شاخص کلیدی در این بحث: به خاطر آنچه از دست دادی ناراحت نشو و به خاطر آنچه به دست آوردی خوشحال نشو! [00:39]
همه امور دنیا از دو بخش خوشی و ناخوشی تشکیل شده است [01:42]
دنیا فقط ابزار است؛ آنچه مهم است نوع استفاده و نتیجه است [03:29]
دل نبستن به دنیا یعنی -در صورت لزوم- خراب کردن آن برای رسیدن به هدف [04:09]
خرج کردن از آبرو برای جبهه حق؛ سیره حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) [05:21]
سوره حج آیه ۴۱: بندگان صالح خدا کسانی هستند که از جایگاه خود برای بهپاداشتن نماز استفاده میکنند [06:12]
وقتی محبت به دنیا داشته باشیم دیگر نمیتوانیم آن را برای آخرت بسوزانیم [08:08]
امام صادق (عليهالسلام): اگر کسی در راه حفظ مالِ خود کشته شود، شهید است [09:56]
بهشت آنجایی است که دیگر هیچ غصه، نگرانی و دغدغهای در آن نیست [11:40]
معنای زهد نسبت به دنیا چیست؟ [12:43]
مراقبت از ارتکاب حرام؛ اصلیترین درجه زهد [13:31]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «مَن أحَبَّ دنیا أضرَّ بآخرته.»
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اگر کسی دنیای خودش را دوست داشته باشد، به آخرتش ضرر میزند.»
یک شاخص خوبی که برای علاقهمندی به دنیا هست و در روایات دیگری هم به آن اشاره شده، این است که به این آیه استناد کردهاند: «لِکَی لَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ.» بابت آن چیزی که از دست دادی، ناراحت نشوی و بابت آن چیزی هم که به دست آوردی، خوشحال نشو.
ماشین تو را دزد برده، آدم پیگیرش میشود که ببیند در جدول پلیسی، قضایی و اینها بتواند ماشینش را پیدا کند و دزدش را پیدا کند؛ ولی استرس ندارد، دغدغه ندارد، ناراحتی ندارد. ماشین قرعهکشی به نامت افتاد، خوشحالی ندارد؛ چون اینها ابزار امتحان است. اساساً همه امور دنیا خوشیهایی دارد و ناخوشیهایی. همهاش همین شکلی است. شما ماشین ارزان داشته باشی، دردسر خرابی در تعمیرگاه دارد؛ عوضش هزینههایش کم است. ماشین گران داشته باشی، باز هم دردسر است. بله، سرعتش خوب است، رفاهش خوب است، امکاناتش خوب است؛ ولی خدا نکند تصادف بکنی. چقدر به تو حسودی میکنند؟ ماشین ارزان را کسی معمولاً بهت حسودی نمیکند. برعکس، حسودی میکند، یکی میآید با چاقو خط میاندازد روی ماشینت، لاستیکت را پنچر میکند، چقدر حرف و حدیث پشت سرت درست میکند، چشمت میزنند. یک قطعه عوض کردنش، تعویض روغنش، خرج جاری ماشین، کارت سوختی که بهت نمیدهند و هزار و یک نگرانی دیگر … لاستیکش را بخواهیم عوض کنیم و چیزهای دیگر.
دنیا همهاش این است. اینجوری نیست که خوب و بد داشته باشد. دنیا ابزار امتحان است و منکر این نیستیم که خوبیهایی دارد؛ ولی این خوبیها سبب نمیشود که یک امر دنیایی، تبدیل به خوب شود. منکر اینکه بدیهایی دارد نیستیم؛ ولی این هم سبب نمیشود که یک امر دنیایی، تبدیل به بد شود. همهاش ابزار است. مهم، آن استفاده و کاربرد است. آن استفاده و کاربرد یعنی آن نتیجهای که برای شما حاصل شود. نتیجهای که باید حاصل شود یعنی ابدیت.
چون بعضیها اینها را میگویند، نصفه نیمه میگویند و تو در توهم میگویی: «آقا دنیا مثل چه شکلی استفاده کنیم؟» خب، چه شکلی استفاده میکنیم؟ دل نبندی. خب، تو الان دل نبستی؟ تو که غوطهوری. خودت را هم با هم سرگرم کردی که ما که دل نبستیم. دل نبسته بودن یعنی استفاده کردن از دنیا، به کار گرفتنش، خراب کردنش – خراب کردنش برای رسیدن به آن هدف، برای اینکه آن نتیجه را حاصل کنی.
