غافل بودن حُسن است؟
چرا بهشتی بودن ما واضح نیست؟
معیار نجات انسان چیست؟
آیا اهل کتاب اهل نجات هستند؟
کبائر؛ ملاک قضاوت کردن
بزرگترین کبائر چیست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
حمایت ۳۴ است، از ابوهریره. خب، حجیت سندی ابوهریره مقبول نیست، ولی این روایت اخلاقی است؛ اخلاقی در سند دیگر مطلب خشخاش گذاشته نمیشود، چون عموماً هم مباحث ارشاد به آن چیزی است که فطرت ادراک میکند. حتی در این بحث گناهان کبیره، کدامشان هست که انسان اگر خودش را رها کند و تابع خودش باشد و خودش بخواهد فکر بکند، پیدا نکند؟ قتل، زنا، سرقت، خیانت، حقوق والدین، کدام غیرمسلمان اینها را خوب نمیداند؟ و اینهایی هم که ما حرام میدانیم و غیرمسلمان حرام نمیداند، مثل غیبت، اگر برای غیرمسلمان تبیین شود، نمیشود که غیرمسلمان هم نپذیرد. لذا ما خیلی گیر سندش نیستیم، ولو ابوهریره هم گفته باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اجتنبوا سبع الموبقات»، گریبانگیر میشود، «تبعات انسان را هزینههایش» و «ما هن یا رسول و ما هن؟» فرمود: «الشرک بالله»، یکی شرک به خدا، «و السحر و قتل النفس التی حرم الله الا بالحق»، کشتن کسی که خدا حرام فرموده کشتن او را مگر به حق بکشیدش. «واکل الربا واکل مال الیتیم»، رباخواری، خوردن مال یتیم، «و التولی یوم الزحف»، روز رویارویی با دشمن پشت کردن و عرصه را خالی کردن. «و قذف المحصنات الغافلات المؤمنات»، تهمت زدن به زنهایی که پاکدامنند و خبر ندارند از این مسائل، غافل هستند. زن، معلوم میشود که میتواند برایش حُسن باشد، اگر از چه غافل باشد؟ از این مسائل و از این پیرایهها، خلاصه بحثهای خانوادگی و جنسی و این حرفها. بعضیها بههرحال در مسائل دستی بر آتش دارند و تعبیر باید گفتش که مارموز؛ ولی آموزش ندهیم؟ بله، که وقتی چشم و گوششان باز نشود، این همین غافلات، همان چشم و گوش بستههاست. زنهای چشم و گوش بسته، تهمت به اینها زدن، «محصنات غافلات» اینها چیست؟ اولاً که وصف، که مفهوم ندارد. ثانیاً در درجه قبح گناه تأکید بکند، مظلومیت طرف را و اینکه اصلاً بیگانه است از این مسائل. نمیخواهد قیدی بزند در مقام تهیید، به قول اصولیها، که بگوید اگر اینطور نبود حالا تهمت به قذف، کبیره نیست؛ اگر غافل بود کبیره است، اگر غافل نبود، چشم و گوش باز بود، دیگر کبیره نیست. نه، فرقی نمیکند. تا انسان خودش ندیده این عمل منافی عفت را با چشم و در صحنه حضور نداشته، نمیتواند نسبت بدهد این کار را، مگر اینکه چهار تا عادل دیده باشند و احراز کنند. اگر زنی مؤمن بود، مُحصَن بود، مُحصَنه بود در واقع، و غافل بود، بیخبر از این مسائل بود، این تهمت زدن به او از کبائری است که موبقات گریبان انسان را خواهد گرفت. روایت خیلی جالبی است و خیلی نکته دارد این روایت.
