باب چهل و هفتم ؛ صحت توبه از کبائر
چرا در دین سختگیریهایی هست؟
چگونه از رحمت خدا فاصله میگیریم؟
خدا همه گناهان را میبخشد جزء شرک به خودش
طمع به کرم خدا و خوف از گناه خود!
مؤمنی که در روز چهل گناه کبیره مرتکب میشود!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. باب چهل و هفتم: «باب صحت توبه از کبائر».
خب، هرچند آن باب چهل و ششم انذاری است، این باب چهل و هفتم تبشیری است؛ به شدت تبشیری. یعنی ترکیب چهل و شش و چهل و هفت را آدم استفاده بکند. هر کدام از اینها آدم را به آن طرف میاندازد، در حد کبائر است؛ ولی به هر حال این یکی خیلی امید میدهد؛ یعنی خیلی همه چیز ریلکس، اگر اینجوری باشد. عبارت اول از ابن ابی ناخوانا، از سلیمان بن خالد، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «اِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ». خدا نمیبخشد که به او شرک ورزیده شود. آیه قرآن کریم هم در سوره مبارکه نساء، آیه نود و یک است. ولی غیر از این، هرچه باشد، برای هر کس بخواهد میبخشد. یعنی تو مشرک نباش.
مشرکش هم تازه، الولایه قائل به این است که عدم جحد و انکار نباشد. اینکه سختگیری شده در لسان دین، کلمات اولیای خدا، اولیاءالدین نخواستند ما را از عذاب خدا بترسانند؛ چون رحمت خدا واقعاً جوری است که در قیامت ابلیس هم طمع میکند. خواستند حواس ما از خودمان پرت نشود. نخواستند سرمایهها هدر برود. سرمایهها هدر رفتن، واقعاً گاهی به یک عدم التفات سرمایهای میسوزد و انسان تا بخواهد بیاید آن را دوباره آبادش بکند، مثل پدر مهربانی است که به بچه میگوید تو در رانندگی حواسجمع کن، تصادف نکنی. نه به خاطر اینکه ماشین من را جایی نزنی. ماشین من را بزنی، دوباره بهترش را برایت میخرم؛ ولی تا من بیایم برایت بخرم، تو بیایی این را اوراق کنی، دنبال بیمهاش راه بیفتی، مدت باز بشود، نشود، جور بشود، آنجور بشود، آن عذابش اذیتت میکند، آن گرفتارت میکند؛ وگرنه من بهترش را میگذارم.
اگر کسی توبه کند، به مقام بالاتری هم میرسد از قبل از گناه: «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ». محبوب هم میشود. معلوم نیست قبل از توبه محبوب اهل فعالیتهای بوده یا نه، اطاعتی میکرده. ولی اگر هر مطیعی محبوب است، مطیع بوده، ولی محبوب معلوم نبود. ولی الان که توبه میکند، هم مطیع است و هم محبوب. این یک شاهد برای اینکه مقام بالاتر هم میرود؛ کرم و رحمت خدا.
ولی از حیث استعداد او چه؟ معلوم نیست. آنی که رفت، دیگر برنمیگردد. «ربما اکبر شیء اقبل ما اَدبر شیء فاقبل». همچین تعبیری، اشتباه نکرده باشم امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «کم پیش میآید چیزی روی برگرداند و دوباره روی آورد». یک حالی است، یک توجهی است، یک انسی است، یک زمینههای خوبی است. آدم یک لطافتهایی در خودش میبیند. فضا را یک جوری مستعد میبیند. حرمها آمدنهایش طوری، زیارتهایش طوری، سحرهایش طوری است، قرآن خواندنهایش طوری، مراقبههایش طوری، شور خواندنش طوری، بکا گریهاش طوری است. گاهی یک ترک اولی، آدمی را میبرد که میبرد.
یکی از اساتید میفرمود، این را دو سه بار، مختلف، جاهای مختلف، انواع مختلف به بنده فرمود. کسی بود، بعد در حرم امام حسین (علیه السلام) خودشان را گفتند، به نحو دیگری گفتند، چند مدل چند جا. اصلاً کسی بود مدتها از امام حسین (علیه السلام) استفاده معنوی میکرد. سحرها، حضرت او را در عوالم سیر میدادند. گفت: یک روز یک کاری کرد، نه حرام بود، نه مکروه، از او توقع نداشتم. سحرش، در عالم معنا بهش گفتند: «تو را به تربت سلمان.» اینجوری میشود.
