امام صادق (علیه السلام): «تکبر این است که مردم را با چشم حقارت ببینی و نسبت به حق نفهم باشی» [00:27]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
عن أبیعبدالله علیه السلام قال: «الکِبرُ أن تَغمِصَ الناسَ و تَسفَهَ الحقَّ».
امام صادق علیه السلام فرمودند: «تکبر این است که مردم را به چشم حقارت ببینی و نسبت به حق نفهم باشی.»
معنای امروزیاش و قابل فهم برای ما در واقع حضرت میفرمایند که کبر دو بعد دارد: یک بعدش در قبال مردم است و یک بعدش در قبال حق. آن بعدی که در قبال مردم است، این است که اینها را کوچک میبینی، در چشم تو حقیرند، کوچکاند. و دیگر حالا خیلی مسائل برای این مترتب میشود: تحقیرشان میکنی، به خودت اجازه میدهی هر جور خواستی در مورد اینها صحبت کنی، هر ذهنیتی نسبت به اینها داشته باشی، هر قضاوتی در مورد اینها داشته باشی. همه از همین نشأت میگیرد که ارزشی ندارد، وقتشان هم ارزشی ندارد، آبروشان هم ارزشی ندارد، عواطفشان هم ارزشی ندارد، درخواستشان هم ارزشی ندارد. اینها همه از اینجا نشأت میگیرد برای او ارزشی قائل نیست. این تکبر است.
یک وقت هست که در دل انسان است و انسان سعی میکند بروز ندهد این را. به هر حال آن ریشه اخلاقی فاسد در انسان هست ولی دارد سعی میکند که مهارش کند. یک وقت هم نه، این بروز پیدا میکند؛ حرف زدنش هم، طلوع نشستنش هم. روبروی قشر ضعیف، مثلاً یک مسئولی فلان مدل مینشیند، فلان مدل با اینها حرف میزند، با کفش میرود مثلاً توی چادرشان، از بین اینها رد میشود، با ماشین شاسیبلندش دارد رد میشود. اینها دنبالش میدوند، کفشهایش را برایش جفت میکنند، یکی بادش میزند و از این کارها. این رفتار، تکبر است. این نسبت به مردم.
نسبت به حق چی؟ حق حالیش نمیشود. «تَصفَهَ الحقَّ». حق حالیش نمیشود، نادان نسبت به حق، نفهم نسبت به حق، کاری به حق ندارد. حق چیست؟ در هر قضیهای انسان باید ملاحظه و مراعاتی را بکند که حق چیست؟ اقتضای حق چیست؟ الان دو تا گروه با هم درگیرند در سواحل مدیترانه، الان وظیفه ما چیست؟ از کدامشان باید حمایت کنیم؟ برای چه؟ به چه دلیل؟
متکبر انتظار کار ندارد، اصلاً به وظیفه کار ندارد، بزرگتر از این میداند که بخواهد در چهارچوب وظیفه بگنجد و تکلیف برایش تعیین شود و خودش را با چیزی تطبیق دهد. همه چیز با این باید تطبیق پیدا کند. من اصلاً منمحورم، بقیه باید خودشان را به من تطبیق دهند. بقیه امور آنجوری باشد که من میخواهم، نه اینکه من آنجوری باشم که حق میخواهد. مثلاً روی حق پا میگذارد، به حق بیمحلی میکند، نسبت به حق جاهل است، سر در نمیآورد، کار ندارد. این هم میشود تکبر.