روایت بعدی از محمد بن مسلم است که حجیت سندی روایت، روایت خوب است. از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند. مثل جناب محمد بن مسلم، این سؤال میکند. جالبهها، به پاسخ حضرت و پاسخ حضرت. «قلت له: ما لنا نشهد علی من خالفنا بالنار و ما لنا لا نشهد لانفسنا ولا اصحابنا بانهم فی الجنه؟» ارتكاز ذهنی او، و این فضایی که او باهاش درگیر است یا سرعت میکند خیلی جالب است؛ چون معمولاً ماها، فضایمان این است که چرا ما میگوییم ما بهشت میرویم و کفار جهنم نمیروند؟ ممنون از سوال. مردم این است: از کجا معلوم ما بریم بهشت، آنها نرند بهشت و برن جهنم؟ سؤالی که محمد بن مسلم میکند برعکس است. ایشان میگوید: ما میگوییم دشمنانمان جهنمیاند؛ چرا اجازه نمیدهید که خودمان را هم، خودمان بهشتی بدانیم؟ واضح است که دشمن ما جهنمی است؛ چرا اینکه ما بهشتی هستیم واضح نیست؟ معمولاً سوال بر این است که ما که بهشتی هستیم، واضح است؛ چرا بهشتی بودن آنها واضح نیست؟ سؤال عموم مردم این است: ما که خب میریم بهشت، آنها که میرن جهنم؛ چرا ما را نمیگویید که ما بریم بهشت؟ چرا ما رو باز از جهنم میترسونید؟ ارتكاز جالبی در ذهن ایشان. خب، چرا ما یقین نمیتوانیم داشته باشیم که ما بهشتی هستیم؟ ما خودمان را بهشتی بدانیم؟
«فقال: من ضعف ضعیف، ان لم یکن فیکم شیء من الکبائر فشهدوا انکم فی الجنه.» اگر چیزی از کبائر را مرتکب نمیشوید، چیزی از کبائر را ندارید، شهادت بدهید که در بهشت هستید. نه در بهشت خواهید بود، یک نکتهاش اینجاست که در بهشت. «اشهد انکم فی الجنه»، نه «فاشهد انکم تکونون فی الجنه»، نه «فاشهد انکم تدخلون الجنه». «فاشهد انکم» در بهشت هستید. بهشت همین است. همین اعمال ماست، همین ملکات ماست، همین صورت اعمال ما. کسی که صورت ناریه تولید نمیکند، که صورت ناریه در اعلادرجه به اصلش کبائر است، اینها را تولید نمیکند. این به اعمالی که ازش دارد تولید میشود، صُوَر نوریه، صُوَر جنتیه. یک نکته، محاسبه کنید همینها را. البته یکی از کبائر عُجب است. شهادت بدهم «اشهد علی نفسی انی فی الجنه». تمام. اینجوری است حضرت؟ منظورشان این است؟ یا نه، اگر در کسی در خودش کبائر را ندید، میتواند شهادت بدهد؟ و مگر میشود کسی هم در خودش کبائر را نبیند؟
لذا امیرالمؤمنین وقتی باخبر میشود که در ماه رمضان فرق محاسن به خون فرق سر خضاب میشود، یک مورد، شاید تا ده مورد بنده دیده باشم جاهای روایت متفاوت: سلامت من، دین من، آنجا سالم است. خوب، امیرالمؤمنین نمیدانند که اهل کبائر نیست؟ فعلٌ اینهاست که ترکیب بشود با هم منظومه معرفتی ما را شکل بدهد و ما را بسازد، شاکله را. هرکدام اینها قطعه سر جای خودش، انسان معیار را باید کبائر بداند و اگر کسی اهل کبیره است، اهل نجات نیست. اگر کسی اهل کبیره نیست، اهل نجات هست. کفار آدم دارد زیر و زبرشان را کبیره میبیند و چه کبیرهای بالاتر از شرک. «مطلب محمود.»
پاورقی: نکته ایکه ... شرک گناه نداره؟ همه گناهان در قیاس با شرک صغیره است. و «اکبر الکبائر شرک» و «اصل کبائر شرک». لذا بقیه روایت صغیره دانسته شده، در قیاس عظیم. خوب، اصل شرک را انسان در اینها میبیند، ولو صداقت هم ببیند، یک تعاونهایی هم ببیند، خوشخلقی، وجدان کاری هم ببیند، نظمی هم ببیند، تعاملی هم ببیند، گول بزند آدم. اصل ماجرا شرک است. البته خب، آن هم باز علی مراتب، با مراتب خودش باید لحاظ بشود. شرک مراتب دارد. بعضی از نامستضعفین، بعضی از اینها باطناً مؤمنند. شاید همین وقتی اشارهای کردند و نمیدانند که مؤمناند و وقتی عرضه میشود بر آنها، لب حقیقت، عین حقیقت آنجا بروز پیدا میکند. خیلی از اینها وقتی شما روضه امام حسین برایشان میخوانید، از چشمشان، قلباً مؤمن بوده. «لیس من اهل کتاب الا لیؤمنن به قبل موته.» نمای جلو. مگر اینکه قبل از مرگ عیسی بهش ایمان میآورند. خلوص داشتند، بهش ایمان میآورند. یعنی ایمان میآورند به تشیع او نسبت به حضرت ختمی مرتبت، تشیع او نسبت به حضرت ولیعصر، و ایمان میآورند به مرامی که او مؤمن است. بهشت به این معنا.
