ادامه روایت سفارش پیامبر به امیرالمؤمنین علیهماالسلام
ده گروهی که به خدای متعال کافر هستند
عوامل فراموشی در لسان پیامبر
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
ادامه وصیت پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع): «یا علی! کفر بالله العظیم به لَحاظِ الاُمّهِ عشره.» علی جان! از این امت ۱۰ گروه به خدای متعال کافرند: «القطّاط والساحر ودیّوث وناکه المرئه حراماً فناکه البهیمه و من نکح ذات محرم و ساعٍ فی الفتنه وبائع السلاح من اهل الحرب و مانع الزکاه و من وجد سعهً فمات و لم یَحجّ.»
این ده گروه را میفرمایند که اینها کافرند؛ کفر عملی دارند. یعنی ایمان اینها به عمل منجر نشده؛ و ایمان هم اگر به عمل منجر نشود، کمکم، اوّلاً که ایمان عملی نمیشود و کافر عملی است، و کمکم خود ایمان هم در همان فضای ذهن از بین میرود. از فضای قلب که قطعاً از بین میرود. عمل بهمحض اینکه قطع بشود، ایمان از قلب خارج میشود. یعنی عملی که کبیره باشد، معصیت کبیره باشد، ایمان قلبی جدا میشود. همان ایمان ذهنی و باور تصدیقی مبهمی که آدم دارد، هم به مرور در اثر نبود عمل از بین میرود. این ده گروه کافرند در عمل:
نفر اول اینکه «قطّاط»: حواسش به حرفهایش نیست، راحت تهمت میزند، راحت فحش میدهد، بدزبان است، دروغ میگوید، کنترل زبانش را ندارد.
دوم: «ساحر»، کسی که جادو میکند.
سوم: همان کلمهای که قبلاً هم داشتیم، کسی که مبتلا به «دیّوث» است: غیرتی نسبت به همسر و ناموس ندارد. الان باب شده که من جلو دوربین در چالش جدید فضای مجازی، لباس ناموسشان را عریانش میکنند، یا ادا درمیآورند، یا کارهای دیگری میکنند.
چهارمین دسته اینهاییاند که با یک زنی نکاح حرام میکنند، «مِن دُبُر» (از پشت). حالا اینجا بحث زنا و اینها به انحای مختلفش مطرح شده است، چون برخی فکر میکنند که این اگر از مثلاً زنان فقط حالتی است که از همان مجرای خودش باشد زنا است، اگر از جای دیگری باشد زنا نمیشود؛ در حالی که میخواهم بفهمانم که نه، این هم زنا است.
کسی که با حیوانی خداینکرده این کار را بکند (مجامعت کند)، این هم در دسته چهارم یا پنجم است.
پنجم.
ششمین دسته، کسی که با «محرمی» مجامعت کند. محرم اینجا البته «ذات محرم» وقتی گفته میشود، با محرم فارسی فرق میکند. محرم فارسی که میگوییم یعنی طرف در واقع چی باشد؟ ازدواج باهاش حلال، نگاه بهش حلال باشد که خب مثلاً ما همسر را هم محرم بهحساب میآوریم. فارسی. درک زبان روایت و اینها. محرم یعنی کسی که ازدواج باهاش حرام است! دیگر به این معنا همسر محرم بهحساب نمیآید. حالا بحث نگاه یک بحث است، بحث حرام بودن ازدواج. اینجا که گفتند محرم، یعنی کسی که ازدواج با او حرام است. کسی که مجامعت کند با محرم، به معنای این محرم… خب بالاخره همسر انسان هم محرم است! کسی که ازدواج با او حرام است: خاله و مادر، عرض کنم که خواهر و امثال این شکلیها. اینها همه میشوند محرم روایی.
دسته بعدی، کسی که سعی در فتنه میکند: تلاش میکند برای اینکه بههماندازی کند، دوبهمزنی کند. این کار را کنار آن کارها آوردن، این هم جالب است دیگر. کنار مجامعت با حیوان و اینجور مسائل! یعنی آنقدر این را از شأن انسانی دور و حیوانیت و خباثت… همه اینها که گفتند، اوج خباثت است. از آن مورد اوّلش که آدمی که هیچ اصلاً باکی در حرف زدن ندارد، مورد دوم، ساحر و جادوگر، اوج خباثت امور پنهانی و که معمولاً در اثر اطاعت و بردگی شیاطین قدرتهایی دسترسی پیدا میکند برای آسیب زدن به دیگران. کسی که غیرت ندارد و اصلاً باکش نیست در اینکه برای حریم خانواده و ناموس و اینها ارزشی قائل نیست. کسی که با زنی اینشکلی مجامعت کند. کسی که با حیوان مجامعت کند. کسی که با محرم خودش مجامعت کند. و کسی که سعی در فتنه میکند، چه فتنه خانوادگی، چه فتنه اجتماعی، چه فتنه سیاسی. اینها همرتبه آن آدمهای خبیث و پست و کثیف هستند.
