سفارش پیامبر به امیرالمؤمنین علیهماالسلام
دو نوع ملات بهشت
ورود ممنوع به بهشت!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن جعفر بن محمد عن آبائه علیهم السلام فی وصیت النبی صلی الله علیه و آله و سلم علیه السلام. امام صادق علیهالسلام حدیث سلسلهالذهبی را از پیامبر اکرم نقل میکنند. سفارش پیغمبر به امیرالمومنین، صلوات الله و سلامه علیهما: "قال یا علی، خلق الله عزوجل الجنة لبنتین علی جان". خدای متعال بهشت را از دو آجر آفریده است. آجر، به قول امروزیها، "ملات بهشت". دو گونه است: "لبنة من ذهب و لبنة من فضة". یک آجر از طلا، یک آجر از نقره.
صورت بهشت مادّی که صورت طلا و نقره را دارد. کمالات طلا و نقره را دارد و نقایص طلا و نقره را که جنبه مادّیشان باشد، ندارد. الاّ اینکه تا به اینجا رسید: "فقال الله جل جلاله". خدای جل جلاله فرمود: "و عزتی و جلالی لا یدخلها مدمن خمر ولا نمام ولا دیوث ولا شورطیون ولا مخنث ولا نقاش ولا اشار ولا قاطع رحم ولا قدری". خدای متعال به عزت و جلالش قسم خورده که این افراد را وارد بهشت نمیکند. مقداری از حدیث را مرحوم شکرالله عاملی، حالا ویژگی حاشیه و اینها الی ان قال، یک تکه افتاده، تا به اینجا فرمود که: "به عزت و جلالم قسم اینها را وارد بهشت نخواهم کرد."
خدای متعال با فرد کار ندارد، با فعل کار دارد. با عامل کار ندارد، با عمل؛ چه عمل جوارحی، چه عمل جوانحی که عمل قلبی باشد. هر جا این عمل باشد، این عمل مال بهشت نیست. "النظافة من الایمان والایمان من الجنة". نظافت از ایمان است، ایمان از بهشت است. نه، و ایمان از، البته ایمان هم از مؤمن جدا نیست. هیچ فعلی از، هیچ عملی از عاملش... فلانی را به شما، فلانی را به ایکس و ایگرگ نگاه نمیکند خدا، به نماز کار دارد. نماز با نمازگزار یکی است. نمازگزار است که نماز را محقق میکند. این میشود نماز. حالا این به میزان نماز بودنش پیش خدای متعال جایگاه دارد، ارزش دارد. این است که برای خدای متعال مهم است، مهم است یعنی حالا برای خدا که اهمیت معنا ندارد، یعنی آنچه که خدای متعال تکویناً ارزشگذاری کرده، این عمل است؛ چه عمل قلبی چه عمل... میفرماید اینها را وارد بهشت نمیکنند، یعنی اینکه این عمل با بهشت تناسبی ندارد. این عمل از جنس بهشت نیست. بهشت نسبت به این عمل دافعه دارد. از این عمل بهشت درنمیآید. سنخیتی بین این عمل و بهشت نیست. جنت افعال این فعل درش تعریف نشده. مثل اینکه میگوییم آقا بهزاد، یک مهندس کامپیوتر، میگوید: "به عزت و جلالم کسی که مثلاً یوزر را اشتباه بزند، به این سایت راه نمیدهم." حتی اگر بابایم باشد، حتی اگر بابام این حالا جوادآقا پسر همسایه است مثلاً یا جوادآقا پسر این یکی همسایه، فقط نباشد. این خدا گزینش این شکلی که ندارد. تعریف نشده. در سیستم، در مهندسی عالم تعریف نشده. این یک عدد بالا و پایین میشود، این نرمافزار، این دستگاه، این سیستم برایش تعریف نشده. این عدد را وقتی که آن عدد آمد بپذیرد، راه بدهد به داخل نرم... همه عالم مهندسیها تکوین خداست. این افعال را خدای متعال راه نداده به عالم، به بهشت، به جنت.
یکیش "مدمن خمر" است. کسی که شاربالخمر و بلکه دائمالخمر است، این وارد... "ولا نمام". نمیمه، سخنچینی تعریف نشده در مکانیزم بهشت. ورود همچین کسی به بهشت... "ولا دیوث". حالا این از کلماتی است که در فارسی معمولاً ما، مگر نمام را با یک لحن بدی همیشه میگفتیم. هر چیزی که این نمام، دیگر الان نمام وقتی تصادف میکند از عقب بهش میزنند، سر را بیرون میکند آن کلمه را... دیوث، بیغیرت است. کسی که نسبت به ناموسش غیرتی ندارد که دیگران بخواهند مثلاً حریم او را وارد بشوند. این میشود این کلمه. ریاست، حالا استاد جوادی آملی ریاست سیاسی جعل کرده و تاریخ ادبیات سیاسی را، کلمه این هم همین است. این هم آقا حالا این هم اطلاق دارد دیگر. همه شعبههایش و واقعاً ریاست سیاسی از ریاست فردی و خانوادگی بدتر است. شما یک نفر را بر ناموس خودت سوار کنی و راه بدهی به حریم خودت هیچی. و اینکه هشتاد میلیون را راه بدهی که بیایند سوارشان بشوند و تجاوز به حقوق اینها کنند خیلی بدتر است.