مسیح را دوست دارم. مسیرم قبول دارم. ایمان میآورند به اینکه او مسیحی است که خمر نمینوشید، خوک نمیخورد، زنا را جایز نمیدانست. همه ایمان میآورند به حقیقت عیسی، نه به اسم عیسی و رسم عیسی و صور خیالی از عیسی. این نشان میدهد که اینها لطافتهایی دارند و «لَتجدن اقربهم مودّةً» هم دانسته قرآن اینها را. «للقسیسین منهم و الرهبان و انهم لا یستکبرون.» خیلی کلیدواژههای مهمی است. «و جعل فی قلوب الذین تبعوه رافة و رحمة»، خدا در قلب تابعین عیسی رأفت و رحمت قرار داده. مسیحیها مهرباناند نوعاً. خود ما حالا خیلی هم نمیتوانیم اینها را مشرک به آن معنا بدانیم، اینهایی که واقعا عیسوی هستند به معنای دقیقش. ولی اهل کتاب به معنای دیگرش که خب صد منشأ همه مفاسدند در قرآن. «لاتتخذوا الیهود و النصارى اولیاء»، من دون المؤمنین. نهی سریع از ولایت اینها، تمایل به اینها را، رکون به اینها. آن هم سر جای فرهاد، اینها را ما اهل نجات نمیدانیم. اینهایی که این مسائل را دارند، تعارف هم نداریم. اگر کسی مشرک است، اگر کسی قاتل است، «قاتل نفس المحرمة» یا «قاتل نفس المحترم» که امام حسین، یزید فرمودند. خوب، نمیشود گفت که آقا بههرحال ما نمیدانیم شاید یک چیزی پیش خدا دارد که خیلی دیگر صنعتی سنتی قرهقاتی میشود و دوز تواضع دیگر خیلی میرود بالا. میگوید: بازم از کجا میدانی؟ شاید یزید تو باطنش یک چیزی دارد که امام حسین هم آن را ندارد. یزید آخرش پیش خدا عزیزتر از امام حسین. رضا شاه را خودم شنیدم از عوام شاید آخرش رضا شاه برود بهشت و همه مراجع تقلید بروند جهنم. خلوتش، تو باطنش یک چیزهایی داشته که هیشکی... ببین، حاج آقا، قضاوت نکن.
نبود کسی؟ هیچکس نمیداند تو باطن کسی چه خبر است؟ گفتم: یعنی تو واقعاً بین آقای بهجت و رضا شاه فرقی قائل نیستی؟ گفت: نه، ما ازش خبر نداریم. رضا شاه آخرش برود به خاطر این چیزهایی که ما ازش... یک دانه خر نیستند، یک طویله خرند. سوال صریح این فقیه، حضرت هم نهیش نمیکند. قضاوت نکن؟ قضاوت بکن با ملاکش. قضاوت بکن. قضاوتت اینجوری اگر بشود، قضاوت صحیحه منتجه. ملاکش کبائر است. ملاکش کبائر. اهل نجات آنهایند که از کبائر فاصله میگیرند. اهل عذاب، اهل بدبختی، اهل شقاوت آنهایند که مبتلای به کبائرند. این ملاک قضاوت. یعنی چی قضاوت نکن؟ بله، ما قضاوت نهایی نمیکنیم که اگر فلان کبیره را انجام داد، این قطعاً دیگر هلاک شد. آنقدر اهل کبیره داریم که آخر عاقبتبخیر میشود. آنقدر هم مبرّا از کبیره داریم که آخر عاقبت شر میشود. نظام نفسی. انجام ندادی، میگوید: من چشمی به این زن نداشتم. خودم نفس این است. ملاک را ازش دست برنمیدارم که بگویم چون نفس من معلوم نیست و اینها، پس دیگر اصلا قواعد را هم بریزیم به هم. معلوم جهنم اینها نیست که. ملاک روشن است. ملاک ولی اینکه ما آخر موفق به چه میشویم، او اهل کبیره، آخر وضعش چی میشود، قضاوت نمیشود کرد.
از این «با سند ندارد»، از روایتهای اینستاگرامی معلوم نیست مال کوروش است، مال داریوش است، مال امیرالمؤمنین است، مال کیست. که اگر شب دیدی طرف گناه میکند، صبح نگو گناهکار است. من ندیدم روایتش را. تو اینستاگرام دیدم. مجامع روایی اینستاگرام کشور: دیشب توبه کرد. خب بر فرض هم که این روایت باشد یا نباشد، اصل حرف درست است. تا ولی حقی خبر قطعی نداد از وضعیت برزخی یا قیامت گناهکاری، حق نداری او را اهل شقاوت بدانی. رضا شاه را لعن میکنیم ولی حکم خبر داده از وضعیت آن که هیچی. در عین حال نمیدانیم. یعنی اگر خبر اینجوری نداشتی، میگوییم باز حساب با خدای متعال است. «علیهم ما علیهم من الرحمان ما یستحق.» «حشرهم الله.» یکی از ادیه قبرستان هم همین است دیگر. «و حشرهم مع من تولوا و حشرهم مع من احبوا.» کسانی که محبوبشان صحت و حسن ظن میگذاریم، انشاءالله اهل نجاتاند ولی دعا میکنیم با هرکه دوست داشتند و ولایت.
