ادامه روایت ارکان کفر
۴ شعبه شک
معنی شک چیست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
روایات کتاب جهاد با نفس وسائل به حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام میرسد که چهار چیز را بیان میکند: فسق، غش، شک و شبهه. هر کدام از اینها چهار شعبه دارد. به شک و شعبههای شک میرسیم. شک خودش چهار شعبه دارد: مری، هلاکت، تردید و استسلام.
اولین شعبه، مری است. معمولاً ما در فارسی ترجمههایی که برای قرآن میگوییم، همه را به عنوان شک میگوییم. تردید فلان، شک معنای اصلی خود شک است که آن حالت ابهام است. آنکه مسئله برای انسان روشن نیست، در پردهای از اوهام و ابهام مسئله میمانَد. این میشود شک. که عرض کردم به صورت ابتدایی مشکلی ندارد، ولی اینکه انسان در آن بمانَد و بنا ندارد از آن عبور بکند، این چیز بدی است و یک انسان باید حرکت بکند به سمت یقین. شکی هم که ما را به سمت یقین حرکت دهد، شک خوبی است.
بعضی شکها اصلاً انسان را از یقین متنفر میکند. میگوید: «شک دارم؛ بابا این که اینجوریه، بقیهاش هم همینه. اصلاً تو اون دوتا هم که یقین داشتم، شک کردم.» این علامت بیماری است و جزء بنیانهای کفر.
شعبه مریه؛ مریه چیست؟ در زبان عربی وقتی که این پستان شتر را مست مانند دست میکشند برای اینکه شیر بیرون بیاورند، این را بهش میگویند: مری؛ مریه و موریه و اینها همه از همینجا گرفته شده. آن تلاش برای شیر از سینه حیوانی مثل شتر، میشود این را میگویند مراعا، مریه، مری، مرا. تلاش و آن جدلیست برای به کرسی نشاندن. برای اینکه یک چیزی را آخر بیرون بکشی، یک مطلبی را بیرون بکشی، یک حرفی را آخر از زیر زبان فلانی بیرون بکشم. آخر یک جوری از تو دهنت بکشم این حرف را. یا آخر حرف خودم را به کرسی بنشانم. آخرش از تو یک سوتی، آخرش یک تناقضی پیدا کنم. آخرش یک چیزی که ربطی به حرف من دارد را پیدا کنم. هم شک دارم، هم میخواهم یک جوری اثباتش کنم. از این ور آن میخواهد آخر یک جور بیرون بکشد. مثل شیری که آخر میخواهد آدم بیرون بکشد. پس صرف شک نیست. این حالتی که انسان تو آن قرار میگیرد، مسئله و استدلال ندارد. اگر استدلال داشتم که دیگر شک نمیشد؛ یقین بود. میخواهم یک جوری از این ور و آن ور پیدا کنم. بیرون بکشم لابهلای کلمات این و آن بیرون بکشم.
این یکی، از هوا و هوس و تمایلات آدم است. وقتی به سمت تمایل دارد، استدلالاتش بر اساس همان شکل میگیرد. یکی از شعبههای هوا این است که من اگر از کسی خوشم آمد، هر کسی در مورد او بد بگوید، من نسبت به او شک دارم و قانع نمیشوم. هر چقدر استدلال بیارند، من قانع نمیشوم. من تو شکم. «نه، بازم نه، بازم نمیشه همچین چیزی، بازم حرف من محکم.»
اگر از کسی بدم بیاید، در آن نقاط منفی که در او میبینم، میگویم: «یقین دارم.» و هر چقدر در آن خدشه بکنند، باز من شک دارم. این هوای نفس، این تعلقات، این تمایلات، وقتی تابع عقلانیت و استدلال و وحی و اینها باشد، آدم اول میپذیرد، بعد استدلال میآورد، میپسندد و میپذیرد و بعد دیگر نسبت به هرچی غیر از این است، شک دارد؛ و هرچی نسبت به این یک ربطی دارد، قبول دارد. و این میشود همان مریه. یعنی آن را که من دیدم، مثلاً میگوید: «امام خمینی هم اواخر عمر گفتند که من توبه کردم از فلسفه و عرفان.» یعنی میشنوم که شاخ درمیآورند. گریه میکنم. صد جا امام در فلسفه، تعابیر فوقالعاده آنچنانی در مورد ملاصدرا، در مورد ابنعربی. انسان نباید تو اینها بماند. بعد میخواهم عبور کنم و میگویم: «ببین آخر عمرشان استغفار کردند از اینکه چرا من دنبال فلسفه رفتم.» حضراتی که مخالفت به این شکلی واقعاً چیز قانعکنندهای نیست و چنان عمق علمیای عزیزان نمیبینند. خیلی هم حرجی هم نیست. حالا راحت تهمت نزند. حرف خودمان را فهمیدم. ما هم نسبت به فهم شما میدانیم که چطور زور نزن برای اینکه امام را میخواهد یک جوری امام خمینی این وری آن وری نشان دهد، یک کسی را ضد این نشان میدهد، یک کسی را موافق این. این هم مری است، هوایی که شعبات شرک است.
