ملاک کبیره بودن گناه چیست؟
انکار حق ولایت هم گناه کبیره است؟
حیف در وصیت به چه معناست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
علی بن جعفر در کتاب *اخی موسی بن جعفر علیهم السلام* میگوید: «سَلْتُهُ عَنِ الْکَبَائِرِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ انْتِشَرُوا بِهَا وَ مَا تَهَوْنَ عَنْهَا قَالَ الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ.»
به نظرم این روایت را جلسه قبل خواندیم. روایت بعدی از ابی عبدالله علیه السلام است: «قَالَ إِنَّ الْکَبَائِرَ سَبْعٌ فِینَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِلَّتْ.» امام صادق علیه السلام فرمودند که کبائر هفت مورد است. این هفت مورد درباره ما نازل شده است. محور اینکه حرامی حرام بشود ماییم. محور اینکه کبیرهای، کبیره بشود ماییم. هر آنچه که نسبت به آن کانون ولایت آسیب و خطر جدیتر و بزرگتری داشته باشد، مفسده این حرام شدیدتر میشود و درجه کبیرهاش بالاتر. ملاک سلامت مردم؟ نه! ملاک این است که بگوییم مثلاً سلامت مردم لزوماً به خطر میافتد که این بشود ملاک اینکه چیزی کبیره است. نه! ملاک این است که آن هارمونی، سازمان و سازماندهی تشکیلات ولایت آسیب میبیند اولاً و بهذات سلامت مردم، زندگی مردم و امور مردم مختل میشود ثانیاً. و با این ملاک: «فِینَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِلَّتْ.» حلال شمردنش را از ما گرفته است. حلال شمردن آن وابسته به ماست. بهواسطه ما حلال میشود.
«اَوَّلُ الشِّرْکِ بِاللهِ العَظیمِ.» اولینِ این کبائر، شرک به خداست. استحلالش هم معنا پیدا میکند دیگر. یعنی به واسطه ما طرف از شرک خارج میشود. «وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتی حَرَّمَ الله.» دومین، قتل نفسی است که خدا حرام کرده. «وَ اَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ.» سومین، خوردن مال یتیم. «حُقُوقُ الوَالِدَیْنِ.» چهارمین. «غَضْفُ الْمَحْسِ.» پنجمین. «وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ.» ششمین. «وَ اِنْکَارُ حَقِّنَا.» هفتمین.
گفته بودیم این هفتمین را «انکار ما أنزل الله»؛ اینجا دارد «انکار حقنا». خوب، انکار حق ما مگر عام نمیشود نسبت به همه این شش تای قبلی؟ یا باید بگوییم که این عام بعد از خاصه؛ ذکر عام بعد از خاص. یا اینطور بگوییم: «این پیرمرد را احترام کن» و «کبار را احترام کن!» خوب، اگر «کبار» را میگفت کفایت میکرد: «هَابِ الکَبِيرَ وَ كُلَّ الْكِبَارِ». این از باب ذکر عام بعد از خاص است که کِید را میرساند. هم منات را میرساند که این «هَابِ الكَبِيرَ» را به خاطر کِبرش میگوید. این ذکر عام بعد از خاص هم میتواند همین باشد. یا اینطور بگوییم؛ بگوییم عام بعد از خاص است، یا نه بگوییم که «در عرض در طولش»؛ یعنی به نحو خاص، انکار حق به نحو خاص. هرچند شرک به الله هم انکار حق است به نحو عام، ولی اینجا انکار حق به نحو خاص. یعنی جایی که طرف از او توقع میرود دفاع از اهل بیت، بیان فضایل اهل بیت، طرح ولایت اهل بیت و صلاحیت اهل بیت برای اداره و حاکمیتشان، رهبریشان. او آن جای خاص را انکار بکند.