این نفت جلوی نفر خوب خوب است، نه؟ قیافه خوشگلی دارد و مثلاً گران است. شما بگویی: «آخ جون! من نفت دارم.» بعد مثلاً کیف کنی، بشینی و نگاهش کنی. در حالی که باید بسوزانش! تا گرمت بکند. خانه را من گرم بکنم. من نفت دارم، ولی دلبسته نفت نیستم. چراغ، نه؛ چراغ که نمیریزم. ولی مهم این است که دلبسته نباشد. دلبسته نبودن یعنی حاضر باشی این را بسوزانی تا آن غرض را حاصل کنی. پول را در مصارفی که دارد قرار بدهید تا آن غرض حاصل شود. شهرتت را در مصارفی که داری قرار بدهی تا غرض حاصل شود. آبروی تو به چه درد میخورد؟ همان خوشحالی که مشهوری مثلاً کیف میکنی باید خرج بشود. خرج چی باید بشود؟ خرج جبهه حق باید بشود. آن کاری که صدیقه طاهره (سلام الله علیها) کرد. عزت داشت، اعتبار داشت، آبرو داشت، خرج کرد. خرج جبهه حق، خرج امیرالمؤمنین، که خرج ولایت. تا جایی که بی آبرو شد. چیزی هم نصیب امیرالمؤمنین به آن صورت نشد. رسوا شد، بد شد. در مردم اعتبار فاطمه زهرا لکهدار شد. این یعنی آن کسی که دلبسته نیست، اگر عزت و اعتباری دارد، خرج میکند. اگر توانی دارد، خرج میکند. اگر قدرتی دارد، خرج میکند.
فرمود: «عِبَادَةُ صالِحٍ مَا إِن مَکَنَّاهُمْ فِی الأَرْضِ.» اگر به اینها مکنتی بدهیم، قدرتی بدهیم، «اَقَامَ الصَّلَاةَ». از این موقعیتی که قدرت دارد استفاده میکند، عباد را به خدای متعال پیوسته میکند. نماز را اقامه میکند. دلها را زنده میکند. دلها را متوجه میکند.
رئیس شدی. خوب، من باز همین خوشحالی رزومه میدهی، کیف میکنی. هی دوست داری بروی بالاتر. بدهیش، بدهیش، بدهیش. مدیر کل بروم بشم، مثلاً مدیر استانی، همپیشم مدیر کل کشوری. بعد باز بروم بشم مثلاً معاون وزیر، بروم بشم وزیر، میشم رئیس جمهور. تو همین جایی که هستی چیکار کردی؟ که دنبال بالاترش هستی. همین جا که هستی چقدر حق را اقامه کردی؟ چقدر باطل را تضعیف کردی؟ چقدر از این فرصت استفاده کردی برای اصلاح؟ چقدر استفاده کردی برای هدایت؟ چقدر افراد را هدایت کردی به حقیقت؟ چقدر حقیقت را نمایان کردی؟ چقدر استفاده کردی برای بروز حقیقت؟ شهردار بودی، وکیل بودی، وزیر بودی، معلم بودی، هرچه. همان قدرتی که داشتی، به این چشم باید نگاه کنی. باید این فرصت را قدر بدانی برای اقامه حق. باید نگاه کنی با این چه حقی را میشود اقامه کرد؟ چه باطل باطلهایی را میشود تضعیف کرد؟ نه اینکه با این چه پست بالاتری را میشود کسب کرد؟ با این چه ثروتهایی را میشود جلب کرد؟ با این تو چه جلگهای میشود وارد شد؟ خودت را بچسبانی به باند قدرت. اینها دنیاطلبی است دیگر. هرکی اینجوری دنیا را دوست دارد، آخرت خود را خراب میکند.
*برای اینکه اساساً دنیا دوستی واقعی و درست به این است که دنیایت را بسوزانی. چون دنیا باید بسوزد که آخرتت آخرتت را بشناسی. مثل نفت میماند، بسوزانی. بسوزانیم، درست بسوزانی، وگرنه مسئولیتی در پیشگاه حق نداری. دنیا را تلف بسوزانی برای آن غرض، باید بریزی توی چراغ و باید بشود حرارت، بشود گرما. دنیا را اینجوری خرج کنی. از دنیا را کلاً خرج کنی؟ نه، دنیا کلاً سوختنی است. فنا، دائم در حال از بین رفتن است.
شما نخواهی مثلاً چهار سال بیشتر رئیس نیستی. رئیس جمهور چهار ساله، تهش ۸ ساله. تموم میشود، میسوزد. یا از تویش خدمت در میآید یا خیانتهای بزرگی در میآید که تا ابد گردنت گیر است. این سوزاندن دنیاست. آخرت از اینها آباد میشود و وقتی دنیا را دوست داری، نمیتوانی آخرت را آباد کنی. چون خرجش نمیکنی و توجهت مصروف به همین میشود. توجه مصروف نگه داشتنش میشود. برای همین وقتی داری، خوشحالی؛ وقتی نداری، ناراحتی.
