تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و شش : ولایت؛ عقلانیت یا تعبد کور؟

00:19:00
84

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

عقل منفصل یعنی چه و چرا پیامبر عقل جامعه است؟

اگزیستانسیالیسم و دوقطبی «باور در برابر استدلال»

کاریکاتور غربی از دین: متدین یعنی داعشی

دادگاه گالیله؛ تعبد به ارسطو یا عقلانیت علمی؟

تعبد عقلایی در برابر تعبد خرافی

ولایت علمی؛ چرا همه ما در ریاضیات مقلد فیثاغورسیم؟

ذبح اسماعیل؛ تعبد یا اوج عقلانیت ولایی؟

فارابی: مدینه فاضله بدون عقل اول محقق نمی‌شود

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عنوانی را برای سلسله مباحث گذاشته بودیم که این عنوان، هم‌عنوان قرآن، به اسم «نظام» است. در این عالم، ما همه در یک منظومۀ تسخیری هستیم. در روابط اجتماعی خودمان، یکدیگر را به نحوی داریم تسخیر می‌کنیم؛ در جهت منافع‌مان. یعنی هر کسی یک بازدهی در برابر ما دارد و نیازی از ما را برطرف می‌کند. ما هم در ازای او برایش نیازی را برطرف می‌کنیم و کارایی برایش داریم. این می‌شود نظام تسخیر.
اساس نظام تسخیر، تسخیر عقلی است. یعنی عقل این جامعه در تسخیر کیست؟ چه کسی جامعه را تسخیر عقلی کرده؟ این می‌شود مبنای جامعه؛ جامعه بر این اساس ساخته می‌شود. یک نظام وقتی نظام می‌شود که آن مبنای عقلی و آن عقل منفصل آن نظام مشخص شود. (عقل منفصل؛ اصطلاحات را داشته باشید.) عقل منفصل یعنی کسی که به‌مثابۀ عقل کلی است برای جامعه؛ یک فرد خودش عقل این جامعه است. او تدبیر و اداره می‌کند در نظام‌های مختلف. یعنی نظام اقتصادی را او طراحی و تعیین می‌کند. نظام آموزشی، علمی، تربیتی، جزایی، حقوقی، سیاسی؛ این‌ها دست کیست؟ این می‌شود تسخیر عقلی آن نظام، آن مجموعه.
این بحث درگیری علم و دین، یک شبهۀ نه چندان قدیمی [است]. در واقع، از زمان کیرکگور که پدر اگزیستانسیالیسم محسوب می‌شود، از آن زمان این شبهه خیلی جدی شد و این حرف، در واقع، با دهان او بود که قوت گرفت و در فضای علمی شکل گرفت. او تفکیک قائل شد. خب، فضای قرون وسطی و کلیسا خیلی تأثیر داشت در بدبین شدن مردم نسبت به دین و فاصله گرفتنشان. دین مجموعه‌ای از باورها و اعتقادها به حساب می‌آمد؛ ضدعقلا! هنوز هم در غرب معروف است. در کاریکاتورها می‌کشند؛ مثلاً دو نفر ایستاده‌اند. یک نفر متدین است که خب می‌دانید الان هم نماد تدیّن، وقتی می‌خواهند نشان دهند، داعش را می‌کشند. حالا این‌ها صحبت زیاد دارد. الان یک فضای بسیار مسمومی است علیه اسلام در کشورهای غربی؛ نماد اسلام می‌شود داعش و اصلاً نماد دین هم اسلام است دیگر! یعنی متدین یعنی داعشی! بالای سر او ابر می‌کشند. این طرف هم یک دانشمند ایستاده است. این متدین می‌گوید: «من اعتقاد دارم.» مثلاً دانشمند می‌گوید: «من استدلال دارم.» بعد یعنی درگیری بین این دو تاست. آدم‌ها یا اعتقاد دارند یا استدلال دارند. از این دو حالت، او می‌گوید که کار دین به صلیب کشیدن عقل است و مطلقاً با آن درگیر است. تا آخر عمرش هم این‌گونه است.
خب البته این آدم‌ها فضاهای خودشان را دارند. حالا زندگی‌نامۀ این‌ها هم خواندنش بعضاً خوب است. همان‌طور که شما زندگی‌نامۀ عرفا و اولیای خدا را می‌خوانید، حالات این‌ها را هم بخوانید. چه وضعیتی از دنیا رفتند؟ آخرین آثاری که نوشتند چه بوده است؟ مثلاً علامه طباطبایی آخر عمرشان «رسالة الولایه» را می‌نویسند. آخر عمرشان چه کتابی را نوشتند؟ حالا بروید مطالعه کنید؛ خوب است. زندگی‌نامۀ این‌ها از جهات مختلف خوب [است].
