خدا گناهان کبیره چه کسانی را میبخشد؟
ولایت اعمال قلبی بر اعمال قالبی
مسیر رسیدن به ولایت چیست؟
جدال توحید و شرک
چه کسانی به مومنان نزدیکاند؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. سهل بن صادق علیه السلام، قول الله عزوجل: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ»؛ از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه پرسیدند که "خدا نمیبخشد که به او شرک ورزیده شود و مادون شرک را بر هرکس که بخواهد، میبخشد." حضرت فرمودند که از ایشان پرسیدند: «أدخلت الکبائر فی مشیهالله لمن یشاء؟» که گفته شده که «اگر خدا بخواهد، میبخشد.» شما کبائر را همانجا داخل میدانی؟ ممکن است کسی اهل کبائر باشد، چون مشرک نیست، خدا ببخشش. اگر بخواهد عذابش میکند، اگر نخواهد هم، اگر بخواهد... این خدای متعال کارش خود حکمت است. نه؛ کارهایش بر اساس حکمت است. حکمت یک چیزی بیرون از خدا نیست که بگوییم خدا خودش را با حکمت تطبیق میدهد؛ خدا خودِ خودِ حکمت، ذات حکمت، ذات مصلحت، عین حق است، عین خیر است، عین عدالت است. و لذا هیچ وقت تخلّف نمیکند فعل او از مصلحت، از حکمت، از حق.
و نمیشود کسی مقتضی چیزی را نداشته باشد، صلاحیت و امکان چیزی را نداشته باشد و بهرهمند شود از عنایت حقتعالی. این یک امر بازی است. «لمن یشاء» در قرآن هیچ وقت مشیت خدا به یک امر مرجّح تعلق نمیگیرد، به یک امری که رجحان ندارد، یک امری که حق نیست، یک امری که مقتضی ندارد تعلق نمیگیرد. لذا هر وقت خدا مشیتش تعلق گرفت، معلوم میشود که -کشف میشود- مصلحتی بوده، مسیری طی شده، زمینههایی فراهم شده، استحقاقی بوده و خدای متعال مشیتش تعلق گرفته به این شخص. اگر هم ضلالتی بوده دوباره همینها بوده تا مشیت خدا تعلق گرفته به ضلالت این.
هیچ مشیتی در واقع ما تهاتر در مشیت خدای متعال نداریم و هیچ وقت هم اینطور نیستش که مشیت حقتعالی عبث باشد، ظالمانه باشد، ناعادلانه باشد. هرکه را بخواهد میبخشد، هرکه را بخواهد عذاب میکند. منظور این است که زمینههایی باید ببیند، دیگر؛ استحقاقی باید ببیند. متناسب با آن استحقاق میبخشد. مسئله این است که دُونِ شرک است. دُونِ شرک را هم خدای متعال میبخشد. شرک است که بخشیده نمیشود. خط قرمز است و اتّحاد قضات پیدا میکند. مادون ذاته. لذا کسی اگر صلاحیّت ذاتی داشت؛ یعنی شرک نداشت، خودش، شرک نداشتن صلاحیّت ذاتی است. صلاحیّت ذاتی که بود، جبران میکند این مادونِ خودش را. چون همانجور که در عالم ما در موجودات ولایت داریم: موجود اقوا و اقرب به حقتعالی، ولی ولایت دارد بر موجود مادون. اعمال هم ولایت دارد. اعضا هم ولایت دارد. صفات هم ولایت دارد.
