تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سی و پنج : ادب در برابر ولایت؛ کلید کارایی جامعه

00:15:22
89

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

«لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی»؛ ادب شرط بقای عمل

علامه طباطبایی: صدا بلند کردن، نماد برتری‌جویی است

نسبت پیامبر و جامعه؛ مغز فرمان می‌دهد، اعضا تبعیت می‌کنند

سلمان فارسی در زیارت‌نامه: «السلام علیک یا باب‌الله»

«مِنّا اهل البیت» شدن یعنی زیستن بر مدار سنت پیامبر

استکبار ابلیس؛ آغاز همه درگیری‌های خلقت

قرآن بارها داستان ابلیس را تکرار می‌کند تا ریشه امتحان روشن شود

روایت: اگر همه مردم حب علی داشتند، جهنم خلق نمی‌شد

عبادت هزار ساله بدون ولایت، مساوی با حبط اعمال

اتصال کوچک به ولایت، امید شفاعت را زنده نگه می‌دارد

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
آیه دوم سوره مبارکه حجرات، بحثش را آغاز می‌کنیم. البته ان‌شاءالله، خیلی مختصر و مفید، این چند جلسه سوره مبارکه حجرات را بر مبنای نظام تسخیر، ان‌شاءالله [بررسی می‌کنیم]. «یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی ان تحبط اعمالکم». می‌فرماید که مؤمنین صداشان را بالاتر از صدای پیغمبر نبرند و پیغمبر را آن‌جوری که خودشان را بین همدیگر صدا می‌کنند، صدا نکنند. اگر این کار را بکنند، عملشان حبط می‌شود. از آیات عجیب قرآن است.
علامه طباطبایی می‌فرمایند که یک بخشی از آیه درباره «تأدّب» [است]؛ بالاخره انسان در برابر پیغمبر، ادب را رعایت کند. ولی نکته مهم‌تر به نظر می‌رسد در این بخش که چرا خدای متعال می‌فرماید صدایتان را از پیغمبر بالاتر نبرید؟ بروزِ این صدا بلند کردن چیست؟ وقتی کسی صدا را بالا می‌برد، این علامت چیست؟ نماد چیست؟ صحبت کنید؛ صدای شما از صدای او بالاتر باشد، این علامت چیست؟ برتری؟ تفوّق؟ رابطه کارفرما چیست؟ کارفرما [و] کارگزار؟ کارگزار و کارفرما؟ حالا مثلاً رابطه این شکلی می‌شود.
در علم اصول، یک بحثی داریم: کسی باید امر کند که استعلا داشته باشد. این یک بحثی است بین فقها. کسی امر می‌کند، اولویت وابسته به استعلاست. استعلا یعنی برتری. استعلا داری نسبت به او؟ بچه نسبت به شما امر ندارد. می‌گویند ما سه تا واژه داریم: التماس، دعا، امر. شما وقتی از کسی چیزی می‌خواهی، یا از او بالاتری (از بالا به پایین گفته می‌شود، این می‌شود امر)، یا مساوی با او هستی (می‌شود التماس، التماس به معنای خواهش)، یا از او پایین‌تری. پایین‌تر از بالا بخواهد، می‌شود چه چیزی؟ دعا. «دعا بعضکم بعضا». شما همدیگر را صدا می‌زنید با اصطلاحات و عباراتی. نیاز دارید به همدیگر. نظام تسخیر برای اینکه رفع نیاز بشود [است]. یک جوری با همدیگر معامله می‌کنید، یک جوری با هم رفتار. فکر نکنید پیغمبر هم‌سطح شماست؛ ارتباط برقرار کنید. او عقل کل است. نسبت او با شما، نسبت مغز با بدنه [است]. بالاتری!
اعضای بدن هیچ‌وقت صدایش را نسبت به عقل و قلب و مغز بالا نمی‌برد؛ ادب دارند. دارم استعاره‌ای بحث می‌کنم. الان دست شما نسبت به مغزتان، نسبت به قلبتان (حالا قلب هم از جهتی، ولی اصل مغز است)، ادب دارد. غیر از این است؟ الان مغز شما امر می‌کند به پا که راه بیفتد. پا ادب می‌کند دیگر؛ فرمان می‌پذیرد، فرمان‌پذیر است. فرمانِ مغزی‌اش می‌گویند فرمان. خیلی اصطلاح خوبی است: «مغز فرمان می‌دهد». بعد، پایی که دچار معلولیت شده است را می‌گویند چیست؟ می‌گویند این از مغز چه کار می‌کند؟ فرمان نمی‌پذیرد. خیلی اصطلاح قشنگی است. این عضو معلول می‌شود. این عضو کارایی دیگری ندارد، جان!
