روایتهایی از امیرالمومنین علی علیهالسلام
عاقبت شکستن دل پدر و مادر
افراد محروم از استشمام بوی بهشت
اثر پوشیدن لباسهای بلند در انسان
عاقبت افرادی که از دنیا سیرنمیشوند!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
"أخبرنی جبرئیل أن ریح الجنة یوجد من مسیرة ألف عام، وما یجدها عاقٌّ ولا قاطع رحم، شیخ زانٍ، ولا جارٌ أضاره خیلاء، ولا فتّان، ولا منان، ولا جذریٌّ."
پیامبر اکرم (ص) فرمودند که جبرئیل به من خبر داد: "بوی بهشت از مسیر هزار سال فهمیده میشود." خود بهشت چیست؟! و بوی بهشتی بعد از فاصله هزار سال فهمیده میشود. این حالا هزار سالِ سالهای اُخروی، برزخی، در برزخ این بوی بهشت اخروی و بهشت قیامتی را استشمام میکند، یا نه در خود صحرای حشر و قیامت و تطایر کُتب و حساب و کتاب؟ آنجا بوی بهشت قیامتی را احساس میکند؟ اینها چیزهایی است که باید رفت و دید. عبارت بیش از این فهمیده نمیشود. ما هم دسترسی به فهم بیش از این نداریم، ولی فرمود که تعدادی هستند که اینها این بو را احساس نمیکنند. چون خود بوی بهشت هم یک احساس خوشی دارد، دیگر. شما اگر مثلاً میخواهید بروید به یک نمایشگاه گل که آنجا از بوی آن گلها و نمایشگاهِ عطر، یک عطر فروشی، به یک -عرض کنم که- جایی که ادکلنهای خاص دارد، عطر خاصی دارد، از دور بوی آنجا کمکم میآید. بعضی عطر فروشیها، بازار عطر تهران مثلاً بعضیهایشان از خیابان که رد میشوی، سمت ناصرخسرو اینها از توی خیابان، از دو تا کوچه بالاترش بوی عطرها میآید. با اینکه بهرهمند از آن نعمت حضوری و آن نعمت فیزیکی مباشریه الانفس و تلز العیون نیستی، ولی بالاخره حال و هوای تو را عوض میکند. از دور که آن فضای وِجدانی و درونی و فطری تو میشود، به سمت این -کی؟- آنجایی که دارند میبرنت. شوق اولیهاش میآید، آن آرام آرام آن حس هی دارد گر میگیرد. این چند دسته حتی از همین هم محروماند. نه از بهشت محروماند، از این بوییم که بخواهد از دور یک آرامشی، یک اُنسی، یک حال خوبی برایشان ایجاد بکند.
اولیشان "عاقٌّ"، کسی که حقوق عاقّ والدین. دل پدر و مادر را رنجانده و شکسته، ناراحتشان کرده. "احزنهما"، به تعبیر روایت حزن ایجاد بکند در پدر و مادر. والدین دایرهاش وسیع است. این حزن گاهی حرفی است که میزنیم، گاهی حرفی است که نمیزنی. باید بزنیم. غذایی که آورده، تشکر نمیکنیم. وسایل جابهجا کرده، اتاق مرتب کرده، تشکر نمیکنم. این مادر یکهو میگوید که "اینم بچه، اینم عوض دستت درد نکنه، اینم تشکرش، اینم فلان." این همین راحتی اثرات اخروی و معنوی و ملکوتیاش میشود. عاق والدین.
"ولا قاطع رحم"، دسته دومی که بوی بهشت را احساس نمیکنند، کیست؟ قاطع رحم، کسی که قطع رحم کرده. در مورد قطع رحم، جلسه گذشته نکاتی عرض شد.
