ادامه روایت ویژگیهای منافق آخرالزمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
در ادامه روایتی که پیغمبر اکرم ویژگیهای مردمان آخرالزمان، یا به تعبیر بهتر، منافقین آخرالزمان، را فرمودند، یکی دیگر از ویژگیها این است: «وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ النِّسَاءِ وَ زِینَتَهُنَّ مِثلَ زِیِّ مُلُوکِ الجَبَابِرَةِ». به سرووضعشان میرسند، آنجوری که زنها به سر و وضعشان میرسند؛ منافقین آخرالزمان، مردهایشان. مثلاً مسئولین خودمان، نمونهها را داریم؛ مثلاً برای ریشش چقدر طرف وقت میگذارد و مایه میگذارد و کار میکند، آنقَدَری که یک خانم به موهایش نمیرسد، این به ریشش میرسد. اکثر خانمها به موهایشان نمیرسند که این فرمش دست نخورد، نمیدانم آرایشگر ریش این را و رنگش دقیقاً چند ساله همین یکی است، تیپش و فلان. منافقین همیناند دیگر! بیش از این بدن و ماده و اینها هیچی نمیفهمند؛ و این وقتی که این برای ریشهاش میگذارد، اگر بدهد به دو تا از وزیرهایش، مثلاً دو تا کنار دستش، صد تا مشکل لااقل میشنود، خبردار میشود که در مملکت چه خبر است. منافقین اینجوری است، اینجور به خودشان میرسند و خودنمایی و این تیپ و کلاس و فیگور. فرش زیر پا، فرش قرمز وا کند و چتر یکی بالا سرشان بگیرد و یکی به بادشان بزند. «زیُّ هَؤُلَاءِ زِیُّ مُلُوکِ الجَبَابِرَةِ». فرعونی. عمامه و ریش و لباس مثلاً بسیجی و کفیه، و یک فرعونیه زیر اینها است. میفرماید زینت اینها مثل زی ملکوک جابره است؛ همانجوری که آنها پروتکلهایی که آنها داشتند، پروتکلها را دارد. بد کولر در دمای چقدر باشد و پنکه خاص اینجوری دارم و بیایند اینجا روبروم بگذارند و اینجا را خنک کنند، و که سر سوزنی من اذیت نشوم. اگر احیاناً بگویند کشیدم برو فلانی را لعن کن، مخالفین داخلی یا خلاصه خارجی. این تفرعن و خدایداد، ما برسیم. ما این حرفی که میگوییم، همهاش در وجود ما هست. به قول مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت: «هر چیزی که یزید و معاویه بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم.» هر چیزی که مسئولین فاسد و کثیف و خبیثمان – لعنهم الله و خذلهم اجمعین – هر کدام از اینها که فاسدند، خدا لعنت دنیا و آخرتشان کند و نابودشان کند در دنیا و آخرت، ریشهشان را بخشکاند، هر چیزی که از اینها میگوییم، در خود ما هست، ما داریم. یا داریم و بالفعل است و پنهان است که همان و پناه نشده، که باز پناه بر خدا از اینکه بالفعل بشود. به هر حال اینها برای این نیست که ما بنشینیم چهار نفر را انگشتنشان کنیم و انگشتنما کنیم با دست نشان بدهیم. همه اینهایی که در این جهاد با نفس گفته میشود، در ما هست. یا بالفعل داریم یا بالقوه، باید به این فکر کنیم، به فکر خودمان باشیم. «عَلَیکُمْ أَنفُسَکُم لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ». خودت را بچسب، و هر کس هم که خراب شده، به خاطر این که خودش را نچسبیده بوده. هر کس اگر خودش را بچسبد، هیچکس خراب نمیشود و جامعه. هر کس باید فکر خودش باشد، به این معنا فکر عیوب خودش و اصلاح خودش باشد. در دیگران هم اگر عیبی میبیند، متذکر عیب خودش بشود. اگر دیگران را هم متوجه عیوبشان میکند، از باب اینکه دیگران هم او را متوجه عیوب خودش کنند. این پیام به دیگران بدهد: «حواس من به شماها هست، حواس شما به من باشد، به من بگویید من چهکار باید بکنم.» این از امر به معروف و نهی از منکر این است؛ نه اینکه خودمان را ول کردیم، این چهکار کرد، آن چه گفت؟ یک آدم حزباللهی مثلاً مؤمن در فضای مجازی، همه هوش و گوش و فکر و ذکر و وقتش و کارش را همهاش این شده که این را بزند، آن را بزند، به این فحش بدهد و اینقدر میزنی میزنی، بعضی اینقدر اسرائیل را زدند زدند زدند تا آخر خودشان اسرائیل شدند. اینقدر آمریکا آمریکا آمریکا تا آخر آمریکا شده است. اینقدر فلانی فلانی فلانی فلانی تا آخر فلانی شدیم.
