بدترین مردان چه کسانی هستند؟
جایگاهی نزدیک به کفر برای چه افرادی است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال بنی الکفر علی اربع دعائم الفسق و الغلو و الشک و الشبهه.»
روایت از امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ حدیث هم حدیث بسیار مهمی است و نیاز به یک گفتوگوی مفصل دارد و چندین جلسه باید درمورد این حدیث بحث بشود. حضرت، مبانی کفر و بنیانهای کفر و ارکان کفر را در این روایت مطرح میکنند و قریب به این یا شبیه به این را در برخی روایات دیگر داریم که آنجا، بنیانهای ایمان را مطرح میکند. این دوتا اگر کنار هم گذاشته شود، بحث بسیار دقیقی را میشود از آن استخراج کرد و هندسه معارف دین را میشود فهمید. هم بحث انسانشناسی، هم بحث دینشناسی، هم مباحث اعتقادی؛ خیلی مباحث را اینجا داریم که همیشه روش کار میشود.
حالا اینجا حضرت میفرمایند که کفر چهار تا ستون دارد، چهار تا بنیان دارد: اولینش **فِسق** است. بنده بنا ندارم در این جلسه خیلی مفصل درمورد این حدیث بحث بکنم؛ چون واقعاً حیف میشود این روایت را بخواهیم سریع ترجمه بکنیم و رد بشویم. خیلی جای کار دارد تکتک این کلمات، روش بحث بشود که چرا اینها بنیانهای کفر است و نسبت اینها با همدیگر چیست، نسبتش با کفر چیست. از هر کدام هم حضرت چیزهایی را خارج میکنند. چهارتا چهارتا. هر کدام از این بنیانها باز خودش بنیانی دارد و شعبههایی دارد و جلوههایی دارد.
**فِسق**، آن حالت بیمبالاتی در عمل است. وقتی یک آدمی نسبت به قانون، نسبت به دستور هیچ اعتنایی ندارد، ککش نمیگزد که دارد طبق قانون و امر عمل میکند یا نه. این حالت را بهش میگویند فسق و فاسق کسی است که حریمها را رعایت نمیکند و رد میکند و در این بستر خودش را نگه نمیدارد. مثلاً اگر کسی بخواهد رانندگی بکند، هیچ اعتنایی نمیکند به چراغ قرمز، اعتنا نمیکند به ماشین آمبولانسی که باید راه برایش باز بکند، اعتنا نمیکند به عابری که دارد از روی خط عبور میکند، اعتنا نمیکند به این سرعتی که نباید برود، اعتنا نمیکند به راهنما زدن، به سبقت گرفتن، به رد نشدن از خط ممتد و…. همینطور فسق. این آدم صلاحیت داشتن ماشین ندارد و ماشین را از او میگیرند؛ چون هیچ اعتنایی به قوانین ندارد. اینها فسق است.
اگر کسی در حرف زدنش هیچ احترامی برای آبرو و عزت دیگران قائل نیست و اصلاً برایش مهم نیست این حرفی که دارد میزند غیبت است، تهمت است، توهین است، طرف را دارد خفیف میکند و تحقیر میکند – و در قرآن هم فاسقین در جاهای مختلفی پرداخت شده: «اگر فاسقی برای شما خبری آورد به آن اعتنا نکنید»، حالا ما در بحثهای سوره حجرات مقداری درمورد آن صحبت کردیم – به هر حال، این رکن اول کفر.
رکن دومش **غُلُو** است. غلو چیزی را که هست، بیش از آنی که هست فهمیدن و جلوه دادن است؛ یعنی بزرگنمایی نسبت به آنچه که هست، چه امور خوب چه امور بد. این بزرگنماییها غلو است. حالا گاهی نسبت به اهل بیت، نسبت به مقامات اهل بیت، نسبت به مقامات اولیا خدا، گاهی نسبت به داراییهای خودمان است؛ یک کسی مثلاً نسبت به زیبایی خودش غلو میکند، نسبت به دارایی خودش غلو میکند، نسبت به دانایی خودش غلو میکند. آن جنبههای ضعف را در خودش نمیبیند، نادانیها را نمیبیند، ناداریها را نمیبیند. اینها میشوند غلو. این یکی از ارکان کفر.