یک سؤال، دو سؤال من اینجا بپرسم. فعلاً وارد بحث عقلانیت منفصل نمی‌خواهم بشوم. فردا، ان‌شاءالله، بحث نظریه «مدینة الفاضله» فارابی را با هم بحث می‌کنیم که نظریه بسیار شریفی است و خیلی با آن کار داریم. یک سیر تدریجی دارد: از ارسطو به فارابی، فارابی به بوعلی، بوعلی به ملاصدرا. چهار دوره بحث مدینۀ فاضله، یک جهشی پیدا می‌کند و خیلی ما به این حرف‌ها کار داریم. تفسیر قرآن، متأسفانه، در این زوایا نیست و لابه‌لای همۀ نکات، ذیل آیه اول سورۀ مبارکۀ حجرات [مورد بحث قرار می‌گیرد].
چرا؟ چون این‌ها عقلانیت منفصل جامعه‌اند. هر وقت خدا و رسول، اسمشان با هم می‌آید، کارکرد سیاسی و ولایی این‌ها منظور است. وجه توحیدی پرستش منظور نیست. در پرستش فقط اسم خدا می‌آید. به اصطلاح عرفا و فلاسفه، [در عالم] عالم توحید نیست؛ عالم ولایت است. عالم وحدت را می‌گویند عالم توحید، عالم کثرت را می‌گویند عالم ولایت. قوس صعود را می‌گویند عالم توحید، قوس نزول را می‌گویند عالم ولایت. از آن حیث که خدا و رسول بر ما ولایت دارند، اسمشان با هم می‌آید؛ از آن حیث که ما باید رجوع به خدا بکنیم، فقط اسم خدا می‌آید. دیگر نمی‌گوییم: «إنا لله ولرسوله و إلیهما راجعون». «إنا لله» فقط خداست. در سیر صعودی ما فقط خداست. «إلی الله المنتها»، «إلی ربک المنتها»، «إلیه یصعد الکلم الطیبات»؛ فراوان [است در قرآن] که اسم پیغمبر اینجا نیامده است. در آن جنبۀ ولایی، قانون‌گذاری، اجرایی، آن جنبۀ کثرت، تدبیر امور، تدبیر مُدُن (به اصطلاح فلاسفه)، این‌ها خدا و رسول‌اند؛ آن عقلانیت منفصل مدنظر است.
خب، این را در غرب چه می‌نامند؟ حالا ما گفتیم اصل شبهه مال برهمایی‌هاست؛ ولی خب الان زبان عوض شده است. خصوصاً بعد از مکتب اگزیستانسیالیسم، این خیلی فضا، فضای متفاوتی [است]. «باور داری، تو استدلال نداری!» و تا می‌گوید «باور»، ذهن شما را می‌برد به دادگاه تفتیش عقاید کلیسا. نماد بارز درگیری دین و عقل کجاست؟ دادگاه کیست؟ بفرمایید: گالیله! دادگاه گالیله.
بعد، در دادگاه گالیله محل اختلاف است که اصلاً بحث چرخش زمین را و کروی بودن زمین را چه کسی اول از همه گفته است؟ آن‌چه در بحث‌های خود این‌ها اثبات می‌شود، این است که فیثاغورس گفته، خواجه نصیر گفته است. [و خودم نیز] اذعان کردم به اینکه این‌ها را خواجه نصیر گفته و او پدر علم جدید محسوب می‌شود، دیگر.
خب، در دادگاه به گالیله گفتند: «نظریۀ تو با نظریۀ ارسطو جور درنمی‌آید.» این هم جالب است بدانید: تدیّن این‌ها مبانی مسیحیت نبود؛ مبانی ارسطو بود. حالا همین را به اسم تدیّن می‌شناسانند. روی نظریۀ علمی جمود داشتند، نه روی بحث ماورایی یا حرف یک پیغمبر! تحت فشار قرارش دادند. گالیله گفت: «من از حرفم برگشتم، توبه کردم.» می‌دانید دیگر، برای دانشمند واقعاً ننگ است؛ تعارف که نیست! دانشمند که نباید تحت فشار دست از حرفش بردارد.
