رویکرد ما در تأمین نیازهای مادی باید به مقدار ضرورت باشد [00:55]
مقصر بعضی از چشم زخمها در زندگی، خودمان هستیم [6:50]
ریشه برخی مشکلات روزمره در طمع است. [8:15]
معنای زهد: فراز و نشیبها گرفتارت نکند. [9:58]
زندگی به هیچ نمیارزد اما ارزش هیچ چیز به اندازه زندگی تو نیست. [14:05]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
قَالَ امیرالمومنین علیه السلام: «کُلُّ مُقتَصَرٍ عَلَیهِ کَافٍ».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر آن چیزی که اقتصاد بر آن باشد و کار را راه بیندازد و مشکل را حل بکند، همان حدی که ضرورت دارد و کار را راه میاندازد، همان حد کافی است. در مورد نیازهای فردی خودمان و تأمین نیازهای مادی خودمان، خصوصاً، ما باید رویکردمان این باشد: آنقدری که کارمان راه میافتد، آنقدری که مشکلمان حل میشود. برای زمستان، برای سرما، آدم یک لباس گرمی میخواهد، یک کلاهی میخواهد، یک شالگردنی میخواهد، یک کاپشنی میخواهد، آنقدری که کار را راه میاندازد چقدر است؟ چه کلاهی است؟ نه؛ حالا فرمش هم باید فلان باشد، آرمش هم باید فلان باشد، باید برند باشد، مارکدار باشد، رنگش باید آنطور باشد، طرحش باید اینطور باشد. اینها دیگر آدم را مشغول میکند و بازی با دم شیر است و بازی با این مار خوشخطوخال خطرناک است و آدم را هی به این مار نزدیک میکند و مشغول میکند.
آن حدی که کارمان را راه میاندازد، آن کفشی که آدم پایش میکند، آن پیراهنی که آدم تنش میکند و با آن بیرون میرود. بنده سراغ دارم افرادی که توانایی هم دارند، لیکن ابداً مشغولیت به این چیزها ندارند؛ نه برای خودشان، نه برای خانوادهشان. گاهی آدم خودش برای خودش نمیخرد، ولی خوب، برای زن و بچهاش بریز و بپاش میکند. از خوبانی که ما میشناسیم، هم خودشان، هم همسرشان، هم بچههایشان، نازلترین سطح زندگی را میکنند. هرچه هم که درآمد دارند، خرج اینور و آنور میکنند؛ به محرومین و مستضعفین و مستمندان کمک میکنند، یا صرف فعالیتهای فرهنگی میکنند، یا خرج هیئت میکنند، یا خرج کمک به افراد و جریانهای فرهنگی و مجموعههای علمی. پیراهنش از این پیرهنهایی است که در دوشنبهبازار میفروشند؛ کفشش یک دمپایی باشد، پاره هم بشود، گم هم بشود، از جای دیگر دوباره همین یکی دیگر شبیه همین را میخرد. نه اینکه حتماً باید کفش فلان باشد و نمیدانم چرم باشد. البته یک وقت هست نیاز طبی است، آن جداست. مراعات باید صورت بگیرد. دکتر سفارش کرده که شما کفشت باید اینطور باشد، کمرش درد میکند، مشکل دارد. یا برای لباسش مثلاً تنش حساسیت دارد و مانند آن، ولی یک وقت است نه، صرفاً ما هی میخواهیم آن قشنگتره، آن بهتره، این بهتره. در این امور دنیایی، نه دنبالش باشیم. حاصل میشود و این فقط در ما اجازه طمع میکند؛ مسیری بینهایت.
