کوچک را ندید بگیرد یا جدی نگیرد. گاهی همین است که انسان، مثلاً، نسبت به نافله گاهی کاهلی دارد. چه بسا همین منجر بشود به اینکه خدای نکرده انسان اصل نماز را از دست بدهد.
خب، حالا من میبینم نسبت به نافله کاهلی دارم. نگویم آقا من نمازم را اول وقت نمیخوانم، بعد حالا نمازم قضا نشود، خواب نمانم. بعد نسبت به نافله، مثلاً، اهتمام داشته باشم. من اولویت میگذارم برای اینکه نماز واجب را بخوانم. ولی امام به نافله کم نمیشود و هر وقت نافله از دست رفت، شرمندهام، ناراحتم، حس سرخوردگی را دارم. این در کنارش باید باشد. "مُحَقّراتٌ مِنَ الذُّنُوب" البته باز این ذنوب هم تو هر وادی و برای هر جمعیت و قومی متفاوت است. برای ما جزو ذنوب باشد.
مرحوم حاج آقا مجتهدی میفرمود که طلبه نماز اول وقت نخواند، برای طلبه گناه به حساب میآید. چون اشاعهای میآوَرَد برای مردم نسبت به اینکه نماز را اصلاً عقب انداختیم، نخواندیم. یک روحانی توی کاروانی است، ساعت سه میشود، نماز میخواند. سید و عصر دوازده اذان گفتند، اهمیت نمیدهد. اینکه درسش را خوانده و کارش را کرده، دارد پول در میآورد و از این حرفها برایش مهم نیست. من برایم مهم باشد "مُحَقّراتٌ مِنَ الذُّنُوب" هم باشد.
«فَاِنَّ لِکُلِّ شیءٍ طالِبًا.»
هر چیزی طالبی دارد. قاعده عجیبی هم هست که طلب میکند کسی و چیزی او را.
«اَلَا وَ اِنَّ طالبَها یَکْتَبُ مَا قَدَّمَ وَ آثارَهُ، و کُلَّ شیءٍ اَحْصَینَاهُ فِی اِمامٍ مُبیِنٍ.»
آنچه را که فرستادیم، تقدیم کردیم و آثارش را مینویسد. به همه چیز را احصا کردیم در امام مبین. آن حقیقت وسیعی که در پیشاروی ماست و همه حقایق در اوست. امام به این معناست. همه چیز آنجا ثبت و احضار شده و چیزهایی را آدم میبیند که به تحیر میافتد که واقعاً همین رو هم خدای متعال:
«مَا لِهَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا.»
این را هم دیگر نوشتهاند. تا این خطوری که بر قلب من، بر ذهن من وارد شد، این حرفی که حتی نگفتم.
رجب علی خیاط، خواستم بروم بازار، یک کاری انجام بدهم، کار مکروه بود. وسط راه پشیمان شدم، آمدم برگردم. خسته بودم. نشستم. یک کاروانی رد میشد. شتری داشت. یک بچه شتری جفتک انداخت، از جلوی صورت من رد شد. خیلی ناراحت شدم و خیلی ترسیدم و شبش در عالم معنا پرسیدم که بچه شترها! ماجرایش چی بود؟ لگد زد و... تو فکر، با تو فکر خودت مکروه انجام بدهی... انجام که ندادم. گفتم: «خب، این شترم که لگدش به تو نخورد.»
حساب کتاب در این عالم این است.
«یَخافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ.»
«اِنَّا نَخَافُ مِن رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا.»
خدا انشاءالله به ما رحم بکند با رحمت واسعهاش.
«و الشّهرُ شهری و العبدُ عبدی و الرّحمهُ رحمتُ.»
ماه رجب، ماه رحمت خدای متعال است.
«و اَرجوهِ لِکلِّ خیرٍ و آمَنهُ سَختُم اِنَّ کلَّ شهر.»
اینی که ما امید داریم به رحمت او، امید داریم به اینکه در امان باشیم از خط او در این ماه. انشاءالله با فضل واسع خودش خدای تبارک و تعالی با او اینگونه برخورد کند و این کوچک و بزرگی که در اعمالمان هست، از آنی که مرضی او نیست، با رحمت واسعهاش، با فضل عمیمش، انشاءالله ببخشد، رحم کند به ما و ما را نجات بدهد. الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...