چرا در روایات، دستهبندی گناهان کبیره متفاوت است؟
مومن چگونه از روح الایمان خارج میشود؟
چه زیاد هستند کسانی که بعد از گناه تصمیم به برگشت داشتند؛ اما …
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. محمد بن مسلم، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: "الکبائر سبع."
روایت بعدی از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام است. فرمود: "قتل المومن متعمداً." اولین کبیره این است که مؤمنی را عمداً بکشند. اینجا کمی تعداد هفت تا با آن هفتای قبلی متفاوت است. این هم نشان میدهد که هر وقت در مقام بیان هستند، زاویهای مدنظر شان است، نه اینکه همه کبائر را بیان کنند؛ خصوصاً که اینجا آخرین روایت هم کبرای گفته میشود که قابل تطبیق بر کبائر بیشتری است.
اولین کبیره میفرماید: اینکه مؤمنی را عمداً بکشی. "وقذف المحصنه." دوم این است که به یک زن پاکدامنی که حصن دارد تهمت بزنند و او را متهم کنند به آلودگی دامن. "والفرار من الزحف." فرار از روبرو شدن با دشمن. "و تعرّب بعد الهجره." بعد از اینکه مهاجرتی صورت گرفته، دوباره برگردند به آن عربیت. "و اکل مال الیتمی ظلماً." مال یتیمی را از سر ظلم بخورند. "و اکل الربا بعد البینه." ربا را بعد از بینه بخورند که توضیح دادیم. "و کل ما اوجب الله علیه النار." هر چیزی که خدا آتش را بر آن واجب دانسته یا آن را موجب عذاب الهی دانسته که خب این عبارت شامل کبائر بسیاری میشود و محدوده را گسترده میکند. این هفتمی در واقع هم مستتر بر آن ششتای قبلی است و هم تأمین پیدا میکند و تأمین میدهد بسیاری از کبایری که اسمی ازشان برده نشده.
روایت بعد از عبدالله بن سنان است. قال: "سمعت اباعبدالله علیه السلام." از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: "ان من الکبائر عقوق الوالدین." عقوق والدین اینجا با تعبیر "من" آمده است؛ یکی از کبائر، همانا عقوق والدین است. "و الیأس من روح الله و الأمن من مکر الله." ناامید شدن از روح الهی و در امان بودن از مکر خدا.
روایت بعدی دارد از "فقیه" که خب این مرسل است و سند هم حتی ندارد و معلوم نیست از کدام معصوم است، چه برسد به اینکه بخواهیم سلسله رو چک کنیم. "اکبر الکبائر الشرک بالله." بالاترین کبائر، شرک به خداست.
روایت بعدی: "النعمان رازی" تنظیم نام راوی، قال: "سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول." از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: "من زنا خرج من الایمان." هر که زنا کند از ایمان خارج میشود که خب این منظور همان روح الایمان است. "و من شرب الخمر خرج من الایمان." هر که خمر شراب بخورد از ایمان خارج میشود. "و من افطر یوماً من شهر رمضان متعمداً خرج من الایمان." هر که یک روز از ماه رمضان، روزهاش را عمداً بخورد، از ایمان خارج میشود. این را بعداً توضیح میدهند که این بازگشت دارد به شرط توبه. مؤمن به حساب عمل انجام میدهد و مؤمن به حساب دوباره برمیگردد.
از محمد بن عبده، قال: "قلت ابی عبدالله علیه السلام: لا یزنی الزانی و هو مومن؟ لایزنی الزانی و هو مومن؟" امام صادق علیه السلام به عرض کردم که آقا، نمیشود زناکار، زنا بکند در حالی که ایمان دارد؟ "قال: لا." نه، نمیشود. "اذا کان علی بطنها سلب الایمان." وقتی که در حالت زنا واقع میشود، ایمان از او سلب میشود. "فاذا قام رد الیه." وقتی که از آن حالت زنا درمیآید و بلند میشود، ایمان بهش برمیگردد. "فاذا عاد اذا اراد ان یعود سلب." اگر دوباره به این گناه برگردد، سلب میشود با این توضیح: "یرید ان یعود." خب، این وقتی گناه را انجام میدهد، اراده میکند که برگردد، اراده میکند توبه کند. حضرت سپس جمله عجیبی میفرمایند: "فقال: ما اکثر من یرید ان یعود فلا یعود الیه ابداً." چقدر زیادند اینها که میخواستند برگردند اما برنگشتند. خیلیها بودند که رفتند گناه کردند به این امید که برگردند به ایمان و توبه کنند، ولی برنگشتند. رفتند و سقوط کردند و با همان وضعیت از دنیا رفتند. به تعبیر آن بزرگ میفرمود که قبرستانها پر است از کسانی که میخواستند خوب شوند، میخواستند یک موقعیتی پیش بیاید و خوب بشوند. محرم توبه میکنم، ماه رمضون توبه میکنم، فکر میکردند که من که برم توبه میکنم و کربلا برم توبه میکنم، اما توفیقی به بازگشت پیدا نکردند. همین روایت را باز صباح بن سیابه از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