این تکبر از آن تکبر به مراتب بدتر و خطرناکتر است. ظاهراً آن هم که فرمود اگر مثقال ذرهای از کبر باشد، نمیرود بهشت، این نسبت به حق است. البته کبر نسبت به ناس هم خطرناک است ولی بدترش کبر نسبت به حق است. و کبر نسبت به ناس هم در واقع بخش عمدهاش از همین کبر نسبت به حق نشأت میگیرد. حق و حقوقی برای مردم قائل نیست. وظیفهای که در قبال مردم دارد را اتوماتیکش نمیرود، حالیش نمیشود. فقط به این نگاه میکنی که بقیه در قبال او چه وظیفهای دارند؟
بیا تو همین خودمان هم زیاد میبینیم. مسئول روابط عمومی پیام فرستاده، یک خانم آمده گفته چند ماهی مریض بودم، آمدم بعد چند ماه دیدم دوره من از مدرسه تعالی حذف شد. برای چی این کار را کردیم و فلان. بنده خدا با شوخی و با ایموجی لبخند و اینها پیام داده که نه، حذف نشده و دورتان هست و فلان و اینها. البته حالا یک کمی مثلاً فضا را صمیمانه خواسته برگزار کند. بعد دیگر اسکرینشات را فرستاده بود، آن طرف به رگبار بسته بود این را. از پایین تا بالای مجموعه تعابیر خیلی زشت و توهینآمیز. خوب معلوم میشود که با این دوره گوش دادنها، نشستنها و اینها آدم نمیشویم ماها. باید برویم آدم بشویم، به فکر آدم شدن باشیم و اینها سرگرمی است. این دوره و آن صوت و این کلاس و این فلان چهار تا چیز به گوشمان میخورد، چهار تا اصطلاح یاد بگیریم، چهار تا واژه یاد بگیریم، خیلی احساس کنیم چقدر من باسوادم و چقدر چیز حالیم میشود و اینها. آدم باید بشود. آدم شدن با اینها خیلی فرق میکند. و اینجور جاها معلوم میشود ما چقدر آدم نیستیم. زبان تند و تیز، از مجموعه را ۴۰۰ نفر آدم را با یک کلمه متهم کرد. فقط هم بقیه در قبال من وظیفه دارند. فقط هم بقیه باید وظایفشان را نسبت به من انجام دهند. خب تو همین وظایفی احتمالاً داری نسبت به بقیه.
خب اینها توی زندگیهایشان هم که میروی، میبینی فلاکت میبارد از بالا تا پایین زندگیشان. با شوهرت درگیره، با بچه درگیره، با مادرشوهر درگیره، با همسایه درگیره، با همکار درگیر. چرا؟ چون آنها وظایفشان را در برابر من درست انجام نمیدهند. همینها تکبر است. تکبر همینهاست. و بزرگترین درد و مصیبت ما همین است که همش بقیه نسبت به ما کوتاهی کردند. ما شخصیت ممتازی هستیم، قدرمان را نمیدانند، منزلتمان حالیشان نمیشود، جایگاهمان را مراعات نمیکنند. کجا اولیای خدا این شکلی بودند؟ کجا ائمه طاهرین این شکلی بودند؟ کجا برای خودشان قدر و منزلتی قائل بودند؟
حالا توی روایت جلوتر انشالله میرسیم. همین بحث را هم توی روایات جلوتر، دو سه تا روایت جلوتر دوباره به نحو دیگری حضرت توضیح میدهند. و توی روایت بعدی هم همین را باز توضیح میدهند. اینها را خود گوینده، خدا کند که بنده آدم بشوم اول از همه. اگر این مسائل که پیش میآید، بنده به خودم میگیرم، میگویم ما اگر درست بودیم، اگر آدم بودیم، اگر اصلاح کرده بودیم خودمان را، لااقل حرفمان، نفسمان اثر داشت دیگر. وقتی انسان اینها را میبیند که زیاد هم میبینم بنده، که افرادی ادعا دارند ما چقدر اِست و چیز گوش دادیم، در رفتار و عمل و اینها فاجعه است. خب اینها به من برمیگردد دیگر. اگر گوینده آدم حسابی بود، شنونده تکانی میخورد. این تکان نخوردن شنونده، دال بر این است که گویندهاش فقط وراجی میکرده.
روایت بعدی امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم نقل میکنند: «إنَّ أعظَمَ الکِبرِ» بزرگترین تکبر -خود کبر هم درجات و مراتب دارد- «غَمصُ الخَلقِ و سَفهُ الحَقِّ». نسبت به مخلوقات نگاه تحقیرآمیز داشته باشد و نسبت به حق نادانی و نافهمی داشته باشد. «قُلتُ: وَ ما غَمصُ الخَلقِ و سَفهُ الحَقِّ؟» پرسیدم که نگاه تحقیرآمیز نسبت به خلق و نادانی نسبت به حق چیست؟ فرمود: «یَجهَلُ الحَقَّ و یَطعَنُ عَلی أهلِهِ.»
ببینید چقدر توضیح حضرت کاربردی و دقیق است. اینی که، یک کسی، خیلی جالب است ها، دو تا را توی این عبارت یکی کردند. خیلی دقیق است این عبارت. نمونه واضح این است که انسان به مردم با چشم تحقیر نگاه میکند و نسبت به حق نادانی دارد، کجاست و چیست؟ فرمود: اینی که حق را نمیداند چیست، بعد به اهل حق طعنه میزند. معلوم میشود باز بین همه این تکبرها، اونی که تکبر نسبت به مردمی است که اهل حقاند، و تکبری که به خاطر من نمیدانم حق چیست، مسخره میکند. بیا ببین یک مشت نادان پولهایشان را دارند میفرستم برای این حماس، حمایت میکنند از اینها، پا میشوند میروند کربلا، میروند خمس میدهند به این آخوندها، مسجد و حسینیهها را پر میکنند، مشکی میپوشند، توی سرشان میزنند. خب این اوج نفهمی برای آدم. کسی نمیفهمد عالم چه به چه است، چه به درد میخورد، چه درسته، چه غلط است. و اهل حق را طعنه میزند.
