ادامه روایت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم در حج الوداع
معکوس شدن جایگاه زن و مرد
میل باطنی زن
ویژگی روحیات زن
چگونگی مرد شهوت پرست
واژگونی احساس نیاز زن
تعریف زن از نگاه مرد شهوت پرست
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«ثُمَّ قالَ: فاندها عمارة النساء ومشاورة الاماع قاعِد الصبیانُ علی المنابِر و یکون الکذب ظَرْفًا و الزکاة مَغْنَمًا و یجفَرُ الرجل والدیه و یَبَرُّ صديقه.»
ادامه فعالیت پیامبر اکرم (ص) در حجه الوداع، ایشان میفرمایند که در این زمانه مذکور - که زمانه آشفته و درهمریختهای است - همه چیز معکوس میشود؛ در واقع دگرگونی و آشفتگی در امور پیدا میشود که زمانه آخرالزمان و زمانه منتهی به قیامت است. یکی از اتفاقاتی که میافتد این است که زنها امیر میشوند.
این واژه و این تعبیر ممکن است موجب سوءبرداشت شود و بگوییم که خب، مگر امیر شدن زنها چه مشکلی دارد؟ و چرا بهعنوان یک امر سوء و معکوس از آن یاد میشود؟ بحث بسیار مفصلی است و توضیح بسیار دارد و آنقدر در زمانه ما امری بدیهی است که خود همین از نشانههای آخرالزمان است. آنقدر امر بدیهی است که اصلاً کسی در این مسئله تردیدی نمیکند که حالا بخواهند مثلاً بهعنوان امری بد به آن نگاه بکنند که واضع است که زنها باید امیر بشوند. پیامبر اکرم همین را دارند میفرمایند؛ همین که واضع است.
نکتهای که هست این است که خدای متعال آن ساختاری که به هر کسی داده، استعداد و توانایی که داده، در امور او باید در همان مسیر خودش و جای خودش مصرف شود. حالا ما بحثی داشتیم البته در این زمینه، فکر میکنم دو جلسه بشود، بهعنوان "مصرفشوندگی زن" و آنجا به این بحث تا حد زیادی پرداخته شد که دیگر مفصل همین بحث است و نیاز نیست. اگر عزیزان گوش داده باشند یا گوش بدهند، نیاز به توضیح بیشتر اینجا نداریم. چکیدهاش این است که روح انسان مشترک است بین زن و مرد، تفاوتی نیست. بدن انسان و جسم ساختاری دارد که تفاوت میکند در مرد و زن و همین باعث میشود که متناسب با آن ظرفیت جسمانیشان، تکالیفی برایشان مترتب شود.
زنها لطافتی را خدای متعال به آنها داده، نرمی و لینتی را به آنها داده، آرامشی را داده و طبعاً بر اساس تکلیف و اقتضایی که خدای متعال قرار داد، در ساختار زنانه، اینها را مطیع آفریده. حالا به اصطلاح طبی هم میگویند که زنها به نسبت مردها طبعشان سردتر است در قیاس با مرد و نرمترند و همین باعث میشود که مطیع و تابع و تسلیم باشند در برابر مرد. البته تسلیمبودن به صورت مطلق فضیلتی نیست که یک زن تسلیم یک مرد باشد؛ اینکه چه زنی تسلیم چه مردی باشد، این محل صحبت و بحث است. طبعاً او مردی هم که داریم ازش صحبت میکنیم، مردی است که باید واجد شرایط و فضایل و کمالات باشد، نه اینکه از مردانگی فقط مرد بودن و نرینه بودن را داشته باشد؛ این هم فضیلتی نیست. طبعاً او مرد هم باید مردی باشد که هم کمالات روحی را واجد باشد، هم در بعد جسمانی خودش، هم آن توان اداره را داشته باشد.