و روایت بعدی از اسحاق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام در مورد قول الله عزوجل: "الذین یجتنبون کبائر الفواحش الا اللمم." قرآن چه میفرماید؟ "کسانی که اجتناب میکنند از کبائر گناه و از فواحش اجتناب میکنند، مگر لمم." یعنی فواحش الا لمم. حالا چیز کوچک به آن معنا، آن خردهریزها مثلاً یک معنا اش این میشود گفت یا آن چیزهایی که در میروند. این هم در ترجمه لمم، "چیزهایی که" با تعبیر "یهوییها" لمم خیلی با این تعبیر "یهویی" ما مناسبت دارد. حالا بگوییم خردهریزهایی که چیزی به حساب نمیآید، یهوییها، یهویی در میرود و یهویی میافتد و اینها. آدم به خودش میگوید: من که بنا ندارد به معصیت و دنبال این معصیت نیستم. اینجوری نیست، و قصد ندارد که گناهکار به آن معنا هم باشد، اما بالاخره در یک وقتی دیگر حالا عصبانیتی، یکهو تشری هم میزند. یک کلمه بدی هم ممکن است یکهو بگوید. ماشین اگر تصادف کند، یک کلمه بد ممکن است بگوید. اینها را شاید بشود تعبیر به لمم کرد. یعنی اینها اجتناب میکنند از کبائر، اجتناب میکنند از فواحش، الا لمم؛ یعنی از لمم اجتناب نمیکند. یهوییها دیگر بالاخره در میرود، که این ملکه معلوم میشود که حالا هنوز آنقدر ملکه نشده، ولی بالاخره اجتناب را دارد دیگر. یعنی اجتناب از کبائر و فواحش را. الفواحش از زنا و سرقت است، کبائر را توضیح ندادند اما فواحش را فرمود: فواحش مثل زنا و سرقت. "الرجل یلم." گناهی است از دست گناهی که یهویی در میرود. "فیستغفر الله." استغفار هم میکند سریع. این هم از این روایت.
روایت بعدی که هنوز ما روایات هنوز زیاد اند. و اول عرض کردم که حول و حوش چهل تا روایت، سی و هفت، سی و هشت روایت است. حالا ما هنوز تازه روایت دوازدهم هستیم. مضامین چون به هم نزدیک است دیگر، حالا خیلی توضیح زیادی نمیدهیم.
در خیلی از روایات، داوود میگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم عن قول رسول الله صلی الله علیه و آله. این کلام پیغمبر، این کلام، کلام عجیبی بوده. مؤمنین خیلی جا خورده بودند از این روایت. هی مراجعه میکردند. از امام صادق پرسیدهاند در مورد مضمونی از پیامبر اکرم وارد شده که حضرت پیامبر فرموده باشند: "اذا زنى الرجل فارقه روح الایمان." وقتی یک نفر زنا میکند، روح الایمان از او جدا میشود. حضرت فرمودند که: "لا تیمموا الخبیث منهم تنفقون." این مثل آن کلام خدای متعال است در آیه قرآنی که فرمود: "تیمم خبیثی نکنید که ازش انفاق میکنید." یعنی خبیثی که ازش انفاق میکنید را "تیمم" بهش نکنید. خب چه جور میشود چیزی انفاق بشود و خبیث باشد؟ حضرت با این تفاوت که این از آن روشنتر و واضحتر است. "ذلک قول الله عزوجل و اَیَّدهُم بِروحٍ مِنه." خب این روح را خدای متعال هم قائل بوده و ذکر کرده. "هو الذی فارقه." آن از او جدا میشود، روحی است که از او جدا میشود. همانجور که در مورد خبیث، آن مادهای که دارد انفاق میشود را که نمیگویند خبیث. خبیث به حسب آن نسبتی است که شما باهاش برقرار کردید. روحی رو دارد بهش یعنی به عمل زنا عنوان خبیث را حمل میکند. حالا اینجا این هم که ازش جدا میشود، روح الایمان است. روح الایمان از او جدا میشود. و واضح هم هست که جدا میشود. همانجور که با روح تأیید میکند، یعنی این ملکوت و باطنی است که حمل میشود بر این ظواهر و این امور ناسوتی و طبیعی. وقتی این دارد یک کاری را انجام میدهد که مصداق معصیت است، چطور میخواهد روح ایمان را بر این فعل حمل بکنیم؟ اینجا عنوان خبیث را براش حمل میکنیم، اینجا عنوان طغیان را حمل میکنیم. آنجا وقتی کسی دارد در مسیر ایمان حرکت میکند، "اَیَّدهُم بِروحٍ مِنهُ." این الان مؤید به روح الهی در این فعل است و این فعل را میگوییم مصداقی از مصادیق جلوه روح الهی است. که حالا به روح القدس هم میخورد. این روح از او جدا میشود. این همان روح است که ازش... الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...