ادامه روایت ویژگیهای منافق در بیان امام سجاد علیهالسلام
فعالیت گسترده شیطان در آخرالزمان
منافقین در آخرالزمان
تعلق نفاق میآورد
مرز باریک بین نفاق و ایمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسمالله الرحمن الرحیم**
در ادامه روایت قبل، یعنی در بحثِ کرامت قبل، داشتیم؛ مرحوم شیخ حر عاملی در واقع تتمهای دارند برای روایت قبلی. این تعبیر اضافه شده برای او تعبیر که در روایت قبل که «إذا رَکَعَ الرَّبوة» وقتی رکوع میروند، اینجور مثل شتری که زانو میزند و زانویش را باز میکند، رکوع میروند. دو تا تعبیر دیگر طبق نقل عبدالملک بن بحر مطرح میکنند. آن هم یکیاش این است که «و إذا سَجَدَ نَقَر و إذا جَلَسَ شَقَر».
وقتی سجده میرود، «نَقَر». «نَقَر» معنای گودی و اینهاست. حالا «نَقَر» گودی پشت سر. خود «نَقَر» هم که تعبیر فارسی آن نقره است؛ این حالت گود کردن که یک چیزی انگار چال میکنند و چاله میکنند، این میشود «نقره». انگار مثل کلاغی که دارد چال میکند با نوکش، اینها وقتی سجده میروند این شکلیاند. انگار با کلهاش روی زمین شیار میزند و هیچ استفادهای از این سجده او نمیکند که نمازهایی که حالا مثلاً حضور قلب و اینها تویش نیست، مثل اینکه آدم یک سرمایه عظیمی را هی از اینور به آنور با خودش هی دارد میبرد و استفاده نمیکند. رکوع میرود و سجده میرود، این سرمایه را هی دارد بالا و پایین میکند، هیچ استفادهای نمیکند. یعنی اینها هی جابهجا شدنی است، برای اینکه این دل متوجه بشود. حالا این پیشانی میزند و سجده میرود و بلند میشود و پا میشود، هیچ اتفاقی نمیافتد. تشبیه کردهاند به اینکه انگار دارد نوک میزند به زمین، سجده زدن و سجده کردن. «شَقَر»، شکاف و شیار زدن به زمین. «و إذا جَلَسَ شَقَر» وقتی هم که مینشیند «شَقَر»، حالتی که پایش را باز میکند، انگار مثلاً دارد روی زمین جا باز میکند. انگار مثلاً این نشست هیچ بویی از عبودیت و رنگی از بندگی و اینها ندارد. این پا شدن و نشستن و اینها همهاش از جنس یک سری حرکات دنیایی است، با این تفاوت که آن حرکات دنیایی یک ثمرهای برای این شخص دارد و اثر مطلوبی از آن میبیند.
سر سفره مینشیند، پا میشود، بلند میشود، جوری است که خودش متوجه است به اینکه اینجا که دارد دولا میشود برای کی دارد دولا میشود؟ برای چه دارد دولا میشود؟ خاصیتش چیست؟ منفعتش چیست؟ اینجا همینها را دارد، بدون اینکه نفعی و خاصیتی و چیزی داشته باشد و به آن توجه داشته باشد. نشستنش همین است. آنجا وقتی دولا میشود، سجده که میرود، رکوع که میرود، قشنگ شتر و… نه! قشنگ تشبیهات و تعابیری است که در مورد حیوانات به کار میرود؛ دیگر «رَبَوَه»، «نَقَر» و «شَقَر»، دقیقاً تعابیری است که برای حیوانات به کار میرود. نشستن حیوانی، سر پایین آوردن حیوانی. حیوان وقتی کلهاش را میبرد سمت زمین برای چیست؟ برای اینکه شکاف بزند تو زمین، دنبال غذاست. وقتی مینشیند شتر، چیست؟ نشستنی است که میخواهد استراحت کند، مینشیند روی زمین. این پا باز کردن، این رکوع خم شدن شتر و این پا باز کردن و نشستن، اینها همهاش مدل حیوانی است.