خب، توبه که میکند محبوب میشود؛ ولی این هم برمیگردد. چرا اینقدر ما را ترساندند از آن جزئیات؟ از اینکه نسبت به خردلش هم حواست باشد، نسبت به مکروهش هم حواست باشد، نسبت به ترک اولایش هم حواست باشد. این هم باز از رحمت میخواهد بگوید: آن را من جبران میکنم، آن محبوب من احمد قرار میگیری. اینی که از تو میرود، دیگر ممکن است برنگردد. کاری بکنی، آسیب ببینی. خب چه اشکالی دارد؟ الان یک دل خشنتری هم پیدا کردی. خب، تا قبل اینکه قطع نخاع بشوی، درس میخواندی و قلدرم بودی و حالی داری، گریهای داری. الان محبوب خدا شدی؛ ولی آنجا چه کارهایی میتونستی بکنی؟ الان این آسیبی بود که اینجور زد: «ظُلْمٌ لِلتَّفْسِ». لذا میگوید: «مِنْ غَیْرِکَ، وَلَا غَافِرَ لِذُنُوبٍ لِذُنُوبِی، غَافِرَ مِنْ غَیْرِکَ». من غیر از تو برای گناه خودم غافری پیدا نمیکنم، ساتری پیدا نمیکنم، جابری پیدا نمیکنم. آسیب خودم به خودم: «جَنَیْتُ عَلَى نَفْسِی». تعابیری در ادیان مختلف.
جنایت بر خودم کردم. روز حضرت آدم، گریهاش از این نیست که من از رحمت ناخوانا, آدم که از رحمت درنیامد، از رحمتی به رحمت دیگری منتقل ناخوانا. «نَفْسِی» آسیب به من وارد آمد، خودم را از چیزهایی محروم کردم. باید جان بکنم تا برگردم. اراده تکوینیه که بوده، مفصل نیست، تمثیل و اینها نیست. غذای حقیقتش به این است. اراده تکوینیه بوده، ولو اراده تشریعیه مخالفش بوده. حالا چه میشود؟ بحثش سنگین است با مبانی اصولی؛ چون شارع، هرچه را که اعتبار میکند، از مصالح و مفاسد هم ابراز میکند. دیگر نمیشود که مصلحت و مفسده را اعتبار بکند، در مقام ابرازش و مقام بیانش، مصلحت اعتبار کرده، بعد نهی بکند خوردن او مصلحت داشت، در عین حال نهی شد. کل مبانی اصول میرزا. بهش میگوید عرض میکنیم هی کراراً اصول و تنقیح بشود با یک کلام دیگری.
همینهاست، میبخشد همه را. کبائر، هر آنچه باشد، شرک نباشد. خدا امتحان میگیرد. «الْکَبَائِرُ فَمَا سِوَاهَا». از کبائر بگیر برو پایین، شرک نباشد. از کبائر بگیر برو پایین: کبیره، صغیره. قال: قلت: «راوی میگوید: پرسیدم: تُدخَلُ الْکَبَائِرُ فِی الْاِسْتِثْنَاءِ؟» یعنی آن «دون ذالک» فقط شرک نباشد، هر چه دیگر باشد، کبائر را هم آنجا گذاشتیم. شرک نباشد، تازه «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ» بدون توبه. اگر توبه باشد که قطعاً میبخشد. خود شرک هم میبخشد. «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ» بدون توبه، عرض میرساند که «یَغْفِرُ دُونَ ذَالِکَ، اِلا لِمَنْ یَشَاءُ». بله، نکتههایی دارد. مبهم میگذارد که یک وقت ما گول نخوریم، جری نشویم. اینها هست. مثل آن پدر رحیمی که حالا میگوید: تو ماشین را فقط به دیوار نزن، هر چه دیگر خرجش شد من. تو آدم را فقط با ماشینت نکش. مثلاً گاهی اینجوری است. موقع بررسی میکند، آن را بررسی میکنم ببینم چطور میشود و اینها. اسب جدید نشود.
«لِمَنْ یَشَاءُ». اولاً که مشیت او به این معنا نیست که من یک عده را میخواهم، یک عده را نه؛ چون ترجیح بلامرجح میشود. دو نفر باشند در وضعیت یکسان و هر دو مستعد کسب رحمت از جانب خدا باشند، یکی به هر دو مستحق باشند، یکی فلفل بشود برایش رحمت، یکی نشود. ترجیح بلامرجح. خدا حکیم است، خدا عاقل است، خدا عادل است. قطعاً نه، خلاف عدالت است. پس این «لِمَنْ یَشَاءُ» نسبت به یک محاسنی که در طرف میبینم. یکی حسن خلق دارد، یکی بزله دست بازی دارد، یکی دل شکستهای دارد، یکی صبر دارد، یکی شکر دارد، یکی منظم است، یکی صادق است. «لِمَنْ یَشَاءُ» از اینها میگیرم. «یَغْفِرُ». اینکه هیچ کس هیچ صفتی نداشته باشد، احتمالش پیدا نمیشود. ابولهب هم یک دلسوزیهایی داشت. میخواست پیغمبر را بریزند شبانه ترور کنند. گفت که: از این ور نیاید، زن و بچه پیغمبر زیر دست و پا له میشود. آسیب. از آن در پشتی. محبت و دلسوزی. دلش به حال زن و بچه پیغمبر سوخت. ابولهب یا ابوجهل. کند. به هر حال، اینها را که