تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هشت : عقل؛ پیامبر درونی هر انسان

00:14:12
80

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

قرآن: «ما تا رسول نفرستیم، عذاب نمی‌کنیم»

شستن لباس؛ واجب عقلی یا دستور دینی؟

حکم ارشادی؛ جایی که عقل باید خودش بفهمد

سگ خانگی و عدم حضور ملائکه

غنا؛ علم جدید چه می‌گوید و دین چه؟

آیا پوپر و داروین پیامبران ما شده‌اند؟

نظام علمی فاسد؛ تقدیم دیگران بر خدا و رسول

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحثی را در جلسات قبل درباره آیه اول سوره مبارکه حجرات مطرح کردیم. خدای متعال فرمود که خودتان را از خدا و پیغمبر جلو نیندازید. گفتیم این درباره احکام است؛ حکمی را که آن‌ها نگفته‌اند، صادر نکنید؛ جلوتر نیندازید، نه خودتان را، نه کس دیگری را که بخواهد حکم را او بدهد. اینجا سؤالی پیش می‌آید که البته در این جلسات بحث کردیم: رابطه این‌ها با عقل چه می‌شود؟ خب، یعنی دیگر عقل را باید تعطیل کنیم؟ دیگر خدا و رسول فقط هرچه که گفتند [کافی است]؟
یک بحث خوبی اینجا هست. من یک نکته‌ای بگویم. حالا اندکی بحث امروزمان رنگ و لعابش طلبگی می‌شود، ولی اشکال ندارد. وقت حضور در دانشگاه، که روزی تازگی داشت، گذشت. اندکی این بحث‌ها کمک می‌کند به وحدت حوزه و دانشگاه.
یک بحثی را در علم اصول داریم؛ مرحوم شیخ اعظم، شیخ انصاری مطرح فرمودند، در کتاب شریف ر، درباره «قبح عقاب بلا‌بیان». یعنی چه این قاعده عقلی؟ تا وقتی کسی بیانی بابت چیزی نداشته باشد، تا وقتی مولایی بیانی بابت چیزی نداشته باشد، عقاب نمی‌کند. یک معلم اگر به شما تکلیفی نداده باشد، بابت انجام ندادنِ تکلیف، اگر بیان نکرده باشد یا بیان کرده به شما نرسیده باشد، بابت انجام ندادنِ تکلیف، گوش شما را نمی‌پیچاند، شما را توبیخ نمی‌کند، عقاب نمی‌کند. می‌گویند: حکیم از او محال است که بخواهد بلا‌بیان عقاب کند. اگر بیانی نداشته باشد، عقاب کند؛ حکیم چنین کاری [انجام نمی‌دهد].
مرحوم شیخ انصاری آیه‌ای از قرآن را مطرح می‌فرماید. این بحث بسیار به ما کمک می‌کند. دقت بفرمایید، یک گرهی را امروز این بحث باز می‌کند که سالیان سال نانش را خواهید خورد. آن آیه ۱۵ سوره مبارکه اسراء است که می‌فرماید: «مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»؛ ما تا رسول نفرستیم، عذاب نمی‌کنیم.
مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: «این آیه، یعنی همان قبح عقاب بلا‌بیان.» ما دو رسول داریم: یک رسول باطنی، یک رسول خارجی؛ یک رسول متصل، یک رسول منفصل. رسول متصلِ شما که همان عقل شماست، حکمی را به شما می‌گوید؛ این هیچ فرقی با آن رسول خارجی ندارد، به شرط آنکه حکم، حکم عقلی و قطعی باشد؛ ظنی نباشد، مخیّل و موهوم نباشد. ما با تک‌تک این واژه‌ها کار داریم.
اگر یک امرِ روشن، حکم صادر کرد، این دیگر اصلاً نباید شما معطل روایت بمانید. شستن لباس کثیف چه حکمی دارد؟ حرام است؟ فتوای جدید؟ شستن لباس کثیف چه حکمی دارد؟ مستحب است؟ واجب است؟ هر کدام را بگویید، تبعاتی دارد. واجب است؟ به حکم کی؟ حکم عقلِ شما. برای شستن پیراهنتان منتظرید که بگردیم، یک روایت پیدا کنیم، پیغمبر فرموده یا نه؟ اگر روایت پیدا نکنید،...
یک دوستی داریم که در این [حوزهٔ] طب سنتی و طب اسلامی وارد است. شوخی می‌کرد، می‌گفت: «آره، یک روایتی داریم که می‌گوید: حبس بول نکن. اگر مثلاً آدم احتیاج به قضای حاجت دارد، این را نگه ندارد.» ولی خب، من رفتم دیدم روایتش، سندش ضعیف است.
