پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله): علامت صابران سه چیز است:
1. تنبلی نمیکند => زیرا مانع ادای حقوق دیگران است
2. دلزده نمیشود => زیرا مانع شکر است
3. از خداوند متعال شکایت نمیکند => زیرا عصیان و نافرمانی است
کدام نوع شوخیکردن نور ایمان را از بین میبرد؟ [3:35]
کلام شیرین و طنزآمیز؛ نشانه مؤمن [7:59]
اصلاً شوخی نکردن هم نشانه تکبر است [8:09]
شوخیهای نادرست و زیاد؛ از بین برنده حرمت و مروّت [11:12]
چه کنیم که گرفتار تنبلی نشویم؟ [13:19]
محاسبه هزینه و فایدههای دنیوی و اخروی؛ راهکار ایجاد انگیزه و استحکام اراده [16:05]
ذکر نمونهای از هجوم تنبلی و دلزدگی برای مانعشدن از انجام کار خیر [17:47]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. «عن عمر بنعلی عن ابیعلی بن ابیطالب ان النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم قال: علامه الصابر فی ثلاث: اولها ان لا یکسل، و ثانیها ان لا یَضْجَر، و ثالثها ان لا یشکُو ربه عزوجل، فاذا کَسَلَ فقد ضیّعَ الحقوق، و اذا ضَجِرَ فقد کَفَرَ و اذا شکا ربه عزوجل فقد عَصَی».
امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم نقل کردند که پیامبر فرمودند: «علامت صابر در سه چیز است. اولش این است که تنبلی نمیکند آدم صابر. آن صبرش اینجا خودش را نشان میدهد که میزند به دل کار. تنبلی ضِدِّ صبر است. نمیشود کسی هم تنبل باشد، هم ادعای صبوری بکند. آدم صبور تنبل نیست. دومیش این است که دلزده نمیشود. وقتی وارد کاری شد، صبر میکند. وقتی میدانی که این کار درست و حق است و باید انجامش دهی، میمانی پایش، استمرار و ادامه میدهد کار را. و سومیش این است که از رب خودش شکایت نمیکند. اینور و آنور گلایهبندی از خدا ندارد. حالا چه در پیش خودش، تو دل خودش و چه پیش دیگران، گلایه از خدا ندارد. به خاطر اینکه وقتی که تنبلی میکند، حقوق را ضایع میکند. آدمِ تنبل نمیتواند حقوق را ادا کند. صله رحم باید انجام بدهد با تنبلی، درس باید بخواند، حق استاد را باید ادا کند، باید حق زن و بچه را ادا کند. پول در بیاورد، تنبل است، نمیرود. حق زن و بچهها از بین میرود. وقتی که دلزده میشود، شُکر را نمیتواند بهجا بیاورد. دیگر این از چشمش بهعنوان یک نعمت میافتد. به چشم یک نعمت نمیبیند که بخواهد شاکر باشد. وقتی هم که از رب خودش شکایت میکند، معصیت رب را کرده. اینجا دچار معصیت شد.»
و روایت پایانی باب، **«عن ابیالحسن موسی علیهالسلام فی حدیث انه قال بعض ولده موسی ابن جعفر علیهالسلام به بعضی فرزندانشان فرمودند: ایاک و المزاح فانّه یذهبُ به نور ایمانِک»**: «بر حذر باش از شوخی که نور ایمانت را از بین میبرد.»
خب البته اینکه توصیف کردند مزاح چه میکند، خودش میتواند توضیح بدهد کدام مزاح است. تو روایت قبلی که دیروز داشتیم، فرمود: «آن هیبت و بها و جایگاه تو را از بین میبرد.» اینجا میفرماید: «نور ایمانت را از بین میبرد.» پس معلوم است که مزاحی است که به هر حال یک جنبه غیرحقی تویش است، حالا یا دروغ تویش است. مثل خیلی از این شوخیهای استندآپ کمدیها و اینها که غالباً یا کاملاً دروغ است یا آمیخته به دروغ یا آمیخته به غُلُو؛ به هر حال از مسیر حق خارج میشود، یا لغو. لغو یعنی اساساً یک امر بیخودی است. امور حیوانی، امور جنسی. عموماً این شوخیها این شکلی است دیگر. دلها هم بهجای اینکه به هم نزدیک شود، از هم دور میشود. بهجای اینکه اُنس بیشتر شود، رفاقت و گرمای رابطهها قویتر شود، بیشتر رابطهها را سرد میکند، دلها را از هم کنده میکند.
