امام باقر (علیهالسلام): چقدر بد است بندهای که طمع، راهبر اوست و یا رغبتی دارد که او را کوچک میکند [00:40]
داشتن طمع و رغبت؛ متضاد با ادعای بندگی خدای متعال [1:49]
طمع و حرص مطلوب: حرص پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) نسبت به هدایت مردم [2:15]
سلام گرگ بی طمع نیست! [3:34]
ذکر مثالهایی از طمعورزی در رفتارهای اجتماعی [5:29]
کار فرهنگی باید تمیز باشد! ریشه طمعورزی را از کار فرهنگی بکنید! [7:38]
تذکری به دوستان در شبکه افق؛ از فرهنگ سلبریتیها در فضای مذهبی دوری کنید [10:29]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
عن ابی جعفر علیه السلام قال: «بئس العبد عبدال یکون له طمع یقود و بئس العبد و عبد له رغبت تذلّه».
وجود نازنین امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: «بد بنده، آن بندهای است که طمعی دارد که آن طمع او را راهبری میکند و بد بنده، بندهای است که رغبتی دارد که آن رغبت او را کوچک میکند، ذلیل میکند».
اینها رذایلی است که در وجود انسان هست و اگر مهار نشود، کنترل نشود، آسیب میزند و جوهر جان انسان را فرا میگیرد و همه وجود انسان متأثر از این رذایل میشود و تمام افعال و اعمال انسان از مصدر این رذایل صدور پیدا میکند.
طمع و رغبتِ حیوانی و دنیایی، چیزی است که انسان را هی از خدا دور میکند. تعبیر «عبد» هم ناظر به همین است، یعنی اگر کسی قرار است بنده باشد، بندگی جور درنمیآید. نمیشود که همه ادعای بندگی بکنیم، هم انگیزهمان چپاول باشد، انگیزهمان حرص باشد، انگیزهمان طمع باشد. اثر طمع و طمعهای حیوانی و دنیایی -آن هم به غیر خدا- طمع به خدا خوب است؛ "أطمع أن یغفر لی" (اشاره به آیه قرآن) که من طمع دارم خدا مرا مورد مغفرت قرار دهد. پیامبران، حریص به هدایت مردماند؛ این حرص و این طمع خوب است.
آن طمعی که من هی سیر نمیشوم، هر چی از دنیا اضافی هم هست، همه را برای خودم میخواهم و به هیشکی هم نمیدهم، بازهم چشم ندارم، اگر یک سر سوزنی بازهم به یکی دیگر بخواهد برسد؛ به همان یک سر سوزن هم نظر دارم و ناراحتم چرا همون یک ذرهش هم به دیگری رسید. فرمود: «اگر شما مالک خزاین آسمانها هم باشید، بازهم امساک میکنید، میترسید کم بیاید، میترسید یک ذره از شما کم بشود».
حالا اگر مبنای رفتار من شد این طمع، بر اساس این طمع کار اقتصادی انجام میدهم، مذاکره انجام میدهم، معامله انجام میدهم، گفتگو میکنم، درس میروم، رفیق میشوم. رفیق میشوم از سر طمع. میگویند: «سلام گرگ بی طمع نیست». یک طمعی دارم، یک برنامهای دارم، یک کاری دارم برایت. تو درازمدت، سال دیگر انتخابات، کمکم باید وارد بشویم، از الان رابطههامونو شروع کنیم.
آدمهای مرجعتقلید، با دفتر او حشر و نشر دارد که یک عکسی بگیرد که بعداً با آن عکس فلانجا، تو عالم طلبگی ما مثلاً، این عکس دربیاید بعد من را با آن آقا بشناسن. بعدها چقدر بر اعتبار علمی من خواهد افزود. منبریهایی که پای منبر من میآیند، چقدر بیشتر میشوند؟ چقدر من تو چشمشان بزرگ میشوم؟ احترامشان به من بیشتر میشود؟ جلسات بیشتری دعوتم میکنند؟ و جلسات بهتری دعوتم میکنند؟ بعد، خب طبعاً پاکت بیشتری بهم میدهند. خب وضعم خوب میشود. بعد میتوانم یک ماشین بهتری بخرم. خونم را میتوانم عوض کنم. از این مستأجری درمیآیم، یک خانه بهتر میروم. اصلاً یک باغ میگیرم، اصلاً یک ویلا میگیرم. ته همه اینها همون بودا! اون سلام به مرجع تقلید، اون عکس دست بوسیدن مرجع تقلید، ریشه ریشه ریشهش این بود. این باغی بود که میخواست بخرد. اون ریشه همه اینها را صادر کرده بود و ختم شده به این دولا شدن (و بوسیدن) از باب احترام به عالم نبود، از باب وظیفه نبود، از باب اینکه خدا دوست دارد نبود. ریشهش طمع بود.