بعدی **شک** است. در حالتی انسان قرار میگیرد که امور را مبهم میبیند، دودل است و میماند کدام سمت باید حرکت بکند. اصل شک چیز بدی نیست؛ اما اینی که انسان بنا ندارد از شک عبور بکند و بنا ندارد به یقین حرکت بکند – الان که اتفاقاً دیده میشود در دنیا فضا به نحویست که اصلاً شک ستایش میشود و اصلاً گفته میشود که یقینی نیست، هر چه که هست شک است، بحث معرفتشناسی در فلسفه غرب حرف اول را میزند – برخی از پادوهای اینها هم اینجا نشخوار میکنند این حرفها را، زیر عمامه و زیر عینک و زیر ریش، و از دین استاد دانشگاهی و جنبه حوزوی، در ستایش شک و اینکه یقینی نیست و اگر کسی بخواهد یقینگرا باشد این بنیادگراست، این تحجر است، از تودل این داعش و القاعده در میآید و اساساً حقیقتی نیست یا اگرم باشد کسی بهش دسترسی ندارد یا اگرم باشد هرکی هرچی دارد همان حقیقت است و از این حرفها، همهاش از دلش این است که هیچ چیزی را روش جزم نداشته باش، سفت نباش، محکم نباش. این میشود شک. این یکی دیگر از بنیانهای کفر.
یکی دیگر هم **شبهه** است. شبهه یعنی یک امر باطلی خودش را در لباس حق و شبیه حق جلوه بدهد. نیست، ولی شبیه هستهاست و انسان، نیست را با هست اشتباه بگیرد. شبهه.
خب حالا هر کدام از اینها را البته امیرالمؤمنین اینجا توضیح میفرمایند که کمک بکند به ما. اولیاش را عرض میکنیم: **«والفسق علی اربع شعب»**؛ فسق چهار تا شعبه دارد. «علی الجفا». حالا این چهار تا شعبه دارد، یعنی چهار بخش یا در چهار کانال میریزد یا از چهار کانال دریافت میکند. همه اینها میتواند معنایش باشد.
«علی الجفا». اولین شعبه از فسق **جفا** است. این حالتی که انسان – حالا هم معنای ظلم میدهد، هم معنای مراعات نکردن آنچه که مروت است – چون جفا را معمولاً در برابر مروت میآورد. رو قاعده کار نکردن. این میشود جفا. فلانی به فلانی جفا کرده، رو قاعده کار نکرد. رو قاعده کار نکردن میشود جفا. حالا رو قاعده کار نکردن یک بخش همین بحثهای حلال و حرام است، یک بخشش دیگر بینظمیهای انسان است، بیتدبیریهای انسان است. اینها همهاش میشود جفا. اینها انسان را کمکم در شرایط فسق قرار میدهد و فسق هم منجر میشود به کفر. خیلی محشر است این روایت اگر روش کار بشود. دقیقاً میفهمی باید چیکار بکنیم به منظومه معارف دینی و چی جایش کجاست. اینهایی که در قرآن گفتهاند مربوط به چیست. این دستهبندی و این نظام فکری که ما دنبالشیم، هی میگوییم نظام فکری، چارچوب نظری، از این تعابیری که به کار میرود، این روایت و آن روایتی که بنیانهای ایمان را فرموده که در نهجالبلاغه هم هست حکمت ۳۱، اینها را وقتی که ما کنار هم بگذاریم قشنگ هندسه معارف دینی دستمان میآید که چی؟ اولاً چیست و جای آن کجاست. پس اولین شعبه فسق، جفا.