این میتواند پس دو تا معنا شود: یکی انکار عام باشد، یکی انکار خاص باشد. انکار عامش به این باشد که از باب تأکید و انگار همه آنها هم کبیره بودنشان این است که انکار حق ماست. شرک بالله هم انکار حق ماست. چون شرک خالی که شما قائل به توحید هم اگر بشوی و *مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّه...* خاصیتی ندارد که. اگر کسی اقرار لسانی فقط کرد، خدا برای آن ارزشی قائل نیست. اینکه موضوعیت ندارد. بحث سر این است که تحقق پیدا بکند، اقامه بشود. ولایت الهی و توحید اقامه مهم است. اقامه هم بدون ولایت معنا ندارد. لذا توحید بدون ولایت اصلاً معنا ندارد. توحید ذهنی و لسانی معنا دارد، توحید عینی و وقوعی معنا ندارد. اقامه میخواهد. اقامه وابسته به ولیّ حق است. از این شرک به الله هم «فِینَا أُنْزِلَتْ»؛ اینکه دستور به توحید داده، نهی از شرک کرده، «فِینَا أُنْزِلَتْ». چون شرک، مسیری است که نمیگذارد ما الله را اجرا بکنیم. و بقیهاش هم همینطور. قتل نفس و اکل مال یتیم و شئون و شعب شرکاند. شعب جهل. اهل بیت عقلند و هرآنچه از فضایل هست جنود عقل، جنود عقل شعبات اینهاست. «ذِکْرُ الْخَیْرِ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ». ذکر خیر وقتی میشود، هر خیری که میآید اولش شمایید، اصلش شمایید. از این باب همه محرمات به این برمیگردد که یک انقطاعی از معصوم حاصل شده که جرم هم دقیقاً به همین معناست. از این درخت فضایل، از این شجره طیبه بریده شده. همین میشود جور. همین میشود فسق. فسق هم به همین معناست. از این شجره جدا میشود. «حرف فاسق را گوش نکن!» یعنی کسانی که از این شجره جدا شدهاند. کلمه، بحثی، بحث مبسوط و مفصلی. دریاها و اقیانوسها حرف اینجا نهفته است. بههرحال این مناتش در واقع چه چیزی را حرام کرده و کبیره کرده؟ اهل بیت.
روایت بعدی تلاوت آخرمان باشد. یکی دیگر هم بخوانیم: «رُوِیَ أَنَّ الْحَیْفَ فِی الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبَائِرِ.» حیف در وصیت، یک جورهایی همان حیف و میل کردن است. حالا حیف عربی به معنای عدول از حق است. تمایل از حق پیدا کردن. منحرف شدن. حیف در وصیت یعنی وصیت طرف، مردهاش را عمل نکردن و انحراف پیدا کردن، چپ و راست رفتن از متن وصیت شخص. که حالا حیف در وصیت را هم جزو کبائر آوردهاند که این دیگر علیحده است، یک بحث دیگری است؛ در زمره آن هفت و چند تا هشتم حسابش نکردهاند.
نوبت بعدی. «عباد بن کثیر» از امام باقر علیه السلام سوال کردم «عن الکبائر قال کُلُّ ما أوَعَدَ.» هرآنچه که خدا وعده آتش به آن بدهد، کبیره است.
تلاوت بعدی از امام صادق علیه السلام که ابوخدیجه پرسیده: «عَلَیْهِ السَّلَامُ کَذِبٌ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی أَوْصِیَائِهِ مِنَ الْکَبَائِرِ.» و روایت بعدی از پیغمبر: «مَنْ قَالَ عَلَیَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.» پیغمبر فرمودند: «هر کسی چیزی را بر من بگوید که من نگفتهام، باید جایگاه نشستن خودش را پر از آتش کند.» یعنی خودش را آماده و مستعد بداند برای ورود در جایی که منزلش جز آتش نیست.
دلیل بر اینکه بر پیغمبر کذب بسته شده در روایات، همین روایت. چون که یا این روایت از پیغمبر هست یا از پیغمبر نیست. اگر از پیغمبر نباشد، همین که گفتند: «قال رسول الله» کذب بر پیامبر است. اگر بر پیغمبر باشد که باز پیغمبر دارند تصریح میکنند بر من کذب بسته میشود. علی ایّ حال، به هرکدام از دو سمت که برویم اثبات میشود که بر پیغمبر قطعاً در طول تاریخ کذب بستهاند. روایات ما قطعاً در بینش روایات مجعول، روایات محرف و روایاتی که در واقع نسبتی را دروغی را به پیغمبر میدهند، دارد. خوب، این «فَلیَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» این روایت دلالتی بر یعنی علت مستقیم ندارد برای اینکه این بستن قول به پیغمبر جزو کبائر است. این در ترکیب با آن کبرای بالا معنا پیدا میکند: «کُلُّ مَا أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ مِنَ الْکَبَائِرِ». این کبرا. این صغرا هم این است که این هم وعده آتش به آن دادهاند. ترکیب این دو با هم، نتیجه میشود که پس کسی قولی بر پیغمبر ببندد، این هم جزو کبائر است.
بحث کبیره ثمراتی هم دارد. کلام بحثهای کفاره جمع و اینها را یک بخشش همین است دیگر. کفاره جمع حالا بحث حرام است یا بحث کبائر. خلاصه ثمرات این شکلی هم دارد. بیاییم بگوییم میانرشته که یک باب فقه به یک باب فقه دیگری متصل شود، به جاهایی ترکیب شود. این دو تا، این ثمرات این هم. خوب این هم از این روایت. حالا ان شاء الله روایت بعدی از این باب را جلسات بعد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...