فرمود: «بد بنده، اونی که طمع بر اساس این طمعها نیست». همین کلاسی که الان شرکت کردیم، همین جلسهای که گوش میدهیم، جلسهای که شرکت میکنم، کلاسی که میروم، سخنرانی که میکنم، تماسی که به این میگیرم، پیامی که به اون میدهم بر اساس یک طمعی، بر اساس یک رغبتی: «ببین فلانی به من پیام داده، نکتهای که فلانی گفت از من یاد گرفت، یک چیزی بهش بگویم این را تو منبرهایش استفاده کند. بعدها هم بروم بگویم فلانی فلان نکته را از ما گرفته. اصلاً کلاً اگه این را از اون گرفته، پس خیلی چیزهای دیگر هم از این یاد گرفته. پس نه، اصلاً کلاً منبرش متأثر از اینه».
ببین چقدر ماها همینطوریم دیگر. همینطور مسائل مختلف. نزدیکیهامونم همینه، دور شدنهامونم البته همینه. به خاطر خدا نیست. نه نزدیک شدنمون، نه دور شدنمون، نه محبت کردنامون. مسائلی هم هست که بنده دیگر حالا واردش نمیشوم، مثالهای عینیتر نمیگویم روی مصالحی، وگرنه خیلی مثالهای عینیتری هم داریم اینجا که بههرحال بسیاری از این چیزها طمعهای حیوانی و گاهی طمعهای جنسی است. گاهی شرم دارم بعضی مثالها را بگویم، ولی خب خیلی عجیب است. ورود نکنیم بهتره. هرچی کثافت و هم نزنیم ولی به هرحال گاهی حلال و پاکیزه و طیب بهحسب ظاهر هست. یک کار خوبی هم آدم انجام میدهد، کار فرهنگی دارد انجام میدهد، تهش میبیند به نام شهدا، سیاس (سیاست؟) برای شهداست، به چیزهایی که حالا امروزیها باب کردهاند. جشن امضا برای کتاب. مثلاً روی صفحه طولانی میایستند، از من امضا بگیرند. مثلاً بمباران نویسنده کتاب از کجا درمیآید؟
خیلی جزء آداب ماها نیست. ما تو سیره علما، بزرگان، مؤمنین اینجور چیزها نمیبینیم. علامه طباطبایی (ره) جشن امضای المیزان؟ مثلاً اگر یک نفر میخواست جشن امضا بگیرد، علامه و المیزان بود. بعد هم که (دختر و پسر) میایستند و اینها با همدیگر گپ زدن، به قول مشهدیها چقچق کردن. حالا این خانم جوان و آقای جوان مثلاً، نویسنده جوان یا خانم نویسنده است. نمایشگاه کتاب بنده پریروز دیدم، خانم چادری سلبریتی. یک آقای پسر جوانی آمد و دوتایی کنار هم ایستادند و این پسر جوان گوشیاش را داد به این خانم جوان. خانم جوان با گوشی اون آقای جوان یک سلفی دونفره با همدیگر گرفتند و گوشی آقا را ... .
یا یک روحانی جوانی را جای دیگر دیدم، ایشان هم الان سلبریتی شده تو فضای مجازی. دو تا دختر جوان آمدند و دو تا دختر جوان گوشی را دادند به ایشون و ایشون یک سلفی گرفت سهتایی با همدیگر. و خب اینها یکجایی باید ماها، یک کسی باید بالاخره اون بچه باشه که داد بزند: «پادشاه لخته!». خیلی بعضی چیزها دارد عادی میشود تو فرهنگمان متأسفانه. بسمه که حاجآقا و فلان و این استاد و سید و مداح و ... . با مداحیهای جوان، مداح پسر جوانی، مداحی مرد جوان با دختران جوان سرود میخوانند، شعر میخوانند، میرود وسط دخترهای جوان یا نوجوان تو اوج اون سن غلیان عواطف و اول سن جنسی، این میخواند، اونها باهاش همخوانی میکنند. اینها مال ما نیست. خیلی دلمان را خوش نکنیم به اینها. اسمش را کار فرهنگی نگذاریم. کار فرهنگی باید تمیز باشد و کار تمیز یعنی کاری که از این طمعهای جنسی و حیوانی پالوده است و آمیخته با اینها نیست.