در روایت بعدی از پیامبر اکرم و حدیث طولانی است، «فی وصیة طویله»، «أَقوامٌ یَأکُلُونَ طَیِّبَةَ طَعامِ وَ ألوانَها». بعد از بررسی اقوامی که از آخر روایت و از اواسط روایت در مورد منافق بودن و اینها فهمیده میشود که اینها منافقینِ این امّت هستند. ویژگیهای منافقین را مطرح میکنند و میگویند «المنافقین آخر الزمان». در آخرالزمان هر چه میرویم، تسلط و نفوذ شیطان بیشتر میشود و کارش توسعه پیدا میکند، شرح صدر در کفر پیدا میکند. شیطان به سمت آخرالزمان هر چه میرویم، ظلمتی است که گسترده شده. «اِیَّثْر»، شبی که همه جا را گرفته و فراگیر است. این شب آخرالزمان که بعدش روز است، بعدش اول یعنی بینالطلوعین؛ اول فجر کاذب، بعد فجر صادقه، بعد فجر صادقه. اول در واقع فجر صادق میشود اذان صبح، بعدش میشود طلوع آفتاب که هی آرامآرام به سمت طلوع میرود تا بیاید به «ضحا» بکشد و این خورشید همه جا را بگیرد. از آن شب فراگیر است تا به روز و این آخرالزمان.
منافقین آخرالزمان هم به حسب واقع از منافقین ادوار دیگر بدترند؛ یعنی امکانات و در واقع توسعه و ظرفیتی که اینها دارند، دیگران نداشتند و ندارند. شما تصور کنید ما هر چه در تکنولوژی پیشرفت کردیم -تعبیر قرآن «مصانع فتخذون مصانه لکم لعلکم تخلد و فیه»- تکنولوژی در نگاه قرآن، «مصانع» را اتخاذ کردن. این «مثانع» هر چه آمده در خدمت چی بوده؟ در خدمت حیوانیت ما بوده، نه انسانیت ما. این است که از حیوانات بدتریم. هیچ حیوانی قدرت پردازش قوه خیال را ندارد. حیوانات جفتگیری میکنند، ولی این قدرتی که این جفتگیری کند و با فیلمش، با تصویر، جماعتی را بیچاره کند، به باد دهد، در قوه خیال اینها تصرف کند، با عکسش و با چیز، آنچنان را آنچنانتر کند، پدری درمیآورد از این خیال طرف! اینجور ذهنها را درگیر این کند. این حجم از لطیفه و داستان و کاریکاتور و شعر و کارتون و عکس و فیلم و این حجم در مسیر شهوت… این همه ابزار و تکنولوژی، کدام گاوی، کدام گاومیشی، کدام گوسالهای اینجوری میکند؟ این شهواتش اینقدر توسعه دارد. فیلم میسازد برای اینکه چهار تا گوساله دیگر مثلاً آلوده کند به این؛ نه! خود این شهوت، خود او هم دارد به آن خیالاتی که بدتر از این شهوت است، در واقع ارضای شهوت میکند. الان اونی که دنیا رو گرفته، خیالاته. از یک طرف ازدواج هی سختتر میشود، مکانیزمی که شیطون استفاده کرده هی ازدواج سختتر، تمنیات شدیدتر، تخیلات سنگین، هی تمنی ایجاد میکند. اون تمنی مابهازای فیزیکی ندارد. تخیلش را با تخیل ارضا میکند. ای خوراکی به فکر و در واقع خیال میآید.
این میشود که ما هر چه رفتیم، هر چه جلوتر میرویم، یعنی در آخرالزمان، کار سختتر است هم با کفارش، هم با منافقین که از کفار بدترند. منافقین ابزار و اهرمی در دست کفار و طواغیت هستند با این تفاوت که اینها یک لیبل اسلامی و الهی و معنوی و قدسی دارند که کفار همان را هم ندارند. عمامهای دارند و ریشی دارند و نمازی میخوانند، حرمی میروند، مشهدی میآیند، چهار تا کلمه از قرآن و روایت بلغور میکنند که آنها همین را هم ندارند. اینها از تاریخ اهل بیت مثلاً درس چی میگیرند؟ و میگویند خودمان کافر بدبخت کلهاش را میخواباند و میگوید عجب ظرفیتهایی داشتیم برای اینکه بتوانیم حرفمان را به نام حقنه کنیم! از خود کربلا استفاده کنیم. برای منافقیناند که این در دایره خوشخدمتی و این نوکری را میکنند برای کفار. عین کفار ابزاری ندارند برای اثرگذاری روی ذهن مردم. کافر اگر بیاید بیپرده بگوید آقا من آمریکاییام و آمدم برای اینکه تو را نابودت بکنم؛ من از US آمدم بیچارهات کنم. هنوز هم تو دهنش میزند. اونی که میآید میگوید: «أَنَا رَجُلٌ إِلَهیٌ»، «أَنَا عالِمٌ رَبّانیٌ». «قَلقَل» میجوشد، قلبی بود. آن قلبه را این هم دارد، ولی این زیر قبا و لباده دارد و از آن شدیدتر است. آن قلب و این اثرگذار ی هویدا است. عریان و آشکار است. کسی مفصل صحبت فرعون را از دست نداد که هم موسی باشد. آن حالت بینابینی. بیچاره فرعون! معصوم باشیم! موسوی محض باشیم، مسئله حل میشود.