الان، اگر روایت بمانید، روشن است. اینجا اصطلاحاً یک امرِ محرز می‌گویند. اگر روایت هم دارد می‌گوید، این اصطلاحات به دردتان می‌خورد. بعداً می‌توانید [بگویید]. می‌گوید: «اگر اینجا روایتی هم داریم، این حکم ارشادی است.» حکم ارشادی یعنی چه؟ در فضای سیاسی هم گاهی می‌شنوید حکم ارشادی بوده. می‌گوید: مثلاً از رهبری مشاوره گرفتیم که در انتخابات شرکت کنیم یا نکنیم. گفتند: «دو قطبی می‌شود، شرکت نکنید.» ارشادی یعنی، حکم ارشادی یعنی باید عقلت برسد. اصلاً چرا از من می‌پرسی؟
اگر منِ پیغمبر گفتم: «پیراهنت را بشوی.» حکم مولوی است. عقل شما به این ساحت ورود نکرده. البته در حکم مولوی هم آدم اگر پیشرفت کند، می‌بیند، می‌فهمد؛ آثار را می‌فهمد. ارتقای نفسی می‌خواهد. نفس باید ارتقا پیدا کند، به عالم مجردات وارد شود تا بتواند [درک کند]. پس رسول را چه گفتند؟ گفتند: «آقا، همان عقل شما هم رسول است.» اینکه فرمود: «از خدا و رسول، خودت را جلو نینداز.» از کدام رسول؟ هم رسول باطنی، هم رسول خارجی.
ببینید، آقا جان، در همان حکم ارشادی هم البته این‌گونه نیست. ما نمی‌خواهیم تفکیک کنیم [و] بگوییم یک سری چیزها را عقل ما می‌فهمد، دیگر نیازی به پیغمبر در این‌ها نداریم. یک سری بحث‌ها را مطرح می‌کنند، می‌گویند: «دین حداقلی، دین حداکثری.» شنیده‌اید این‌ها را؟ پیغمبر نداریم؛ یک امر معقولِ روشن است. جایی که دیگر نیاز داریم، آنجایی است که عقل دیگر کشش ندارد. تازه آنجا محل بحثشان است که آن حوزه مادیات است یا معنویات که این حرف سکولارهاست دیگر.
حرفِ همان جایی که حکم ارشادی داریم هم این‌گونه نیستش که آن حکمی که شما عقلتان کرده، تمامِ حکم باشد. نه، همین شستن پیراهن؛ هر عاقلی می‌فهمد که پیراهن کثیف باید شسته شود. درست است؛ ولی آثار ملکوتی هم دارد یا ندارد؟ کثیف بودنِ پیراهن شما آثار ملکوتی دارد یا ندارد؟ شستنِ پیراهن شما آثار ملکوتی دارد یا ندارد؟ این‌ها را پیغمبر که عقلِ متصل، عقلِ فعّال، [و] عقلِ مستفاده است، [و] به عالم مجرّدات احاطه دارد، می‌فهمد یا نمی‌فهمد؟
مقام پیغمبر را که قبول داریم. معراج پیغمبر برای چه بود؟ معراج پیغمبر یک حرکت نمادین است برای اینکه می‌خواهد بگوید این پیغمبر تا آنجا ارتقا دارد؛ به آن عالم دسترسی [دارد] که حتی جسم او هم این سماوات سبع را رد می‌کند. شما ببینید روح چقدر عظمت دارد! بحث معراج از بحث‌هایی است که بین ما اصلاً کار نشده است. [در این باره] پایان‌نامه بنویسید! خیلی بحث دارد.
بحث معراج پیغمبر برای چه [بود]؟ چرا معراج رفتند؟ خدای متعال فرمود: «می‌خواستیم به او آیات کُبرای خودمان را نشان دهیم.» بعد [از] معراج که آمد، «قاب قوسین او ادنا»؛ تا اینجا ارتقا پیدا کرد. جایی رسید که جبرئیل دیگر نتوانست بیاید. یعنی پیغمبر دسترسی به اطلاعاتی دارد که جبرئیل هم دسترسی به این‌ها ندارد. پیغمبر معلم جبرئیل است.
این پیغمبر، حالا در مورد این پیراهن شستن، آثار ملکوتیِ آن را چه می‌بیند؟ پیغمبر پیراهن را زود می‌شستند. اینکه پیغمبر [هم] پیراهن را این شکلی می‌شستند، خیلی پیشرفته بود دیگر! پیغمبر پیراهن را با دست و این‌ها نمی‌شستند؛ دیگ آب جوش درست می‌کردند، پیراهن را در دیگ آب جوش می‌گذاشتند، قشنگ ضدعفونی می‌کردند، بعد می‌شستند. شستن پیراهن، اثر ملکوتی‌اش این است: پیراهن شما وقتی کثیف می‌شود، دیگر... (علامه طباطبایی در کتاب شریف «سنن النبی» روایتی فوق‌العاده نقل می‌کند. این کتاب را بخوانید! «سنن النبی» علامه طباطبایی را بخوانید!) پیغمبر فرمود: «پیراهن وقتی کثیف می‌شود، دیگر تسبیح نمی‌کند و شما مانعِ سلوک معنویِ پیراهنت شده‌ای. مانعِ کمالی‌اش شده‌ای.»