خیلی مسئله، مسئله حساس و دقیقی است. «هُمْ مُنافِقُو هَذِهِ الْاُمَّةِ فِی آخِرِ الزَّمانِ». اینها منافقین این امت در آخرالزمان هستند. «شارِبُونَ بِالْقَهَوَاتِ». قهوه میخورند. قهوه نمادی است، حالا آن موقع قهوه نماد مثلاً لاکچریبازی بوده است دیگر، با خود قهوه که مشکلی ندارند. قهوه در روایت هم هست؛ در برخی نقلها که مجلس در بحار نقل میکند که یکی از اینها که تشرف پیدا میکند محضر امام زمان، به حضرت قهوه تعارف میکند. مشروب قهوه را میگیرند و میخورند، به خلاف ماجرای مرعشی که چای را و قلیان. حضرت فرمودند که این را ما از این فضولات بهدوریم. به قول استاد: «میفرماید حضرت چایی نمیخورند ولی قهوه میخورند.» قهوه خاصیت دارویی و درمانی دارد، از خیلی جهات چیز خوبی است و سفارش هم میشود برای کبد، خصوصاً الان خیلی سفارش میکنند، پاکسازی میکند و چیز خوبی است. حالا البته افراط در هر چیزی بد است، ولی میخواهم بگویم که قهوه مثلاً مثل مثلاً شراب نیست، نه مخدر است نه فلانه و این از آن جهتش نیست که از اینجا قهوه را اسم میآوردند. قهوه یک چیز لاکچری با یک فرهنگی مثلاً به حساب میآمد که یعنی یک بزمی، یک همنشینی که حالا دورهمی دارد و یک فضای لاکچریبازی که برای یک طبقه خاصی، به قول مارسیسها، طبقه بورژوازی مثلاً اینها در دوران پیغمبر، قهوه مال اینها بوده عمدتاً، این به ذهن میرسد.
در مورد «شارِبُونَ بِالْقَهَوَاتِ» قهوه میخورند، منافق امت است. نه مثل اینکه الان مثلاً ما بخواهیم بگوییم بگوییم که الان مثلاً یک دانه شربت و یک نوشیدنی لاکچری باید چی بگوییم؟ مثلاً کاپوچینو؟ مسئولین کاپوچینوخور ما شاسیبلندسوار بشوند؛ مسئولین کشاورزی بیمارستان، مسئولینی که نیاوران به بالا مینشینند؛ بالاشهریها. مطهری که شما میفرمایید که پاره تن من بود، مثلاً کجا مینشستند ایشان؟ مثلاً کهک قم که نمینشسته که! دروازه ری قم که نمینشسته! ایشان پاسداران بغل مسجد قبا آن طرفها بوده، بالاشهر. همین الانش منطقه لاکچری، چه برسد به آن موقع تهران، که آن موقع اصلاً بالا کامل کننده بوده از پایین، و جای خوبی. شهید مطهری بالاشهر تهران، منطقه خودِ حقوقبگیر دانشگاه بوده، درآمد خودش را داشته، تألیفاتش ماشاالله زیاد بوده، پولدار بوده شهید مطهری. یک کسی هم وابسته نبوده خلاف شهر هم به حساب قبل انقلاب خانه را گرفته بوده. روحانیت نه مسئولیتی داشته، نه استادی بوده که و متناسب با فضایی که داشتیم. میخواهم عرض کنم هر کس بالاشهر مینشیند که لزوماً بد نیست. خود امام مال شهر جماران خودش بالاشهر. در منطقه مستضعفنشین بالاشهر امام در بالاشهر تهران سخنرانی میفرمودند. بر ضد بالاشهرنشینها! کلیدواژههای امام با یک نفر از این بالاشهریها پیدا نمیکنی در جبهه. همه مال همان مناطق پایین مستضعفاند. خب آقا اینها همه بالاشهرنشین داریم و واقعاً پیدا میکردیم در جبههها. منظور امام فرهنگ بالاشهرنشین است. پایینشهر مینشیند، فرهنگ بالاشهرنشین دارد، وقتی بالاشهر مینشیند فرهنگ پایینشهرنشین دارد مثل خود امام، مثل همان منطقه جماران. منظور همین است؛ یعنی لاکچریبازی به تعبیر امروزیش، بالاشهرنشینی. بالاشهرنشیناند اینها، لاکچریاند اینها، منافقین این امت، خصوصاً در آخرالزمان. ویژگیشان این است: سرووضع و تیپ و خوردوخوراک و اینها، میرسند، به این چیزها میرسند.
