امیرالمؤمنین (عليهالسلام): بهترین اخلاق برای رسیدن به دین "زهد در دنیا" است [00:23]
سختی دست کشیدن از جاذبههای زودگذر دنیا؛ دلیل عمدهی دینگریزی [01:14]
بی رغبتی به دنیا؛ مهمترین عاملی که انسان را در وادی عمل به دستورات دینی کمک میکند [02:30]
امام صادق (عليهالسلام): همه خوبیها در خانهای جمع شده و کلید آن زهد نسبت به دنیاست [03:01]
پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله): کسی شیرینی ایمان را نمیچشد مگر اینکه "نسبت به اینکه دنیا به چه کسی میرسد" بیتفاوت باشد [03:42]
منظور از شیرینی ایمان چیست؟ [06:50]
امام صادق (عليهالسلام): خداوند شیرینی ایمان را بر دلی که زهد به دنیا ندارد، حرام کرده است [08:47]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم.
عن ابی جعفر علیه السلام قال قال امیرالمومنین علیه السلام: «إِنَّ مِنْ أَعْوَانِ الْأَخْلَاقِ عَلَی الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا.» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یکی از مهمترین کمککنندههای به اخلاق بر دین – اخلاق انسان را به دینداری بکشاند – یکی از چیزهایی که خیلی کمککار است، زهد در دنیاست. به واسطه زهدی که انسان میتواند دیندار باشد و اخلاق دینی داشته باشد، این بیرغبتی نسبت به شئون دنیایی انسان را متدین میکند. عمده دلیل بیدینی افراد و گریزشان از دین، همین مطلب است که با این نکته نمیتوانند کنار بیایند که از این جاذبههای ظاهری زودگذر دنیا دست بکشند و عبور بکنند. همینها وادار میکند به رفتارهای غیر دینی و ضد دینی.
آن که دنبال راحتی است، آن که دنبال زیباییهای ظاهری است؛ خب این مسائل مربوط به پوشش، احکام پوشش. آن که دوست دارد زیبا باشد، دلبری کند. وقتی این مبنای فکری در او بود و این گرایش و این کشش در او بود، طبعاً میکشاند او را به اینکه در رفتارش هم رفتار تدینآمیزی از خودش نشان ندهد. رفتار او هم این شکلی میشود که در آن معصیت دیده میشود. مهمترین چیز، یکی از مهمترین چیزهایی که انسان را در مرتبه عمل مقید میکند به دستورات دین، انسان را متشرع میکند، متدین میکند، رفتارهای انسان را اصلاح میکند، همین گریز از دنیا و دل نبستن به دنیا و بیرغبتی نسبت به این شئون دنیایی است.
روایت بعدی از امام صادق علیه السلام فرمود: «جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا.» فرمود: همه خوبیها را توی یک خانه جمع کردند و کلیدش را زهد در دنیا قرار دادند. بیرغبتی به دنیا، راه رسیدن به تمام خوبیهاست، به همه کمالات، به همه فضایل اخلاقی، به همه عنایتهای خدای متعال.
بعد فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى لَا يُبَالِيَ مِنْ أَكَلَ الدُّنْيَا.» کسی مزه و شیرینی ایمان را نمیچشد تا اینکه بیباک باشد نسبت به اینکه کی دنیا را میخورد. دنیا مال کیست؟ دنیا دست کیست؟ انسان میدان عرصه، بیخیال بشود که حالا این دنیا را، نه مسائل مربوط به حقوق اموال مردم را یا آّبروی مردم را، جان مردم را، نه! رئیس باشد؟ کی مشهور باشد؟ هرکی بود به دَرَک. هرکی خورد، هرکی برد. چیکار داری؟ چیکار داریم؟ کی رئیس است؟ کی مشهور است؟ کی پولدار است؟ خانهاش کجاست؟ کی بالاست؟ کی پایین است؟ عین خیالش نباشد، هیچ حالی در او ایجاد نکند به اینکه «او رفت بالا شهر، ما هنوز اینجاییم.» «اینَم معروف شد، هر روز اینطوری.» «اینم فلانی شد.» «اینم رئیس شد، ما هیچی نشدیم.» اثر عین خیالش نباشد که کی چی شده و کی چی نشده از جهت دنیاییاش.