دومیش **کوری**. انسان چشمش را ببندد. «کوری» اینجا با «کوری دنیا» متفاوت است. کوری دنیا انسان در واقع منفعل است، فاعل نیست. کوری معنوی انسان فاعل است، منفعل نیست. در ابتلا انسان است و انسان مبتلا شده به کوری در مسائل معنوی. انسان خودش، خودش را کور کرده. انسان فاعل است و این فعل انسان بابت کوری معنوی انسان توسرش میخورد؛ ولی بابت کوری مادی انسان مؤاخذه نمیشود، کسی حق ندارد حتی کسی را تحقیر بکند، سرزنش بکند، ملامت بکند. خب این کوری معنوی و کوری باطنی. «بهرو نیاوردن». «لِمَ حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرًا؟» به خدا میگویند: خدایا چرا ما را کور محشور کردی شما؟ ما که بینا بودیم. میفرماید که: «کذالک اتَتْکَ آیاتُنا»؛ ما آیاتمان را فرستادیم. ما آیاتمان را فرستادیم، اعتنا نکردی، محل نگذاشتی. امروز هم بیمحلی بهت میشود. و کوری را میبینی. ندیدن آیات الهی، جلوههای الهی، تذکرها و هشدارهای الهی. اینها کوری است و یکی از شعبههای فسق است. مثل اینکه من اعتنا نکنم به چراغ قرمز. خب، انسان چرا؟ چرا یک جلوهاش همین عبور از چراغ قرمز است؟ چرا رد میشود؟ چون اعتنا ندارد، اصلاً نمیبیند، اصلاً رنگ قرمز و سبز برایش فرق نمیکند. اینها میشود کوری. یکی جفا، یعنی اصلاً رو قاعده نیست که بخواهد خط عابری را رعایت بکند، بخواهد چراغی را رعایت بکند. یکی دیگرش کوری است. اصلاً به چشمش نمیآید اینکه اینجا چراغی است و اینکه اینجا خطی است و اینکه اینجا چهارراه است و باید بایستد.
سومیش **غفلت**. «بُالغَفلت». غفلت در برابر ذکر. نسیان هم دربرابر ذکر. حالا هر کدام یک معنای البته دارد. غفلت یعنی یک چیزی که انسان بهش توجه داشته، کمکم در حالتی قرار بگیرد که دیگر اصلاً برایش مهم نیست که بخواهد به آن توجه بکند. این غفلت. ما در سوره مبارکه انبیا، آن آیه اولش، یک بحث درمورد غفلت و نسیان و اینها کردیم: «اقتَرَبَ للناس حسابُهُم و هُم فی غَفلةٍ مُعْرِضُون». اینها در غفلت اعراض دارد. روزنامه غفلت صحبت کردی و گفتیم که غفل یعنی پشت این دیوار چیزی است و انسان اصلاً اهمیتی برایش ندارد که پشت این دیوار بنا ندارد که آنجا برود. هم غفلت، هم اعراض؛ یعنی اصلاً نه توجه میکند، نه در شرایطی قرار میگیرد که شاید زمینه توجه فراهم بشود. غفلت. غفلت یکی دیگر از شعبههاست.
چهارمیش **عتوّ**. «بالعُتوّ». عتوّ حالت سرکش است. اینکه انسان، حالا آن بحث بیقاعدگیش یک بحث است، یکی دیگر اینکه اصلاً خودش را در شأنی نمیبیند که بخواهد رام باشد. عتوّ در برابر رام بودن است. که اصلاً بخواهد تحت تربیت کسی باشد، تحت قانون کسی باشد. به بعضیها میگویی: آقا یک مشاور، «مشاور از من بیشتر میفهمد»؟ خیلی بعضیها، بعضیهاش خیلی زیاد؛ یعنی مشاور چیزی بلد است؟ خودش باید بیاید پیش من مشاوره. مسئله چقدر بلد است؟ من خودم به فلانی اینجا مشاوره میدهم. مشاور نامش عتوّ است. و اینها انسان را به فسق میکشاند. اینکه اصلاً خودش را بالاتر از این میبیند که بخواهد از کسی دستور بگیرد، خط بگیرد، کسی بهش جهت بدهد. اینها همه عتوّ است. و خدای متعال انشاءالله همه ما را نجات عنایت بفرماید.
خب این را گفتیم و میماند بحث **غلو** که یکی دیگر از ارکان کفر است. رکن اول که فسق بود، با چهار شعبهاش گفتیم. انشاءالله غلو را جلسه بعد مطرح خواهیم کرد. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...