به قرآن، با این همه لطافت و ظرافت می‌فرماید: اگر نسبتتان با پیغمبر این شکلی شد که ادب را رعایت نکردید، «ان تحبط اعمالکم»؛ کاراییتان را از دست می‌دهید، عملتان حبط می‌شود. مثل اینکه به پا بگویی: اگر حرف مغز گوش ندهی، عملت حبط می‌شود؛ دیگر خاصیت نداری، دیگر کارایی نداری. هر عضوی در جامعه کِی کارایی دارد؟ وقتی که نسبتش با پیغمبر معلوم [باشد]. در جامعه غیردینی هم نسبتش با ولی خودش مشخص باشد. اگر این نسبت معلوم بود، خب، نسبت چیست؟ نسبت، نسبت ولایت‌پذیری است. او مولا [است] و شما تابعی [هستید]. تبعیّت؛ «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی». هر که قصد این دارد که رشد کند، فرمود که هر که ادعای این را دارد که خدا را دوست دارد، باید دنبال من راه بیفتد. آیه‌ی قرآن است دیگر؛ با تبعیت از پیغمبر کُنَد. «مِنّا اهل البیت» شدن، عضو آن بیت شدن، چگونه است؟
من می‌خواهم جزو آن بیت بشوم. راه رسیدن به مقام سلمان که تقریباً می‌توان گفت در بین غیرمعصومین، مقام بالاتر نداریم دیگر؛ مقامی فوق‌العاده بالایی است. درباره سلمان فرمودند: در زیارت‌نامه سلمان که از اهل بیت رسیده است، شما وقتی می‌روی مدائن (که خب بین ماها کم کسی می‌رود زیارت سلمان)، دقت بفرمایید عزیزان، در زیارت سلمان به ما گفتند شما زیارت سلمان که رفتی، یک عبارت را به کار ببر. چه عبارتی؟ روبروی ضریح سلمان می‌گوید: «السلام علیک یا باب الله». معصوم به ما گفته: «سلام بر تو ای دروازه خدا». خیلی حرف است! کسی می‌خواهد نائل به شهودات بشود و [به] مقامات برسد، از دروازه سلمان باید رد بشود. چرا؟ چون «مِنّا اهل البیت» است. با چه چیزی آدم «مِنّا اهل البیت» می‌شود؟ «النکاح سنتی». خب، با چه دل‌خونی هم می‌خوانند: «سنتی فلیس منی». به قول طلبه‌ها، مفهوم دارد این عبارت: هر که از سنت من رو برگرداند، از من نیست. مفهوم مخالفش: هر که به سنت من رو بیاورد، از من [است]. این نسبت ما با پیغمبر است و عقل کل. اگر ما به سنت او رو آوردیم، بر اساس دیتای او زندگی کردیم، از او [هستیم]. از عضو این پیکره‌ایم؛ عضو پیکره‌ای هستیم که مغز و قلبش رسول الله [است]. ادب، منافات دارد.
چند کلمه [بگویم]: این بحثی که دارم می‌کنم، خیلی مهم است؛ یعنی هر روز بحثمان مهم است. این، خداوکیلی، هر جلسه باید ۶۰ دقیقه توضیح داده بشود. داریم می‌گوییم و می‌رویم. امیدمان هم به این است که این‌ها ان‌شاءالله چاپ می‌شود در قالب کتاب. بعداً می‌رویم کتابش را شرح می‌دهیم، ان‌شاءالله. چون این بحث‌ها ده دقیقه، ده دقیقه فقط [است].
آقا جان، اصلِ گیرِ ماجرای مهندسی خلقت کجاست که همه‌چیز می‌ریزد به هم؟ و اصل نقطه عطف مهندسی خلقت کجاست که همه‌چیز آباد می‌شود؟ گل بحثمان، بارانی بوده دیگر؛ عنایات جاری بوده، فضل خدا جاری بوده. داریم می‌گوییم. گل مهندسی خلقت کجاست؟ خدا وقتی عالم را آفرید، درگیری اصلی که در این مهندسی او در نظر گرفت و فرمود این است که کار را خراب می‌کند، کجا بود؟ کی بود؟ چه کسی مهندسی خلقت را به هم می‌ریزد؟ شیطان! یکی گفت: شیطان. به خاطر چه چیزی درگیر شد با این هندسه؟ استکبار. «استکبرت ام کنت من العالین»؟ «ابا و استکبر و کان من الکافرین». استکبار با این عقل کل درگیر شد. همه ماجرا این است، آقا. قرآن وقتی داستان تعریف می‌کند، می‌خواهد داستان بگوید [که] ما خوابمان ببرد؟ جوادی آملی [می‌گوید]: قرآن خوابت ببرد؟ قرآن [داستان] دست‌هایم را به بچه‌ها تعریف می‌کنیم: یک شیطانی بود و خدا به او گفت سجده کن و این سجده نکرد و انداختش بیرون. امشب بخواب، فردا شب بقیه‌اش را برایت... درگیر بوده [است]. به درک! خیلی ماجرای مهمی است.