امیرالمومنین نهیب میزند به صحابه، به آن مسئول، به آن کارگزار که تو برای چی در مجلسی دعوت شدی که فقرا نبودند؟ «غنیُّهُم مَدعوٌ وَ فَقیرُهُم مَجفُوٌّ». فقیر را جفا کردند، دعوت نکردند، فقیر را دعوت نکردند، غنی را دعوت کردند، پولدار. این فرهنگ، روحیه بالاشهرنشینی است که حضرت باهاش دارند مقابله میکنند؛ نه به اینکه خوراک خوبی لزوماً طرف خورده باشد، به این بپرند. مثلاً خوراک خوب هم میخوردند، حضرت به اینها لزوماً کاری نداشتهاند. خود مالک هم میشده گفتند که عسل و اینها مثلاً خوراکی اینجوری در حد اینکه توان داشته باشد، خوراکش بد نبوده، مثل امیرالمومنین نبوده در پایینترین سطح خوراک بوده. روحیه آن فرهنگه، آن پیرامون، آمبیانس ماجرا، پیرامون ماجرا، آنش خیلی مهم است که آدم این قهوه بعد قهوه مثلاً جوش میخواهد و آن قهوه جوش نمیدانم فلان میخواهد، این قهوهاش هم باید اینجوری باشد، بعد این اصلاً در این حالت و بعد آن لیوان این شکلی هم میخواهد و بعد آن لیوان این شکلی نمیدانم مثلاً یک میز این شکلی هم میخورد، آن میز این شکلی یک آشپزخانه یک همینجور میسازد. یک پکیجی یک فرهنگی و یک هندسهای دارد با خودش. «لَاعِبُونَ بِالْکُعَابِ». مکعببازی میکنند که همین میشود، مکعبهایی که تاس، تاس. بالکع، اهل تاسبازی و اینها. و باز هم نه لزوماً هر بازی که با تاس باشد. الان منچ و مارپل هم اگر در کسی دیدیم، بگوییم. آن فضای خوشنشینی و تفریح و سرگرمی و آن همینجور بزم و فلان و اینها، مکعب دارد، تاس دارد یا چیزهای دیگر دارد. به هر حال این فضای حاکم بر اینهاست. «رَاکِبُونَ الشَّهَوَاتِ». راکب شهواتاند. هرچی حال کنند، خوششان بیاید، میلشان باشد، سوارند، بر این اساس زندگی میکنند. «تَارِکُونَ الْجَمَاعَاتِ». منافقین این است که اهل اجتماع نیستند، با کسی نمیپرند. حاج قاسم سلیمانی را ببینید، رفیقش سردار پورجعفری وقتی استعفا که نمیتواند بازنشست میشود. میرود. آن نامه را وقتی بنده خواندم، شعفانگیز بود برایم که چقدر این انسان لطیف و مهربان در اوج ذکاوت و هوش و صلابت و شجاعت و اقتدار و قدرت و همه اینها، اینقدر لطیف و ظریف و دقیق و جزئینگر رضوانالله علیه، چقدر این شهید فوقالعاده. نامه میدهد که من طاقت دوری تو را ندارم و بازنشسته شدی. خوشحالم که خلاص شدی از این سختیها و اینها، ولی من طاقت دوری تو را ندارم. من دو تا سفر بدون تو رفتم، چند بار ناخودآگاه اسم تو را هی صدا زدم، برگشتم گفتم حسین کجایی؟ به همه تعجب کردم. گفتم من طاقت دوری حسین را ندارم. از یک جهت که راحت شدی از کارها و فشار، خلاص شدی، خوشحالم. ولی من نمیتوانم دوری تو را تمام کنم. که همین باعث میشود دوباره آخر هم دوشادوش همدیگر به ملاقات حق تعالی. این «تَارِکُونَ الْجَمَاعَاتِ» ببینید یک وقت این است: اینقدر ارزش قائل است نمیگوید من، این نوکر من، تو باید دنبال من راه بیفتی. تو باید پیام بدهی. من دلم تنگ شده، من ببینم. یک روحیه این است، این میشود ایمان.