ماهی، وقتی، حالا تجربه خودمان است، ماشین میخواستیم بخریم. پرایدی داشتیم، میخواستیم بفروشیم. سال ۹۵، یک مقدار پول اندکی داشتیم. آن ماشین را تقریباً ده میلیون از ما میخریدند؛ یک ده میلیون هم وام گرفتیم و پنج میلیون هم قرض گرفتیم، شد بیستوپنج میلیون؛ یک مقدارش هم از بعضی فعالیتها و اینها پول میدادند و یک مقدارش هم حالا یادم است از همین صندوق قرض الحسنه خانگی و اینها. سی و خوردهای ماه، پژو ۳۴ تومان اینها بود، سمند مثلاً ۳۶ تومان بود، ال ۹۰ مثلاً ۴۰ تومان بود، فکر میکنم همین حدودا بود قیمتها. ما دیدیم خب ما که داریم قرض میگیریم و اینها، وسوسه شدیم. بعضی دوستان البته تأثیر داشتند در این وسوسه: «چرا پژو بخریم؟ بریم سمند بگیریم.» بعد گفتیم خب ما که قرض میکنیم، چرا سمند بگیریم؟ بریم ال ۹۰ بگیریم. حتی به سمت ماشینهای بالاتری هم رفتیم. دیدیم هی دارد این وسوسه شکل میگیرد که خب تو که مثلاً ۸ میلیون قرض میکنی، خب ۱۰ میلیون قرض کن. هی این دارد میرود بالا، میرود بالا، میرود بالا. البته لطف خدا بود، آخر به پژو اکتفا کردیم. بعضی دوستان آمدند گفتند: «آقا چی شد؟» اصلاً بعضیها تشر زدند به ما: «چرا تو سمند نگرفتی؟ سمند که بهتر بود. دو میلیون تفاوتش بود.» الان دو میلیون هم خیلی است. الان تفاوتش خیلی بیشتر هم شده. «فاصله نداشت. آن که بهتر است. آن که ال…» اینکه بله، دیگر، همان پژو تا الان هم که الحمدلله فعلاً با هر وضعیتی که دارد، روشن میشود و راه میرود. فعلاً الحمدلله راه افتاد و برایمان هم خیلی خیر شد از جهات مختلف.
آدم خودش را در چشم قرار نمیدهد. هی میگوید آقا ما چشم خوردیم، چشم خوردیم. خب خودت هم تو خودت هم مقصری تا حد زیادی. ای، خودت را تو چشم قرار میدهی. یکهو از پراید رفتی ال ۹۰ خریدی. خورد خورد برو جلو. وقتی با آن کمتر نیازت تأمین میشود، چرا آن بیشتر را میخواهی؟ اونی که جلوه بیشتری دارد، بهترش هم به همانی که هی جلوه بیشتری دارد، نمود بیشتری دارد. وقتی این کارت را راه میاندازد، چرا میخواهی بروی به آن یکی؟ داشتیم برای همین هم بدهکار میشدیم. خب تا جایی که میشود اصلاً آدم بدهکار نشود. بدهیاش جوری نبود که فشار بیاورد. یعنی از اینور و آنور یک اتفاقاتی داشت میافتاد که تأمین میشد. یعنی پولهای اینور و آنور بود، جمع میشد. توی بازی کمی درست میشد. ماشین پراید را میفروختیم، ده تومان برمیگشت. مثلاً وام، مثلاً با این بازگشت پیدا میکرد. خلاصه، اینجوری آرام آرام گرفتار میکند ما را. اهل بیت میخواهند ما تربیت شویم، خودمان را مشغول و درگیر نکنیم، گرفتار نکنیم. این طمع گرفتار میکند. نه، این مبل من دیگر کهنه شده، چهار سال است من این مبل را دارم. باید عوضش کنم. پول میخواهم. وام میگیرم. بیشتر کار میکنم. خب وقت زن و بچهات چی کار میکنی؟ بالاخره حالا کمتر همدیگر را میبینیم. تحصیل علم، خب دیگر وقت نمیشود. جلسه هیئت، سخنرانی، زیارت؟ نه، به اینها فعلاً نمیرسم. خب چرا نمیرسم؟ نمیشود؟ اینها از کجا آمد؟ از یک حرص و طمع الکی. تو آن را اگر آنجا خودت را درگیر نمیکردی، پولت را نگه میداشتی، الان هم زیارت میتونستی بری، زن و بچهات را میتونستی برسی، هم تحصیل علم و معرفت میتونستی بکنی. میخواهند انرژیهای ما هدر نرود. جاهای دیگر الکی خودمان را جای دیگر مشغول نکنیم. برای خودمان نیازسازی نکنیم. نفس اکتفا نمیکند. دیگر هی نگاه میکنی به این زندگی مادیمان، هی میبینیم که اینجا رونق دارد. بله شما هر چقدر هم بری، جای رونق دارد. شما سوپرتیلیاردر اول دنیایی هم که رونق دارد، او هم به خانهاش که نگاه میکند، احساس میکند هنوز آن زندگی دلخواهش نیست که. تمام نمیشود که. باید خودمان را تو این حد تثبیت بکنیم که همین قدر که راه میاندازد بس است؛ مقدار ضرورتش همان حدی که کارمان را راه بیندازد در هر امری.