طبعاً خود زنها هم اینجا میل باطنی و فطریشان همین خواهد بود که از امور اجرایی و امور بیرونی و فعالیتهای اجتماعی به صورت گسترده فاصله بگیرند، دغدغه امور - در واقع این شکلی - نداشته باشند که بودجه چی شد و ارباب رجوع چی میگوید و این کالا ترخیص شد یا نشد و فلان چیز به ما رسید یا نرسید و آن یکی را بفرستیم برود مثلاً وارد بکن و این چیچی را صادر کنیم. زنها طبعاً روحیهشان کشش به این سمت ندارد و درگیر امور اجرایی نمیشوند و علاقهای به این چیزها ندارند و حتی در حد خرید یک نان، میلشان به این است که حتی برای همین هم از خانه بیرون نروند، به صورت اولیه که حتی اگر شده، همین را هم آن آقا، آن مرد اگر انجام بدهد و عهدهدارش بشود، من درگیر این امور نشوم. نه از سر تنبلی، از این جهت که طبع زن و ساختار زن، ساختار درگیر شدن در امور اجرایی و بیرونی نیست. در واقع آن ساختار مستوری که خدای متعال برای زن آفریده و در یک بستر مستوری دوست دارد زندگی بکند، آن محبت در واقع و توجه به او باشد، نیازهای او در نظر گرفته بشود، مایحتاج او تأمین بشود، بدون اینکه او درگیری داشته باشد و به زحمت بیفتد، به تعنی بیفتد. خلاصه این اونی است که خدای متعال در زن قرار داده.
ولی در زمانه آخرالزمان و زمانه ما، آنقدر امور به هم ریخته است، تربیتها، رسانهها فاسدند، ترویج امور به صورت واژگون که این یک فضیلت میشود برای زنها. در اثر این تربیت معکوس، دعوا و رقابت میشود سر اینکه زنها امیر باشند و مردها را به اسارت بکشند و مردها هم آنقدر تابع شهوات میشوند و ذلیل شهوات میشوند برای اینکه از جانب زنها آن شهواتشان تأمین بشود، تن به هر ذلتی میدهند در برابر زنها. به صورت کلی عرض میکنم نه یعنی زن خودش جنسیتها، این جنسیت میشود جنسیت اول. از این حیث، از این حیث که آن مرد میخواهد بهرهبرداریاش را بکند از جنس زنانه. سوبسید میدهد به او. یک جورایی انگار مثلاً سرش کلاه میگذارد، میرود درگیر فعالیتهای اجتماعیاش میکند برای اینکه از خانه او را بیرون بکشد و به تمتع برسد از او، از آن مستوری او را دربیاورد.
طبعاً مرد هرزه، شهوتپرست، متکبر، قلدر، دوست دارد در این مسیر، در مسیر شهواتش، زنها را استخدام بکند. این از مستوری زنها بدش میآید، دوست دارد که این حصار بشکند و زنها به این معنا آزاد باشند تا بتواند بهره ببرد از اینها. از دیدن اینها، از مخالطه و معاشرت با اینها تا مسائل دیگرش ریز و درشت و فریب میدهد این زنها را، باب استنجی که حق شماست، به اسم اینکه شما باید در عرصه باشید، در صحنه باشید، فلان باشید که کلیتش حرف درستی است، برخی مصادیقش هم قطعاً حق است. به این اسم که ظاهراً حق است، او را وارد امور میکند که حقیقتاً باطل است و در توان او نیست و ساختار فیزیولوژیک او و ساختار روحی او در واقع تناسب این مسئله ندارد و او را به این شکل درگیر امور اجرایی میکند و امیر میکند.
عرض میکنم یک بخشیش برمیگردد به این واژگونی نیاز در خانم، که احساس نیاز میکند به این امر که حقیقتاً نیازی بهش، نیاز به امیر بودن و رئیس بودن و اینها در خودش میبیند. یک بخش هم برمیگردد به آن هرزگی آن مرد که او را میخواهد از خانه به یک بهانهای بیرون بکشد. عملاً هم امیر بودن خانمها را در سطح دنیا میبینیم دیگر، به چه نحوی است؛ در همین کشور خودمان هم میبینیم اینی که حالا زن باید شاغل باشد، فلان باشد. میبینیم نوعاً مشاغلی که برای خانمها در نظر گرفته میشود، هم در چه سطحی است و عملاً دوباره به یک نحوی زیردست مردهاست، به عنوان یک نیروی ارزان و دلسوز! یعنی حتی کرامت او را هم اینجا لحاظ نمیکنند و مسئولیت اجرایی که میخواهند به او بدهند، فقط او را از خانه میخواهند یک جوری بیرون بکشند و استخدام بکنند که خب به هر حال مصیبت و جاهای مختلف هم در دنیا میبینیم که نوع استفاده از زن بیشتر استفاده ابزاری آن جذابیتهای زنانه است.