اعتقادِ همه موجودات و درجات کمالی‌شان وابسته به ماست. وجودِ اشرف از این جهت است که ما، [که] وجودِ اشرف [هستیم]، اگر در مسیر کمال خودمان باشیم، اگر اشرف باشیم، در مسیر حرکت خودمان باشیم، همه عالم را داریم با خودمان به سمت خدا سیر می‌دهیم.
این پیراهن شما، [وقتی] نماز می‌خوانی، این نخِ پنبه بود و نخِ نخل بود و چی بود و این‌ها؛ سیر کرده‌اند. این تصورات آمده [است] که با شما در نماز، معراج پیدا [کند].
درست شد؟ این‌ها حرفِ چیست؟ حرفِ عقل است. حرفِ کدام عقل است؟ این حرف‌ها سنگین است. تعبد و خرافات؟ درست است. غیرِ عقل نیست. همین مسئله را در حکم ظاهری‌اش هم باز عقل نمی‌فهمد؛ که عمدهٔ مسائل این‌شکلی [است].
من دو مثال برایتان بزنم. مثال‌های هزینه‌داری هم هست. حکمم کار دارد. با حکم کار دارم. داشتن سگ در منزل به‌عنوان یک عضوی از اعضای خانواده؛ چون سگ وجوه مختلفی دارد. پنج مدلش حلال و یک مدلش حرام است. این مخالفِ اصلِ کاربردهای سگ [است]؛ مشخص [است]. کلبُ الحائد، کلبُ الماشیه، کلبُ الزراعه؛ سگ نگهبان باشد، سگ گله باشد، چه باشد، چه باشد... نداشتنش حرام است؟
نکتهٔ قشنگ: نبودنش باعث می‌شود که ملائکه نیایند. [باید] بفهمیم [که چگونه این] با این دین شریف برخورد [می‌کند]. اصحاب کهف سیصد سال خوابیدند. ملائکه از این‌ها حفاظت کردند. از سگِ ایشان حفاظت کردند یا نکردند؟ پیغمبر فرمود: «چطور ملائکه آمدند و از [سگِ] ایشان سیصد سال محافظت کردند؟» عنوانِ داشتنِ سگ، [در این امر] دخالت دارد. اگر شما سگ را به‌عنوان عضوی از اعضای خانواده آوردی، دیگر ملائکه نمی‌آیند. در این [موضوع] باز نکته است: چرا ملائکه [نمی‌آیند]؟
[باید] چندین جلسه بیاییم در مورد ملائکه با هم بحث بکنیم. ملائکه چیستند؟ حضورشان چیست؟ خاصیتشان چیست؟ در مورد سگ [هم] بحث کنیم. این‌گونه حضورِ سگ، با آن‌گونه حضورِ ملائکه منافات دارد. این‌ها حرف کیست؟ حرفِ عقل است. حرفِ کدام عقل است؟ عقلِ فعالِ من و شما [هم] اگر ارتقا پیدا کنیم، این‌ها را می‌بینیم و می‌فهمیم.
یک بحثِ غنا [است]. علم جدید برایش محرز نشده است، بلکه برعکسش محرز شده است. علم جدید کدام علم است؟ «ساینس»؟ بر اساس مبانی عقلی و قطعی، یا بر مبانی فرضیات و گزاره‌های حدسی؟ چقدر این‌ها اعتبار دارد؟ ما مخالفش نیستیم؛ اگر قطعی باشد، کاملاً موافق [آن هستیم].
مشکل این است که عمدهٔ حرف‌هایی که نمی‌زنم؛ پدرِ پوزیتیویسم، نمی‌تواند با محسوسات، حرف‌های خودم را اثبات کند، چه برسد به حرفِ دیگران. حلقهٔ وین، پدرشان دیوید هیوم؛ سرفصل‌های درسی ما حرف‌های این‌ها [است].
خب، این مقدم کردنِ دیگران بر خدا و رسول است دیگر. این نظام فاسد علمی که ما داریم، از همین جا شکل می‌گیرد. دیگران بر خدا و رسول مقدمند. «لا تَقَدَّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ». [اگر] مقدم کنی، اگر دیگران هم هستند، در آن راستا تجربه و کار علمی و تحقیقی و آزمایشی، بر محورِ آن عقلِ فعالِ بدیهی، [انجام می‌گیرد.] هرچه که از دین با این‌جور درمی‌آید، قبول می‌کنیم. خیلی چه دینداری‌ای [است]؟
شما پیغمبرتان کیست؟ دیوید هیوم است؟ پوپر است؟ هایدگر است؟ داروین است؟ گالیله؟ پیغمبرِ شما که بر چه مبنایی همهٔ اندیشهٔ خودت را بدیهی‌سازی کرده‌ای؟ نظامِ تولیدِ این مقدم کردنِ دیگران [است].
جلسهٔ بعد، بحث را با همدیگر بیشتر ادامه خواهیم داد. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00