"ولا شیخ زانٍ"، نفر سوم، شیخ زناکار. شیخ اینجا به معنای آخوند و روحانی و اینها نیست. شیخ زناکار، شیخ یعنی پیرمرد. اینجا به این معنا نیستش که -بله مفهوم دارد، چون در مقام تهدید است- به این معنا نیست که اگر جوان زناکاری باشد، او مثلاً وضع خوبی دارد. نه، آنی که بوی بهشت را احساس نمیکند، پیر باشی، این شهوت در تو خشکیده باشد. یک وقت جوشش شهوت سن و سالت میخورد. ۲۰ سالته، ۳۰ سالته، طبع بدنت، مزاجت گرم، رطوبت بدن بالاست. این قوه باء، ترشحات و تولیداتش بالاست. حالا بالاخره لغزش دارد آدم، دیگر. یک چیزی نگاه میکند، یک چیزی میبیند و گاهی هم -خدا نکند- میافتد به گناه. ولی بدن خشکیده باشد، چشمت نبیند، چروکیده باشی، بعد دنبال این کثافتکاریها و این آلودگیها و هرزگیها، با دیدن فیلمشان، با چه میدانم رفتن سر وقت دخترهای جوان و نمیدانم فلان، خیلی یعنی نشان میدهد که این از سر شهوت و غریزه و اینها دیگر نیست. این از سر آن مَلَکهی خبیثی است که در آدم شکل گرفته، تثبیت شده در آدم. "أعوذ بالله من شرور أنفُسنا." خدا نجات بده همه ما را از این گرفتاریها و این لغزشهایی که همهمان در معرضشیم. از آن ناراحت کردن پدر و مادر، قطع رحم، لغزیدنهای این شکلی که آدم یکهو با سن و سال ۵۰ سال، ۴۰ سال، ۶۰ سال مبتلا میشود. و گزارشهایی میآید، درد دلهایی که برخی افراد گاهی میکنند. مرد مثلاً ۶۰ ساله متدین، مؤمن، مسجدی و اینها، مثلاً دختر خانم خیلی کم سن و سالی. حالا با جزئیات اشاره نمیکنم، چون بالاخره این فایل منتشر میشود، ممکن است در آن کدهایی باشد که برخی افراد شناسایی بشوند. در یک موقعیتی قرار گرفتند، در یک شرایطی، به یک نحوی مثلاً مهمانش بوده و فلان و اینها. بعد مثلاً همسر میبیند که این به آن دختری که جای نوه اوست، مشغول فعل حرام شده است. آدمی که روش کلی قسم آیه میخوردند: "شیطان آقا، این چیزها سرش نمیشود! تو مسجدی اتفاقاً بدتر است! با ما بیشتر کار دارد! ما را ول نمیکند! مرا بیشتر از همیشه!" به قول خدا رحمت کند، مرحوم عاشق غلامرضا فقیه، ایشان فرمود که -با لهجه شیرین یزدی نقل شده- "میفهمه که همانطور که من عاشق شمای شیطونم، منم عاشق شیطانم." میدونید منظورش چی بود؟ "من عاشق شمای شیطونم. منم عاشق شیطونها هستم! چون منو اگر بزنه، شما چند صد تا خوردهاید." امثال ما که خودسازی نکردیم، کار نکردیم، نساختیم خودمان را، تریبون پیدا میکنیم، فقط میتوانیم دعا کنیم خدا مرگمان را زودتر برساند که نجات پیدا بکنیم از این فتنهها و لغزشها که آدم اگر خودش باشد و خودش میلغزد، یک جهنم است، یک نفره. یک شقاوت یک نفره. او را محروم میکند. امثال ما لغزش داریم، خیلیها را با خودمان کج، مسیرشان را عوض میکنیم. مگر اینکه خدا به دادمان برسد و نمیدانم با این استغاثه نداشتنها و دعا نداشتن و اصرار و طلب نداشتنها میرسد یا نه؟ با فضل و کرمش، مگر دعایی که دوستان و رفقا و عزیزان و اینها داشته باشند، خدا دستگیری بکند. خیلی کار سخت است. ما در زمانهای هستیم که فتنهها میبارد بر سر ما، از زمین و زمان و خیلی شرایط، شرایط دشواریست. در روزگار بسیار سختی هستیم نسبت به مثلاً ۱۴، ۱۵ سال پیش. وقتی بنده مقایسه میکنم نسبت به آن سالهایی که مثلاً ما جوانتر بودیم و مثلاً شاید اوایل طلبگیمان بود، خیلی خیلی کار آن موقع هم سخت بود، ولی خیلی به نسبت الان راحتتر بود. نهایت ارتباطمان روزنامه بود که باهاش در جریان قرار میگرفتیم از بیرون و تهش اگر کسی میخواست هرزگی کند و اینها، باید میرفت کلی دم این و آن را میدید، همانطور که مشروبات الکلی و اینها ساقی داشت، فیلمهای مستهجن هم ساقی داشت. مغازههایی بود مشخص، توی پاساژی که لوازم کامپیوتری اینها میفروختند، دو سه تا مغازه معلوم مستهجن، آنها هم با کلی ماجرا اسمگذاری میکردند، نمیدانم چکار میکردند! شما بالاخره، ما در محیط کار میکردیم، در نوجوانی، میشناختیم این افراد این شکلی را. کلمههای هرزهای هم بودند، خودشان آدمهای کثیفی هم بودند. یک جوان باید میآمد آنجا، یک دانه سیدی میگرفت. بعد آن سیدی یک فیلم بود، یک فیلم مثلاً شاید ۲۰ دقیقهای بود، ۵۰ دقیقهای بود، یک ساعته بود. بعد یک بار، دو بار، سه بار نگاه میکرد، دلش را میزد. تا بخواهد فیلم بعدی بگیرد، باز براش به آنجا میخورد، میآمد میگرفت، میرفت. گناه به نسبت سختتر بود به نسبت الان. الان فیلتر شکنی که توی همه گوشیها هست و این سایتی هم که همه بلدند و میشناسند، این بازیگرانی که دیگر هر نوجوانی الان توی این مملکت ما این بازیگرهای هرزه را میشناسد. کی ده سال، بیست سال پیش اینها را میشناخت؟! اصلاً افراد الان ان عدد بازیگرهای هرزه، کثیف، پست و پستفطرت، آلوده به این فحشایی که نابود میکنند زندگیها را، همه میشناسند. طبعاً پیرمردشان هم در امان نیست. یکی از علمای مازندران بیش از هشتاد و خردهای سالش بود. ایشان فرمود که "من توی این خیابانهای -حالا آن شهر مازندران که گفته بود، چون که شهر مذهبی و خوبی هم هست اتفاقاً، جز شهرهای خوب مازندران- توی این خیابانها که میآیم، من با این سنم تحریک میشوم!" پیرمرد نجف رفته، شاگرد علما و بزرگان بوده، مجتهد، حاکم شرع بوده در یک دوران خودساختهای که شهدا وصیت میکردند "نخ عبایم کفن قبرم بگذارند." دیگر امثال ما که مشخص است و شرایط، شرایط سختی است. باید فقط به خدا پناه برد. پناه بردن واقعی. "فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ." باید استعاذه کرد. خدای متعال کمک بکند. چیزهایی که ما از پسش برنمیآییم و نمیشود خودمان را تبری و مبرا بدانیم که "ما آلوده این چیزها نیستیم." نه، همهمان در معرض خطریم، ممکن است ۷۰ سال، ۸۰ سال انسان پاکدامن زندگی کرده و توی همان سن و سال میبینی با این وضعیت زندگیها و این شرایط و این فضای مجازی و این فیلمها و این عکسها و این اینستاگرام آشوبها، این جدی است و باید جدی گرفت.
