ادامه باب چهل سوم
منظور از "محقرات ذنوب"
دستهبندی ذنوب
هلاکت تدریجی با محقرات ذنوب
تفاوت ورع و تقوا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. قال علیه السلام: «إیّاکم و محقّرات الذّنوب فانّ لها من اللَّه طالباً، فإنّها لتجتمع علی المرءِ حتّی تهلکَه.»
همان باب ۴۳، باب وجوب اجتناب از محقّرات. فرمود: «مراقب محقّرات ذنوب باشید که اینها از جانب خدا طالبی دارد.»
عقاب رو میگن. عقاب برای اینکه مثل عقاب میآید میگیرد، ردّت را میگیرد تا شکارت کند. از این باب بهش میگویند عقاب. عقوبت و عقاب الهی طالباً همین است؛ طالبی دارد از جانب خدا. مثل شهاب ثاقبی که رصد میکند شیاطین را و پیشانیشان را میگیرد تا زمینگیر کند. معصیت هم این شکلی است. هر معصیتی در ملکوت دنبالهای دارد که خدای متعال میخواهد آن را محو بکند، آن معصیت را محو بکند.
رضا چون معصیت قرار است محو بشود، آن کسی هم که مبتلا به معصیت میشود، چون عمل و عامل یکی است دیگر. کسی هم که مبتلا میشود به آن معصیت، مبتلا میشود به آن دنباله که خدای متعال لحاظ کرده برای آن گناه. و بالاخره یک جایی چوبش و ضربش را میخورد.
ذنوب هم که گفته میشود، با این دستهبندی شرعی ما خیلی نیست. ضرب عملی گفته میشود که دنباله دارد، عمل نامطلوبی که دنباله دارد. این هم از ذنب میآید. ذنب، معنای دومش ذَنَب البقر، دُم گاو و شتر اینها میشود ذَنَب. ذَنَب این است. یک ضرب داریم، یک اثم داریم، یک معصیت داریم، یک خطر داریم، خطیئه داریم.
بگذارید ذنب. اگر ذنب باشد، گاهی عمل مکروهی است، گاهی عمل حرامی است. خیلی با معنای شرعیاش لزوماً نیست. محقّرات ذنوب اصلاً خیلی وقتها همین اعمال مکروه است؛ کاری که آدم چیزی به حساب نمیآورد، فکر میکند دنبالهای ندارد، در حالی که این عمل امتداد دارد. گاهی ممکن است مثلاً بر فرض خواب بینالطلوعین، مثلاً از این دست کارها رزق. گاهی طرف میخوابد و رزق از او زاویه میگیرد. رزق خاصی میخواسته امروز بهش برسد و از آن رزق محروم.
فرمود: «جدای از اینکه از جانب خدا طالبی دارد، اینها اجتماع میکند بر مَرء». جمع میشود به محقّرات ذنوب، آرامآرام جمع میشود تا جایی که او را به هلاکت بیندازد و هلاک کند.
انسان وقتی قُبح یک حریمی برایش شکست و وارد آن حریم شد، دیگر کمکم. چون این شکلی است، نفس این شکلی است که وارد یک فضایی که شد، دیگر کمکم اشتداد و ضعف برایش تشخیص مفهومش خیلی سخت میشود و خیلی تقیدی هم ندارد. وارد یک حریمی که شد، فرض بفرمایید انسان عادت بکند به شنیدن موسیقی. حالا یک بحث این است که موسیقی گاهی به گوش او برسد، یک بحث این است که عادت دارد به شنیدن. این عادت به شنیدن موسیقی اولش میگوید: «آقا اینکه سنتیه، من فلانم. اینم چیه؟» بعد به مرور میگوید: «خب این با اون مگر چقدر فرق میکند؟ صدای آن خانم با صدای این آقا چقدر فرق میکند؟» و میرود. مرز ندارد این شدت و ضعفش تا جایی که آدم هلاک بشود. این خیلی نکته مهمی است.
لذا اهلبیت خواستهاند از همان اول راه را ببندند به روی ما که کسی وارد این حریم و این فضا است. یک تقوا داریم، یک تقوا داریم، یک وَرَع داریم. برای همین است که انسان از آن حوزههای مشتبه فرار میکند که یک وقت آرامآرام فضاهای شبههانگیز نه. او را به سمت خود معصیت و سمت اجتناب، به سمت اجتماع معصیتِ حقانیت و دو ارزشی و پنج ارزشی بله. و لذا خیلی وقتها کار حلالی را هم حتی باید از آن اجتناب کرد که انسان بهواسطه آن حلال جَری نشود بر اینکه به حرام بیفتد.
در حال بارگذاری نظرات...