«و بائع السلاح من اهل الحرب»: کسی که برود از دشمن، دشمن حربی، برود بهش سلاح بفروشد. یعنی وسط یک جنگ، ابزار… حالا یکوقت سلاح در جنگ فیزیکال، جنگ سخت. یکوقت سلاح رساندن در جنگ نرم: شما تیتر میدهی به بیبیسی، خوراک میدهی به اینها. دست اینها را پر میکنی برای زدن آن مقاصد و آن هدفهایی که دارند. این گرا دادن. گاهی نه، اصلاً ابزار میزنی برایش: اینجا را بزن. میزنی همان جایی که در واقع او میخواهد بزند را تو میزنی. یکی دیگر از آن بدترین کارها، سلاح فروختن یک چیز است، «زدن کارها»یی است که او نمیتواند بکند و تو انجام میدهی.
«و مانع الزکاه»: کسی که زکات نمیدهد، در واقع پشتوانه اقتصادی جامعه مسلمین را خالی کردن و رها کردن این جامعه از جهت اقتصادی؛ در حالی که حق و حقوقی به گردن من است، وظایفی دارم در قبال دیگران، مستضعفین، محرومین.
«و من وجد سعهً فمات و لم یَحجّ»: کسی که گشایش و استطاعت داشته باشد برای اینکه حج برود ولی حج بهجا نیاوَرَد. این هم در زمره آن نُه تای دیگر است. این ده تا را حضرت، کافر بهحساب آورده.
«الی ان قال» تا اینجا که میفهمند که: «یا علی! تسعه اشیاء تُورِثُ النسیان.» حالا چیزی که موجب فراموشی میشود، عوامل فراموشی خب مختلف است. برخیش مزاجی است و مربوط به جسم. مثلاً چیزهایی که بلغمزا است، اینها معمولاً موجب فراموشی میشود؛ و رطوبت وقتی بالا برود در بدن، اینها باعث فراموشی میشود. اینهایی که خشکترند از جهت بدنی، اینها معمولاً کمتر فراموش میکنند و حافظه قویتری دارند. آنها که گرمترند، هوش بالاتری هم دارند. مثلاً صفراویها هم هوششان بالاست هم حافظهشان قوی است. دمویها هوششان بالاست، حافظهشان خیلی قوی نیست. و حالا مزاجهای سرد هم هوش دارند ولی حافظه معمولاً بالاتر که خُشک هم باشند. سوداییها و اینها. به هر حال خدمت شما عرض کنم که برخی از این نسیان به همین بحث خشکی و تری بدن برمیگردد. بخشش هم ایمانی است. اصلاً اینها این نیست که بگوییم شیخنا عباسی فلان مزاج است و کارش تمام شد. نه. سودایی با تقوا، با نورانیت باطن، گاهی هم هوشش از هزار تا دموی بالاتر است، هم حافظهاش قویتر است. حتی بلغمی که حالا مثلاً اصطلاحاً میگویند مثلاً خب اینها نه هوش دیگران را دارند نه حافظه دیگران را دارند، بهواسطه تقوا و نور باطن، هوششان از هم گاهی بلغمی از همه اینها بالاتر است بهواسطه ایمان و تقوا (فراست ایمانی و ممارست تقوایی).
پس اینهایی که عامل نسیان در واقع همه اینها بهحساب میآید: هم جنبههای مزاجی، هم جنبههای ایمانی چون بالاخره نفس و بدن ارتباط دائمی با همدیگر دارند. اصلاً تأثیر و تأثّر دارد. پس گاهی نفس که در حجاب میافتد و میشود نسیان، گاهی بدن است که در واقع دچار اختلال میشود و میشود نسیان. و این نُه تا باعث این نسیان میشود.
اوّلینش: «اکل التفاح الحامض»، خوردن سیب ترش. خب سیب ترش خودش مزاج… هرچیزی که ترش است اینها سرد است و سیب ترش از این جهت سردی دارد. لذا این است که باید آدم دقت بکند در این چیزهای سرد غلبه نکند. سردی اینها گاهی سردی خوب است ولی نباید غلبه بکند خصوصاً در سنین سرد، در ساعات سرد. مثلاً شب ساعت سرد، غروب ساعت سرد، صبح ساعت متوسط. ظهر ساعت گرم است. صبح دم ظهر صفرا. غروب خدمت شما عرض کنم که سودا و شب بلغم است. مثلاً ببخشید غروب بلغم است، سودا سرد و خشک، عصر سرد و مرطوب. اینها مزاج «ساعات» است. خود رنگها مزاج دارد، محیطها مزاج دارد، شهرها مزاج دارد، سنین مزاج دارد.