مسائل نباید با همدیگر خلط بشوند. کبائر یا شیخ الکبائر از شرک بزرگتر است و حقوق الوالدین که بعد میآورد، با همان دستهبندی قرآنی است که قرآن هم همینجوری دستهبندی و تربت. «بعد الهجره»، وقتی انسان هجرت کرده از سرزمین کفر، دوباره برگردد به آن بیفرهنگی سرزمین کفر و با همان قواعد و قواره بخواهد زندگی بکند. و «قذف المحصنه»، زن پاکدامن تهمت ناروا زدن. «و الفرار من الزحف»، فرار از رویارویی با دشمن. «و اکل مال یتیم ظلماً»، مال یتیم را به ظلم خوردن. و «ربا بعد البینه»، بعد از اینکه انسان برایش روشن شد. اگر نه، حالا یا حکمی یا موضوعی، هر دو. حکمش را نمیدانسته که ربا چیست یا موضوعش را نمیدانسته که این رباست. وقتی برایش حکم و موضوع روشن شد، دیگر رباخوری بکند، این جزو کبائر است. و «قتل المؤمن»، و کشتن مؤمن و لهو از زنا و سرقت.
شنیدیم که شما فرمودید نمیشود مؤمن زنا کند، نمیشود مؤمن سرقت کند. درست است که در آن لحظهای که دارد زنا میکند، مؤمن نیست. آخر مؤمن رو این بهشت نسبت داده شده که میشود. طرف سرقتش هم مشخص است دیگر. سرقت مسلحانه داریم، زنای چه میدانم مثلاً مُحصنه داریم، از زن مُحصَن داریم، چی داریم. نه حالا یک زنای مثلاً خفیف، یا سرقت حالا مثلاً معمولی. همین تازگی تو همین ایام عکسی منتشر شده بود که متنی بود که یکی گفته بود که خدایا منو ببخش، من رفتم توی فروشگاه، یک کیسه برنج بود و واقعاً دیگر ما در عسر و حرج بودیم و شرایطمان سخت بود، واقعاً چیزی نداشتیم و اینها. هی ده بار گفته: خدا منو ببخش. خدا منو ببخش. این را سرقت. حق هم نداشته ولی این را جزو کبائر؟ خب واقعاً نمیشود دانست از این «و من ذلک» نه آن سرقت مسلحانه. میآید، میزند، یک فروشگاه را خالی میکند و پاساژ طلافروشها را میزند. سرقت در بیتالمال میکند، اختلاس میکند. میگوید: خب دیگر حل کرد دیگر. گفت: اختلاس هم از همه اینها بدتر است چون «تعرق بعد الحجرة» و اینها آسیب زدن به جامعه اسلامی است. فرار من الزحف چرا حرام است؟ چرا جزو کبائر است؟ لشکر مسلمین داری فشل میکنی. خب اینجا که از میدان جنگ عقب مینشینی، جزو کبائر است. شما هرچی بودجه اقتصادی، تکیهگاه اقتصادی دارند، خالی میکنی، این جزو کبائر نیست؟ آن سرقت محمد.
ملاک و خلاصه اینجوری اخبار در مورد کبائر مختلف نیست. چون بههرحال هر گناهی بعد از شرک، کبیره است به نسبت هرچی که ازش کوچکتر است. هر کبیری به نسبت شرک صغیره است. نسبی است دیگر. که برست غرب. بزرگی و کوچکی نسبی است. شما میگویی که آقا این خانه بزرگ است، در قیاس با چی؟ در قیاس با اتاقی که مثلاً شما مغازهای که دارید. ولی در قیاس با حرم امام رضا، در قیاس با قاره آسیا چی؟ خدای قیاس بخواهد اگر سنجیده بشود. لذا شما هم درست است بگو از این «خانه بزرگ است»، «خانه کوچک». به یک حساب، به یک قیاس بزرگ است، به یک قیاس کوچک است. اینها را باید لحاظ کرد. خیلی از این تعارضاتی که خلاصه توهم میشود از این جنس است. یکم رویش دقت بشود تعارض.
در حال بارگذاری نظرات...