به هر حال منافقین حالت بینابینیاند و هر چه به سمت آخرالزمان میرویم، این طعمههای اینها شدیدتر و سختتر میشود و کششهای درونی که در ما هست، بیشتر در واقع موافقت با منافقین باعث سوار شدن منافقین میشود. در توی روایتم خیلی به این بحث اشاره میکنم که حالا بعداً اقوامی میآیند «يَأْكُلُونَ الطَّيِّبَاتِ». ویژگیهای منافقین، خوشخوراکی اینها است. اینها «خوراک طیب» میخورند و «ألوان» و رنگارنگ، غذاهای آنچنانی و رنگی. این از ویژگیهای آنهاست. خوب غذا نخوریم، غذای خوب بخوریم منافق میشویم؟ منافق خوشخوراکی میکند، نه اینکه هرکی خوراک خوب داشت منافق باشد. منافق دروغ میگوید، نه اینکه هرکی دروغ گفت منافق باشد. میگویم مثلاً دزد شبها میآید، مثلاً دزد سراغ گاوصندوق میرود، نه که هرکی سراغ گاوصندوق رفت دزد باشد. موضوع گاوصندوق است. پسر من طلب مرده است، نمیکند. نه، یعنی دیگه هیچکی دیگه نیست.
منافقین را اگر میخواهی بشناسی، بعد این هم با یک عمل و دو عمل نیست. اینها کلاً وابستگی درونی دارند. یکی از بزرگان عرض کردم: آقا بعضی خوراکها را دوست داریم، حالا مثلاً اسم ببرم؛ پیتزا دوست داریم، خوشمان میآید، چهکار کنیم؟ بخوریم؟ نخوریم؟ غذاها و غذای فاسدی هم هست. یعنی خدا نکند جذاب هم فاسد باشد؛ یعنی چربی و فلان و اینها، پنیر پیتزا و همهاش بالاست. دیگه مدل لبنانیاش یا ایرانی اش شرطی نشود. یعنی هفتهای یک بار، ماهی یک بار، مثلاً هر وقت فلانجا رفتیم، این شرطی شدنش تعلق میآورد، تعلقش نفاق میآورد. این که کدام غذای خوب هم میخورد بدون شرطی شدن. خانواده غذا درست نکردند و خسته هستند و حوصله ندارند. رفاقتی است. وجه استحبابی و مطلوبی هم آدم کنارش میگذارد که برای خدا مطلوب و محبوب باشد. مثلاً عیدی، مناسبتی، مثلاً زائری امام رضا یا زائر کربلاست، یک بچه این شکلی میگذارد که قشنگ از نفس و هوای نفس دور بشود. اینها در واقع قواعد این کار هستند. وگرنه آدم را میبرد به سمت تعلق، تعلق هم میبرد به سمت نفاق. متعلق درونی را دارم، نمیتوانم بگویم. لو نمیدهم که این تعلق درونی به این است. دنبال آیه و روایتش میگردم؛ روایت داریم پیتزا خوردن ابوجب واجب است. کلماتی از بزرگان را به همدیگر میچسبانند. این کارها را بعضیها حرفهای میکنند. میگفت من سیگارم را از آقای بهاءالدینی گرفتم، غذا خوردنم را از فلانی گرفتم، زن گرفتم از هر چیزی که پیدا شد. وعده غذایی سنگین شدم، سیگار میکشیدم، زیاد میخوابید. ترکیبی هم از عصاره مکتب آقای شهابادی. بددهنی فلان مکتب. روح این ماجرا مشخص است که فاسد است و آدم منافقی که اینجوری است، از هر کدام اینها یک قطعهای پیدا میکند. قشنگ متشابهات همه آقایون را رفته گشته پیدا کرده. «جامع المتشابهات»! همیشه اخذ متشابهات تو هر جایی خوراک اینها است. متشابهات؛ آخ جانم! متشابهات رهبری! جملهای بگویم متشابه باشد از جملات امام پیدا کند. روایت پیدا کند. قرآن پیدا کند. همیشه خوراک! اصل قاعده این است؛ غذای خوب نباید خورد؟ بحث غذای خوب نیست، بحث شرطی شدن و تعلق است. جوری تعلق خودش را بپوشاند و اثر بگذارد.