این مسائل توی برنامههایی، ببینم، تازگی تلویزیون شبکه افق هم دارد میسازد. برجسته کردن بعضی افراد. مثلاً مداح. خب خوبه، مداح عزیزه، سر ما جا دارد. یک وقت است که با مداحی گفتگو میشود، در مورد امام حسین (ع)، معرفت و محبت او نسبت به امام حسین (ع) میخواهد منتشر بشود. یک وقتی میخواهیم برویم هم بزنیم و ابعاد ناشناخته مداح را به این سبکی که برای سلبریتیها داریم، ما سلبریتی مذهبی. شبکه افق برنامه ساخت. بنده چند باری تکهتکه دیدم، حالا فرصت نشد به خود دوستان شبکه افق عرض بکنم ولی خب اینجا صوت منتشر میشود و میرسد به اون عزیزان. بههرحال چیز مخفی نبوده که مخفیانه بخواهیم بگوییم. اینجور برنامهها، این سبک کارها خیلی نمیشود گفت کار متقنی و دقیقی است. چرا ما باید مداح جوان را پی (پیدرپی) برجسته بکنیم؟ آن هم نه آن ابعاد معنوی او را، ابعاد شخصی و فردی؟ مثلاً شما کدام ترک مداحی وایرال شد؟ مثلاً تو همه ماشین؟ چه سؤالی واقعاً! چه ارزشی دارد؟ شمال بخواهی بروی با کدام مداح میروی؟ مثلاً، چه ارزشی دارد؟ برای چی باید وقت مردم گرفته بشود که مثلاً ببینند این مداح مثلاً بخواهد شمال برود با کدام مداح؟ چرا اینها را انقدر پرو بال بهشون میدهیم؟ مداحش غلطه، آخوندشم غلطه، حتی عالمشم غلطه. چون آیتالله جوادی اینجوری مصاحبه بگیرید که ایشون شأنش اجَلّ از این است که بخواهد سؤالهای چیپ را جواب بدهد. ولی چه فایدهای برای من دارد که حالا مثلاً آقای جوادی آملی مثلاً کدام کتابشان پرفروشتر بوده؟ مثلاً از خودشان بپرسیم کدام کتابتان از همه پرفروش؟ حالا یک وقت هست شما میخواهید کتاب معرفی شود. یک وقت همه اینها مثلاً تحریک اون طمعه دیگر. یعنی مثلاً خودت کیف کردی فلان چیز وایرال شد؟ طمع شهرت، طمع وایرال شدن، طمع ویو خوردن. بعد شما داری این را انگار یک مهر تأیید هم میزنی. یک مهر تأیید مذهبی هم داری بهش میزنی. یعنی داری ترویج میکنی که بله، شماها این طمع را داشته باشید، خیلی چیز خوبیه. ببین مداهامون هم دارند، طمع دارند که اینها ویو بخورد. حالا ویو بخورد نخورد، اصلاً چه؟ مگر با این چیزها ارزشمند میشود چیزی؟ اصلاً چه ارزش، اصلاً تو این مسائل سطحی چرا ما ورود پیدا میکنیم؟ تو از این آقا دو تا کتاب، دو تا مقتل معرفی کند، قبل مداحی چه چیزها مطالعه میکنی؟ چقدر مطالعه میکنی؟ به توسل میکنی؟ اینها را سؤال کن. این ابعادش را اصلاً معلوم بشود این مایهها را دارد، ندارد؟ اصلاً مطالعه میکند، نمیکند؟ که خب سرانه مطالعه در همه ما معمولاً متأسفانه پایین است. بعضی عزیزان هم که توقع میرود بههرحال تو این حوزهها کارهایی میکنند، آنجا هم خیلی شاید سرانه مطالعه گاهی بالا نباشد. چه در مداح، چه در منبری حتی گاهی. چقدر کتابشناس است؟ چقدر شاگردی کرده؟ چقدر شاگردی میکند؟ احترام به شاگردی، احترام به استاد. اینها را ترویج بده. اینها را فرهنگ بکن. مسائل فرعی. مثلاً مسائل چیپ. حالا بقیه سلبریتیهای خواننده و رقاص اینها را مانور میدهند. برو مداح و منبری اینها غلط است. این اون طمع بد و اون رغبت بده. ما نباید نور پمپاژ کنیم به جامعه. نباید فرهنگسازی کنیم برای طمع بد و رغبت بد.
اینها گنجینههایی است که از اهل بیت به ما رسیده. معارف ناب و زلالی است که ما را تربیت... . انشاءالله که این گوینده هم بهرهای داشته باشد از این حقایق و معارف و سر این سفره انشاءالله ما تربیت بشویم به آبروی آقایمان علی بن موسی الرضا (ع) که ایام میلاد شریفشان هم هست. انشاءالله که مورد رضایت خدا و اهل بیت.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...