دادم، تو هر کسی میبینی، دیگر آن که نباشد. همینها را خدا بهانه میکند. بله، حالا درست است مشکل پسند است. این دو تا با هم است. و لذا آن مشکل پسندیه در خوف نگه میدارد. این دنبال بهانه بودن دفتر نگه میدارد. آدم باید آن وسط فیکس کند این دو تا را که سخت هم هست. که هم او را مشکل پسند بداند، هم دنبال بهانه. این غفران او، هر آنچه غفران او گفته بشود کم است. به آهنگ شرمنده از آنیم که در روز مکافات، اندرخور عفو تو نکردیم گناه. آنقدر که عفو توست، همه خلایقت هم بشوند، آنقدری گناه نکردند که مستحق عفو تو باشد. خیلی لطیف است. «نَظَرْتُ إِلَى کَرَمِکَ طَمَعًا وَ اِلا نَظَرْتُ إِلَى ذُنُوبِی نَقْضًا». خوبیهایم را نگاه میکنم. خیلی میفرماید: به کرمت نگاه میکنم امیدوار میشوم، به گناهانم که نگاه میکنم، به گناهانم نگاه میکنم فزع میکنم. به خوبیهایم نگاه میکنم طمع. به گناهانم نگاه میکنم فزع میکنم. به کرمت نگاه میکنم. چه ادبی است دعا و ناخوانا. به هر حال، اینها همهاش باید با هم باشد دیگر. وگرنه آدم تا یک روایتی از مغفرت میشنود جری میشود. تا چهل تا کبیره در روز که دیگر ساده است.
نوبت بعدی، «الکبائر فیها استثناء ان تخفر لمن یشاء». قال: «نَعَمْ». کبائر در آن استثنا است از آن «ان تَخفَر لمن یَشَاءُ». یعنی همان استثنا اینجا هست. استثنایی به حساب میآید. روایت بعدی، هشام بن سالم از ناخوانا. البته وقتی آن هشام بن سالم میآید، دیگر حل میشود دیگر. طبق مبنای برخی رجالیون مثل حضرت آقا، از اصحاب و مشایخ اجماع که میشوند، دیگر ما بعد را نگاه نمیکنیم. میخواهد باشد، باشد. حدیث مضمر و اینها نمیشود. مرفوع و مرسل و این حرفها. اینها معنا ندارد.
«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُقَارِفُ فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ اَرْبَعِینَ کَبِیرَهٍ». هیچ مؤمنی نیست که اختلاف کسب کردن یعنی روزی چهل تا گناه بکند در شبانهروز. «فَیَقُولُ وَ هُوَ نَادِمٌ». با یک دانه ندامت بگوید. یک بار هم بگوید: «استغفرالله الذی لا اله الا هو». حالا این هم نه لزوماً همین را بگوید ها. یعنی تلفظ استغفار ملاک است. بیشتر همین فهمیده میشود. نه لزوماً اینکه اگر یک کلمهاش جابهجا شده، سیاه. در مقام فضل، فضل و کرم، رحمت و رحمت که با این تناسب ندارد که. یک کلمهشان حی و قیوم است. گفتی قیومش را نگفتی، دیگر شامل نمیشود. مثل یارانه که دولت میدهد که اگر یک کلمهاش، این میسوزی کلاً. من کریم است، عاقل است، حکیم است، رشید است. همه اینها هست. «وَ الْحَیِّ الْقَیُّومِ بَدِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ ذِی الْجَلَالِ وَ الْاِکْرَامِ وَ اَسْئَلُهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِ». درخواست صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر هم میکنی و درخواست توبه میکنی. «اِلاَّ غَفَرَ اللهُ لَهُ». خدا میبخشد آن کسی را که اختلاف اکثر من اربعین گناه. گفت: چهل تا گناه بکند در شبانهروز، استغفار بکَنَد. ولی دیگر حالا کسی اگر بیشتر از چهل تا کبیره در روز، واقعاً خیلی تویش نیست. روزی چهل تا دیگر. شما ساعتی دو تا هم حساب بکنی، بعد طرف شش ساعت، هشت ساعت هم که خواب، از آن خدمت شما عرض کنم که شانزده ساعتی که بیدار است، هشت ساعت بگیریم خواب است، شانزده ساعتی که بیدار است، آن شانزده ساعت، چهل تا را تقسیم بر شانزده کنیم چقدر میشود؟ سی و دو. دو تا و نصفی. مثلاً. یک کبیره در ساعتی انجام بدهد. آن هم کبیره دیگر. آن هم کبائر هم که توضیح داد دیگر. عکس مال یتیم و عکس ربا و حقوق والدین و مثلاً در یک ساعت دو بار. بعد تازه چهل تا باشد، بدون با همان یک دانه استغفار، بخشیده میشود. از حیث حقالناسی سر جایش هستا. آن هم قاطی بشود. اینها سرش با هم بخشیده شد. پرد صدوق هم همین، مثل همین نقل کرد. روایت خوبی. اهل و عامل قرار بدهد. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...