در بین اعمال، اعمال قلبی بر اعمال قالبی، یعنی اعمال جوانحی بر اعمال جوارحی ولایت دارد. در بین اعمال قلبی، توحید بر همه اعمال ولایت دارد. در بین اعمال قالبی، صلات بر همه اعمال ولایت دارد. چرا؟ چون قالب توجه است. قالب ذکرِ ذکرِ توجهِ ذکر و توحید، ولایت دارد بر سایر اعمال. شاید همه یکی باشد در حیثیّتهای مختلف. شاید متفاوت باشد. شاید شدّت و ضعف داشته باشد. صفات ولایت دارد. تقوا ولایت، توکل و ایمان ولایت بر همه اینها دارد. مثلاً امیرالمؤمنین نماد ایمان است. امیرالمؤمنین خود ایمان، خود خیر، خود بِرّ است. «وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» خودِ بِرّ ولایت. و از این باب اتّباع ولایت، ایمان، اسباب ولایت، توحید، رحیم، ولایت هرکس که... یعنی در امیرالمؤمنین تعیین به این معنا ندارد حالا مشرکش نکن، مرتبط نکن. به این معنا ندارد؛ یعنی نه چون نام او علی بوده، فرزند ابیطالب بوده، وزنش این قدر بوده، خدا عاشق این چشم و ابرو و این شخصیت و این فیزیک بوده، خوب شمشیر میزده و اینها. این به این دلیل ولایت به او تعلق نگرفته است. تنها او اشرف خلایق است در تقرب به حقتعالی. هیچ حجاب و مانع و فردی، به نوبت، حالا نیست. پردهها کنار برود، او یقینش هم افزایش پیدا نمیکند. این علت تامه است برای ولایت و این مسیر رسیدن به ولایت. هرکس در این جهت حرکت بکند، به ولایت نزدیک میشود، به خودش یک بهره و حصه از ولایت نصیبش میشود.
خودش ولایت پیدا میکند به مادون. لذا سلمان ولایت پیدا میکند به مادون. محبت سلمان بر من و شما واجب است. سلمان بر من و شما ولایت دارد. مالک ولایت دارد. شما خودت در دوران امیرالمؤمنین ولایت داشتی. علی بر مالک ولایت دارد و بر همه. مالک ثمّهثمّه بر مالک ولایت دارد بر همه این مراتب وجود. اشتداد وجودی. هرکس که اشتداد وجودی پیدا میکند، بر آن کسی که این شدّت وجودی را ندارد. او بر این ولایت دارد. درست شد؟ به هر حال در بین اعمال هم پس شرک و توحید میشود در رأس. و در رذائل شرک ولایت دارد. همه نشئهای و رُشحهای از شرکند. همه گناهها. در روایت هم داری همه گناهها بروزی از حُبّ دنیاست. اصل شرک است، بعد حُبّ دنیا.
این درجهبندی، رتبهبندی. اگر کسی اینجور اخلاق و مسائل اخلاقی و اینها را یک دور بنشیند، علامه رگههایی را داده است. در نیم صفحه المیزان یک دری وا کرده به روی بشریت از این حقیقت. دیگر بقیهاش را باید بنشینیم کار بکنیم. همه چیز به توحید برمیگردد. همه کمالات فرع توحید است. همه رذائل فرع بر شرک. خوب، همه رذائل را میشود اصلاح کرد؛ به شرط نبودِ چی؟ کنار بزنی باز تجلی میکند دیگر. شرک. شما همه گناههاش را اصلاً ببخش. مگر خدا دارد میگوید من نمیبخشم، یعنی میخواهد بگوید فضل من، کرم من دیگر محدود است، آنجا برسد دیگر قدرت ندارد؟ شرک دارد فضل و کرمش را محدود میکند؟ ذاتی توست. من بروزات شرک تو را میتوانم ببخشم؛ یعنی قابلیت بخشش دارد. آثارش را منتفی بکنم. مغفرت این بود دیگر. یک کاری میکنم که اثرش خنثی بشود. ولی وقتی آن ذات دائم پمپاژ میکند، من که بین ذات و ذاتی نمیتوانم فاصله بیندازم. مگر اینکه به نحو خانه تامه و لیسه تامه، به نحو لیسه تامه نفیاش بکند.