از جهت حق و حقوق، بله شما انتخابات باید برایت مهم باشد که کی رأی میآورد، کی رأی نمیآورد، کی رئیس است، کیا صلاحیت دارند، کیا صلاحیت ندارند. تبیین بکنی، گفتوگو بکنی، «به اینها رأی بدهید، به آن ها رأی ندهید.» این جنبه تکلیف و جنبه وظیفه است. جنبه حقالناس است. ناسالح وقتی رأی بیاورد و به امور مردم وقتی مسلط بشود، ظلم در مجلس قانونی میگذارد. آن قانونی که باید بگذارد را نمیگذارد. قانونهایی میگذارد که به هر حال شاید اولویت نداشته باشد یا ضرر داشته باشد. حاشیهسازی میکند، به امور مردم رسیدگی نمیکند، هزینه برای کشور ایجاد میکند، هزینه سیاسی ایجاد میکند، تفرقه و درگیری و حاشیه ایجاد میکند. حقالناس باید از این جهت بر آدم مهم باشد.
ولی از این جهت که حالا «این رئیس شد یا آن رئیس شد، ما هیچی نشدیم. پس چرا ما چیزی نمیشویم؟ پس چرا ما رأی نمیآوریم؟» همهی نیاورَدُنها و آن جایگاه و اینها... آن کسی که زهد دارد این شکلی نیست. و کسی هم که حالش اینجوریه، طعم ایمان را نمیچشد تا به این بیخیالی و این رهایی کسی نرسد، حلاوت ایمان برای او حاصل نمیشود. حلاوت ایمان یک بخشش همین طعم مناجات، طعم گفتوگو با خدای سبحان... حلاوت ایمان یک بخشش همین حال خوش است در زیارت. توی زیارت حال خوشی نداری؟ مثلاً چرا توی نماز حال خوشی نداریم؟ در قرآن خواندن، حال جلسه معنوی رفتن، درس اخلاق رفتن، مجلس یاد اهل بیت رفتن، اینها را آدم ندارد. حوصلهاش را ندارد. جاذبهای برای آدم ندارد. ارتباط با علما و خوبان برای آدم جاذبه ندارد. این چیزهایی که از بزرگان گفته میشود برای انسان جاذبه ندارد. اینها همه به خاطر اینکه حلاوت ایمان از آدم گرفته شده و حلاوت ایمان به واسطه توجه به دنیا و دلبستگی به دنیا از آدم گرفته میشود.
آنچه انسان را بهرهمند میکند از این شیرینی، شیرینی ایمان، همین بیخیالی نسبت به دنیاست. «دارند؟ دیگران کیا دارند؟ به من چه.» هرکی میخواهد داشته باشد. هرکی میخواهد برسد. «وای! اینها همه به سفرند.» «وای! اینها همه هتلهای آنچنانیاند.» «وای! مبلمان اینها را نگاه کن.» «ظرف و ظروفشان را نگاه کن.» «اینها ماشین لباسشوییشان فلانطور مانیتوریست.» «ماشین اینها اینجوریه، ما اینجوریایم.» «خانه فلان میارزد، ما هنوز مستاجریم.» درگیر اینها شدن، انسان را بیبهره میکند از طعم و لذت ایمان.
بعد امام صادق فرمود: «حُرِّمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ...» خدای متعال به نحو تکوینی حرام کرده، اصلاً در سنت این عالم و ناموس این عالم است که اجازه نمیدهد «أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِي الدُّنْيَا.» اجازه نمیدهد دلی طعم ایمان را بچشد، مگر اینکه زهد داشته باشد نسبت به دنیا. تو از دنیا رها نشوی، قلبی، خدای متعال نمیرساند او را به اینکه طعم ایمان بچشد. بعضیها قرآن گوش میدهند کیف میکنند. کیف میکنند، روحشان پرواز میکند. با یاد اهل بیت، با یاد اباعبدالله الحسین، از شنیدن فضایل امیرالمؤمنین، از زیارت امام رضا همینطور پرواز میکند روحشان، کیف میکنند، غرق سرور میشوند، غرق لذت میشوند و هیچ لذتی برایشان قابل مقایسه با این نیست.
از کجا میآید؟ از اینجا که فهمیده آقا! این سرای دنیا دار امتحان است و هیچچیزش هم اینجا ارزشی ندارد. برای کسی هم از اینجا چیزی حاصل نمیشود. هیچیاش هم برای کسی نمیماند. همهاش هم یک زرق و برق ظاهری است. همهاش هم تمام. باورش بشود انسان. وقتی باورش شد، «گوشی اپل ۱۴ خریده. ما چرا نمیتوانیم؟ من چیکار کنم؟ برم بگیرم؟» مثلاً این حال و هواها آدم را محروم میکند از آن طعم ایمان.
در حال بارگذاری نظرات...