خدا سه چیز را در سه چیز کتمان کرده است
رضایت و سخط خدا در کدام عمل است؟
مراقب رفتارمان بر برخورد با خلق الله باشیم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «إن الله کتم ثلاثاً فی ثلاث.»
خیلی روایت زیبایی است. خدا سه چیز را در سه چیز پنهان کرده است:
«کتم رضاه فی طاعته.» رضایت خود را در طاعت پنهان کرده است.
«و کتم سخطه فی معصیته.» سخط و غضب خود را در معصیت پنهان کرده است.
«و کتم ولیه فی خلقه.» ولیّ خود را در خلق پنهان کرده است.
«فلا یستخففنّ طاعات.» برای همین، هیچ کدام از طاعات را نباید خفیف و دستکم گرفت. «فانّه لا یدری فی اَیّها رضای الله.» نمیدانی رضایت خدا در کدام یک از طاعات است.
«ولا یستقلنّ احدکم شیئاً من المعاصی.» هیچ کدام از شما هیچ یک از معاصی را دستکم نگیرید. «انّه لا یدری فی اَیّها سخط الله.» نمیدانید که سخط خدا در کدام یک از آنهاست.
«ولا یضرینّ احدکم باحد من خلق الله.» هیچ کدام از مخلوقات خدا را هم دستکم نگیرید. «لا یدری ولیّ الله فی اَیّها.» نمیدانید ولیّ خدا در کدام یک از اینهاست.
اتفاقاً «خلق الله» اینجا یعنی منظور مردم دیگر. نمیدانی کدامشان ولیّ خداست؛ ولیّ خدا هم همینطور است واقعاً، پنهان است و ناشناس است و کسی از اینها خبر ندارد. حرف در این زمینه زیاد است. همهی مردم را آدم احترام کند و تحویل بگیرد، چون به ظاهر نمیشود تشخیص داد، با قیافه و فرم صورت. در مسائل نیمه شعبان در یزد گفته بودم اوصاف بعضی از ۳۱۳ نفر را. گفتم بعضیهاشان گفتهاند که مثلاً فلانی اولین جزو اصحاب حضرت، نابیناست. طرف نابینا داریم، بزّاز داریم، خیّاط داریم. اسم آوردهاند که فلانی قصاب، فلانی خیّاط، فلانی بزّاز. اینجور مشاغل تویشان زیاد است. دستفروش استان مثلاً. خلاصه، خیلیهایی که به چشم خوار میآیند، بعداً آدم میبیند که اینها کی بودند و چه بودند. بعداً کار و درجاتی دارند و مراتبی دارند.
فرمود شیعیان ما مثل زنبورند که در بین پرندهها زنبور دستکم گرفته میشود. بال میزند، میآید، ولی نمیدانند که گرانترین پرنده، بین اینها، همین زنبور است. چیزی که در درونش، در جوفش دارد، ارزش عسلی که این دارد حمل میکند و با خودش دارد. قوارهی گندهی آن کرکس و نمیدانم عقاب و فلان و اینها کوچک است، انقدر. ولی به این روایات، مجتهدین خاطرات خاص جالبی داشتند در این زمینه در مورد اولیای مخفی خدا.
یکی از اساتید میفرمود که شیراز رفته بودم مزار حرم احمد بن موسی. یک آقایی در سیمای دیوانهها، صورت ژولیدهپولیده، قیافهی بههمریخته، میخندید. تاکسی دادم، نشستم، برگشتم آمدم ترمینال. اینها. آمدم قم، محضر یکی از اولیای خدا. گفت: «آن صدتومانی که در حرم احمد بن موسی بهت دادند بده.» دادیم. برای همین قبیل ماجرا خیلی از این ماجرا زیاد است. خلاصه، از اینها زیادند. حواسمان باشد بهره ببریم.
ما بچه بودیم میرفتیم پای منبر، کد پشتی بازی میکردیم. انصاری همدانی و اینها. این جور آدمها اکثرشان بعد از مرگشان فهمیدند که اینها ولیّ خدا بودند. انشاءالله توفیق استفاده بدهد از اینها که هستند، که کم هم نیستند، دور و بر هم زیادند، پیدا میشود. چیزی ندیدیم. این دیگر اوج خسارت است، انشاءالله. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...