بحث تخصصی نمیخواهم خیلی، چون مخاطب بحث عمومی است. تامه، ایجادِ یعنی یک چیز را بسیط ایجاد میکند؛ ایجادِ بسیط. مثل اینکه شما اراده میکنی، یک میآید. وقتی هم اراده میکنی، یک چیز میرود؛ لیسه. یک وقت یک چیزی هست، یک صفتی را بهش میدهی. فروش کالای ناقص، رنگش را عوض میکنی، بزرگش میکنیم، کوچکش میکنیم. یک وقت هم یک چیزی هست، یک صفتی ازش میگیریم. میشود لیسین. در ذات و ذاتی، نسبتش مثل آب و تری است که تری ذاتی آب است. به نحو «کان» ایجاد میشود کرد. به نحو «لیس تامه» میشود از بین برد. آب، آب بمان ولی تر نمیشود. به شرک گفت شرک بمان ولی رذائل... لذا شرک مورد مغفرت قرار نمیگیرد؛ چون هرچه رذائل است از خود اوست. ذاتی اوست. رذائل ذاتی شرک است و فضائل ذاتی ایمان است، ذاتی توحید است. ایماندرمانی اینها همینهاست دیگر؛ همین مبانی است که حالا داریم یک کمی زبان عمومی بهش میدهیم. با بیان امیدواریم مطرح شود.
خوب وقتی آن نباشد، آن ذاتیه نیست. شما دو آتش و دود؛ اگر جای آتش نداشتی و دود داشتی، میتوانی دود را خنثی کنی. ولی اگر جای آتش بود، هی دود را خنثی کردی، خوب آن وقتی هست، دوباره تو تولید میکنی. اینجا ملاک اینکه کی را میبخشد و کی را نمیبخشد فهمیده میشود. هرچه از شرک دوری و شرک رسوخ نداشته باشد، این همان "من یشاء" میشود. «یغفر لمن یشاء». مراتب مغفرت به این درجات، به دوری از شرک بستگی دارد. هر چقدر رسوخ در قلبش نکرده، از آن طرف ایمان توحید رسوخ کرده. گاهی یک بروز مشرکانه او دارد. لذا مؤمن توحید برایش جوهره است. گناه عارض شده است. گناه عارض میشود بر قلب مشرک، منافق، کافر. شرک برایش جوهره است، اما کار حسن برایش عرضی است. مضمون روایات فراوانی هم هست. آن ذات او کثیف است، ذات او پلید است، ذات او خبیث است. ذاتی او شدهایم کفر و شرک و استکبار و فلان. لذا قرآن در مورد مسیحیان نکته خوبی را میگوید. حالا دیگر روایت اشکالی هم ندارد. گاهی یکم روی روایت اگر عمیق باشیم، هزار تا روایت فهمیده میشود. فرمود: چرا مسیحیها اقرباند به «الذین آمنوا»؛ «فَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ». نصارا میدانی نصرانیها که قائلند به نصرانی بودنشان، خودشان را انصار مسیح میبینند، انصار مسیح میدانند. اینها اَقربند. چرا؟ «ذٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ». چون که قسیسین و رهبان دارند و استکبار ندارند. استکبار ندارند. آن ذات پلید نیست. حالا در مرتبه افعال ناهمگونی زیاد دارد. مثلاً نماز مسلمانان. ولی اقرب به «الذین آمنوا». نماز نمیخواند، روزه نمیگیرد. حالا یک کسی نماز میخواند، روزه هم میگیرد، «قلوبهم منکرة»، قلوبِ منکره، مستکبر. «وَجَحَدُوا بِهَا وَٱسْتَيْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا». گاهی یقین هم دارد، ولی علو هم دارد، ظلم هم دارد. نماز اینها میگویند «إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ» این کلام خوبی است. (خدا، خدا میگوید که کدام شهادت؟) «وَیَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ». هم تو را رسول میداند، هم آنها را دروغگو میداند. چرا؟ چون مطابقت با قلبش ندارد. کلامش درست است، قلب تصدیق نمیکند. صدق یعنی این. صدق یک بخشش مطابقت با واقع است، یک بخشش مطابقت با حال و قلب است. زبانی، قلب بالمسلی. «عن صلات امثال» امام میفرماید که اینها نماز میخوانند، لا ذکرَ قلبی یعنی کسالت حال نیست نماز، ولی این فعل کیست؟ طاغوت. نماز ولی ذیل شرک. آن یکی دارد گناه میکند. محبت، محبت هم هست.