ولی نکته جالب این است: در خاطرات گالیله، مختلف نقل کرده‌اند این را از گالیله که وقتی بیرون آمد از دادگاه، یک جمله ایتالیایی گفت: «E pur si muove!» یعنی: «هنوز در حرکت است.» (جمله معروف گالیله). [و در دل گفت:] «و (زمین) زیر پای من دارد می‌چرخد.» اینکه گالیله تا آخر عمر زیر بار نرفت، که می‌دانید، آخر عمر او هم بود. گالیله عمر طولانی کرد، تقریباً صد سال عمر کرد. که اواخر عمر او بود که دسترسی به کرات دیگر پیدا شد؛ [مثلاً] رفتند مریخ و از آنجا فهمیدند که کرات دیگر گرد است. نکات جالبی است. تاریخ زندگی فلاسفه و دانشمندان را بخوانید؛ نکات بسیاری در آن‌ها هست.
بعد، آنجا که دیدند زمین گرد است، به این‌ها مخابره کردند. آن مفتی که فتوا داده بود در واقع به اینکه این را زندانی کنید و [اینکه] این از حرفش برگردد، گفت: «ما گالیله را بخشیدیم!» حالا نکته بامزه [این است که] گفت: «بخشیدیم! بخشیدیم! از این به بعد حرفش را می‌خواهد بزند، اشکال ندارد!» که دوباره حرف (نظریه) او در سال‌های آخر، یکی دو سال آخر عمر گالیله، دوباره اوج گرفت که دیگر اصلاً مبنای فیزیک و نجوم و فلان و این‌ها، دیگر همه نظریات گالیله است.
حالا تعبد یا تعقل؟ نکته همین است. اصلاً تعبد عین تعقل است. آن که کورکورانه است، تعبد نیست؛ خرافه است! حالا من بخواهم به رفرنس‌ها برسم، در همین الانِ نظام آموزشی غربی، خیلی چیزها [در دسترس] است. [بیایید] بحث بکنیم؛ تبعیت می‌کنیم. گالیله زیر بار حرف ارسطو نرفت. خب، آن طرف مقابل تعبد داشت.
الان این دوگانه‌ای که [مطرح می‌شود، عبارت است از:] تعبد و تعقل. تعبد بی‌مبنا [و] تعقل بدون تحقیق؛ [اما] این طرف مقابل تعبد داشت. تعبد با مبنا، با تحقیق، جفتش تعبد است. تعبد عقلایی، تعبد عقلانی. آدم بدون تعبد ما در عالم نداریم.
آقا، شما! الان برای هر کدام از شما مثال‌های ساده فلسفی بزنم. الان شما بزرگواری که اینجا نشسته‌اید، فرزند پدرتان هستید یا نیستید؟ بفرمایید! پدر شما وجود دارد یا ندارد؟ پدر شما می‌شود در عین حالی که پدر شماست، پسر شما باشد؟ می‌شود شما در عین حالی که پسر پدرتان هستید، این پدر پدرتان باشید؟ «پدر و پسر» [در این مورد] محکم حرف می‌زنی! جذب‌اندیشی نداشته باشید! شما [کلاً] صفر نشسته‌ای [که] می‌گوید: «پدر نمی‌تواند پسر باشد، پسر نمی‌تواند پدر.» بفرمایید! آفرین! بدیهی [است]. ولایت را اثبات می‌کنیم که اصلاً آدمی خارج از ولایت نداریم.
منظومۀ فکری‌اش، [متشکل از] یک بدیهیات و یک آدمی است که او سنجه بدیهیات است. [بله،] یک آدمی هست که او سنجه بدیهیات است و ولایت او را پذیرفته. گاهی ولایت علمی کسی را پذیرفته. هر نظریه‌ای مگر می‌آید اثبات می‌شود؟ چون در ریاضیات، مگر هرچه خواندید برایتان اثبات کردند؟ همین از هرچه از فیثاغورس مگر شنیدید، اثبات شد؟ شما بر چه مبنایی جلو آمدید؟ بدیهی‌انگاری کردید، غیر از این است؟ جذب‌اندیشی کردید، غیر از این است؟ شما تقلید کردید، غیر از این است؟ شما در ریاضیات ولایت فیثاغورس را پذیرفتید، غیر از این است؟ بفرمایید! ولایت، ولایت، اسم ولایت را پذیرفتی! عقلانیت منفصل خودت را فیثاغورس قرار دادی. در ریاضیات، ولایت بر اساس آن نظام، نظام چیدی، نظام علمی درست کردی، نظام فکری درست کردی، دستگاه فلسفی و علمی درست کردی. [این] ولایت [است]!
حالا در یک سری مباحث که اصلاً حسی‌گرایانه است، نیازی شما نداری به پذیرش ولایت. آب در صد درجه به جوش می‌آید. اولش با ولایت پذیرفتیم؟ اول خودتان کشف کردید؟ «الف» گفت: «نمی‌گویم.» بعد با چوب زد، گفت: «چرا نمی‌گویی؟» گفت: «من در این باره خاطره‌ای دارم برایتان ان‌شاءالله تعریف می‌کنم. خاطره‌ای خیلی بامزه که از این حرف‌ها، حرف‌ها به کجا می‌رسد!»