نفر چهارم که میفرماید: "جار أضارهُ خیلاء"، کسی که لباسش را جر، یعنی همسایه. یا جار به معنای همسایه است، یا "جر الکلام، یجر الکَنْج، یجر الکلام" میکشد، کش آمدن. آنهایی که لباسهای بلند تن میکنند، اثر خیالبافی لباسهای بلند، آقا! اثرهای این شکلی دارد و یک حال و هوای خاصی به آدم میدهد. خدمت شما عرض کنم که لباس عروسی را دیدید؟ فرمش چه مدلی است؟ و این دامنههای این جور کشدار، یکپارچه و بلند. لباسهای این شکلی یک حال ثانوی و یک کیف نفسانی خاصی دارد. روانشناسی هم بررسی بشود جا دارد، افراد بررسی کنند. لباسهای بلند این شکلی است به صورت طبیعیش و یک توهماتی با خودش میآورد. لباسهای کوچک و اینها، آن چهار حالت لباس یکپارچه بلند. این -یا حالت توصیف بکنم- یک حالت خاص دارد. مثلاً ما خودمان هم توی لباس معمولی و لباس طلا، قشنگ تفاوت این حال را احساس میکنیم. پوشندهها در معرض بدترین شکلی هستند. نه، میخواهم بگویم که این لباس بلند یک حال خاصی دارد. حالا گاهی هم خوب است، این گاهی بد است. لباس بلند چه شکلی است؟ که آدم را ذهنیت خاص برای آدم ایجاد میکند نسبت به خودش و موقعیت. و معمولاً همین شکلی است. یعنی کسانی که توی این موقعیت ویژهای میخواهند اینها را قرار بدهند، لباس برایشان میدوزند. لباسهای بلند از لباسهای فارغالتحصیلی اگر ببینید همینطور است. لباس پزشکی، لباس یکپارچه بلند. لباس پرستاری، پزشکی اینها. لباس -خدمت شما عرض کنم که- عروس هم این شکلی است. لباس احرام، برعکس. خدای متعال دو تکه کرده آن هم حوله این شکلی که هر لحظه آن مخصوصاً حوله پایینش در معرض باز شدن و ریختن و افتادن و اینها است که ماجرا هم دوره افراد بسیاری مطالعه کردند. لباسهای بلند این شکلی است. آنی که لباس بلند میگیرد و از این باب همیشه لباسهای بلند این شکلی باشد، معمولاً آنهایی که مثلاً سریالهای تاریخی، به نام نشان میدهد، مثلاً اینها که خانم خانه هستند، مثلاً بانوی عمارتند، نمیدانم اصلاً چی چی است. این شکلی دارند، فرم خاصی دارد. لباسهای پادشاهی معمولاً این شکلی است. این هم فردی که لباس اینجوری میپوشد، از باب این خیالاتی که با خودش دارد و لباسش را اینجوری بلند میگیرد، این هم از افرادی که بوی بهشت را احساس نمیکند.
"ولا فتّان ولا منّان"، نفر بعدی که بوی بهشت را احساس نمیکند، "فتان"، کسی که فتنهگر است، فتنه، بهم ریختن، به هم ریز، بهم زن. این میشود فتنه. اینجا خب منظور لزوماً چیست؟ چیز بد است، دیگر. فتنههای خوب هم داریم. خود خدا هم فتاّنه. "فَتّانَ فَیُفْتِنُکُمْ". در قرآن آمده: "کدام شرایط میریزد بهم که ببینم آدم چه کاره هستند؟ چی از خودش بروز میدهد؟" اینوری میکند، آنوری میکند، حالت ثابت آدم را نگه نمیدارد. چیزی بهت میدهد، ازت میگیرد، ببیند شکر میکنی، باور داری، قبول داری، قبول نداری. این فتاّنی که اینجا گفته میشود، اینهایی که زندگیها را به هم میزنند، شرایط اجتماعی، سیاسی توی رسانهها، خانوادهها، شرایط اقتصادی، هر جایی که فتنهای، بهم ریختن اوضاع باشد، این هم بوی بهشت را احساس نمیکند.
