باب چهل و پنجم؛ وجوب اجتناب از کبائر
حکمت به چه معناست؟
بروز حکمت در کجاست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
باب اجتناب الکبائر. باب ۴۵ از کتاب جهاد بالنفس، باب وجوب اجتناب از کبائر است. "عن ابی عبدالله علیه السلام قال بصیر میگه که از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: «وَ مَن یُؤتَ الحِکمَةَ فَقَد أوتیَ خَیرًا کَثِیرًا.» هرکه حکمت بهش داده بشه، خیر کثیری بهش داده شده." حضرت در مقام توضیح حکمت و در مقام بیان، میفرمایند که این حکمت چیست؟ "مَعرفَةُ الإِمامِ وَ اجتِنابُ الکَبائِرِ التی أوجَبَ اللَّهُ عَلَیهِ النّارَ." حکمت داده شد، منظور معرفت امام و اجتناب کبائری است که خدا به موجب آنها، آتش را بر انسان واجب میکند. بر آن گناه آتش واجب شد.
حدیث شریف، خیلی حدیث عزیزی است و پرنکتهای است. جا دارد یک ماه مبارک، این حدیث بررسی شود. یعنی چه؟ خود حکمت یعنی چه؟ نسبت معرفت امام با حکمت چیست؟ نسبت اجتناب کبائر با حکمت چیست؟ نسبت اجتناب کبائر با معرفت امام چیست؟ بعد تازه "خیر کثیری" که بعدش میآید، لااقل یک ماه مبارک، این حدیث وقت میخواهد.
خلاصه و چکیدهاش این است که در بین اعمال جوانحی، چیزی بالاتر از تصدیق نیست. در بین تصدیق، آنچه که جامع همه تصدیقات است و جامع همه مراتب ایمان است، تصدیق به ولایت ولیالله و تصدیق به امامت امام است که تصدیق هم فرع بر معرفت امام است. معرفت مراتب دارد، تصدیق مراتب دارد، حکمت مراتب دارد، خیر کثیر هم مراتب دارد، همه اینها مراتب دارند. در بین آن عمل جوانحی و عمل جوارحی، هم ترک محرمات و هم ترک کبائر است.
حکمت چون اصلاً حکمت یعنی قدرت کنترل، حکمت یعنی کنترل. این افسار اسب میگویند "حَکَمّه"، اسب را کنترل میکند. حکمت، قدرتی است در انسان. انسان را از اشتباه نگه میدارد، از حکم غلط نگه میدارد، از مصداق اشتباه نگه میدارد. انسان قدرت دارد خودش را کنترل کند، این میشود حکمت.
"یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ و..." پیغمبر اول کتاب را آموزش میدهد که کلیات و کبریات است. بعد اینکه انسان بتواند این را تطبیق دهد که میشود حکمت. حکمت، تطبیق دادن است. حکیم میتواند یک کبرای را سر وقت به یک صغرا و یک جزئی تطبیق دهد. میگوید: "این کار شما الان مصداق فلان ماجرا و فلان گزاره تاریخی شبیه این است." این میشود حکیم. مثل لقمان. لقمان: "یا بُنَیَّ لاتُصَعِّر خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الاَرضِ مَرَحاً اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخورٍ." (به اشتباه "انّک لَن تَخرُقِ الأرض" خوانده شد) و "اقصُد فی مَشیِکَ و اغضُض مِن صَوتِکَ اِنَّ اَنکَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ." "صداتو بلند نکن، نکرهترین صداها، صدای الاغهاست." صدای بلند، صدایی که بدون لزوم بلند میشود؛ مثل صدای الاغی که بدون لزوم، بدون درد و بدون مشکل بلند میشود. هیچ ملازمتی با حالاتی از نفس او ندارد. این میشود صوت حمیر. خب، آن کبرا، این صغرا؛ آن را به این تطبیق میدهد، این میشود حکمت.
"وَ لَقَد آتَیْنا لُقمانَ الحِکمَةَ." جناب سلمان را گفتند لقمان. لقمان هم حکیم است، سلمان هم حکیم است. کلمات ایشان هم حکمتآمیز است. جناب ابوذر حکیم. خوب، این حکمت عمدهاش چیست؟ بروزش کجاست؟ در معرفت امام. اصل چیزهایی که آدم اینجاها نباید اشتباه بکند، در تطبیقش، در تشخیصش، در بین اعمال جوارحی و جوانحی. در جوانحیش، معرفت امام. در جوارحیش هم، کبائر. و کسی اگر این دو نصیبش شد که امام را بشناسد و کبائر را هم بشناسد، این خیر کثیر شاملش میشود. این چکیدهای از این روایت، خیلی بیش از اینهاست. انشاءالله عامل باشیم به این معارف.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...