فهمیدی که اینها وسیله است، ابزار است. وقتی آمد، میگویی چیکار کنم؟ وقتی هم رفت، خوشحالی. خوشحالی! نه ناراحت باشی. وقتی هم رفت، خلاص شدم از این وسیله. خلاص شدم. تکلیفم نسبت به این وسیله برداشته شد. البته من تکلیف دارم از خود وسیلهام مراقبت کنم. من تکلیف دارم که نگذارم این وسیله را هم کسی از چنگ من دربیاورد. گفتم باید از مالت دفاع کنی و اگر کسی (روایت دارد) «مَن قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ.» اگر کسی در مسیر حفظ مالش، مراقبت از مالش کشته بشود، این شهید است. خیلی حرف است. شهید راه پول است. شهید راه پول است؟ نه. یعنی برای پول شهید شده؟ یعنی برای عمل به وظیفه شهید شده که این وظیفه مراقبت از پول بوده. مقدس است این. با نگاه طمعکارانه متفاوت است. یک کسی جانش را میدهد که یک قران ندهد. این از آن جنس نیست. نگاه وظیفهگرایانه است. میداند خدای متعال او را مکلف کرده است به اینکه از این مال چون نعمت الهی است، چون هدیه الهی است، از من مراقبت کن. حق نداری تلفش کنی. حق نداری بگذاری به راحتی از چنگت دربیاورند. حق نداری بگذاری بدزدند. ماشینت برای چفت و بست داشته باشد. نمیتوانی بگویی: «آقا ما زاهدیم. به درک که بردند!» حق نداری به درک بردن آن را مسئولیتی میداند. ماشین را رها کرده باشی، ببرند، مسئولیت کوتاهی کردی. بله، اگه خوب و صفر مراقبت کردی، بردند، غصه ندارد. ابزاری که تا به حال با این امتحان میشدی و وسیله بود، استفاده میکردی. حالا وسیلهات عوض میشود.
دنیا همهاش همین است. خوبیهایی داشت و بدیهایی داشت. چیزهای دیگر هم میآید که خوبی دارد. همیشه اینجا همین است تا برسیم به یک روزگاری که آنجا دیگر ناخوشی نیست. برای مؤمنین: «الحمدلله الذی أذهب عنا الحزن.» دیگر آن حزن از قلوب برداشته میشود. تمام میشود. دیگر غصه نیست، دغدغه نیست. «ان هذا لرزقنا ماله من نفاد.» تمام شدنی دیگر نیست. دیگر «شر ولا تعفینا» الا «قیلا سلاما سلام». دیگر ناخوشی آنجا نیست، اذیت و آزار نیست. این مال بهشت است. بهشت در ازای این خرج کردن دنیا حاصل میشود. با این به آن میرسد و وقتی هم که این را دوست داشته باشد، آخرتش آسیب میبیند: «من احب دنیا اضر بآخرته.»
روایت بعدی را هم بخوانیم که این باب ۶۱ تمام بشود. امیرالمؤمنین ازشان سؤال کردند: «لعن زهد فی الدنیا؟» زهد در دنیا چیست؟ فرمود: «ویحک! حرامها فاجتنب.» فرمود: «وای به تو. چطور بگویم؟ چی بگویم؟» تنبهی است توی کلام. گوش میدهی چی میگویم؟ خوب این را آویزه گوشت کن. حواست را جمع کن. از حرام دنیا پرهیز کن، فقط از حرام! مقدم کرد «حرامها». «فاجتنبه» فقط بعد از حرامش مراقبت کنید. این همان نکتهای است که ما چند جلسه عرض کردیم که اصلیترین درجه زهد، مراقبت از حرام است. این آن حدی است که انسان را نجات میدهد در دنیا. کف نجات این است. البته مراتبی هم دارد. مراتب بالاتری از ایمان و بهشت است که با مراتب بالاتری از زهد حاصل میشود، ولی آن کمترین مرحله بهشت و رهایی از جهنم، همین که این سطح از علاقه به دنیا دیگر واقعاً با آن نجاتی نیست حاصل میشود که انسان به واسطه محبت دنیا به حرام بیفتد که مفصلاً چندین جلسه تک تک این موارد نکاتی عرض شد.
ان شاء الله خدای سبحان به فضل و کرمش از حرام مصون بدارد و محبت دنیا را از قلوب خارج بفرماید.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...