ویژگیهای منافق در بیان امام سجاد علیهالسلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
از علی بن الحسین (علیه السلام) قال: «إِنََّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِ وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِ و إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ اعتراض، قال: الْتِفَاتٌ و إِذَا رَکَعَ رَبَضَ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الاَْعْشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ لَمْ یَصُمْ، وَ إِنْ حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِنِ اعْتَمَنْتَهُ خَانَ وَ إِنْ قَبَضْتَهُ أَقْطَبَکَ وَ إِنْ وَعَدَکَ أَخْلَفَ.»
(امام سجاد علیه السلام)
این روایت در مورد ویژگیهای منافقین است. منافق نهی میکند، ولی نهیپذیری ندارد. از آن موضعِ نشاندادن خود، ویژگیهایی و موضع مولویتی را اتخاذ میکند. دستور میدهد و امر میکند و نهی میکند؛ چون میخواهد خود را – به قول مشهدیها – از دسته نیندازد؛ که «هستیم و ما بله! و ما حالیمان است و ما میتوانیم و ما میدانیم و حالیمان میشود. حساب کار دستت باشد اینجا کی آقا است؟ کی رئیس است؟» رئیسبازیهایش را همیشه به نمایش میگذارد.
بخشی را منافق دارد؛ نمودِ بخشِ خوبش خیلی خوبه. همیشه نمودِ کار را حفظ میکند. ویترینش همیشه خوب است. ویترینش پُر است. «پز عالی و جیب خالی» که میگویند ولی پشت این هیچ خبری نیست. هیچ اعتقادی، باوری، هیچی نیست. حرف پای حرف که میرسد، اگر این حرف البته خریدار داشته باشد و شنونده و هر حرفی که شنونده دارد، از دهان منافق هر چیزی که جذابیتی دارد، چهار نفر مشتریاش هستند و گوش میدهند. مردم مطالبه شنیدن این حرف را دارند. مثلاً از مسئولین ما که اینها ورژن اصلی نفاق هستند و نفاق از روی اینها ساخته شده؛ واقعاً این، مثلاً آن اوایل که رأی آورده بودند، دو تا موضع انقلابی میگرفتند. «فلانی انقلابی شده. چرا فلانی میگوید که مثلاً ما با آمریکا فلان میکنیم و موشک را اینطور و اینجا را آنطور میکنیم؟» طیف مقابلش چند میلیون به آن حرفها، آنور رأی دادند. حالا بنیصدر که انگشت کوچک اینها بود، او هم حرف زدنش همیشه خوب بود، شعار میداد و خوب حرف میزد: «انقلاب، ولایت فقیه، عدالت، استکبارستیزی» و این حرفها. اینها جاییکه ببینند که حرفی مشتری دارد و مخاطبِ گوش شنوایی دارد و -مطالبهای برای شنیدنش هست- خوب حرف میزنند و پذیرفته و شنیده میشود.
«و عمل بشود که ما اول از همه خودش را مخاطبِ بایدها...» از همان اول که خودش را مخاطب همه این بایدها قرار میدهد. خود او اصلاً به حساب نمیآورد. «ولایت باید» زیاد میگوید. زمانبندیشان باید بر ثانیه است؛ یعنی واحد زمانی که اینها دارند، در سخنرانیشان ۶۰ «باید» بر ثانیه صحبت کردند. تمام صحبت «باید این کار بشود، بایستی آن طور میشد، این یکی نباید بشود.» این یکی هیچ خبری، به هیچ چیزی، هیچ اعتقادی به هیچ جایی گرفته و عملاً هیچی را به حساب نمیآورند؛ هیچی را. آنی که خودش میگوید را به حساب نمیآورد. آنی که بالاتر ابلاغ کرده، از بالادست، آن را هم از اول اِکراه داشته، گفته معلوم است.
لذا در یکی از ویژگیهای منافق این است که در عمل، وابستگی و التزام عملی برای - لااقل - آنهایی که خودش میگوید، نه آنی که بهش بگویند، نهی کنند. خودش میگوید، التزام عملی برای عمل به اینها؛ امر میکند به چیزی که اتیانش «باید» زیاد میگوید، ولی در عمل خبری از انجام خود اینها نیست.