و تردید. این تردید دیگر معنایش مشخص است. رد شدن و رد کردن. حالا تردد یک بخشش همین است که هی رد میکند؛ نه، تردد یعنی هی میرود و میآید، آن هم هست. تردید یک بخشش به این است که هی اینورِ جریان است، هی آن طرف رد کردن است. دیگر هی از این رد میکند، هی این را رد میکند، به هیچ حرفی نمیتواند سفت بشود. چون از درون نوری ندارد که باهاش مطابقت دهد. یقینی ندارد، استدلالی ندارد، برهانی ندارد، فهم عمیق و نافذ ندارد. لذا هی گوشش بین آن و این است. یک جمله این میگوید، میرود آن ور. باز یک جمله آن میگوید، میآید این. این هم تردید است. یک جمله این بد میگوید، یعنی یک جمله بد از این میشنود که خوشش نمیآید، از این فاصله میگیرد. آدمی که یقین دارد، از همه نقاط خوب همه اینها استفاده میکند. درگیر نقاط بد و ابهام اینها نمیشود. آن آدمی که در شک است، اصلاً در کسی خوبی نمیبیند، در همه بدی میبیند. به خاطر همان یک دانه بدی هم که میبیند، صد تا خوبی هم اگر باشد، رها میکند، نمیتواند استفاده کند.
تردد: رفت و برگشت. آخه آن تند حرف میزند. آخه دیدم این یکی یک بار این جور خندید. آخه بلند بلند میخندد. لهجه دارد. هر کسی یک گیری دارد، نقطه ابهام از همه. به خاطر اینها بریده. نه نماز جماعت پشت کسی شرکت نمیکند. نسبت به همه شک دارد، نسبت به همه ابهام دارد. همه بدند. اینها بیماری قلبی است؛ بیماری قلب. آدم سالم نسبت به بدی خودش یقین دارد و نسبت به همه شک دارد که بدند. این نسبت به خوب بودن خودش یقین دارد و نسبت به بد بودن همه مردم یقین دارد. نسبت به خوب بودن خودش یقین دارد و در خوب بودن همه شک دارد. همه مشکوکهاند خوب بودنشان. آدم سالم میگوید من یقین دارم. اگر دو تا بدی من از یکی ببینم، در حد دو تا بدیش میتوانم حکم بکنم. خیلی نکات ظریفی است و اینها معمولاً ما را به تردید میاندازد و فاصله ایجاد میکند. تو ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، تو جنبههای علمیمان؛ مختلف. اینها زمینههای شک است.
استسلام، تسلیم محض. حالا آن تردید است که هی فاصله میگیرد. این هم این است که همه سپرده به یک نفر. ببین فلانی، آن کانال، این خبرگزاری، این تسلیم عقل نیست، تسلیم برهان نیست، «نحن ابناء دلیل» نیست. تسلیم این آقا است. من دیده بودم عزیزی نوشته بود. خیلی ناراحت شدم. موضع گرفته بودیم. موافقین زیادی داشت. تعداد مخالفین هم داشت. حالا نمیخواهم بگویم اندک مخالفین عزیزی هم داشت. یکی از موافقین عزیز برای اینکه ساکت کند، میگفت: «بابا فلانی لابد یک چیزی میداند که میگوید. در راه خدا حرف میزند. لابد فلان بوده.» خیلی بد است اگر عزیزی نسبت به حرفهای ما همچین حال و هوایی دارد. ما همه زورمان را داریم میزنیم برای اینکه از این تعبدها در بیاییم و در بیاوریم و برویم به سمت تعقل. پیش خود ما و تو این فضا ما که هیچی نیستیم. ما که خودمان نوکر آقایون و خاک پایشان هستیم. به حساب خیلی زننده است که تعبد نسبت به حرف ما باشد. «فلانی بالاخره این را گفته. چون فلانی گفته. فلانی گفته. استدلال دارد.» استدلالش چیست؟ اگر استدلالش غلط است، مخالفت کن باهاش. استدلالش را نمیفهمی، سعی کن استدلالش را بفهمی. ازش درخواست کن که استدلالش را بهت بفهماند. یک زمینههایی برایت فراهم بکند که بتوانی استدلالش را بفهمی. این تعبد برای چیست؟ نمیشود کسی را توجیه کرد. شرایط یک جوری است، من یک دستوری میدهم. شرایط جنگی است، شرایط نظامی است. نمیتوانم بگویم. دشمن در کمین است. وقت نیست. این استدلال اندکی است ولی موارد قالبی این نیست و شما تسلیم نباش. استسلام نداشته باش.
این استسلام یکی دیگر از ارکان شک است و اینها آدم را در مسیر کفر قرار میدهد. اینها که میبینیم تو خط انقلاب و جاهای دیگر بعد از مدتی دچار انحراف میشوند، این رکن با هر کدام از چهار شعبهای که دارد، اینها آدمها را از خط و خطوطشان عوض میکند. اینها را نباید سمتش رفت. با اینها باید مبارزه کرد. مبارزه با کفر یعنی اینها. امام فرمود: «چرک کفر هست. مبارزه هست و تا مبارزه است ما هستیم.» مبارزه کنیم. مبارزه فرهنگی، مبارزه با مبارزه با شک. مبارزه با شک چیست؟ مبارزه با استسلام. جوان دانشجوی ما، جوان دبیرستانی ما، نوجوان ما، کودک ما، اهل استدلال بار بیاید. اهل تبعیت از دلیل، علتپژوهی و علت یابی باشد. تسلیم نباشه، تابع نباشه، حرفشنوی خالی نباشه که اتفاقاً نظام غرب معمولاً این شکلی در میآورد که حالا بحثش اینها خارج از موضوع است. میشود بنیان کفر. خیلی بحث مهمی است. حالا مقدار دیگر جلسات بعد، نکات بعدیاش را عرض خواهیم کرد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...