و "منّان"، کسی که منت میگذارد. اگر هم یک کاری بکند برای دیگران، منت، آن بار، یک باری است که روی دوش میآید. "منّ و سلم" که میگویند، یک باری میگذارد روی دوش بقیه. یک کاری که میکنم، انگار موظفشان میکند در ازای کار. منت لزوماً به گفتن نیست که مثلاً یک جوری من با شما برخورد بکنم که انگار در ازای این کاری که کردم. یک وقت رابطه ما رابطه کاری است. من دارم بهت حقوق میدهم. اجیر منی، شبانه کار میکنیم، منت دیگر نیست. یک وقت نه، ما رابطه عاطفی است. یک رابطه برادرانه است، رابطه ایمانی، رابطه کاری نیست. البته توی رابطه کاری هم کسی حق ندارد منت بگذارد در بیش از آنچه که رابطه و قراردادشان بوده، مِنتی نیست. ولی توی رابطه عاطفی و ایمانی، این دیگر حق ندارد. آنجا طرز کاری که میکند بنده اگر شما را میخوانم، دعوت کردم مهمانی، رفیق مایی، هممقایسه ماهی، عارف قدیمی ماهی، طلبهای، فلانی. دعوتت کردهام. بعداً نباید در ازای آن دعوتی که کردم، به نحوی -گاهی آدم این را میبیند- یک شام بهت میدهند، یک ناهار بهت میدهند، دعوتت میکنند، بعد مثلاً فلان رفیقت را معرفی کن، فلان استاد برو ببر که بنده هم تا اینها را احساس بکنم، دیگر همچین جاهایی نمیروم. نه با آن فرد دیگر ارتباطی برقرار میکنم، نه آنجایی که دعوت شده بودم دیگر میروم که زیاد هم هست. امشب قالب هم همین باشد که وقتی جایی دعوتی میشود، توقعی هست و یک جوری وانمود میشود این که "در ازای این پذیرایی که ازت کردم، توقع آن جور کاری را دارم. مفت که نیاوردم به تو نان بدهم. برای چی من باید به تو نان بدهم؟" توقعاتی هست که آن توقعات هم لزوماً توقعات به حقی نیست و طرف را توی مضیقه قرار میدهد. اینها میشود منت. این هم "مَنّان". مَنّان هم بوی بهشت را احساس نمیکند.
"ولا جذریٌّ"، جذری هم احساس نمیکند. همان جذری را به جای ف، "ذ" بهش بدهیم دستهدار. "جذری" را گفتند که از خود حضرت سؤال میکند و "ما جذری؟" گفتم: "آقا جذری چیست؟" فرمود: "الذی لا یَشفَعُ من الدنیا." آنی که از دنیا سیرمونی ندارد. این هم از بوی بهشت بهرهای نمیبرد. دنیا هر چی گیرش بیاید، حد یقَّف ندارد. چون که خود دنیا برایش اصالت و موضوعیت دارد. پول، پول برای پول میخواهد. شهرت، شهرت برای شهرت. اسم و رسم. ریاست، ریاست و ریاست میخواهد. ممکن است یک هدف دیگری داشته باشد که ریاست یوسف "اجعلني علي خزائن الأرض إني حفیظ علیم." ریاست میخواهد، ولی ریاست برای چی میخواهد؟ برای گرهگشایی از مردم میخواهد. حضرت سلیمان "رب هَبْ لي مُلکاً لا ينبغي لأحد من بعدی." مُلک را میخواهد، حکومت را میخواهد، موقعیت دنیایی را میخواهد برای ترویج عبودیت میخواهد. "نِعم العبد" قرآن در موردش گفته. ولی یک وقت امثال نوع ماها است. ریاست میخواهد برای خود ریاست. بالا باشم، تو نمیفهمی که من اصلاً با شما فرق میکنم. من بالا باشم، من پولدار باشم. بابا انقَدی داشته باشم که هر کار خواستم بتوانم باش بکنم و از این قبیل مسائل. شهرت را میخواهد برای شهرت. "تو چشم باشم، باید سر زبانها باشم." که حالا توی روایت ازش تعبیر میشود به حب شرف و حب الذکر. حب ذکر دارد. "در مورد ما چی میگن؟ هی بریم توی اینترنت سرچ بکنیم، گوگل از ما چی میگن؟ کجا اسمی از ما هست؟" خوشش فلان جلسه از تو حرف میزند. ذکر که به خدا پناه می بریم از این آلودگیها و رذایل باطنی. اینها حکم شرف به ذکر مسائل سیر نمیشود از اینها تا آخر عمرش. ۵۰۰ سال از این بگم، روزنامهها باشد، سیر؟!