«قیام به نماز میکند»، «اعتراض»، «اعتراض» چیه؟ فرمود: «الالتفات»؛ بیحواسی، حواسپرتی. یک جورایی "کانّهو" این اصلاً حواس اش، دل نمیدهد. میدانی؟ دل نمیدهد. دلش اینجا نیست. میخوانَد ها! اگر بخواند. منافقی وصیت کرده بود که: «پسرم! بعد از مرگم نماز صبح و نماز مغرب و عشاء را برایم قضا کن.» «نماز صبح قضا شد. نماز مغرب دیر شد. این به این رسید، آن به آن نرسید.» دیگر اهتمام جدی برای نماز قرار نمیدهد.
انشاءالله ویژگی اصلی، وابستگی به ماده است؛ اساساً تصور و تخیل بیش از آدم ماده ندارد. به هر حال یک مناسکی، دستاندازی به آن دارد. حسب ظاهر، یک اعتقادی دارد به خدا و پیغمبر و اهل قرآن و معاد و فلان و اینها. آن هم آن قدری که با آن کاسبی میتواند بکند. «یار امام» که دیگر به او میگویند: «صلی الله علی محمد، یار امام خوش آمد.» و اینها میگویند و اینها که خوب است. امام از امام میشود گفت که: «پولم را، حواسم را، جیبم را.» اینها از تو امام در میآورند. که دیگر هزینه دارد، خرج دارد. خودِ امام را هم آنجا به یک چیزی میگیرد دیگر. از خود امام یک چیز جدید تولید میکند که خود امام هم عوض میشود. خلاصه وابستگی به ماده، نمازش هم همین است. «نماز کجای زندگیام؟ از تو نماز پول در میآید؟ ریاست در میآید؟ موقعیت قدرتمندی است؟ یک اهرم قدرت دست من است.» اکثر مسئولین نماز خواندهاند یا با آنها نماز خواندهام، دیدهام. خب رهبر انقلاب نماز خواندهام، دیدهام. ایشان نماز میخواند. با همین رهبر شما یک زمان در ریاست جمهوری تکبیر گفت، رفت تو نماز. گفت: «من میگویم.» رفت تو نماز. «حالیمه چی دارم.» رفت تو نماز. نماز رهبر، وزیر نمازه که میشود فهمید بقیه کارها را کرده. مقدمه نماز است یا نمازش مقدمه کار؟ تفاوت مؤمن و منافق همینجاست. منافق نمازش ابزاری است برای رسیدن به بقیه کارش. مؤمن بقیه کارش ابزاری است برای اینکه به نماز برسد.
به نماز اینها «اعتراض» دارند. در عرض قرار میگیرند. اعتراض در عرض قرار گرفتن، هر کسی که به کسی اعتراض میکند، در عرض او قرار بگیرد. در بله قربانگو نیست. رفته تو عرض وایستاده. اعتراض، التفات هم یعنی همین. یعنی نماز و عرض. این توجه به خدا، این بغلِ نماز که رسول خدا را اینجوری میپرستد. نه اینجوری. خدایی که روبهرویش است، که باید سجده کند بهش نیست. خدای بغلدست، گوشهای دستمالی که روبهروش کند. «محل توجه ما که نیست. دستمال یک گوشهایه. هر وقت لازم داشتیم، خواستیم.» بعضی استفادهشان از خدا و معنویات و مقدسات و اینها همین است. یک استفاده ابزاری است.
«اذا رکع، ربض.» رکوع که میکند، مثل شتری که زانو زد. حالا این از جهت ظاهرِ شتر. دیدی چقدر خضوع، زانو زدن، بیحضور، بیتوجه، بیحقیقت، بیادراک و چی بگویم دیگر. بیالتفات. التفات بین اینها در برابر شتر برایش فرق میکند؟ مثلاً آنی که روبهرویش است، رهبر انقلاب باشد، مرجع تقلید باشد، آقای بهجت باشد، آقای قاضی باشد، یزید باشد، شمر باشد، شتر باشد، یزید باشد، شمر و امام حسین برای آن هم زانو... این زانو زدنش فرق نمیکند. سر سفره زانو زده باشد. مناسب ِ پسر سجاد علیه السلام، این ویژگی منافقین. مؤمن زانو زدنش با خضوعی است، با یک توجهی، با یک حسی توش. شتر زانو میزند، منافق همینجور میاُفتد روی زمین. در واقع اینکه هیچ قوارهای از عبودیت توی این لحاظ نشده، تو این مناسکی هم که ظاهراً نمازش هم نماز نیست.