این خیلی ملاک عجیب و غریبی است اگر روش کار بشود و بخش عمده از این شبهاتی که هست. خوب چرا آنی که عرض کردم استعداد و زمینه و اینها؟ همین است. مصلحت همین است. آن اصل، مصلحت هم توحید است و اصل مفسد هم شرک. جای توحید کجاست؟ قلب. جای شرک کجاست؟ قلب. هرچه از این منطقه دور است، از این منطقه شرک قلبی دور است، به هدایت نزدیک است. هرچه به این منطقه نزدیک است، از هدایت دور است. «مَن یَشَاء» در این سیستم، در این فرآیند. خوب چرا مبهم گذاشت؟ چرا همین را نگفت؟ چون حال انسان متغیر است و تو هم باید دائماً در خوف و رجا باشی. قلبم محبت امیرالمؤمنین میبینم. علی، «یَا مَنْ یُوَلِّي وَلِيَّ الْحَمْدِ». مگر ملاک همین نبود؟ «مَنْ یُهْدِ اللَّهُ»، «بِمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ»، «بِمَنْ لَا یُشْرِکَ». همه اینها میتوانست بگوید. اینها را نمیگوید. تو در آن برزخ آدم بماند. همه عمر داد زدن این است. و اینها همه میدانند که مغفرت خدا حق است و ثابت است. آن بابا برگشته نادان. خلال لباسش هم کردند. آن یکی میشود یک ساعت میخواند، زار میزنی؟ فحش به خداست. یعنی خدا یک ساعت طول میکشد که ببخشد؟ آدم وقتی قرار باشد نفهمد و نفهمی ملکه بشود، برایش این شرور دیگر اعم از این شر است و آن ور است. توقع داری حالا وقتی نفهمی ملکهاش میشود. شرش اعم از این حرفهاست. در غفاریت خدا شک دارد. یک ساعت طول میکشد تا غفاریت خدا کشف بشود. در متعلق غفاریت شک دارد. ۸۰ سال بابت آن ناله میزند. غفاریت که واضح است، که واضح است. خدا میبخشد. شما اصلاً زار هم نزنی، خدا میبخشد. زار زدن مهم نیست. یا نه، من «یَشَاء» شدم یا نه. تو در غفاری شکی توش نیست. آن را باورم نمیشود. آن را تو مبهم گذاشتی. اراده کردی مبهم باشد که من بیایم داد بزنم، ناله بزنم. خلوت شبش تا صبح ناله کردن. خوب نفهمی آدمی که نمیفهمد قواعد رحمت ربوبیت، مغفرت خدا را که دائماً با یک بشر قیاس میکند. کلاً هم هرچی دارد قیاس بشریه. تشر زدم، منظورم علامه است. یکی یکی را دوست دارد، اینجوریه. کلاً همه را در حد یک علاقه حیوانی، حیوانی محض، شهوانی بین دو نفر، همه را میآورد تو آن فضا. تو آن فضا همه عشق و عاشقیها و اینها. اگر هم تهدید میکند این است. نمیخواهد جور باشد. امام حسین هم که شمر را دوست داشته و عاشقش بود و اصلاً دوست دارم، هیچی به هیچی.
خدای متعال عقل عنایت بفرماید و ما را عاقل کند. به قول حضرت امام، خدا همهمان را آدم کند. نجات از شرّ بیعقلیها، جهالتها، نفهمیها، هوای نفس، شرک، چرکهایی که خودش را در پس ۷۰ لایه محبت و توحید و ایمان مخفی میکند. با ۷۰ جلوه مؤمنانه بیرون میآید. اسم خدا و پیغمبر و اهل بیت و قرآن. اینها خودش را بیرون میزند و آدم هم نمیفهمد اینها شرک است. بروزهای مؤمنانه «کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ». قلبی کافر است، مشغول عمل. یعنی هی حجاب میشود که نفهمد. قلب حسود است، قلب عنود است، قلب مستکبر. این حجاب نمازها که خوانده، حجابش زیارتهایی که رفته، کربلایی که رفته، اشک برای امام حسینی که میریزد. اینها گاهی محصول چلّههاست. جمله به جمله علامه طباطباییها یک خطش محصول ۱۰ تا چلّه است که نرسیدند و گفتند. و چلّهها میخواهد که آدم بفهمد اینها چیست. خدا انشاءالله نصیب بکند. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...