خیلی از اینها را اوّل صبح کراهت دارند. بعضی از اینها شبها کراهت دارند. شب نخور، چون هم ساعت سرد است هم خودش سرد. غلبه سردی بر تن میشود و این آسیب میزند به آن حافظه و به هر حال اینها موجب نسیان میشود. وقتی میگویم موجب نسیان میشود یعنی اینها را نخور. حکم فقهی هم نمیگویند. وقتی میگویند نخور، منظور این است که نسیان چیز ممدوحی نیست، مطلوب برای خدای متعال و شریعت نیست. «ذکران»، ذکر قوی که انسان حافظه و هوش بالا داشته باشد، این مطلوب است.
پس سیب ترش، «اکل الکزب» که خیار. از این خیار چنبر اصطلاحاً باید باشد که آن هم سرد است.
«والجبن» پنیر.
«و سؤور الفأر» نیمخورده موش، چیزی که موش بهش تماس داشته و ازش خورده و اینها. جنبه بزاق و ترشح موش. و قدیمی بودن. موش خیلی تو سر و زندگیها بود. مراعات نمیشد و…
«قرائه کُتُبِ القبور»، خود قبرستان سرد است و قبر هم در خاک هم سرد است و آن کتابت قبور، نوشتههای رو قبر. مگر اینکه شما گرمش کنی! حالا دیگر ما بحث فقهی نمیکنیم. اینجا شما گرمش کنی یعنی نمیخوانی برای اینکه فقط در جریان باشی؛ میخوانی برای موعظه، عبرت، محبت به خدای متعال، دلکندن از دنیا و دلبستن به عقبا. اینجور خواندن شاید این اثر را نداشته باشد کما اینکه ما در سیره اساتید و بزرگان دیدیم که اینجور ساعتی مطالعه کتاب داشتند روی قبرها را میخواندند.
«والمشی بین امرأتین»، راه رفتن بین دو تا زن. حالا خود زنها هم طبعشان باز به نسبت آقایون سردتر است. به همین هم است که پذیرش و انعطاف دارند نسبت به آقایون. یعنی تماس با خانمها و کارهایی که خیلی ارتباط زیادی با زنها دارد برای یک آقا، این طبعاً مزاج او را بهسمت سردی میبرد. حالا نه اینکه حالا یکوقت آدم بین دو نفر افتاده تو دانشگاه خانم، مثلاً که موجب نسیان میشود، نه. یعنی آن تأثیر و آن فعالیتی که با اختیار و اراده و اینهاست. این دو تا زن را هم نگفته است زن نامحرم. حتی ممکن است دو تا محرم باشد.
«و طرح الغمّ له»، پرت کردن شپش، شپش را کندن و انداختن و اینها مباحث نسیان میشود. حالا اینها شاید آن جنبههای ملکوتی کار باشد دیگر. حالا خیلی به جنبههای مزاجی بدن کار نداشته باشیم.
«والحجامه فی النقره». شاید قبلاً این را جور دیگری ترجمه کردیم که حالا خیلی دقیق نبوده است. حجامت در نقره. نقره عربی است. نقره «ناقور»، «اذا نقر الناقور». نقره گودی را میگویند. حجامت در نقره را میگویند حجامت این گودی بالای پشت گردن. حجامت در آنجا بالاخره آثار این شکلی دارد.
«و البول فی الماء الراکد». ادرار کردن تو استخر! مثلاً که یعنی چشمی که سرخ میشود از آب دریا و آب استخر و اینها نیست، از ادرار است! کسانی که توی آب میروند، چشمشان سرخ میشود، این اثر ادرار بزرگوارانی است که ظاهراً ۸۰ درصد مثل اینکه خوششان میآید و انگار آمار ۸۰ درصدی که در استخر این کار را میکنند! خب این آثار ملکی و ملکوتی بد دارد برای کسی که این کار را میکند. برادرم! استخرت را مواظب باش که در استخر کاری نکنی از این کارهای بد. ادرار کردن در آب راکد، ادرار کردن باعث نسیان شما میشود و آثار بدی هم روی بقیه دارد که حالا بدنشان و اینها. جنبه بهداشتی هم کار خوبی نیست. آدم مسلمان اهل نظافت است دیگر. از نظافت ما اهل این چیزها باشیم. و در سبک زندگی خودمان با جزئیات آنی را انجام دهیم که خدا و رسول ص… الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...