زیارت اینها را حرم، یکی از این آقایون میخواست بیاید. من گفتم این الان خلوت کردنش درست و اینها. مشهد آمده. ساعتی خلوت. قیاس کردم با اون یکی رقیب انتخاباتیاش. زیارتهایی که میرفت. دو ساعت، سه ساعت گاهی خلوت میکرد و اینها. میگفت با آن، با آن سیّد قیاس کردم. گفتم این هم لابد یک خِلْوَت آنچنانی دارد. مسئولین فقط حساسند به دَم. فقط اینجا خنک باشه. اذیت نشیم. ۲۵ درجه. پَنَک ۵ دقیقه شد، ۷ دقیقه. بوی زیارت از پشت دیوار، سِک سِک کرد. انگار تشکیلات حرم امام رضا (علیه السلام)، ریاست، موقعیت، پول، قدرت.
خلاصه فرمود که: «شب میکند. فکر و ذکرِ خوراک.» چقدر روانشناسی فوقالعاده. مدلِ روانشناسی غربی را وقتی میخواهند یک بیماری را نشان بدهند، با علائم و سندرومهای خاص خودش... یک مدل یک تطبیق بدهید با مدل روایت. بیماران اخلاقی را مثلاً از چیاش میگوید ؟ آدمی مثلاً خودشیفته، خود بزرگبین، مغرور، اهمالکار. معمولاً همیشه دست روی نماز. آدم میخواهی بشناسی از روی نمازش. شیوه و موقع نماز. ببین فکرش به چیه؟ حواسش الان به وقت اذان و نماز. یکی از محکها هم خود نماز. نحوه نماز، آداب. اگه تو نمازت میدانی بغل دستیات کیه... من که اگر نماز نماز نخوان...
خلاصه همش تکیه به نماز. در توضیح مؤمنین خود قرآن اولین ویژگی «اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ» اولین ویژگی مؤمنی که میخواهد بگوید بعد میرود سراغ اینکه اینها زکات میدهند، فاعلون نسبت به دامن و فلان. اول این، فقط یک بحث شرعی نیست. این جنبه روانشناسی هم دارد. یعنی اگر ایمان راه پیدا کرده باشد، اول تو نمازش بروز پیدا میکند، بعد وارد سایر اعضا و جوارحش شده. یعنی بقیه پذیرفتهاند نماز که این آن را، نمازش عوض شد که چشم و دل و فلان و اینها. پذیرفته.
یکی از ویژگیهای دیگرشان که روی آن کار میکند، یکیاش بحث توجه به خورد و خوراک، به شکم. (۲۸۹) «کان خارج منِ سلطان». اولین ویژگی اینه. سلطنت شکم. خارج یعنی قدم اول در تجافی از «دار غرور». تجافی کنیم، دل بکنیم. سبُک از «ساقِه الی الارض». در این حالت، ثِقل و چسبندگی به دنیا کجا بروز پیدا میکند؟ در خوراک. لذا در مراقبت نسبت به خوراک، کم خوردن، کیفیت خوردن. اینهای مراقبتی میخواهد که انسان کنده بشود از دنیا. وابستگیهای ما عمدتاً از روی شکم، به واسطه شکم، خورد و خوراک، تعلقات این شکلی. و این فکر است و این درگیری. این درگیری پدر آدم را در سیر در شب در میآورد. مُفطِر، غذاشو خورده، شامشو خورده، باز همش فکر خوراک. «بستی را بردار.» تا بمیرد! که وقتی خوابش باشد که وقت مردن، ۵ دقیقه آخر هم باز یک چیزی میخورد که قبل خوابش باشد. این مال خوراک قبل خواب.
یک ویژگیهای نفاق چیز عجیبی است. تعلقات بروز دارد که در شکمی که در خواب. برای مراقبه، خودسازی، میگویند چی؟ «صمت» و «جوع» و «سحر» و «عزلت» و «ذکر». جوع و سحر. سحر با هی دو چشم به معنای بیداری. جوع، گرسنگی. سحر هم بیدار. دو تا از ارکان پنجگانه خودسازی و سلوک این دو تا است که یکی گرسنه بودن همیشگی. معده آدم باید همیشه خالی. کسی اگه میخواهد ملاقات خدا برود، حرکت بکند، باید معدهاش همیشه خالی باشد. بگویی چشمش همیشه باید خواب داشته. این دو تا پرخواب نشده و پرخور است. نه سیر خورده و نه سیر خوابیده. همیشه خواب است. هنوز جا دارد، هنوز سیر خواب. بیداری و گرسنگی.