"ولا شورتیون". نفر بعدی که در روایت مطرح شده، شورطی به معنای الان به هر پلیسی میگویند شورطی، ولی پاسبانهایی که اینها حقوقبگیر بودند برای اعمال قوانین برساخته دیکتاتورها. شورطی همه اینهاست با هم و مأموران امنیتی که امنیت ظالمان را تأمین میکنند. این هم بهش، بهشت دارالسلام است. اینها هیچکدام سلم ندارند. بهشت دارالسلام است و این آدمی باید بیاید که سلام باشد. و سلام. وقتی نداشت، اینی که امان به دیگران نداده و امان ظالم بوده، این سلام ندارد و سلامی نیست و سلامی دریافت نمیکند. به دارالسلام همراه پیدا نمیکند.
"ولا مخنث". کلام مخنث، معمولاً فارسی کف خیابانی تهرانی ما، امام خواهر، حالا نمیدانم واژه رسمی معادلش چی دارد. اینها یک بیماری فیزیولوژیکی دارند. این با آن مخنث فرق میکند. مخنث کسی است که مرد است، ولی زنصفت. فرق میکند با اونی که به حسب ساختار فیزیولوژیک مردانگی و زنانگیاش مختل شده. به یک اصطلاح میگویند دوجنسه، به یک اصطلاح دیگر مثلاً حالا همان، عرض کنم خدمتتان که این را به آن نباید خلط کرد. اینها بعضیهایشان بندگان خدا بیماری و حالا این مداوایش به چه نحوی و به چه شکلی باید درمان کرد، آنها بحثشان جداست. مخنث نه، این الان میبینی طرف مرد است، میآید وایمیایستد به عنوان موفقهای کنکور در تلویزیون آورده بودند. این آن ور مخنث بوده، اینجا آوردند مشاور کنکور تلویزیون. و آرایش میکند، گریم میکند و میرود در این خلاصه کلوپها، کلابها کجا میرود و عشوههای زنانه میآید و پول جمع... نخبههای علمی معرفیش کردند، انگلیس مثلاً روسیه شده بودند، این کار را میکرد. مخنث الان داریم از اینها، گریم میکند و عشوه زنانه میآید و زنانه حرف میزند.
"ولا نقاش". همان نبش قبر است. کسی که کارش نبش قبر باشد. "ولا اشار". اشار اینکه گمرک چیست و رشوه میگیرد، باجگیر ترجمه کردم. "ولا قاطع رحم". کسی که قطع رحم، چون سلم درش نیست. دارالسلام این را به خودش راه. بهشت آقا، یک موجود باشعور مثل مثلاً باغ دنیا نیست. باغ دنیا «صدام» هم درش برود، بلکه شاید باغهایشان هم بهتر. مؤمنین هم باشند. بهشت این شکلی نیست. بهشت عینیت دارد با بهشتی که همان سلام درونی او را منعکس میکند. به او، این میشود بهشت. این دارالسلام. اینها هیچکدام سلم کسی که با عقل خودش رفتار نکرده، مدمن خمر. کسی که در گفتگوها سلامت روابط را به هم میزند، با سخنچینی، نمام. کسی که سلامت خانوادگی را به خطر انداخته، دیوث. کسی که امنیت جامعه را تحتالشعاع خاص ظالمان قرار بدهد، شورطی. کسی که سلم با مردانگی خودش ندارد، مطابق مردانگی خودش رفتار نمیکند، مخنث. کسی که سلامت قبر را رعایت نمیکند، نبّاش. کسی که سلامت در این انتقالات، در امان جادهها و رفتوآمدها را تأمین نمیکند، امنیتش را از شاه باج میگیرد. و قاطع رحم که دیگر مشخص است، قطع رحم میکند با دیگران.
"ولا قدری". قدری مذهبم! کسی که قالب در واقع جبر این جور مسائل و ممکنه قضا و قدر، حالا ممکنه قضا و قدر یا به طرف جبریش یا به طرف اینوریاش، حالا اینوریاش به نظر بیشتر میاد، یعنی تفویضیاش بیشتر این بر میخورد که اینها دیگر الان خوراکش و برندش غربیهاست. الان قدری فصلکی! مگر خصوصاً این فضاهای قانون جذب. همه چیز به اراده تو، خواست تو. اصلاً خطر نیست. اونی که تو میخواهی تقدیر فکر توست. تقدیر انرژی توست. تقدیر فکر مثبت توست. قدری! این هم در سلم قرار نگرفته. اتفاقاً هی میگویند با کائنات، نمیدانم این اتفاق در سلم با کائنات قرار. کائنات کارگزار حق تعالی است. رحمان و عب... و این خودش را نقطه کانونی قرار داده و همه چیز را در سلمی با خودش میخواهد تعریف بکند. نه، همه چیز در سلم با خدای متعال است. سلام، قبول، رحیم. همه سلم به او تناسب پیدا میکند. این ۱۰ گروه این سلم را نداشتند و به دارالسلام راه ندارند. و ما میتوانیم به قول طلبهها تنقیح مناط کنیم، بگوییم و هر کسی که سلمی را رعایت نمیکند و امانی را تأمین نمیکند، این هم به بهشت راه... این تا اینجا این روایت، که حالا انشاءالله ادامه روایت را جلسه بعد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...