در نمایشگاه اتومبیل چهارتا زن را میآورند به صورت نیمه عریان دور یک ماشین نگه میدارند که بهانه دیدن اینها، طرف بیاید این ماشین را ببیند و مثلاً شاید بپسندد و بخرد. بعد اسم این را هم میگذارند آزادی زن و بعد مخالفت با این را میگذارند تحجر و بعد ارزش و کرامت برای آن زن در واقع به این قائل میشوند که خب دیگر اینها بعدش معلوم است. به هر حال این «عماره النسا» یک بخشیش به این است که این مردها برای تأمین هرزگیهایشان زنها را بالا میآورند. حالا در مورد آخرالزمان و جایگاه روایت متنوع است. در برخیاش دارد که اینها زنها را میپرستند. "قبلهم میشه نساهم"، قبلهشان میشود زنهاشان. حالا زنسالاری به تعبیری بگوییم، زنذلیلی به تعبیری بگوییم، تعابیر خیلی قشنگی هم نیست، به معنای اینکه این جنسیت، چون آن مرد همه هوش و گوشش نی لب شهواتش است و شهوت او از طریق زنان تأمین میشود، همه توجهش به زنان و تابع و مطیع میشود برای اینکه بتواند او را تسلیم بکند که شهوت این را تأمین بکند، خودش تسلیم او میشود. گاهی از این جنس، گاهی هم فریب اوست. یعنی با این اسمها، با این عناوین فریبنده و جذاب، او را بیرون میکشد که بتواند خلاصه او را به استخدام بگیرد برای تأمین شهواتش. که این هم خیلی میبینیم و آخر مثلاً در حد یک منشی و فلان و اینها. بعد با عناوین زیبارو با روابط عمومی بالا و فلان و این حرفها. تو همین کشور خودمان میبینیم شعر معرکهای از کثافتکاری و استفادههایی که از زنها متأسفانه به این نحو میشود. اسمش را هم میگذاریم در واقع حضور زنها در جامعه. یک زن تحصیلکرده، با یک رشته خوب، در واقع سطح تحصیلات بالا، عملاً آخرش باید به عنوان یک منشی مثلاً ته فعالیت اجتماعی و مدیریت او نوعاً این شکلی است دیگر متأسفانه. حالا میخواهم سطح کار منشیگری را هم جسارتی به این شغل شریف بکنم. میخواهم بگویم که عملاً مردها آن هژمونی خودشان را هم حفظ میکنند و حضور زنها در جامعه با ذیل همان هژمونی مردانه تعریف میشود و این «عماره النسا» در واقع از این جنس است.
و «مشاورة الاماء» که مسئله بعدی است، حالا تمام بکنیم روایت را. بله نکته خوبی هم نوشتند خواهران که اکثر مردهای شهوتران دوست ندارند زن خودشان از خانه بیرون بیاد. دقیقاً همین نکته است. یعنی او چون نگاهش به زنها به تعریفش از زن، ابزار در واقع کاربردی برای شهوترانی است، چون تعریفش از زن این است، خب تعریفش از زن خودش برای دیگران هم همین خواهد بود لذا واهمه دارد از اینکه زن او با دیگران مواجه بشود. امر عجیب درست هم است.
خب، «مشاوره الاماء» بعدی با کنیزان، مشاوره افرادی که از جهت سطح اجتماعی افرادی که زیردست به حساب میآیند و زیردست باید به حساب بیایند. حالا بحث کنیز هم بحث مفصل است. مباحث نظام تسخیر هم فکر میکنم بیست سی جلسه در مورد بحث کنیز و برده و اینها صحبت شد که به یک معنا درجه دو در جامعه به حساب میآیند و روی حساب خودش است که به هر حال اینها در جنگ مسلمین، طایفه مقابلی بودند که در جنگ بودند و البته خب همان را هم به عنوان تربیت در واقع باید بهش نگاه کرد که بردهداری و استخدام اینها، ولی اینهایی که باید به عنوان تربیتشونده در جامعه و کسانی که محتاج تربیتند بهشان نگاه بشود، اینها میشوند محل مشورت و نظریهپردازی. حالا این هم باز یک قصه پرغصه و پردردی است که جای بحث و گفتگوی بسیار دارد. خدا انشاءالله همه ما را کمک بکند و در این زمانه معکوس ما را از این مشکلات نگه بدارد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...