یک دانشجو یک وقتی چیزی به من گفت. گفت: «تو این‌هایی که داری می‌گویی، تهش چه می‌شود؟» خلاصه، این تعبد و تعقل از هم جدا نیست. من حتی بروم بالاتر، این را بگویم. عرض من تمام [است]. یک جلسه هم داریم، دیر شده؛ باید زود [برویم].
الان حضرت ابراهیم را همه ادیان عالم قبول دارند، درست است یا نه؟ از عجایب عالم این است که همه این ادیانی که [حضرت] ابراهیم را قبول دارند، ماجرای ذبح را هم همه قبول دارند؛ در عین حال حضرت ابراهیم را هم به عنوان شخصیت الهی قبول دارند. یهودی‌ها می‌گفتند: «ابراهیم یهودی بوده.» نصارا می‌گفتند: «ابراهیم نصرانی بوده.» تا اعتبار داشت؛ حضرت ابراهیم [هم] «ما کان ابراهیم یهودیاً ولا نصرانیاً.» آیه نازل شد. گفت: «نه بابا، نه!» یک صحبت [دیگر] هم هست، صحبت کنم در این موضوع؟
حضرت ابراهیم، فقط اختلافش در این است که یک عده گفتند: «اسماعیل را برد برای ذبح کردن.» یک عده گفتند: «اسحاق را آورد برای ذبح کردن.» تقریباً در روایت امام، گاهی یک خرده چیزهایی [هست]؛ مگر اینکه بخواهیم از اسرائیلیات تصور کنیم که یک اسحاق بوده، آن کسی که رفته. ولی خب، آنی که روشن است، اسماعیل [است]. البته ظاهر قرآن چیزی از آن فهمیده نمی‌شود؛ [فقط می‌گوید] چیزی با پسرش گفتگو کرد و معلوم نیست کدام.
به هر صورت، این کار حضرت ابراهیم را که پسرش را برده برای سر بریدن، ما اسم این را چه بگذاریم، آقایان و عزیزان؟ این تعبدی است یا تعقلی؟ می‌شود گفت این حرکت جذب‌اندیشانه [یا] داعشیسم ابراهیمی است؟ دیگر سر بچه‌اش را [می‌بُرد]! سر دشمن را می‌بُرد، این سر بچه‌اش را می‌خواهد ببرد! خیلی عجیب است. حرکت چیست؟ عاقلانه است؟ غیرعاقلانه است؟ جاهلانه است؟ العیاذ بالله، احمقانه است؟
ولایت عین عقلانیت است. ولایت با همه ابعادش؛ من با ولایت پیغمبر کار دارم. ولایت مال مهجور و سفیه و صغیر و این‌هاست. ولایت داشت، خودت گفتی یا تقلید کردی؟ روز اول با بدیهیات پیش می‌رود و البته مطلب علمی است؛ ولی شما هرچه پیشرفت کنید، خودتان در آن علم، وقتی پیشرفت می‌کنید، برایتان شهودی و آنی می‌شود. آن‌چه او گفته بود، فیثاغورس گفته بود یا هر کس دیگری گفته بود، اول برای شما تقلیدی [بود]؛ با ولایت علمی پذیرفتید، ولی وقتی جلوتر می‌آید، می‌شود بدیهی. در این موضوع تفاوتی ندارد؛ در درک بدیهی بودنش، این خاصیت ولایت است. ولایت این‌گونه عقل را رشد می‌دهد. پیغمبر را جلو [بیندازید تا] جامعه آباد شود؛ چون پیغمبر عقل اول است.
عقل اول، [که] باید بحث بکنیم که این از عبارات بسیار شریف جناب فارابی است؛ [و] به جناب ملاصدرا مفصل بحث کردند: عقل فعال، عقل مستفاد، عقل اول. این از واژه‌های بسیار شریف فلسفی است. فارابی می‌گوید: «جامعه درست نمی‌شود مگر اینکه عقلانیت جامعه در پیغمبر باشد.» [دربارۀ] مدینۀ فاضله شنیدید؟ مدینۀ فاضلۀ فارابی تازه مشکل دارد. ملاصدرا می‌آید اشکال می‌کند: «[ما] که چند تا پیغمبر [در رأس جامعه] قبول نداریم! خیلی سطح پیغمبری را آوردی پایین! مدینۀ فاضله، فاضله نمی‌شود مگر با فلسفه نبوت و اینکه فیلسوفی که در رأس این جامعه است، نبی باشد.» که خودتان از خدا و رسول جلو نیندازید. بفرمایید! [حال] تعقلی‌ترش می‌کنیم.
کرم پروردگار! خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00