خدا چند بار در قرآن این ماجرا را گفته است؛ در سوره اعراف گفته، در سوره حج گفته، در سوره صاد گفته. چندین جای قرآن، [در] سوره بقره گفته است. چندین بار این را تأکید کرده، ماجرای ابلیس را. برای اینکه همه درگیری از این‌جا شروع می‌شود: شما در برابر ولایت استکبار داشته باشی، همه عالم می‌ریزد به هم. فرمود [است]: «اگر...» خیلی روایت عجیبی است! بعضی [می‌گویند]: چقدر عجیب است! فرمود: «اگر مردم عالم حب علی بن ابی‌طالب را داشتند، لما خلق الله النار». خدا اصلاً جهنمی نمی‌آفرید. همه هندسه این‌جا ریخت به هم. تدارک دید [است] برایش. نمی‌آفرینم جهنم! اصلاً نمی‌خواهم بیافرینم. من برای کمال می‌آفرینم، ولی تو آزادی. چون آزادی [و] استکبار داری، چون استکبار داری، جهنم باید خلق کنم. خدا باید... اصلاً مشخص است [که] لحن انقدر ناراحت بود وقتی جهنم را خلق می‌کرد، اصلاً اعصاب خدا داغون بود! یک «نریدا» همان اول ماجرا هم یکی رفت و از همان اول ماجرا دارد نشان می‌دهد درگیری سر چیست.
بعد ابلیس با چه چیزی درگیر بود؟ با قوانین الهی درگیر بود؟ با دین درگیر بود؟ مشکل دارد. وقتی خدا ولی خودش را در قالب جسم می‌آفریند و می‌آید بین شما، آن وقتی است که امتحان قبول دارند که نکات مهمی است. هر کدام از این یک ساعت سخنرانی، سخنرانی [است]. ما خودمان یک خدایی در ذهن خودمان داریم، او را می‌پرستیم، لذا با او درگیر نیستیم. خیلی [وقت‌ها] یک وقت هست از ولی آن خدا هم یک چیزی در ذهنمان داریم، با او هم خیلی درگیر نیستیم. اینی که در بیرون می‌آید جلومان به اسم ولی خدا و بر ما ولایت دارد، ما با این درگیریم. یک وقت خود معصوم است، یک وقت نایب معصوم است، یک وقت نایب نایب معصوم است؛ دیگر سلسله‌مراتب است دیگر. این‌جا ابتلا، ابتلای سختی است. این‌جا ادب داشتن و در این مکانیزم بودن هنر می‌خواهد و جامعه کارا می‌شود؛ وگرنه اعمال حبط می‌شود.
ولایت، دیگر می‌دانید دیگر! فرمود: «اگر کسی بین رکن و مقام، هزار سال عبادت کند، در این هزار سال، تمام روزها را روزه بگیرد، تمام شب را تا صبح عبادت کند، بین رکن و مقام، ولی ولایت حقّه را در وجودش نپذیرفته باشد به اندازه سر سوزن و قبول نکند، عملش حبط است.» چون این اصلاً نسبتی ندارد با مغز. آقا، یک دست داریم ان‌قدر خوشگل جراحی پلاستیک کرده‌اند، تمیز [است]؛ پوستش، موی زائد روی دستش هم نمی‌دانم، حالا مرتب، تر و تمیز این‌ها، فقط یک مشکل [دارد]: به بدن وصل نیست. یک پا داریم فوتبالیست بوده، آن هم گل زده، [اما] به بدن وصل نیست. یک موی سوخته داریم، [اما] به بدن وصل است؛ کارکردی دارد، یک خاصیتی دارد، یک چیزی است، یک ارزشی دارد. یک سر سوزن باشد به این پیکره وصل باشد، امید به شفاعت و رحمت و این‌ها هست؛ ولی یک مجموعه [که] به ولایت حق وصل نیست، خیلی هم سالم است، هیچ کاربردی ندارد.
بحث استکبار را جلسه بعد یک مقدار دیگر با همدیگر صحبت بکنیم، آرام‌آرام.
خدایا، به فضل و کرمت، نعمت‌های خودت را (نعمت‌های طبیعی مثل باران، باد، هوای خوب، آرامش، امنیت) از این مملکت و از این مردم دریغ مدار. در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00