آن شوخی که دلها را به هم گرم میکند، اتفاقاً علامت محبت، علامت صمیمیت است. ما خودمان دیده بودیم مثلاً تو مدرسه، معلم، دانشآموزایی که شوخی میکرد، ما مثلاً غبطه میخوردیم که چرا با ما شوخی نمیکند؟ چون علامت صمیمیت و محبت استاد به آن دانشآموزها بود. ولی وقتی که تمسخر میکرد کسی را یا شوخی بود که طرف کوچک میشد، خوشحال میشدیم که با ما همچین شوخیهایی نمیکند.
جنس شوخیها پس متفاوت است. آن شوخی که دلها را گرم میکند، علامت محبت و صمیمیت و توجه است. اصلاً خیلی از شوخیها علامت توجه است. کسی به کسی توجه دارد که با او شوخی میکند. نکته تنظیمی، صمیمیتی بینشان هست. شما از ارتباط دو نفر با همدیگر، وقتی که شوخی میکنند، میفهمی که اینها صمیمیتی بینشان است. وقتی خیلی رسمی صحبت میکنند، میفهمی که صمیمیت ندارند با همون قدیم. پس اینها میشود شاخصههای مزاح. مزاحی که از آن نهی کردند ما را، این نور ایمان را هم از بین میبرد. شوخی و مزاح، تاریکی قلب میآورد. دل را چرکین میکند. کینههای مخفی و عمیقی تو دلها ایجاد میکند؛ نفرت. جم. چون طرف تحقیر شده، سرخورده شده، تو دلش یکجورایی دوست دارد یک روزی تو هم تحقیر بشوی، یک روزی تو هم زمین بخوری. خوشش نمیآید از کسی که کوچکش کرده.
تمسخر از سخریه میآید. سخریه یعنی زیر چنگ گرفتن، زیر پا، زیر دست بودن. دست انداختن همین است دیگر. این است که آدم طرف را کوچک میداند. ارزش آدم هیچوقت آن کسی را که ارزشمند و بزرگ میداند، دست نمیاندازد. آن چیزی که کوچک و حقیر میداند، لوس برایش، لوس بیارزش، دستمایه شوخی و بازی است. او را دست میاندازد که خود تمسخر حکایت از تکبر دارد. شوخیها نور ایمان را از بین میبرد وگرنه اصل مزاح، رایج و یکی از اشکالات عمر و عاص به امیرالمومنین هم این بود که امیرالمومنین خیلی مزاح میکند و حضرت هم در نهجالبلاغه پاسخ دادند. پیغمبر هم خیلی مزاح میکردند. مؤمن نیست آن کسی که دعابه ندارد و یک طنزی، ارتباط طنزآمیزی، کلام شیرینی با دیگران نداشته باشد. خشک عصا قورت داده بخواهد برخورد بکند با بقیه، این هم علامت تکبر است. خودش را میگیرد. برای خودش انگار شأن و شمولی قائل است. اینجا میخواهد دیگران به حریم او راه پیدا نکنند.
همانقدری که شوخیِ بَد، ورود به حریم دیگران است، شوخی نکردن و اصلاً شوخی نکردن هم حریم برای خود قائل شدن و راه ندادن بقیه به حریم خود، این هم خوب نیست. البته ما عزتمان باید حفظ بشود. حق نداریم کسی را یک طوری به حریم او راه بدهیم که ما را کوچک بکند، خوار بکند، شأن ایمانی ما را آسیب بزند. ولی اینکه بخواهیم خودمان را بگیریم، نه! فرمود: آیه قرآن فرمود که اینها «اذلّه علی المومنین». بندگان خوب خدا در برابر بقیه مؤمنین ذلیلاند، کوچکاند، کوچک بقیه. کوچک میبینند. شأن و شئونی برای خودشان قائل نیستند که بخواهند مثلاً رابطه رئیس و مرئوسی را حفظ کنند. البته باید حریمها را حفظ کرد، نباید گذاشت حریم حالت لطمه ببیند. برای خود طرف هم آسیب دارد. یعنی اگر یک معلمی شأن خودش را مراعات نکند و اجازه بدهد شاگرد او حریم او را بشکند، خود آن شاگرد بیشتر از همه آسیب میبیند. هم آسیب معنوی برایش دارد. وقتی که برای استاد شأن استادی قائل نیست، از او استفاده هم نخواهد کرد. از علم استادش محروم میشود. این بد است. ولی اینی که از پشت ابرها بخواهد کسی با این استاد در ارتباط باشد، البته در ارتباط باشد، یعنی به این معنا نیست که استاد حالا کف خیابان نشسته، زندگی دارد. ۲۴ ساعته تماس بگیرند، پیام بدهند، این جواب بدهد به کار خودش. ولی اینجوری هم نیستش که هیچکی در خودش نمیبیند که اصلاً بخواهد به او نزدیک بشود، یک سلامی بکند یا سؤالی بکند. اینقدر دور و بری را بستن و اینقدر خودش دور و بر خودش حریم قائل شده، شرم قائل شده که اصلاً اجازه نمیدهد کسی نزدیک بیاید.