«وَ یَرْکَبُونَ الدَّوابَّ» اینها مرکبهای آنچنانی سوار میشوند، خوشمرکبی میکنند. خیلی دوست دارند اینها. اصلاً همیشه شاسی… اگر مثلاً کوتاه باشد، احساس حقارت میکنند. شاسیبلندش خوب است. بچه زرنگش خوب است. دفتران رشته بیایند. تنبلی کار زشت است. خلاصه شاسیبلند دوست دارند. هواپیما مثلاً فرست کلاس دوست دارند. نمیتوانی که سر خیابان هم میخواهد برود، اصلاً سوار پراید که میشود، احساس تحقیر میکند، احساس توهین میکند که سوار پرایدش شده است. دعوتش کنی مثلاً مبل آنچنانی نباشد، روی زمین بنشیند، اصلاً اعصابش خرد است. فیلم هم تا یک جایی آدم میتواند بازی کند. از خودش اعلام تواضع: ما چقدر متواضع! قسطی اینجا بردار، فلان اشتباه است. سختش است. یعنی این میل به «رفاه» و این عالی بودن در استفاده از تنعمات دنیوی در اینها برجسته است و... خلاصه اینها اینجوریاند.
خوب این بخش آخر این جلسه: «يَتَزَيَّنُونَ بِزِينَةِ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا». خیلی هم به سر و وضعشان میرسند. آنجوری که زن به خودش میرسد برای شوهر. سر و وضع رسیدنشان منافقین امت این شکلی است. ببینید سالها میگذرد، حادثهها میآید، ریش اینها هیچ تغییری… انتظار فرج! و تنها چیزی که تو این مملکت مثلاً تو ۸ سال دست نخورده، ریش اینهاست. صورت و آن میکاپ چهره و آن رنگآمیزی، فرم مو، رنگ مو، رنگ ریش. از آن گفته بودند. قشنگ آن روز اولی که آمده بود با روز آخر، قشنگ کنار هم میگذاریم. دوست دارم یک کم فانتزیام این است که همچین کاری بکنم: دلار اول چند بود، بعد چند شد؟ تو ۸ سال مرغ چند بود؟ حبوبات، ماست؟ عکس فلانی که اول این بود، آخرین بود و هیچ تغییری. خدا را شکر این یک دانه الحمدلله ثابت بود. یعنی ایران غصه نخور! این یک دانه لااقل بهش رسید. این رسیدن به سر و وضع و خوشتیپی و فلان، آن قاعده را کلاً داشته باشید. رسیدگی به اینها بد نیست. اینها با تعلق اگر همراه باشد، بهشرطی که به قول طلبهها «لا به»، ولی بعضیها شرطی میشوند. اونی که شرطی میشود… یک وقتی قرائتی را خدا حفظش کند آدم باصفایی و بیتکلیفی است. تلویزیون را من ندیدم، خانواده دیده بود، تعریف میکرد. میگفت که یک قبای چروکی تنش بود و بعد گفتش که این قبا را امروز پوشیدم، رفتم از تو ماشین درآوردم. وقت نشده که… کجای عالم کم آب میبرد؟! الو! فیلم جوراب… جوراب صحبت میکند. بدون تکلف است. تکلف گر نباشد، خوشخلاصه این آدم راحت زندگی میکند؛ بدون تکلف. شرطی شدن به اینها. عروسی میخواهد برود، مهمان میخواهد برود، اینها همهاش تکلفاتی است که از تویش نفاق درمیآید. خیلی هم منافقین آخرالزمان اینها ویژگی اصلیشان خیلی عجیب است. این تعبیر یک مقدار دیگر هم دارد که دیگه باشد برای جلسه بعد. یک کم طولانی شد. آن هم باز همین بحث رسیدگی به سر و وضعشان است که باید جلسه بعد انشاءالله عرض بکنیم.
**و صلی الله علی سیدنا محمد**
در حال بارگذاری نظرات...