یک وقت هم روحیه این بابایی است که ۸ سال مملکت را فلج کرده که وزیرش را نگاه نمیکند. در جلسهای که مینشیند، برمیگردد به این نگاه کن، سلاموعلیک با اینها نمیکند. از یک در دیگر میبرندشان همان هیئت دولتی که همه دور هم جمع شدند. بنیصدر اینجوری بوده است، بازرگان، بنیصدر اینها. حتی بعید میدانم اصلاً ترامپ هم حتی این شکلی باشد. آدم تعجب میکند از کجا به عمل آمدهاند، زیر کدام بته به عمل آمدهاند. و اما من سر باشد و به عنوان یک عالم دینی مثلاً شناخته بشود. پناه به خدا میبریم از کثافات و خباثتهای نفسمان که ما را نابود میکند و صدام میکند و از صدام بدتر میکند. امام عسکری فرمود: «عالم فاسد ضررش بیشتر از سپاه یزید برای شیعه ما است.» عالم فاسد از سپاه یزید ضررش بیشتر است. یزید معلومالحال است، وضعش معلوم است. مخفی بشود از پیغمبر، پیامبر این است که خراب میکند آن باطن یزید زیر عمامه، زیر لباس پیغمبر. خدا به داد ما برسد. فقط همین را میتوانم عرض کنم و از خدا میخواهیم ما از این طایفه نباشیم، آبروی پیغمبر. «رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ». پس اینها اهل اجتماع و تا خوردن بر خوردن با بقیه نیستند، با کسی نمیپرند. خودشان اینها ریشههای نفاق و یکم که «رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ» وقتی تاریکی، دیگر خوابند. وقت استراحت است، استراحت. یکی از ویژگیهای نفاق؛ و وقت استراحت، من که مطلقاً استراحت ندارد، استراحت دارند؟ آن استراحت کم غلبه ندارد. منافق که خیلی در طول روز هم کاری هم نمیکند، بزرگ خسته هم میشود. ۱۰ صبح میآید سر محل اداره و محل کار و ۵ بعد از ظهر هم که میرود خانه. چهکار هم میکند خدا میداند! صبح جمعه میفهمد که چه شده. بعد وقتی استراحتم، یعنی روز تعطیل، تعطیل قشنگ مثل مردم عادی، بلکه بیشتر. کارمند بانک از روز پنجم نوروز میآید سر کار، ولی این بزرگوار از سه روز قبل نوروز رفته ویلا، تعطیلات استراحت تا ۱۴ فروردین ۱۶ فروردین. قشنگ استفاده کامل از استراحت و تعطیلی. این هم یکی دیگر از ویژگیهای نفاق و منافق. محل مایه گذاشتن نیست. همهجا دیگر هیچ رقم مایه گذاشتن، مایه گذاشتن برای بقیه. آقا مثلاً یک شیفت اضافهتر، حالا دو ساعت هم بیشتر شد اشکال ندارد، حالا یک روز تعطیلت را هم بگذاری به جای بر نمیخورد. میشود مؤمن اصلاً تعطیلی برایش تعریف نشده استراحت یعنی چی؟ استراحت یعنی استراحت بعد شهادت انشاالله. حاج قاسم سلیمانی شما دیگر بازنشست شدی، یکم استراحت کن. مثلاً تعطیلات است الان. مثلاً حاج قاسم مثلاً ۲۷ اسفند مثلاً میرفت در خانه، میشود سوپ. ۱۶ فروردین میآمد یک چکی میکرد محل کار. یک دوری میزد و به قول بچههای تهران روی فری میخورد. اگر این بود که ما الان ۸۰۰ بار سقوط کرده، معلوم نیست یمن است، بحرین است، عراق است، لبنان است، روسیه است، آمریکای کجاست. چهکار دارد میکند! تعطیلی دارد استراحت دارد مؤمن و اینها آدم از نفاق درمیآورد. «رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ». تختخواب استراحت که میشود اینها خواب. «مُفَرِّطُونَ فِی الْقَدَوَاتِ». صبحم که میشود اهل تفریط. حالا میروم، رفتیم. آن هم نرفتیم. حالا اینجا هم قرارمان کنسل شد، شد. روز هم که وقت کار است، اهل تفریط است، همان هم جدی نمیگیرد. حالا بگوییم آقا شب استراحت میکند، لااقل روزش را خوب استفاده استراحت کند حتماً. حالا ایام کاری مگر چهکار کردی که ایام تعطیلات اینقدر تعطیلات تعطیلات پرپیمان جان داری؟
«یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا﴾». فرمود خدای متعال میفرماید که بعد از اینها، طایفهای میآید که اینها نماز را ضایع میکنند. یعنی اهل توجهات نیستند. نماز نماد توجه به حق تعالی و ملکوت و عالم قدس. ضایع کردن نماز به همین است که ولو ظاهر نماز هم باشد، باطن و این توجه و این جوش خوردن با ملکوت عالم نیست. وقتی اینجا جوش نخورد و توجه نداشت، توجه میشود به این ماده و شهوات میشود. «وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ». تبعیت میکنند شهوات. «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا». تا وقتی بمیرد و چه بود و چه آورده و یک انحرافی با انحرافی متحد شد، چون انسان عقیدهاش و عملش متحد است، این خود انحراف و این خود غیّ و خودش را ملاقات میکند هنگام مرگ. آنی که ملاقات میکند غیّ و انحراف از خود ما را از این ویژگیها.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...