نه. اجازه میدهد میان صمیمانه. البته استاد هم وقت خودش را دارد. زمانی را تعیین میکند، شرایطی را تعیین میکند. یک فضایی را تعریف میکند برای اینکه من تو آن فضا پاسخگو هستم. سؤال باید مشخص باشد و از این قبیل. حالا او هم سر جای خودش. او هم علامت نظم و عقلانیت. ولی به هر حال فضا فراهم است. یعنی خودش را نمیگیرد، خودش را تافته جدا بافته نمیداند. پس از این ور مزاح لازم است، از آن ور هم حد و حدود و اندازه مزاح باید رعایت بشود. فرمود: «مزاح نکن، نور ایمانت را از بین میبرد و یستخف مروتک.» مروت تو را خفیف میکند. یعنی آن شأن مروت. حالا ما میگوییم: مردانگی. یعنی اینکه مثلاً یک نفری به یک ویژگیهایی شناخته میشود که حالا ما اصطلاحاً میگوییم: «مرد». ویژگیهایی که حکایت از آقایی او میکند، حکایت از صلاحیت و جایگاه و موقعیت شایسته او میکند. وقتی خیلی دیگر اهل شوخی بود، کسی برای ما همچین جایگاهی قائل نیست، حرمت ویژهای برای او قائل نیست. و میبینیم تو همینهایی هم که تو کار طنز و اینها هستند، مواجهه مردم. اینها را باور! به چشم یک اسباب بازی میبینند. بعضی از خود این بازیگرهای طنز و اینها گاهی میگفتند: میگفتند مثلاً ما تو خیابان، توقع دارند که اینجا برایشان دلقکبازی در بیاریم. و اینکه من یک آدمم، حریم دارم و جدّیام و اصلاً برای خودم شأنی دارم. «بگو». اصلاً اینجوری نگاه نمیکند، به چشم اسباب سرگرمی به من نگاه میکند. این همون شکستن مروت است. یعنی نگاه بقیه به تو این است که یک آدم سبک مغزی که برای پر کردن اوقات فراغت و برای تفریح خوب است. بیا اینجا یکمی سرمان را گرم بکن. میشود ابزار سرگرمی. میشود دلقک. جایگاه مؤمنانه و انسانی خودش را از دست میدهد. این در مورد مزاح.
در مورد دلزدگی و تنبلی هم فرمود: **«و ایاک والضجر و الکسل»**: «مراقب باش که دچار دلزدگی و تنبلی نشوی. **«فانهما یمنعانک حظک من الدنیا و الاخره»**: «که این دو تا مانع از این میشود که تو، بهرهات را از دنیا و آخرت ببری.»
خب چه بکنیم گرفتار تنبلی نشویم؟ البته ما خودمان گرفتار تنبلی هستیم. بنده واقعاً مبتلایم و از خدا میخواهم که ما را از این صفت بد نجات بدهد. ولی یکی از راهکارهای بسیار خوب برای اینکه انسان از تنبلی نجات پیدا کند، محاسبه فایدهها و منافع، برآورد منافع. چه منافع دنیوی، چه منافع اخروی. که البته هر چقدر انسان سعی بکند به آن منافع اخروی توجه بکند، نورانیتش هم بیشتر میشود. هر کاری که میخواهیم بکنیم. الان اینجا کلاس درس. این یک صوت سخنرانی. حالا من خودم را مقید کردم هر روز گوش بدهم، هر روز سر کلاس شرکت کنم. مقید کردم هر روز درس بدهم. حالا بعضی چیزها هستش که خیلی موافق با نفس ما هم هست. بله، من درس میدهم چون مخاطب من از بین میرود اگر صوت تولید نکنم، هواهای نفسانی است. ولی یک درسی است که خیلی مشتری هم ندارد، فالوور هم برای من جمع نمیکند، انرژی هم از من زیاد میگیرد، تمرکز هم زیاد میخواهد، رزومه برای من درست نمیکند، ولی تکلیفم است. خیلی نفس چیزی برای اینکه بخواهد برایش انگیزهساز باشد، ندارد. میخواهد فقط تکلیف برایش انگیزهساز باشد. تکلیف هم معمولاً برای ما خیلی انگیزهساز نیست. پولش چقدر است؟ حقوقش چقدر است؟ رزومهاش چیست؟ کجا میشود باهاش پز، روی چهار نفر را کم کرد؟ خودم را به یک کسی بچسبانم؟ خودم به مجموعهای بچسبانم، با شاگرد فلانی بودیم و استاد فلانی بودیم، من استاد فلان درسم و استاد فلان دانشگاهام. خیلی جاذبه دارد، خیلی کلاس دارد، پز دارد. درس چهار نفره تو خانهام دارم. هیچکی هم شرکت نمیکند. هیچکی هم خبر ندارد. هیچجا هم به درد کسی ارزشمند برای کسی نیست. ولی تکلیف. خوب چه انگیزهای میخواهد آدم را نگه دارد تنبلی نکند؟ این همون هی مرور آن فواید است. مجلس علم چقدر فایده دارد؟ یک کلمه علمی چقدر فایده دارد؟ توجه به تکالیف چقدر پیش خدا ارزشمند است؟ چقدر ثواب دارد؟ چقدر در دنیا خاصیت دارد؟ از آن ور ندانستن اینها چقدر آسیب دارد؟ معنی تکلیف را ندانم ممکن است به چه گرفتاریهایی دچار بشوم؟ چه عقوبتهای اخروی دارد؟ در دنیا چه آسیبهایی برای آدم دارد؟ آنهایی که عاقبت به خیر نشدند، از همین جا بود. آنهایی که لغزیدند، از همینجا بود. این محاسبات هزینه و فایده، چه دنیویش، چه اخرویش، اینها به شدت تأثیرگذار در شکل گرفتن انگیزهها و مستحکم شدن ارادهها و از بین رفتن تنبلیها و دلزدگیهاست. هم قبل عمل، انسان به این نکته توجه داشته باشد، هم بعد که وارد عمل شد، هر چند وقت یک بار نیازمند به اینکه مرور بکند. این کاری که دارم میکنم خاصیتش چیست؟ خوب اولش مگر به این مرور نکردی که وارد شدی؟ چرا؟ حالا باز باید همون را هی مرور کنیم؟ که روز اول مگر اینطور نمیگفتی؟ مگر نمیگفتی این کار فایدهاش این است؟ پس صبر کن.
شیطان هم نمیگذارد که آدم تو این مسیر بماند. وقتی واقعاً همچین فایدهای داشته باشد و آدم همچین انگیزهای داشته باشد، شیطان ابداً اجازه نمیدهد که این کار ادامه پیدا بکند. یکجوری میخواهد خرابش بکند، یکجوری آدم از تو این کار در بیاید که هم خودش آسیب ببیند، هم آن کار آسیب ببیند، هم دیگران آسیب ببینند و عملاً ضرری که به من میرسد، بیشتر از آن فایدهای باشد که میخواسته بهم برسد. شیطان انتقام میگیرد از اینجور. میشود که من نه به فایده دنیوی خودم میرسم، نه به فایده اخروی خودم میرسم. تنبلیها و دلزدگیها نمیگذارد من در کار استمرار و استقرار داشته باشم. ما دیدیم بعضی موارد، طرف یک کار خیری میخواهد بکند، اینقدر این وسوسهها میآید سراغش. حالا یک انگیزه خوبی هم دارد. یک چیزی میخواهد به یک کسی کمک بکند. یک چیزی در اختیار کسی بگذارد. من میخواهم کتابم را در اختیار یک نفر بگذارم. حالا این بنده خدا یک دونه کتاب را میخواهد از ما بگیرد. حالا به شرط اینکه آدم خوشقولی باشد. چون از خود بنده خیلیها کتاب گرفتم، دیگر برنگرداندند. کتاب نمیدهیم کلاً. کسی میخواهد بخواند، بیاید همینجا بنشیند بخواند. کتاب بیرون نمیتواند ببرد. حالا فرض کنید یک نفری است که رفیق صمیمی است، خوشقول. آدم یک جلد کتاب را گفته که آقا من یک هفته تحویل میدهم. حال آدم از روز دوم و سوم هی پیگیر اینکه کتاب چی شد؟ کتاب چیکار کردی؟ کتاب را میآوری؟ دیگر بعد طرف حالا مثلاً روز چهارم میگوید: آقا من فلان کتابم یک روزه لازم دارم، اگر میشود بدهی. آقا برو بابا، همون یکی که بهت دادم، منت گذاشتن، تحقیر کردن، باز من به تو رو دادم. باز فضا، فضای صمیمانه است که خب کسی اصلاً این را حمل بر چیزی نمیکند و شوخی و اصلاً رفاقتی هم هست. یک وقتی نه اصلاً رسم، فضای منت، فضای پشیمانی از همون کار خیری که کرده. این همون مصداق ضجر است. دلزدگی. نمیتواند استقامت داشته باشد. کارها را تا آخر تمام بکند. جز همین موارد. اینها علامت آدمی است که صبر ندارد. حالا تو بگذار سر هفته بشود. میآورد یا نمیآورد؟ قضاوت کن که آقا تو همون را نیاوردی. خب هنوز وقتش نشده که بیاورد. نه همون یک بار هم که دادم اشتباه کردم. خوب این هم که منت داری میگذاری آنجا، قضاوت عجولانه کردی. اینجا هم که ثواب بکنی، ده تا معصیت داری انجام میدهی. این است که وارد کار شد ولی نتوانست تا آخر کار صبر کند. دندان روی جگر بگذارد، کار را تمام بکند. حالا این اصل کار است دیگر. حالا نیت کار که دیگر هیچی، که برای خدا باشد تا آخر. آن که دیگر خیلی سخت است. ولی نفس اینکه کار را انجام بدهد تا آخر. کاری که دارد انجام میدهد به ثمر برساند. توی دوره علمی شرکت کردم، تا آخر بمانم. یک سوره را تمام کنم. شش تا سوره بعدی را هم تمام کنم. شش تا سوره را تمام کنم. خیلی هنر میخواهد، خیلی مردانگی میخواهد تا آخر ماندن. اینکه مستقر باشد برای این کار. خسته نشود. عوامل و انگیزههای بیرونی دلزدش نکند. شک و شبههها و تردیدها و وسوسهها، سستش نکند. از اول میدانستم کار خوبی است. خب اگر نمیدانستم برای چی شرکت کردم؟ اگر میدانستم، ولی با آن چیزی که من فکر میکردم، تفاوت دارد. آن هم تازه باید واقعی باشد، عاقلانه و درست باشد. چون خیلی وقتها همون هم توهم است. نه واقعاً خوب است، من نمیرسم. خب چرا نمیرسی؟ چطور بقیه چیزها میرسی؟
کسی آمد پیش شیخ انصاری، نماز شب نخواندیم. طلبه ایشان گفت: «چرا؟ کتاب درس زیاد داریم. شبها نماز شب دیگر نمیرسیم، بعد استراحت کنم؟» من دیدم تو چپق میکشی، چطور از وقت چپقت نمیزنی برای اینکه به درسات برسی؟ از وقت نماز شبت میزنی. خیلی حرف حکیمانه و عجیبی است. خیلی ساده است و خیلی واضح است. ولی خب تو زندگی همهمان تقریباً میشود گفت خیلی نمودار است که از وقت سریالمان که نمیتوانیم بزنیم. از چهار پنج ساعتی هم که تو گوشی باید بریم که نمیتوانیم بزنیم. از پنجاه تا کار غیرضروریمان هم نمیتوانیم بزنیم. ولی خب از نافلهها میتوانیم بزنیم. از مستحبات میتوانیم بزنیم. از اعمال عبادی میتوانیم بزنیم. از درس و کلاس و مطالعه میتوانیم بزنیم. تا واجباتمان برسیم. اگر میخواهم نماز بخوانم، دیگر به این مستحبات دیگر نمیرسم. این مسجد بخواهم بروم، دیگر به درس و کلاس و مدرسه و اینها نمیرسم. فوتبال که باید ببینم. سریال و فیلم که خب سریال ۸۰۰ قسمتی شروع کردم. این است که باید ببینم تا آخرش. حالا آن کتاب خوب نمیرسم دیگر. امتحان دارم، به این مطالعه غیردرسی دیگر نمیرسم. دیگر تهش همون سریال و فیلمها و اینها و یکم کتاب درسی برای شب امتحان. خیلی عجیب است. اینها بازیهای نفس ماست که پدر ما را در میآورد. خدا انشاءالله عاقبت ما را به خیر بکند. آبروی موسی بن جعفر که این حدیث از ایشان بود و این ایام دهه کرامت هم منور به نور ایشان و فرزندان ایشان. باب ۶۶ هم الحمدلله تمام شد. انشاءالله که به این معارف عامل باشیم و از کتابی که بنده دارم، کتاب ۴۰۰ صفحهای «وسائل الشیعه، جهاد با نفس»، ۳۹۹ صفحه، ۳۰۰ صفحه خواندیم، یکچهارم کتاب باقی مانده. سهچهارم را خواندیم. انشاءالله که خدای متعال به فضل و کرمش بپذیرد و ما را عامل به این معارف قرار بدهد. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...