توصیههای اخلاقی در تورات
معنا و مراتب شکر
توهم شکر!
ولایت، اوج نعمت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
باب ۴۴ از کتاب جهاد وسایل، باب تحریم کفران نعمت خدا (عن صدیر قال سأل رجلٌ أبا عبدالله علیه السلام):
"صدیر" از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که مردی از حضرت درباره این آیه پرسید: «قَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» ۹ / ۲۶. که اینها قوم سبا گفتند خدایا بین سفرهای ما را طولانی کن و فاصله بینداز و به خودشان ظلم کرده بودند».
«فَقَالَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَانَتْ لَهُمْ قُرَى مُتَّصِلَةٌ»؛ حضرت فرمودند: «اینها قومی بودند که روستاهاشان به هم متصل بود. «يَنْظُرُ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ»؛ که از هر روستا میتوانستند یکدیگر را ببینند و نهرهای جاری داشتند و اموالشان هم ظاهر بود. «كَفَرُوا نِعَمَ اللَّهِ وَ غَيَّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ مِنْ عَافِيَةِ اللَّهِ»؛ اینها نعمتهای خدا را کفران کردند و آنچه را که از عافیت الهی به ایشان بود، تغییر دادند.
«فَغَيَّرَ اللَّهُ مَا بِهِمْ مِنْ نِعْمَةٍ»؛ خدا هم نعمتهای اینها را تغییر داد؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» ۱۱ / ۱۳. این از آن کبراهای بسیار مهم قرآنی است که توجه به آن، بسیاری از مسائل را باز میکند و از محکمات قرآن است. خدای متعال به قومی چیزی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه خودشان به نفس خودشان تغییر بدهند.
«فَأَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرَمِ»؛ بنیانافکن را خدا بر اینها فرستاد؛ «فَغَرِقَ قُرَاهُمْ»؛ روستاهای اینها را غرق کرد؛ «وَ خَرِّبَ دِيَارَهُمْ»؛ خانههای اینها را خراب کرد؛ «وَ ذَهَبَ بِأَمْوَالِهِمْ»؛ اموال اینها را برد؛ «وَ أَبْدَلَ لَهُمْ مَكَانَ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ»؛ به جای آن دو باغ، به جای باغهایی که داشتند، خدای متعال به اینها دو باغ داد که درختانش، درختهای تیغداری بود و بیبار بود و یک مقدار "صدر"ِ کم. کاکتوس، بله.
«ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَ هَلْ تُجَازَى إِلَّا الْكَفُورُ» ۱۰ / ۳۴. این جزایی است که ما دادیم به خاطر کفر اینها و آیا مجازات میکنیم به جز کفور را؟ هر مجازاتی در ازای کفر است. و کفر چون مراتبی دارد؛ کفر به نعمت، مثلاً، اگر باشد، حالا از کفر به خدا شروع میشود، کفر به نعمت هست، کفر ولی خدا هست. در مراتبش، به هر مرتبه از کفر، یک مرتبه از مجازات را، دیگر خدای متعال میدهد، حساب و کتاب خودش است. حساب و کتاب خدا همهاش رو قاعده است، ولی خیلی وقتها قاعدهاش مکشوف نیست.
نکته در مورد خود آیه که گفتند: «خدایا بین اسفار ما طولانی کن»، خیلی جالب است. دعا کردند: «خدایا سفرهای ما را طولانی کن». یعنی فاصله شهر و روستایمان متصل بود، انگار گفتند. این روستاها. از آن نکات بسیار ظریف مرحوم علامه طباطبایی در المیزان هست که ایشان میفرمایند این دعا، دعایی با زبان استعداد بود. یعنی استعداد طرف یک جوری میشود که اقتضا دارد این مصیبت و بلا را. یعنی کسی که کفران میورزد، نعمتی را، حال او دارد به خدا میگوید: «خدایا نعمت را از من بگیر». زبان استعداد با زبان حال فرق دارد. یعنی اقتضای شاکله او این است.
«وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» ۴۹ / ۵۶؛ «روزیتان را این کردید که تکذیب کنید». ساختارت یک جوری است که تو روزی کذب از من میخواهی. «يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» ۲۹ / ۵۵. فوقالعاده ایشان این بحث را در المیزان قشنگ پر و بال پیدا کرده است با بحث قرآنیاش. شواهد قرآنیاش را پیدا کرده است و این بحث اگر نباشد، واقعاً حل نمیشود بسیاری از معضلات قرآن. «يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ همه در حال سؤالند. همه در حال سؤال. سؤال با زبان استعداد.
زبان حال. اگر انسان یک شکری ورزید نسبت به چیزی، طلب زیادت به زبان استعدادش دارد میکند. زیادت میگوید: «خدایا! من لیاقتش را دارم، به من بازم بده». اگر کفران کرد، «لیاقتش را ندارم، از من بگیر». «بین سفرهای ما را طولانی کن». یعنی زبان استعداد. یعنی «خدایا! ما لیاقت اینکه این منازل به هم نزدیک باشد را نداریم». در زندگی خانوادگی هم همینطور است. یعنی انسان گاهی مثلاً شاید اول ازدواج، بچهدار شدن را تاخیر میاندازد. معمولاً تا سالها، دیگر بیبهره میشوند. زبان استعداد یعنی خدای متعال میخواهد یک رحمتی بدهد، یک نعمتی را بدهد، این هی میگوید: «خدایا! من نمیخواهم، نمیخواهم، نمیخواهم». دیگر خیلی خوب. از این قبیل ماجرا زیاد است، الی ماشاءالله در زندگیهایمان پیش میآید و چوبهایی هم که میخوریم بابت همین است.
«وَ هَلْ تُجَازَى إِلَّا الْكَفُورُ» ۱۰ / ۳۴؛ کفری که انسان نشان میدهد، مجازات الهی را در بر دارد. مجازات هم نه خدا از سر انتقام، یعنی تشفی خاطر بخواهد پیدا کند. احسنت، اثر انطباق. یعنی اقتضای این حال این است، جز این را نمیخواهد. یعنی حالا مثالهای مختلفی میشود زد؛ یک درخت دارد از شما درخواست میکند به من آب بده. عرض کنم که مثلاً کثافت یا نجاست از شما درخواست میکنی که من بیاعتنایی کن. این اقتضای ذات اوست که انگار دارد طلب میکند. حد وجودی او تعیین میکند که با او چه معامله و چه برخوردی بشود. حد وجودی او، سطح بهرهمندی او از وجود. ابتلا به مجازات طلا کثیف شده است از ابراهیم پاکیزگی اولیه.
در حال بارگذاری نظرات...