تکبر نسبت به اهل حق. من به خاطر اینکه خوشگلترم، به اونی که زیباییش از من کمتره، احساس میکنم من از آن بالاتر و بهترم. سلبریتی رفته بود توی پارک، پاکبان بهش گفته بود برو آن وَر. این داشت لایو میگرفت، میگفت همین فقط به ما چیزی نگفته بود تا حالا. خب معلوم است حقیر میداند دیگر. به خاطر منزلت اجتماعی و شغل و اینهایش. من بازیگر معروف خوشگل توی مثلاً رفتگر! آمدی به من میگویی برو آن وَر وایسا؟ تکبر است. تکبری است بر پایه اینکه به خاطر موقعیت دنیایی خودم، خودم را بهتر میدانم. این هم بد است، این هم زشت است، این هم چوب دارد. ولی بدتر از این این است که من نه به خاطر موقعیت دنیا، به خاطر نفهمیام نسبت به حق و اهل حق را هم طعنه میزنم. اهل حق را هم حقیر میدانم. پولدارترم، نه! چون نادانم، چون حالیم نمیشود. خیلی اعتماد به نفسم گاهی بالاست. توی بعضیها اصلاً این ربط مستقیم به اعتماد به نفس دارد. این تکبر. دیگر بدترین نوع اعتماد به نفس این است که آدم بر یک امر باطلی باشد و با اعتماد به نفس این را حق میداند و اهل حق را هم تحقیر میکند و اهل باطل را هم تجلیل میکند.
از همه اینها بدتر، هر که حالا یک امر حقیقی است، نه فقط جنبههای ملکوتیاش، توی همین جنبههای دنیایی هم اگر کسی شعور و عقل داشته باشد، میفهمد که بابا این درست است. خب آن مردی که التزام به خانواده دارد، زنی که فقط با همین شوهر خودش زندگی میکند، همین را سرزنش میکند، تحقیر میکند. چقدر دیگر باید آدم نفهم باشد؟ کسانی که اهل این مرامند را تحقیر میکند. حق و حالیش نمیشود، «سَفهُ الحَقِّ». بعد اهل حق را هم طعنه میزند، «غَمصُ الخَلقِ». این دیگر بدترین، این دیگر حادترین و مزمنترین بیماری تکبر. مزمنترین گونه تکبر که اساساً با حق درگیر است. خیلی خطرناک، خیلی. واقعاً به خدا پناه ببریم، از خدا کمک بخواهیم که این شکلی نباشد.
«فَمَن فَعَلَ ذلِکَ فَقَد نازَعَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدائَهُ.» کسی اگر این شکلی باشد، انگار با خدا سر ردای خدا دعوا دارد میکند، سر لباس شاهی خدا، با خدا در افتاده. این خطبه قاصعه را امیرالمومنین همین جور تحلیل کردهاند، تکبر را. معلوم میشود آن تکبری که مد نظر حضرت بود، فرمود یک لحظه تکبر انسان را از بهشت بیرون میکند، این به خاطر اینکه یکم زیباتر، یکم باسوادتر است نسبت به اونی که سوادش کمتره. آن هم بد است، آن هم زشت است، آن هم چوب دارد ولی آن جوری نیست که از بهشت محروم میشود. یک کمی توی دل آدم یک جوریش میشود مثلاً یا توی رفتارش یک چیزی میگوید مثلاً. آن هم بد است ولی نه، این متفاوت است. این اصلاً حق را دارد زیر پا میگذارد و اهل حق را دارد زیر پا میگذارد. با حق دعوا دارد، با حق درگیر است. با حق، این انگار با خدا سر لباس پادشاهی، سر ردای حکومت خدا درگیر شده و این است که بهشت بر او حرام خواهد بود و این یک لحظه انسان را تا ابد محروم خواهد کرد. به خدا پناه میبریم از تکبر و این بیماری خطرناک. انشالله که بفرمایید و از قلب ما همه اقسام تکبر را به تمام ؟. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...