در این امور، روایت بعدی را هم بخوانم و تمام کنیم باب را. امیرالمؤمنین فرمودند: «الزهد بین کلمتین من القرآن». زهد بین دو کلمه از قرآن است. قرآن، سوره مبارکه حدید، فرمود: «لِکَی لَا تَأْسَوأْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکُمْ». اونی که از دست میدهی، بابتش افسرده نباش. اونم که به دست میآوری، بابتش سرخوش نباش. و «وَمَن لَّمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَلَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ». اونی که بابت اینی که از دنیا از دست داده، با فرآیند طبیعی از دست داده، یک وقت هست آدم اشتباه کرده، اشکالی ندارد، ناراحت باشد بابت اشتباهش و تصمیم بگیرد که جبران کند. ولی از فرآیند طبیعی خراب میشود، میمیرد. بله، پرندهای داشتم گرانقیمت هم بوده مثلاً، مُرد. بیا فرض بفرمایید که یک چیزی داشتم، خراب شد. بالاخره عمر طبیعیاش، مقدار عمر طبیعیاش تمام میشود. یا مثلاً گوشی را دزد برد. من هم کوتاهی نکردم. چاقو گذاشتند زیر گلویش هم برده. احراقی صورت گرفته. یک چیز سوخته. یک چیزی آسیب دیده. آدم افسرده و غصهدارش نباشد. رفت، تموم شد. رفتنی بود. خدا جبران میکند. خدا تأمین میکند. بنا به ماندنشم نبود، بازم تموم میشد. بابت آنچه رفت، آدم غصه نخورد و بابت آنچه میآید هم شاد نشود. آن رفت، جایش یکی دیگر برایم هدیه آورد. جایش یکی دیگر خریدم. همانند فلان جا، فلان دزدی برایم رخ داد. عوضش فلان جا هم، فلان جایزه به من تعلق گرفت. آدم را ناراحت نکند، نه آنش آدم را خوشحال کند.
استادی داشتیم، رحمتالله علیه، میفرمود: فرض کنید سر شب به شما تماس بگیرند که حالا آن موقع که ایشان میگفت دهه ۸۰، ۵۰ میلیون تومان. سر شب تماس میگیرند از بانک به شما میگویند که در فلان مسابقه بانک ۵۰ میلیون شما برنده شدید. خیلی خوشحالی. شب خوشحالی خوابت نمیبرد. میگویند صبح مدارکت را بیاور، جایزه به شما تعلق میگیرد. مدارکت را جمع میکنی. تا صبح از خوشحالی نمیخوابی و فکر میکنی با این ۵۰ میلیون چه کار کنیم؟ ۵۰ میلیون آن موقع مثلاً میشود ۵ میلیارد الان، ۵۰۰ میلیون الان، نمیدانم. صبح که میشود به شما زنگ میزنند، میگویند ببخشید، اشتباه شد. ما اشتراک اسمی داشتیم. اول اسم شما و اول اسم فلانی. شما محمد محمدی بودی مثلاً، آن ته فامیلیاش جازموریانی بوده، مال شما مثلاً کازرونی بوده. مورد دقت نکردند. فرمود نتیجه این میشود که دوباره تا شب محزونی و دوباره شب از غصه خوابت نمیبرد. نه پولی آمد، نه پولی رفت. نه چیزی تو جیبت آمد، نه چیزی از جیبت رفت. اضافه شد، نه چیزی ازت کم شد. شادی توهمی با غصه توهمی. شادی توهمی با غصه توهمی. زهد این است. نه این غصه توهمی را داشته باشی، نه آن شادی توهمی را. فرمود: کسی که بابت آنچه رفته، ناراحت نشود و بابت آنچه آمده، خوشحال نباشد، هر دو طرف زهد را کامل حاصل کرده و زهد همش همین است. رفت و آمد این مکنتها و داراییها و نعمتهای دنیوی. «دنیوی» قید دنیوی را لحاظ میکنیم؛ چون اخروی و معنوی هم آمدنش خوشحالی دارد، هم رفتنش ناراحتی دارد. ماه رمضان که آدم با آمدنش به وجد میآید و با رفتنش جا دارد از غصه دق کند. اتفاقاً اونی که زهد ندارد، برعکس میشود. یعنی چون غم و غصه و شادیهایش اینجایی است، نسبت به آن هم اصلاً هیچ حسی ندارد. نمیفهمد که چی آمد و چی رفت. نسبت به اینها رفت و آمد اینها در ما اثری نکند. موجی در ما ایجاد نکند. لرزش ایجاد نکند. و خیلی هم کار دارد و خیلی زحمت دارد و خیلی از جهت عقلی رشد میطلبد در ما که خودمان را بسازیم و روی خودمان کار کنیم تا اینطوری بشویم.
خدا انشاءالله به آبروی محمد و آل محمد ما را به این اخلاق ربانی و الهی متخلق بفرماید و ما را تربیت بکند. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...