و لذا بیدار هم که میشود منافق سحر با ه دو چشم که نداشت. شببیداری که نداشت. خوب خوابیده. صبح هم که میکند خوب هم خوابیده. باز همش خواب است. صبح که پا میشود خوابش میآید. غذا را هم خورده. شبها گشنه است، روزها هم خواب.
من وقتی با تو تخاطبی دارد، حدیثی به تو میکند، نقل قولی میکند، روی آن نقل قول نمیشود حساب کرد. همیشه جهت دارد. منافق نقل قولش جهت دار است. قشنگ اینجا بزرگنمایی، کوچکنمایی کرد. لحن طرف را عوض کرد. تحریف لفظی، تحریف معنوی. این جاش را زد، آن جاش را گفت، این جاش را نگفت. از یک جلسهای وقتی حکایت میکند، سند دست اول است. مراجعه میکنی به آن اون را بررسی میکنی. تطبیق کامل فرق.
بعد منافق چون حرفهای رسانهایش قوی است. این بلد است که این حرف را بزند که در کسی مچش را هم نتوانند بگیرند. درست است، ولی تو لحنش یک جوری میگوید. حذف شده فهمیده میشود. «شما باید مسئولیت این کار را به عهده بگیرید.» مسئولیتپذیر نیستی! مسئولیتپذیری محو میشود. ریاست بولد میشود. قشنگ اینجوری نقل قول میکند.
وقتی امینش میدانی، خان! که چیزی بهش میسپاری. برای غیر از خودش اصلاً ارزش ندارد. غیر از منافع خودش، منافع او را تأمین بکند و ذیل منافع او داشته میرفته. این را تو کیفش گذاشتی. کیفش را اگر حفظ کرده، مال تو هم حفظ شده به این مناسبت. وگرنه اگر کیفت را بغل کیفمون گذاشتی، میگوید آقا راستی! کیفمون را برداشتم، دیگه یادم رفت!
ویژگی منافقین، سهلاندیشی و سهلانگاری نسبت به حق مردم. چون اصلاً به حساب نمیآورد مردم را. نسبت به دیگران غیر از خودش. مفصل بحث کنیم. خوب داریم جزوه سوره احزاب، که از نکات فوقالعاده در مورد نفاق. «لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ... أَنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... وَ حَمَلَ الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ...» عهد فطرت، که عهد ولایت است، آن اگر انسان مواظبت بهش داشته باشد، مؤمن است. اگر نداشته باشد، منافق. فطرتْ دور خودش. از فطرت دور. این سرچشمه فراموشی عهد فطرت میشود. توجه به ماده و اعتباریات متناسب با عالم ماده. اینها بولد میشود، ارزشمند میشود.
آدم چشمش باز شود. آدم امانت میدهی دستش، امینش میدانی، خیانت. وقتی نیستی، در نبود تو هم حرمتی برای تو نیست و حفظی نسبت به آبرو و شخصیت تو ندارد. و مسئولیتی نسبت به این در خودش موظف نمیبیند که آبروی تو را و شخصیت تو را و هویت تو را در نبود تو حفظ کند. چون هویت خودش را وابسته به هویت تو نمیداند. خودش را سِفت. کسب و کار تو را دفاع کرد. راحت حرف میزند و هیچ حرمتی برای تو جلو چشم نیست. چرا جلو چشمت؟ آن هم از باب ظاهرسازی. پشت سرش هوای آن را داشته باشی. خسرُ و وعده میکند. یعنی اهتمامی ندارد که آنی که بهت گفته را عمل کند. چون آن هم که گفته، برای سرِ کاری، برای گرم کردن سر و ترشی مالیدن سرت بوده. برای ظاهرسازی و یک نمودِ ی. بالاخره از خودمان یک چیزی نشان بدهیم. «ما خیلی این کاره هستیم. همه توپهای این.» میگوید: «آره اصلاً توش تعهد نمیبیند.» این فقط دارد میگوید: «تو بفهمی من خیلی کارم. مقصودِ من نبود. وعدههای من فقط این بود که من خیلی مهمم، قدرت دارم. اگه بخوام همچین کاری میتوانم بکنم.» البته منظورش بود که اگه بعداً به آنها بیان کارهایش را انجام بدهند، «بزرگم. که همچین ایدههای بزرگی دارم. خیلی میتوانم کارهای ...» همش از است. با توجهات این شکلی.
به مدت ِ خدا، ما را از شر نفاق و منافقین نجات و خلاص عنایت بفرمایید. و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...