پدر حدیث دیگری دارد که "ولا حَیوف و هو النَبّاش." حَیوف هم بوی بهشت را احساس نمیکند. گفتند که حَیوف کسی است که نبش قبر میکند. قبر را باز میکند. او دیگر خیلی آدم پست است. ولی بودند، شاید الان هم باشند، نمیدانم. ولی خب توی زمانی که آن دیگر فقر شدیدی هم بوده، کفندزدی میکرد. از توی قبر طرف را در میآورند و دیگر چی دارد؟! مرده دو تا پنبه از توی دهانش و بینیاش، دیگر چیز دیگری نداری که! کفن حالا کفن مگر چقدر بگو الان ۱۰۰ تومان، ۲۰۰ تومان در بیاوری این را. کفنش را در بیاوری، خیلی واقعاً. و اینکه این را کنار آنها میگذارد، خیلی چیز عجیب یعنی این کار خیلی کار مُشمئزکنندهای است کنار قطع رحم، کنار عاق والدین، کنار اینکه لباس را بلند میگیری که مثلاً خودرو کسی بیاورد، چیزی. اینها خیلی عجیب است. یعنی او با این هر دو در ثمرات و نتیجه مشترک.
"ولا زَنُوق." زَنُوق را گفتند کسی که مُدل و تیپش، تیپ زنانه است. مردی که تیپ زنانه دارد. توی فارسی ما که منطقه ما و اینها معروف بود به "اوا خواهر". نمیدانم جای دیگر هم میگویند یا نه. مشهد، توی کرج و تهران و اینها به طرف میگویند "اوا خواهر". حالا البته الان اصطلاحات دیگری دارد. چرا کار ندارم. عرض کنم که این پسر ولی عشوه های زنانه دارد. کفش پاشنه بلند میپوشد، آرایش میکند. حالا مثلاً ولی آرایش میکند، میکاپ میکند. این هم بوی بهشت را احساس نمیکند. هر چیزی که من از آن طَبَع اولیه، آن فضای اولیه خارج بشود، این از بهشت جدا میشود. اگر خیلی دیگر از آن فضای اولیه خودش خارج باشد، خیلی از بهشت دور میشود تا جایی که خیلی از آن تَبَع اولیهشان دورند. همه ویژگی مشترک "وهو المخنّث که گفتم مخنث".
"ولا جرّاز." جرّاز کیست؟ کسی که خیلی سخت اندوهگین میشود برای دنیا و آب گلو را از غصه میدهد پایین. هی هی بابا! ای روزگار! ای دنیا! ای جوونی! "اینجا خانه چند بود؟ ۲۰ سال پیش نگرفتی. ماشین فلانم را به چه قیمتی دادم؟ دختر فلانی را نگرفتی. فلان شغل را به ما پیشنهاد دادند نرفتیم. فوتبالم را ادامه میدادم، الان میدانی من کی بودم؟" آنجا رفته بودم چی بودم؟ هی برای این چیزهای دنیایی غصه میکند، هی میدهد پایین، هی بیشتر دور میشود از بهشت. "جرّاز."
"ولا جذری و هو الذی لا یَشفَعُ من الدنیا." که این جذری را هم اینجا توی روایت دیگری که اشاره شده دوباره مطرح کردند. خدا انشاءالله ما را اهل نجات قرار بدهد و از این آلودگیها و زشتیها و به قول یکی از طلبهها میگفت از همه بدیها و بدیها و بدیها انشاءالله مسئول و محفوظ بدارد. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...